دوشنبه 28 خرداد 1403 - 8 ذيحجه 1445 - 17 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
معصوم هشتم – امام جعفر صادق (ع)
ديگري مي گويد: «امام صادق (ع) را ديدم كه لباس خشني در برداشت و مانند يك
كارگر
ساده در
باغ
كار مي كرد و عرق مي ريخت به او گفتم: اي فرزند رسول خدا اجازه دهيد من بجاي شما كار كنم» فرمود: «دوست دارم كه براي زندگيم كار كنم و مانند ديگران رنج گرماي آفتاب را بچشم.»
[
قرائت متن
]
امام وقتي بيرون مي آمد لباس نو و تميز و پر قيمت مي پوشيد و بر
اسبي
راهوار سوار مي شد گروهي از جاهلان خيال مي كردند اين كار برخلاف
زهد
و تقوي است از اين رو جلو مي آمدند و
اعتراض
مي كردند و وقتي پاسخ مي شنيدند
شرمسار
مي گشتند.
[
قرائت متن
]
روزي يكي از
مقدس نماهاي
فريبكار
به نام «سفيان» جلو امام صادق (ع) را گرفت و گفت: «شما كه از خاندان پيغمبريد چگونه اين لباسهاي گران قيمت را مي پوشيد؟» امام فرمود: «اي سفيان ، ببين زير اين لباس ، پيراهن خشني است و بر روي آن ، اين پيراهن را پوشيده ام تا آنانكه عقلشان در چشمشان است خيال نكنند من يك آدم فقير و محتاج و
درمانده اي
هستم اما تو در زير اين لباس خشن كه در برداري لباس نرم پوشيده اي تا ديگران را
بفريبي
كه زاهدي ، اي سفيان اينقدر تنگ نظر مباش».
[
قرائت متن
]
روز ديگر «سفيان» امام را در
مزرعه
خود ديد كه در كنار
كارگران
كار مي كرد و عرق مي ريخت ، جلو رفت و گفت: «از تو در شگفتم كه چرا در دنيا
حرص
مي زني و در سن پيري عرق مي ريزي و كار مي كني؟» امام فرمود: «چقدر خوشوقتم كه در اين حال خدا را ملاقات كنم كه با زحمت و رنج مخارج زندگيم را تهيه مي كنم و بر مردم تحميل نمي شوم».
[
قرائت متن
]
چه بدبخت كساني كه از دسترنج ديگران مي خورند ، و توسط آنان به قدرت مي رسند و بجاي خدمت و محبت ، بر آنان
فخر
مي فروشند و از همه طلبكار مي شوند ، آنان همانند «سفيان»
ظاهري
آراسته
و
پرفريب
دارند ولي درونشان فاسد و خراب است.
[
قرائت متن
]
امام صادق (ع) هزار
دينار
به يكي از يارانش به نام «مُصادف» داد تا با آن براي حضرتش تجارت كند و سودي به دست بياورد و كمكي براي زندگيش باشد. «مصادف» با آن پول كالائي خريد و با
بازرگانان
، بسوي مصر رفت .
[
قرائت متن
]
نزديك شهر با
كارواني
كه برمي گشتند برخورد نمود ، وي از كالائي كه به همراه داشت پرسيد تا از وضع آن باخبر شود كالا چون از نيازمنديهاي عمومي مردم به شمار مي رفت در شهر كمياب بود ، آنان برايش شرح دادند كه بخاطر كمبود اين جنس ، مشتريان فراواني خواهد داشت بنابراين مي تواند كالايش را به قيمت گراني بفروشد.
[
قرائت متن
]
مرد تاجر خوشحال شد و با همراهان
توافق
كرد كه كالاي خود را به دو برابر قيمت بفروشند و از اين قيمت پائين تر نيايند ، پس از ورود به شهر همين كار را كردند و نتيجه آن شد كه آن مرد ، هزار
دينار
سود برد
[
قرائت متن
]
وي به «
مدينه
» بازگشت و با خوشحالي بسوي خانه امام رهسپار شد ، وقتي بحضور امام رسيد دو كيسه هزار
ديناري
را در خدمت امام گذاشت و گفت: «يك كيسه سرمايه شما است و كيسه ديگر سود
معامله
است». امام فرمود: «اين سود فراوان را چگونه به دست آورده اي؟ مرد تاجر تمام جريان را براي حضرت بيان كرد ، ناگهان قيافه امام برافروخته شد و فرمود: «بخدا پناه مي برم! به زيان گروهي از مسلمانان هم
پيمان
مي شويد تا كالايتان را به دو برابر قيمت بفروشيد؟!»
[
قرائت متن
]
امام پولي را كه داده بود برداشت و كيسه ديگر را به مرد برگرداند و فرمود: «من به اين سودي كه با بي انصافي به دست آمده نياز ندارم ، اي مرد بدان كه بدست آوردن
مال
، از راه حلال بسيار دشوار است»
[
قرائت متن
]
1
2
3
4
5
6
7
آخرين مطالب
تاریخ و سیره معصومین
6 ویژگی ممتاز حضرت معصومه(س) برای...
تاثیر مهاجرت امام رضا(علیه السلام) بر...
سخنان امام با عمربن سعد در کربلا
آخرین سخنرانی امام در روز عاشورا
سخنرانی امام در جمع هزار تن از سپاه حر
توصیف کوفیان در سخنرانی روز عاشورای...
نکات مهم سخنان امام...
سخنرانی امام در منطقه شراف برای سپاه...
اولین سخنرانی امام در روز عاشورا قبل از...
خطبه امام قبل از حرکت بسوی کوفه