يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
معصوم سيزدهم – امام حسن عسكري (ع)
من پولها را به او تحويل دادم و به امام گفتم كه دوستانتان در گرگان سلام مي رسانند. فرمود: خداوند به ايشان
اجر
و پاداش دهد شما به گرگان برمي گردي و خداوند پسري به تو خواهد داد ، نامش را «شريف» بگذار او يكي از ياران و دوستان ما خواهد شد و خداوند به «ابراهيم» هم كه يكي از دوستان ما است پسري خواهد داد به او بگو كه نامش را «احمد» بگذارد كه او هم از ياران ما خواهد بود. من از خدمت امام خداحافظي كردم و رفتم و همانطور شد كه امام فرموده بود.
[
قرائت متن
]
2- «شبلنجي» كه يكي از علماي سنت است از «ابوهاشم» نقل مي كند كه گفت: «من و چهارتن از ياران امام ، در
زندان
بوديم ، حضرت بر ما وارد شد ، ما گرد او را گرفتيم و با او صحبت نموديم ،
[
قرائت متن
]
در بين ما مردي بود كه خود را از فرزندان علي مي دانست ، حضرت به او اشاره كرد كه بيرون رود وقتي كه او بيرون رفت فرمود: «اين مرد دروغ مي گويد و از ما نيست او جاسوس
خليفه
است و از شما گزارشهائي تهيه كرده و در لباس خود پنهان نموده كه به او بدهد».
[
قرائت متن
]
ما او را آورديم و
تفتيش
كرديم و همانطور بود كه امام فرموده بود ، او گزارشهاي بسياري از ما نوشته بود كه اگر به دست
خليفه
مي رسيد همه ما را مي كشت ، ما همه را پاره كرديم و از بين برديم و از آن به بعد مراقب خود بوديم .
[
قرائت متن
]
3- شخصي به نام «ابراهيم» مي گويد: به من و برادرم خبر رسيد كه پدرمان
ناپديد
شده و به نقطه اي دور از فرزندان مسافرت كرده است ،
[
قرائت متن
]
به
اتفاق
هم از «
مدينه
» بسوي عراق به راه افتاديم ، تصميم من بر اين بود كه به نزد امام حسن عسكري بروم و از او بخواهم كه مرا در يافتن پدرم كمك كند ، زيرا تنها او بود كه مي توانست با علم امامت خويش محل پدرم را به من بگويد ،
[
قرائت متن
]
راه طولاني را پيمودم تا به در خانه حضرت رسيدم ، در آنجا مدتي نشستم و در
انتظار
ماندم تا كسي از خانه حضرت بيرون بيايد و حضرت را از علت آمدنم با خبر سازد ،
[
قرائت متن
]
هنگامي كه در
افكار
خود فرورفته بودم و به آينده كارم مي انديشيدم ، ناگهان در خانه باز شد و خدمتگزار حضرت بيرون آمد و صدا زد مسافري به نام «ابراهيم» كه از
مدينه
به مقصد ديدار امام آمده است كدام يك از شما است؟ من با خوشحالي برخاستم و گفتم بفرمائيد من هستم كه مدتي است در
انتظارم
، او نگاهي به من كرد ، آنگاه كيسه اي به من داد و گفت: امام فرمودند اين كيسه كه خرج سفر تو در آن است بگير و به راه خود ادامه بده و ديري نخواهد گذشت كه پدرت را خواهي يافت ،
[
قرائت متن
]
من با شگفتي كيسه را گرفتم و با خود گفتم ، من كه امام را ملاقات نكردم و جريان كارم را به او نگفتم ، چگونه حضرت از آنچه كه در
افكارم
مي گذشته است با خبر بوده است ، مي خواستم به خدمتگزار بگويم كه مرا به حضور حضرت ببرد تا از او بخواهم محل پدرم را به من بگويد ولي ناگهان متوجه شدم كه خدمتگزار گفته بود كه امام فرموده به راه خود ادامه بده ، از طرف ديگر ، نيروي مرموزي مرا به سوي «
طبرستان
» مي كشاند و مرا وادار به مسافرت به آن نقطه مي كرد ،
[
قرائت متن
]
من بدون اينكه توجهي داشته باشم راه «
طبرستان
» را در پيش گرفتم و به راه افتادم
[
قرائت متن
]
1
2
3
4
5
6
7
آخرين مطالب
تاریخ و سیره معصومین
6 ویژگی ممتاز حضرت معصومه(س) برای...
تاثیر مهاجرت امام رضا(علیه السلام) بر...
سخنان امام با عمربن سعد در کربلا
آخرین سخنرانی امام در روز عاشورا
سخنرانی امام در جمع هزار تن از سپاه حر
توصیف کوفیان در سخنرانی روز عاشورای...
نکات مهم سخنان امام...
سخنرانی امام در منطقه شراف برای سپاه...
اولین سخنرانی امام در روز عاشورا قبل از...
خطبه امام قبل از حرکت بسوی کوفه