• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی

    معصوم هشتم – امام جعفر صادق (ع)

    و با كمك «ابومسلم خراساني» بني اميه را از ميان برداشتند و بجاي اينكه خلافت را به امام وقت ، حضرت صادق (ع) واگذار كنند ، خود ، زمام حكومت را به دست گرفتند از سال 132 هجري كه «امويان» منقرض شدند دو خليفه بنامهاي «سفاح» و «منصور» روي كار آمدند كه اولي 10 سال و دومي 22 سال حكومت كرد و پيوسته در اين مدت به امامان و پيشوايان اذيت و آزار كردند.
    امام صادق (ع) در زمان «منصور» تحت فشار شديدي بود و حتي گاهي از تماس مردم با حضرت ، جلوگيري مي شد بطوريكه وقتي شخصي به نام «هارون» مي خواست از امام مسأله اي بپرسد در فكر فرو رفت كه چكار كند تا با امام ملاقات نمايد؟
    در اين وقت مرد دوره گردي را ديد كه خيار مي فروشد ، نزديك او آمد و خيارها را يكجا خريد و لباس كهنه اش را بصورت امانت برداشت و به تن كرد و با تظاهر به خيارفروشي به در خانه حضرت رفت و به آنجا وارد شد و مسأله اش را پرسيد و پاسخ گرفت و بيرون آمد.
    منصور بيشتر ياران امام را ، دستگير و به زندان انداخت و چند بار تصميم به كشتن امام گرفت كه هر بار با معجزه ي امام ، با شكست روبرو شد.
    منصور كه از راههاي مختلف نااميد شده بود شروع به عوام فريبي كرد و به عنوان اينكه ما از فرزند عباس و از آل پيامبريم كوشش مي نمود كه خود را وارث حقيقي پيامبر و از شايستگان خلافت اسلامي ، معرفي نمايد ولي خود ، خوب مي دانست كه اين شايستگي را ندارد و اين مقام تنها سزاوار فرزندان شايسته پيامبر است.
    امام «صادق (ع)» سخت در برابر رفتار عوام فريبانه «منصور» ايستاد و در نامه هايش اين دودمان را رسوا ساخت.
    روزي «منصور» به امام نوشت: چرا مانند ديگران به نزد ما نمي آيي؟ امام در پاسخ «منصور» نوشت:‌ «ما از دنيا چيزي نداريم كه براي آن ، از تو بيمناك باشيم ، و تو نيز از آخرت و معنويت چيزي نداري كه به خاطر آن به تو اميدوار گرديم پس چرا نزد تو بيايم».
    روز ديگر «منصور» به امام صادق نوشت: بياييد ما را نصيحت كنيد! امام در پاسخش نوشت:‌ «هركس اهل دنيا باشد تو را نصيحت نمي كند و هركس اهل آخرت باشد نزد تو نخواهد آمد».
    روزي امام در مجلس «منصور» حضور داشت اتفاقاََ مگسي «منصور» را آزار مي داد و هر چه مي كوشيد آن را دور كند ، دور نمي شد و باز بر سر و صورت منصور مي نشست ، منصور با ناراحتي به امام گفت: خدا چرا مگس را آفريده است؟! امام فوراًَ پاسخ داد: «براي آنكه ستمگران قدرتمند را به وسيله آن ، خوار و ذليل سازد».
    «منصور» ناراحت شد و آرام برجاي خود نشست و به امام اجازه رفتن داد.