• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم چهارم – امام حسن مجتبي (ع)

    اين چند داستان نشان مي دهد كه امام همانطور كه به فكر آخرت مردم است به فكر دنياي مردم نيز مي باشد زيرا دنيا و آخرت به هم پيوند دارند و شخص فقير و گرسنه نمي تواند به فكر آخرت خود باشد. اين را بايد بدانيم كه كمكهاي امام بدان گونه نبوده كه مردم را به گدائي تشويق نمايد بلكه بدان صورت بوده است كه براي مردم امكان كار و فعاليت فراهم نمايد.
    در شب بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجرت پدرش علي بن ابي طالب ديده از جهان فرو بست و همه را اندوهناك ساخت.
    امام كه در آن وقت 27 سال داشت با مردم به مسجد آمد و به منبر رفت و فرمود:‌ «ديشب يگانه مردي از ميان شما رفت كه هم در ميان گذشتگان و هم آيندگان در دانش و تقوي و رفتار ، يكتا و نمونه بود. به همراه پيامبر جنگها كرد و در نگهباني از اسلام سخت كوشيد ، مردي كه خار چشم دشمنان و ميوه دل دوستان بود ، از زر و سيم دنيا چيزي براي خود نيندوخت جز هفتصد درهم كه مي خواست با آن خدمتكاري براي خانواده اش فراهم نمايد».
    بدين هنگام امام سخت گريست و مردم هم گريستند… سپس امام ، از خود سخن گفت تا مردم بدانند كه امامت و رهبري امت به او واگذار شده و مردم به بيراهه نروند و گمراه نگردند. «من پسر پيامبر و علي و فاطمه هستم ، من شعله اي از چراغ فروزان نبوتم ، خانواده هائي كه خداوند ناپاكي و آلودگي را از ايشان دور ساخته است».
    آنگاه «عبدالله بن عباس» برخاست و گفت: «اي مردم اين فرزند پيامبر و امام شما است بدانيد كه او جانشين بر حق علي است با او بيعت كنيد».
    مردم گروه گروه بسوي امام حسن آمدند و با وي بيعت كردند حضرت با گروه بيعت كنندگان شرط كرد كه با هر كه جنگيدم بجنگيد و هر گاه مصلحت ديدم صلح كنم ، شما هم بپذيريد ، همگي پذيرفتند و با رضايت به امامتش گردن نهادند.
    معاويه در شهر شام براي خود ، بساط حكومت پهن كرده و سالها در برابر علي (ع) حيله ها و مكرها بكار برده بود ، دوستان علي (ع) را كشته و فرقه گمراه «خوارج» را به وجود آورده بود اكنون مي شنود كه مردم پس از شهادت علي (ع) با امام حسن (ع) بيعت كرده ، و وي را به خلافت و جانشيني رسول الله برگزيده اند.
    اين كار ، بر معاويه سخت گران آمد و جاسوساني را به بصره و كوفه فرستاد تا وي را از آنچه مي گذرد آگاه سازند آنگاه با مكر و حيله براي امام حسن مجتبي (ع) نقشه طرح ريزي كنند و اگر مصلحت بدانند دست به خرابكاري و آشوب بزنند.
    امام فرمان داد ، جاسوسان را دستگير و اعدام كنند ، سپس نامه اي به معاويه نوشت: «اي معاويه جاسوس مي فرستي و دست به خرابكاري مي زني؟. گمان دارم كه تصميم جنگ داري و جنگ را دوست مي داري ، اگر چنين است من نيز مهيا و آماده هستم و جنگ نزديك است ، منتظر باش انشاءالله. … معاويه از تو در شگفتم كه داوطلب كاري هستي كه سزاوار آن نيستي ، نه در دين برتري داري و نه اثر خوبي از خويش به يادگار گذاشته اي… مسلمانان ، با من بيعت كرده اند اگر تو نيز ، چون ديگر مسلمانان ، اين كار را بپذيري ، به مصلحت اسلام است ، اي معاويه: باطل را دنبال مكن و تو نيز مانند ديگران با من بيعت كن و خون مسلمانان را محترم شمار ، اگر نصيحت مرا نپذيري و بخواهي دست به آشوب بزني و خون مردم را بريزي من همراه مسلمانان به سوي تو خواهم شتافت و تو را به محاكمه خواهم كشاند».
    معاويه در پاسخ امام نوشت:‌ «همان گونه كه ابوبكر به خاطر تجربه و مهارت بيشتر ، خلافت را از علي گرفت من نيز از تو سزاوارترم و سابقه بيشتري دارم و بهتر است كه تو پيرو من باشي تا خلافت پس از من ، از آن تو باشد و هر چه درآمد عراق است به تو مي دهم».