يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
معصوم چهارم – امام حسن مجتبي (ع)
روزي حضرت سوار بر
اسب
، از كوچه اي عبور مي كرد. بين راه به مردي كه از دوستان «معاويه» بود برخورد كرد. آن مرد وقتي دانست امام حسن است شروع به
ناسزا
گوئي كرد.
[
قرائت متن
]
حضرت ايستاد و گوش داد سپس رو به او كرد و فرمود: «فكر مي كنم تو غريبي و اهل اينجا نيستي ، از طرف دشمنان
تحريك
شده اي و حرفهاي دروغ آنان ، تو را نسبت به ما بدبين كرده است اگر حاجتي داري ، حاجتت را برآورم ، اگر گرسنه اي ، دستور دهم سيرت كنند و اگر لباس احتياج داري ، دستور دهم تو را بپوشانند و اگر جائي نداري ، تو را به خانه خود برم و از تو پذيرائي كنم
[
قرائت متن
]
وقتي اين مرد بي ادب ، اين حرفها را از امام شنيد خيلي
شرمنده
و پشيمان شد و از كاري كه كرده بود آنقدر ناراحت شد كه گريه كرد و عذر خواست و به حضرت گفت: «حرفهاي دشمنان شما ، در من اثر كرده بود و پيش از اين ، تو و پدرت در نزد من دشمن ترين مردم بوديد. حال كه اين
اخلاق
را از شما ديدم ، گرامي ترين مردم نزد من هستيد و دانستم كه شما خانواده اي هستيد كه
لياقت
جانشيني رسول خدا را داريد و من تا عمر دارم دوست و ارادتمند شما هستم و از حق شما
دفاع
خواهم كرد» و چنين كرد كه گفته بود.
[
قرائت متن
]
1-شخصي خدمت امام حسن آمد و گفت: «فقر و بدبختي آزارم مي دهد شما كه خاندان
عصمت
و پاكي هستيد ، مرا از شر اين دشمن
ستمكار
نجات دهيد»
[
قرائت متن
]
حضرت خدمتكار خود را خواست و فرمود: «چقدر
مال
نزد خود داري؟» خدمتگزار پاسخ داد: «پنج هزار
دينار
». فرمود: «همه اين پول را به اين مرد بده تا سرمايه كار و زندگيش قرار دهد و خود را از فقر و تنگدستي نجات بخشد».
[
قرائت متن
]
2- امام حسن روزي به خانه خدا رفته بود در همان حال كه مشغول
عبادت
بود ، شنيد مردي با خداي خود ، به گفتگو نشسته است و مي گويد: «خداوندا به ده هزار
درهم
احتياج دارم كه سرمايه زندگيم كنم و تو اي بخشنده مهربان اين نعمت را
نصيبم
كن».
[
قرائت متن
]
همان وقت كه حضرت بازگشت آن مبلغ را براي او فرستاد.
[
قرائت متن
]
3-مردي فقير و پريشان حضور امام حسن آمد و شعري گفت كه معني آن اين بود: هيچ چيز حتي يك
درهم
برايم نمانده است. تو حال مرا خوب
درك
مي كني و مي داني. چيزي جز
آبرو
برايم نمانده است كه بفروشم. مي دانم كه تو خريدار آن هستي.
[
قرائت متن
]
حضرت فوراًَ خدمتگزار خود را خواست و فرمود: «هر چه پول در نزد خود داري به اين مرد بده».
[
قرائت متن
]
خدمتگزار ده هزار
درهم
به مرد داد و حضرت از او عذرخواهي كرد كه بيش از اين ندارم كه به تو بدهم اين را بگير و سرمايه زندگيت كن اميد است چرخ زندگيت به راه بيفتد و از فقر نجات يابي.
[
قرائت متن
]
1
2
3
4
5
6
7
8
آخرين مطالب
تاریخ و سیره معصومین
6 ویژگی ممتاز حضرت معصومه(س) برای...
تاثیر مهاجرت امام رضا(علیه السلام) بر...
سخنان امام با عمربن سعد در کربلا
آخرین سخنرانی امام در روز عاشورا
سخنرانی امام در جمع هزار تن از سپاه حر
توصیف کوفیان در سخنرانی روز عاشورای...
نکات مهم سخنان امام...
سخنرانی امام در منطقه شراف برای سپاه...
اولین سخنرانی امام در روز عاشورا قبل از...
خطبه امام قبل از حرکت بسوی کوفه