• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 645
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا روزه نوعى رياضت نيست؟ اگر چنين است تفاوت آن با رياضت‏هاى غيردينى در چيست؟
پاسخ : «رياضت» در لغت چند معنا دارد: 1. تحمل رنج و تعب براى تهذيب نفس و تربيت خود يا ديگرى؛ 2. تمرين و ممارست؛ 3. كوشش و سعى؛ 4. گوشه‏نشينى توأم با عبادت و كفّ نفس V}فرهنگ معين.{V. در اصطلاح؛ يعنى، تحمل رنج و مشقت و از نظر جسمانى خود را در محدوديت قرار دادن و در قبال آن به يك توانمندى‏هاى‏روحى رسيدن. T}انواع رياضت‏{T از يك چشم‏انداز مى‏توان رياضت را به دو نوع تقسيم كرد: 1. رياضت به صورت مطلق؛ قطع نظر از آموزه‏هاى دينى؛ 2. رياضت در قالب آموزه‏هاى دينى و براساس معيارهاى شرعى. فرق‏هاى اين دو عبارت است از: T}يكم.{T رياضت به معناى مطلق، عبارت است از اينكه انسان از هر راه ممكن، جسم خود را به مشقّت بيندازد تا مهارت‏ها و توانمندى‏هايى را در بعد روحى به دست آورد؛ قطع نظر از اينكه آيا چنين عملى از نظر احكام شرعى و مبانى دينى صحيح است يا نه. از اين رو مرتاضانى كه بدون در نظر گرفتن شريعت الهى، رياضت مى‏كشند، براى رسيدن به هدف خود، هر عملى را انجام مى‏دهند! حال فرقى نمى‏كند اين كار از نظر شرعى حرام باشد، يا با كرامت انسانى سازگار نباشد؛ زيرا آنان بر اين باورند كه فلان عمل، موجب تقويت روح يا اراده‏شان مى‏شود. حال آنكه در رياضت‏هاى دينى (مانند روزه)، هرگز فرد از چارچوب شريعت خارج نمى‏شود و هر قدرت و نيرويى براى او مطلوب نيست. او براساس احكام الهى روزه مى‏گيرد؛ زيرا اعمال احكام دينى، براى اين است كه انسان را در حوزه عبوديت خدا قرار دهد و او را به مقام قرب الهى برساند. پس نتيجه واثر رياضت‏هاى شرعى و غيرشرعى كاملاً با هم متفاوت است. T}دوم.{T فرق ديگر رياضت دينى با رياضت غيردينى، اين است كه دين، به انسان اجازه ضرر زدن به خود يا به ديگرى را نمى‏دهد و اعمال او همواره بايدفايده عقلايى داشته باشد. براى مثال روزه عمل واجبى است كه افراد مكلّف، بايد آن را بگيرند. اما همين روزه اگر در جايى موجب آسيب شديد جسمانى،يا بيمارى و يا تشديد آن گردد، حكم آن لغو مى‏شود و چنين فردى نبايد روزه بگيرد. در حالى كه مرتاض، ممكن است عملى را به اين جهت انجام دهد كه موجب تقويت اراده شود و كارى ندارد به اينكه اين عمل ممكن است براى او ضرر داشته باشد يا نه. به عبارت ديگر بر اساس قاعده كلى «لاضرر و لا ضرار فى الاسلام»{H،ضرر رساندن و ضرر ديدن در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است. همچنين بر اساس قاعده A}«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»{A؛ V}بقره (2)، آيه 286.{V، خداوند براى هيچ كس بيشتر ازتوانايى‏اش تكليف نمى‏كند. مرتاض اين قواعد و اصول را نه تنها مد نظر ندارد؛ بلكه ممكن است برخلاف آن عمل كند؛ به اين جهت كه مى‏خواهد با رياضت، ابعاد روحى و روانى خود را تقويت كند. از همين رو بسيارى از احكام اوليه، ممكن است در مورد عده‏اى، تغيير كند يا آن تكليف اوليه از دوش آنان برداشته شود. براى مثال اگر كسى بيمار است و روزه گرفتن براى او ضرر دارد، يا درمان او را به تأخير مى‏اندازد و نيز افرادى كه مسافر هستند، نبايد روزه بگيرند. T}سوّم.{T فرق ديگر مربوط به انگيزه و هدفى است كه مرتاض دنبال مى‏كند. اگر از مرتاض سؤال شود انگيزه و هدف تو از اين عمل چيست، ممكن است بگويد: براى تقويت روح، يا به جهت تقويت اراده، يا به دليل اينكه بتوانم توانايى به دست آورم. اما نخستين شرط روزه اين است كه روزه‏دار، بايد نيت و قصد «قربت» كند: «انما الاعمال بالنيات»{H؛ V}مستدرك الوسايل، ج 1، ص 90.{V. البته روزه‏دار نيز ممكن است انگيزه‏اش دستيابى به بهشت و نعمت‏هاى بهشتى باشد؛ اما بايد قصد «قربة الى الله» كند. او مى‏خواهد در قالب‏بندگى، رضايت خدا را به دست آورد و به دنبال آن، از نعمت‏هاى مادى و معنوى نيز بهره بگيرد. پس در رياضت‏هاى الهى، قصد و انگيزه الهى است؛ ولى معلوم نيست مرتاض چنين هدفى را دنبال كند. T}چهارم.{T يكى ديگر از فرق‏هايى كه بين رياضت‏هاى غير دينى و رياضت‏هاى دينى وجود دارد، به كارگيرى محصولات و نتايج رياضت است. يك انسان مؤمن - كه در قالب عمل به احكام الهى به كمالاتى دست مى‏يابد هرگز حاضر نيست از اين كمالى كه به دست آورده، سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كار گيرد. اما مرتاض ممكن است در اثر رياضت، توانمندى‏هايى به دست آورد و در راه غيرصحيح و غيرمشروع از آن استفاده كند. حال ممكن است سؤال شود: مگر مى‏شود انسانى از طريق رياضت‏هاى غير دينى، به جايى برسد؟ جواب آرى است؛ زيرا رياضت و نتايج آن، تحت نظام علّى و معلولى قرار دارد؛ يعنى، اگر علت (به مشقّت انداختن جسم) ايجاد شد، معلول (تقويت روح در بعدى از ابعاد) نيز حاصل مى‏شود. حال اين علّت و معلول، ممكن است در قالب يك نظام ارزشى و الهى شكل بگيرد و يا ممكن است خارج از اين نظام باشد. درست مثل يك چاقوى تيز كه مى‏توانيم در راه صحيح و يا غلط از آن بهره‏بردارى كنيم و ممكن است اين چاقو از طريق صحيح تيز شده باشد و يا از راه غصبى. بنابراين تقويت روح چيزى شبيه تيز كردن چاقو است. پس در سايه رياضت‏هاى دينى، علاوه بر اينكه نفس انسان قدرتمند مى‏شود و او به كمالاتى مى‏رسد؛ به سعادت واقعى و جاودان نيز دست مى‏يابد. اين امرى است كه با رياضت‏هاى غير دينى حاصل نمى‏شود.
کد سوال : 646
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : گفته مى‏شود كه در ماه رمضان، شيطان به زنجير كشيده مى‏شود، پس دليل گناهان ما در اين ماه چيست؟ اصولاً چرا خداوند به شيطان مهلت داده ما را به گناه بكشاند تا مجبور باشيم با اين همه سختى، خود را از شرّ او رهايى بخشيم؟
پاسخ : اين سؤال، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمان رخ مى‏نمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبه‏هاى مختلف آن است. در اين پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شيطان قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مى‏پردازيم: 1. هدف خداوند از آفرينش انسان، رساندن او به كمال است. 2. تبلور كمال انسان، در شناخت خداوند است و معرفت، در گرو عبادت او است. خداوند خود مى‏فرمايد: A}«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»{A؛ V}ذاريات (51)، آيه 56.{V ؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم»؛ زيرا با عبادت و شناخت او، كمال انسان تحقق مى‏يابد. 3. انسان عبادت‏گر را تنها در صورتى مى‏توان در حال حركت به سوى كمال ديد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آنكه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد: A}«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»{A؛ V}انبياء (21)، آيه 26 و 27.{V. و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره: P}جلوه‏اى كرد رُخت ديد ملك عشق نداشت‏{E}عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد{P 4. خداوند به همين جهت انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختيار او نهاد؛ چنان كه مى‏فرمايد: A}«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراًوَ إِمَّا كَفُوراً»{A؛انسان (76)، آيه 3.{V؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاس‏گزار است و يا ناسپاس». 5. از اينجا است كه مسئله امتحان - به عنوان يكى از اهداف واسطه‏اى آفرينش انسان مطرح مى‏شود؛ زيرا امتحان، تبلور اختيار انسان است و جاى شگفتى ندارد كه در آيات فراوانى، طرح اين مسئله را به گونه‏هاى مختلف مى‏بينيم؛ چنان كه مى‏فرمايد: A}«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»{A؛ V}همان، آيه 2.{V؛ «ما انسان را از نطفه‏اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم» V}همچنين ر.ك: آيات 31 سوره محمد؛ 35 سوره انبياء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره كهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملك، 15 سوره فجر و... .{V. 6. برقرارى يك «امتحان عادلانه»، تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش مسير خير يا شرّ به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى‏داند و تنها براى آفرينش او به خود تبريك مى‏گويد A}«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»{A؛ V}مؤمنون (23)، آيه 14.{V، در جهت انتخاب مسيركمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است. اين ابزار و امكانات عبارت است از: 6-1. آفرينش بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: A}«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»{A؛ V}روم (30)، آيه 30.{V. 6-2. رهبرى و هدايت الهى به سوى حق به وسيله خود خدا: A}«قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»{A؛ V}يونس (10)، آيه 35.{V. 6-3. الهام خوبى‏ها و بدى‏ها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او: A}«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»{A؛ V}شمس (91)، آيه 28.{V. 6-4. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسان‏ها: A}«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»{A؛ V}حجرات (49)، آيه 7.{V. 6-5. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: A}«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا»{A؛ V}غافر (40)، آيه 56.{V؛ V}با استفاده از: الميزان، ج 12، ص 159.{V 6-6. گشودن راه‏هاى هدايت به تناسب تلاش انسان: A}«وَالّذيِنَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»{A؛ V}ابراهيم (14)، آيه 12.{V. 7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، بودن نيرويى در جانب شرّ، موجب مى‏شود كه آزمايش الهى از حالت صورى در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى كه انسان را به سوى شرّ وسوسه مى‏كنند، باعث مى‏شود انسان واقعاً در ميان دو راهى‏ها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش، مسيرى را انتخاب كند. به عبارت ديگر وسوسه‏هاى شيطانى، باعث مى‏شود كه انسان به مبارزه برخيزدو با استمداد از عنايت‏هاى الهى، نبردى سهمگين را آغاز كند. به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل مى‏يابد و عالى‏ترين مدارج كمال ممكن را كسب مى‏كند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است، حقيقت شخصيت او - خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط بروز مى‏نمايد؛ يعنى، انسان نهان خود رانشان مى‏دهد. از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه الهى و سپس تقاضاى او براى اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسه‏گر انسان به سمت شرّ باشد. اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطه‏اى را براى شيطان به طور مستقل بر انسان‏ها قرار نداد: A}«وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»{A؛ V}سبا (34)، آيه 21.{V. 8. اغواگرى شيطان، تنها در انسان‏هايى مؤثر است كه جانب شرّ را بر خير ترجيح مى‏دهند؛ اما خالصان و خداجويان حقيقى، گزندى از او نمى‏بينند. چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده، مى‏گويد: A}«فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»{A؛ V}ص (38)، آيه 82 و 83.{V. بنابراين وسوسه‏گرى شيطان، پس از روى‏گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاك‏ترين انسان‏هاى روى زمين را از دست داده‏اند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسه‏هاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: A}«أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»{A؛ V}مريم (19)، آيه 83.{V؛ «آيا ندانستى كه ما شيطان‏ها را بر كافران گماشته‏ايم، آنان را شديداً تحريك كنند؟». 9. خداوند متعال به جهت عنايت ويژه‏اش به مؤمنان، زمان‏ها، مكان‏ها و وسايطى براى آنها قرار داده است تا بتوانند از آنها استمداد جسته و در جهت حفظ و تقويت بعد معنوى خويش، تلاشى پيگير داشته باشند. ماه رمضان - به ويژه شب قدر بهترين زمان‏ها براى اين جهت است. خداوند در اين ماه، قدرت شيطان را محدود ساخته است (كه از اين محدوديت، به زنجير كشيده شدن او تعبير مى‏شود)؛ لكن اين تنها زمينه خوبى براى حركت به سوى كمالات معنوى است كه به خواسته انسان مشروط است و اگر انسان نخواهد در مسير تكامل ايمانى قرار گيرد - اگر چه روزه هم بگيرد لكن در ترك گناهان نكوشد روزه تأثيرى ژرف در جان او نگذاشته، تنها تكليفى را از او ساقط مى‏كند.
کد سوال : 647
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در ماه رمضان احساس محبت بيشترى به خدا و امام دارم. از كجا بفهمم كه خدا هم من را دوست دارد؟ آيا راهى هست كه مطمئن شوم خدا هم مرا دوست دارد؟
پاسخ : اظهار محبت و دوستى در ميان انسان‏ها، راه‏هاى مختلفى دارد؛ گاه كلمات آتشين و سخنان محبت‏آميز در قالب شعر و نثر پيام محبت را مى‏رساند و گاهى ريزش بى‏امان اشك سوزان و شراره‏هاى قلب فروزان، پيك خوش خبر صفا و محبت است. هديه دادن، احترام نمودن و پذيرايى كردن از ديگر نشانه‏هاى محبت‏ورزى است. اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نيست كه در ميان انسان‏ها شايع است؛ چون او منزّه و مبرّا از اين گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به اين جهت است كه هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقه‏مند است؛ هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن سنخيت و مشابهت دارد. هر معلولى نيز به علت خود علاقه‏مند و دلبسته است؛ چون هستى و سرمايه وجودش را از او مى‏داند. هر چه علت قوى‏تر و ادراك معلول بيشتر باشد، دوستى و محبت ميان آن دو شديدتر است. پس بالاترين و قوى‏ترين نوع دوستى، محبتى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد: P}سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد{E}ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود{P خداوند در آيات و روايات فراوانى، محبتش را به بندگانش ابراز كرده است:A}«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»{A؛ V}بقره(2)، آيه 222.{V؛ A}«فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»{A؛ V}آل عمران (3)، آيه 76.{V؛ A}«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»{A؛ V}همان، آيه 134.{V؛A}«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»{A؛ V}همان، آيه 146.{V؛ و... . در حديث قدسى آمده است: «لو علم المدبرون كيف انتظارى لهم لماتوا شوقاً»{H؛V}ميزان الحكمه، ج 4، ح 2797.{V؛ «اگر آنان كه از من روى گردانيده‏اند، مى‏دانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مى‏مردند». محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانه‏هايى است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. بعضى از اين نشانه‏ها و آثار عبارت است از: T}1. اطاعت از خداوند و پيروى از اولياى او:{T «من سرّه ان يعلم ان الله يحبه فليعمل بطاعة الله و ليتبعنا»{H؛ V}ميزان الحكمه، ج 2، ص 223، ح 3135.{V؛ «كسى كه خوشحال مى‏شود از اينكه بفهمد محبوب خدا است، بايد مطيع خدا و پيرو ما [ اهل بيت ]باشد». T}2. زياد به ياد خدا بودن:{T«اذا رأيت عبدى يكثر ذكرى فأنا اذنت له فى ذلك و انا احبه»{H؛V}همان، ح 3136.{V؛ «اگر بنده‏ام را ببينى كه زياد به ياد من است، خودم چنين اجازه‏اى به او داده‏ام و او را دوست مى‏دارم». T}3. آرامش درونى و شكيبايى:{T «اذا احب الله عبداً زيَّنَهُ بالسكينة و الحلم»{H؛ V}همان، ص 224، ح 3140.{V؛ «هنگامى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، او را با زيور آرامش و شكيبايى مى‏آرايد». T}4. داشتن قلبى پاك و اخلاقى متعادل:{T «اذا احب الله عبداً رزقه قلباً سليماً و خلقاً قويما»{H؛V}همان، ح 3145.{V؛ «زمانى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفريط) روزى‏اش مى‏كند». T}5. دوست داشتن مطيعان و دشمنى با عاصيان:{T «اذا اردت ان تعلم ان فيك خيراً فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله عز و جل و يبغض اهل معصية ففيك خير و الله يحبك»{H؛V}همان، ص 233، ح 3190.{V؛ «اگر مى‏خواهى بدانى كه در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطيع خداوند و بغض و كينه نسبت به گناه‏كاران يافتى، پس در تو خير و نيكى است و خداوند تو را دوست دارد». نعمت وجود و حيات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى كه براى ادامه زندگى و تكامل مادى و معنوى انسان بايسته است، از ديگر جلوه‏هاى محبت خداوند به بندگانش است. شور و شوق و كشش و جذبه‏اى كه گاه انسان در كانون وجود و نهان خانه ضميرش احساس مى‏كند و او را به سوى كمال مطلق و هستى بى كران مى‏كشاند، از نشانه‏هاى ديگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنايت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتياق در درونمان زبانه نمى‏كشيد و نهر كوچك وجودمان، ميلى به دريا شدن و بى‏كرانه گشتن پيدا نمى‏كرد: P}رشته‏اى بر گردنم افكنده دوست‏{E}مى‏كشد آنجا كه خاطر خواه اوست‏{P احساس نياز به دعا و تضرّع و خاكسارى در پيشگاه معبود متعال و عرض نياز و حاجت با او، از آثار توجّه و عنايت و محبت خداوند به بندگانش است. محبت بندگان و اولياى خدا به جايى مى‏رسد كه اعلام مى‏كنند: خدايا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مى‏كنيم دوستت داريم. در مناجات شعبانيه چنين مى‏خوانيم: «و ان ادخلتنى النار اعلمت اهلها انى احبك»{H؛V}مفاتيح‏الجنان، اعمال ماه شعبان، مناجات شعبانيه.{V؛ «خدايا! اگر مرا وارد آتش كنى، به دوزخيان اعلام مى‏كنم كه دوستدار توام» و نيز در مناجات ابو حمزه ثمالى آمده است: «الهى! لو قرنتنى بالاصفاد و منعتنى سيبك من‏بين الاشهاد و دللت على فضائحى عيون العباد و امرت بى الى النار و حلت بينى و بين الابرار ماقطعت رجائى منك و ما صرفت تأميلى للعفو عنك و لاخرج حبك من قلبى»{H؛ V}همان، اعمال ماه مبارك رمضان، دعاى ابو حمزه ثمالى.{V؛ «خدايا! اگر با غل و زنجير به بندم كشى و لطف عام و شاملت را از من دريغ كنى و ديگران را از رسوايى‏هايم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و ميان من و بندگان خوبت جدايى بيندازى؛ با اين همه، اميدم از تو بريده نمى‏شود و از آرزوى عفو و گذشتت صرف نظر نخواهم كرد و محبت تو از قلبم بيرون نخواهد رفت». دعاهاى اولياى برگزيده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه ومبالغه‏آميز نيست كه در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان جارى شده باشد؛ بلكه بيان حال و مشاهدات آن خوبان پاك سرشت است. آنان عاشقان دلباخته و شيدايى‏اند كه يكسره غرق تماشاى محبوب خويش بوده و جلوه‏هاى جمال و كمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مى‏بينند: «انت الذى لا اله غيرك تعرفت لكل شى‏ء فما جهلك شى‏ء و انت الذى تعرفت الىّ فى كل شى‏ء فرأيتك ظاهراً فى كل شى‏ء و انت المظاهر لكل شى‏ء»{H؛ V}مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذى الحجه، اعمال روز عرفه، دعاى عرفه امام حسين‏عليه السلام.{V ؛ «تو آن خدايى كه معبودى جز تو نيست. خود را به هر چيز شناسانده‏اى، به طورى كه در نزد هيچ چيز ناشناس نيستى. تو آن خداوندى كه در هر چيز، خود را به من نمودى، آن سان كه تو را در هر چيزى آشكار ديدم و تو براى هر چيز ظاهر و هويدايى». P}كى رفته‏اى ز دل كه تمنا كنم تو را{E}كى گشته‏اى نهفته كه پيدا كنم تو را{P P}با صد هزار جلوه برون آمدى كه من {E}با صد هزار ديده تماشا كنم تو را{P آن محرمان راز هستى، خانه دلشان را از غير حق پرداخته و حرم قلبشان را منزلگاه جانان ساخته‏اند «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»{H؛V}بحارالانوار، ج 67، ص 25، (چاپ مؤسسه الوفاء لبنان).{V ؛ «دل حرم خدا است، پس غير را در آن منشان». آنان پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند. هر چه از محبوب مى‏بينند، زيبايى و كمال است. اگر چه خداى حكيم و رحيم، بندگان پاك و برگزيده خود را با آتش عذاب نمى‏كند و در جهنم جاى نمى‏دهد؛ ولى اگر به فرض چنين هم باشد، در ميان شعله‏هاى آتش، باز نظاره‏گر جمال محبوب‏اند و جز لطف، خوبى، كمال و جمال دوست چيزى نمى‏بيند. P}در آتش ار خيال رخش دست مى‏دهد{E}ساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى‏{P
کد سوال : 648
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كنيم تا آثار و بركات ماه رمضان را در خود بيشتر حفظ كنيم؟
پاسخ : بدون ترديد يك ماه روزه دارى و مبارزه عملى با هواهاى نفسانى، تأثير بسيار عميقى در روح و روان و سلامت جسمانى انسان دارد؛ اما چه كنيم روزه ما اثرش بر نفس و جان باقى بماند؟ در مرحله نخست بايد بكوشيم روزه ما كامل و واقعى باشد؛ آن گاه اثر آن تا سال آينده؛ بلكه براى هميشه باقى مى‏ماند. امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «هرگاه روزه دار هستى، پس بايد گوش و چشم تو از حرام به دور و جوارح و اعضاى تو از زشتى‏ها پاك باشد. بايد كارهاى‏بيهوده و لغو را از خود دور كنى... لازم است بر تو حلم و وقار و خشوع روزه واقعى [ زيرا روزه دار واقعى كسى است كه‏] كاملاً مراقب و مواظب تمامى شئون زندگى‏اش باشد تا كوچك‏ترين نواقص شرعى، عرفى و اخلاقى از او مشاهده نگردد... روزه‏دار بايد در حد امكان، سكوت و خاموشى را اختيار كند؛ مگر ذكر خدا و بيان نيازمندى‏هايش. از قهقهه و بلند خنديدن بپرهيزد؛ زيرا خداوند بر خنده‏هاى قهقهه خشم دارد» V}بحارالانوار، ج 96، ص 292.{V. از اين سخنان پر معناى امام صادق‏عليه السلام، استفاده مى‏شود كه روزه وقتى كامل است و ما روزه‏دار واقعى محسوب مى‏شويم كه اين عمل، فقط خوددارى از خوردن و آشاميدن نباشد؛ بلكه همه اعضا و جوارح ما روزه‏دار باشد. چنين روزه‏اى كامل و واقعى است و طبعاً اثر آن پايدار خواهد بود. البته علاوه بر آنچه گفته شد، دو عمل مهم ديگر بايد انجام دهيم تا اثر روزه تا ماه مبارك رمضان بعدى باقى بماند: T}يكم.{T پرهيز از آنچه كه موجب زايل شدن اثر روزه مى‏شود. علت غايى روزه دستيابى به «تقوا» (دورى از گناه) است؛ چه اينكه گناه با غايت و هدف روزه منافات دارد و در تعارض است و ما هنگامى مى‏توانيم از اثر روزه (تقواى الهى)به طور مستمر بهره‏مند شويم كه رفتارمان، همسو و هم جهت و در راستاى پرهيزگارى باشد. T}دوم.{T علاوه بر اجتناب از گناه، بايد ارتباط خود را با آنچه در ماه مبارك رمضان انجام داده‏ايم، قطع نكنيم؛ يعنى، براى تقويت آثار روزه، گاهى روزه بگيريم. البته اين روزه‏ها واجب نيست؛ ولى از نظر كيفيت بايد به همان صورتى باشد كه در ماه مبارك رمضان روزه مى‏گيريم؛ يعنى، همه اعضا و جوارح ما روزه باشد. بنابراين استوارى عمل و مداومت بر آن، موجب مى‏شود اثر آن عمل باقى بماند. امام باقرعليه السلام فرمود: «دوست داشتنى‏ترين عمل نزد خداوند، عملى است كه بنده آن را ادامه دهد؛ هر چند اندك باشد» V}اصول كافى، ج 3، ص 129، ج‏2.{V و يكى از دلايل استمرار عمل، حفظ و بقاى اثر آن است. از نظر علمى و تجربى نيز اين حقيقت ثابت شده است كه براى ماندگارى يادگيرى و نهادينه شدن صفات اخلاقى و معنوى، يك فرآيند دو مرحله‏اى را بايد طى كرد: شكل‏گيرى و تثبيت و بقا. هر مهارتى كه انسان به دست مى‏آورد، براى تثبيت و بقاى آن، بايد ارتباط خود را با آن مهارت - اگر چه به صورت اندك حفظ كند. اين مطلب در مورد مسائل معنوى و اخلاقى نيز صدق مى‏كند؛ يعنى، اگر مى‏خواهد اثرات ماه مبارك رمضان، نه تنها تا ماه رمضان بعدى حفظ شود؛ بلكه به عنوان يك سرمايه معنوى براى هميشه باقى بماند، بايد ارتباط خود را با اين ماه حفظ كند. نگه داشتن اين ارتباط، ممكن نيست؛ مگر با انجام دادن همان اعمالى كه در ماه رمضان انجام مى‏داد. از اين رو توصيه مى‏شود بعد از ماه مبارك رمضان، گاهى روزه بگيريد و تلاوت قرآن را - هر چند روزى يك صفحه قطع نكنيد و دعاهاى مربوط به ماه‏هاى بعد از رمضان را هر روز بخوانيد. سيره عملى بزرگان دين - مانند پيامبر و ائمه‏عليه السلام همواره اين بوده كه بعضى از روزها را روزه مى‏گرفتند و توصيه مى‏كردند كه حداقل هر ماه سه روز، روزه بگيريد (اول، وسط و آخر ماه) و حداقل هر روز پنجاه آيه قرآن را تلاوت كنيد و... اين سيره و سفارش‏ها شايد براى استمرار و بقاى آثار ماه مبارك رمضان و تبديل آن حالات معنوى، به صفات و ملكات ماندگار و هميشگى است؛ به گونه‏اى كه اين آثار جزء وجود و شخصيت انسان شود و همواره رفتارهاى او را تحت تأثير قرار دهد.
کد سوال : 658
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در دعاى سحر ابتدا از بهترين نعمت الهى درخواست مى‏كنيم (من بهائك بابهاه)؛ آن گاه مى‏گوييم: همه نعمت‏هاى تو يكسان است (و كل بهائك بهى) و... چنين چيزى چگونه ممكن است؟ دعاى سحر از كدام امام است؟ مهم‏ترين هدف آن چيست؟
پاسخ : «دعاى سحر» چشمه معرفتى است كه از قلب سرشار و علم و محبت بى‏كران امام باقرعليه السلام جوشيد و بر زبان حق گوى او جارى گشته است و به وسيله امام رضاعليه السلام نقل شده است. اين دعا در سحرگاهان ماه رحمت و ضيافت الهى، زينت بخش محمل دل‏سوختگان و شمع بزم مناجاتيان شب زنده‏دار است. حضرت باقرعليه السلام در عظمت و ارزش اين دعا مى‏فرمايد: «اگر مردم به اهميت و بزرگى خواسته‏هايى كه در اين دعا آمده و سرعت اجابت آنها در حق خواننده‏اش، پى مى‏بردند، براى دست يافتن آن با شمشير با يكديگر مى‏جنگيدند» V}سيد بن طاوس، اقبال الاعمال، ص 76، (چاپ رحلى، دارالكتب الاسلاميه).{V. و در كلامى ديگر مى‏فرمايد: «اگر مى‏خواستم سوگند بخورم، قسم مى‏خوردم كه اسم اعظم خداوند در اين دعا است. پس در هنگام خواندن خداوند با اين دعا، جديت و كوشش كنيد؛ چون اين دعا از علوم و حقايق پنهان و سر به مهر است. آن را از نااهلان؛ يعنى، منافقان و دروغ گويان و منكران كتمان كنيد و تنها بر شايستگان آشكار سازيد» V}همان.{V. اين دعاى نورانى و پرمايه، در بردارنده درخواست‏ها و تقاضاهاى بزرگ و ارزش‏مندى است و اوصاف جلال و جمال الهى، در آن درخواست شده است. شايد مهم‏ترين هدف اين دعا، قرار گرفتن انسان در مسيرى است كه اسما و صفات پاك خداوند، در او تبلور يابد و وجودش جلوه‏گاه اين اوصاف برجسته و ممتاز گردد. انسان با زمزمه اين دعاى ربانى و تضرّع و التجا به ذات اقدس اله، فراهم شدن زمينه تجلّى و ظهور اسماى حسنى و صفات اولياى الهى را در وجود خود درخواست مى‏كند؛ تا اين قابليت و شايستگى را بيابد كه آينه دار كمالات حق و مظهر صفات پروردگارش گردد. «دعاى سحر» سبك و سياق ويژه‏اى دارد كه ممكن است براى خواننده عجيب و نامأنوس باشد و درك و فهم محتواى آن، دشوار و سنگين به نظر برسد؛ ولى بايد دانست كه اين دعا و ساير ادعيه معصومين‏عليهم السلام، تنها بيان الفاظى زيبا و آهنگين و چينش عباراتى موزون و قافيه‏دار نيست؛ بلكه اين دعاها، ترجمان حالات قلبى و مشاهدات باطنى و يافته‏ها و شهود آنان است كه از زبان حال، به زبان سر و از درون به گفتار سرايت مى‏كند. بنابراين پى بردن به اشارت‏هاى آنان و آشنايى با مراد و منظورشان، جز با نزديكى به افق معرفت و همگونگى با حالات روحى و مشاهدات ايشان، امكان‏پذير نيست. تا انسان به كمال بندگى و اوج دلدادگى و شيفتگى نسبت به حضرت محبوب نرسد و حضور و ظهور حق را در همه مظاهر و جلوه‏هاى هستى، به تماشا ننشيند و حجاب‏هاى غفلت و گناه و خودبينى از مقابل ديدگان بصيرتش كنار نرود؛ نمى‏تواند به حقيقت و سرّ خواسته‏هاى ولىّ اعظم خداوند، در اين دعاى آكنده از رموز بندگى و توحيد و معرفت برسد. البته معناى اين سخن، محروم ماندن از بركات اين سفره رحمت و هديه الهى نيست؛ چون آثار و فوايد دعاهاى خاندان عصمت‏عليهم السلام، به حدى گسترده و بى‏كران است كه هيچ‏كس از آنها بى‏بهره نمى‏ماند. اما ميزان برخوردارى از اين بركات روحانى و ملكوتى، بستگى كامل به مقدار نياز معنوى و درجه معرفت و آمادگى انسان دارد. در مورد سبك و شيوه خاص دعاى سحر، مى‏توان چنين گفت: سالك راه خدا و دوستدار كمال و سعادت، پس از گذشتن از عوالم حسّ و خيال و عقل و پشت سر نهادن سراى فريب، به وادى آخرت گام مى‏نهد و به عالم اسما و صفات الهى وارد مى‏شود. در اين عالم نيز از اسما و صفاتى كه احاطه و اشراف كمترى دارند، عبور مى‏كند و به اسما و صفاتى كه شمول و احاطه و گستردگى بيشترى دارند، مى‏رسد. سپس از اسما و صفات گذشته و به عالم خدايى و حضرت الهى مى‏رسد و با چشم و ديده باطن، حضرت احديت را مشاهده مى‏كند و پروردگار متعال، با تجليات اسمايى و صفاتى براى او تجلّى مى‏كند. در اينجا متوجه مى‏گردد كه برخى اسما و صفات، گسترده و بعضى گسترده‏تر، برخى زيبا و بعضى زيباتر، پاره‏اى شريف و بخشى شريف‏تر و بعضى كامل و برخى كامل‏تر است. در اين حال با زبانى در خور و مناسب با اين حال و آن عالم، از پروردگارش خوب‏ترين، زيباترين، شريف‏ترين و كامل‏ترين صفات ربوبى را درخواست و چنين تضرع مى‏كند: «اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاه»{H، «اللهم انى اسئلك من جمالك باجمله»{H، «اللهم انى اسئلك من كمالك باكمله»{H، «اللهم انى اسئلك من عظمتك باعظمها»{H و... . هنگامى كه چنين بنده مجاهد و سعادت‏مندى، از عالم الوهيت گذشت و به مقام «احديت» و «قرب مطلق» و «رحمت واسعه» رسيد و شهود اين مقام برايش ثابت و مستقر گرديد؛ همه صفات الهى را امواج درياى وجود و اشراقات نور ذات مى‏يابد و همه را متحد با يكديگر و با ذات پاك خداوند مى‏بيند و در مى‏يابد كه برخى صفات نسبت به بعضى ديگر، افضليت، اشرفيت و اكمليتى ندارند؛ بلكه همگى زيبا، شريف، كامل و عظيم هستند و هر چه هست، زيبايى، شرف، كمال و عظمت است و اين ديد و مشاهده‏اش را چنين بيان مى‏دارد: «و كل بهائك بهى»{H، «كل جمالك جميل»{H، «كل كمالك كامل»{H و «كل عظمتك عظيمة»{H. چون مسافر به سوى خدا و طالب رستگارى و فلاح به اين مقام و منزلت - كه مقام تساوى تجليّات است نائل مى‏گردد و همه صفات را در شرافت و كمال يكسان مى‏بيند؛ همه آنها را يك جا درخواست مى‏كند: «اللهم انى اسئلك ببهائك كلّه»{H،«اللهم انى اسئلك بكمالك كلّه»{H، «اللهم انى اسئلك بكامل كلّه»{H، «اللهم انى اسئلك بعظمتك كلّها...»{H؛ V}برگرفته از: امام خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ص 42، (انتشارات فيض كاشانى، چاپ دوم، 1380).{V.
کد سوال : 662
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى شب قدر و انجام دادن بهترين كارها، چه توصيه عملى داريد؟
پاسخ : T}يك. توجه به اهميت شب قدر{T خداوند متعال در قرآن مجيد، خطاب به رسول گرامى اسلام درباره ماه مبارك رمضان مى‏فرمايد: «ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم؛ ولى تو چه مى‏دانى كه شب قدر چيست؟ در فضيلت شب قدر همين بس كه با فضيلت‏تر از هزار ماه است» و اين تشبيه، حاكى از برابرى؛ بلكه برترى يك شب با يك عمر است و خود عدد هزار، نشان از كثرت و مبالغه در عظمت و شأن دارد. در شب قدر، سرنوشت انسان رقم زده مى‏شودبر اساس آيات 1-5 سوره «قدر» و آيه 3 «دخان» و نيز روايات متعدد.{V و اگر كسى اين را بداند، مراقبت بيشترى در استفاده صحيح از اين فرصت گران‏بها خواهد كرد. T}دو. توبه‏{T از بهترين كارها در اين شب، توبه است؛ اگرچه توبه هميشه پسنديده است. خداوند متعال با صراحت مى‏فرمايد: A}«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»{A؛ V}بقره (2)، آيه 222.{V ؛ «همانا خداوند توبه كاران را دوست دارد». پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمود: «آدميان خطا مى‏كنند و بهترين خطاكاران توبه كنندگان‏اند»V}ميزان الحكمه، ج 2، ص 637، ح 2120.{V. شهيد مطهرى درباره ماه مبارك رمضان مى‏گويد: «به خدا قسم! يك روز(ماه رمضان) يك روز است، يك ساعتش يك ساعت است. يك شب را اگر به تأخير بيندازيم، اشتباه مى‏كنيم! نگوييد فردا شب، شب بيست و سوم ماه رمضان است.يكى از شب‏هاى قدر است و براى توبه بهتر است! نه، همين امشب از فردا شب،بهتر است. همين ساعت از يك ساعت بعد بهتر است. هر لحظه از لحظه بعدش بهتر است. عبادت بدون توبه قبول نيست، اول بايد توبه كرد. گفت: شست و شويى كن و آن گه به خرابات خرام». توبه مراحلى و منازلى دارد و اولين قدم آن، «پشيمانى از كارهاى نادرست گذشته» است؛ به طورى كه نخواهد به آن راه برگردد و از اينكه رفتارهاى گذشته را تكرار كند، تنفر داشته باشد. حضرت حق مى‏فرمايد: A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»{A؛ V}تحريم (66)، آيه 8.{V. توبه نصوح؛ يعنى، توبه‏اى بدون بازگشت به گذشته. T}سه. دعا{T بنده‏اى كه از بيراهه به راه و از گمراهى به نور راه يافته و به منزل يار رسيده است؛ شايسته است كه او را صدا بزند و با او ارتباط برقرار كند. «دعا» ارتباط با خداوند است و ذكرها و تسبيحات و مناجات‏ها شرح حال نيازمندِ درگاه خدا و شيفته گفت و گو با پروردگار است. دعا اگر بيان حال نباشد، دعا نيست. V}براى آگاهى بيشتر ر.ك: محمدتقى، مصباح يزدى، بر درگاه دوست، صص 18-22.{V زندگى به گونه‏اى است كه خواه ناخواه، توجّه انسان را به امور مادى جلب مى‏كند؛ امّا انسان براى تقرّب به خدا آفريده شده است و بايد از تمام جوانب زندگى، براى نيل به اين مقصود بهره گيرد. يكى از بهترين راه‏ها براى اين منظور، آن است كه هر روز، لحظاتى از عمر خود را صرف توجّه خالص به بارگاه الهى كند. «حقيقت دعا»، توجه به بارگاه حضرت معبود است و براى مؤمنان نوعى معراج روحى و معنوى به حساب مى‏آيد. دعا تنها بر زبان آوردن پاره‏اى كلمات نيست. حقيقت و روح دعا، توجّه قلبى انسان به خداوند توانا و مهربان است و كارآيى اين توجه، به ميزان معرفت و محبت انسان به خداوند بستگى دارد. حقيقت دعا، چيزى جز عبادت نيست و حتى به دليل توجّه بيشتر به خداوند در آن، شايد بر بسيارى از اعمال ديگر ترجيح داشته باشد. در روايتى از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده است: «الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ»{H؛ V}محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، باب 14، ص 300، روايت 37.{V ؛ «دعا به منزله مغز عبادت است». كسى كه دست خويش را به درگاه الهى بالا مى‏برد، پيشانى بر خاك مى‏سايد، اشك از ديدگان سرازير مى‏كند، با دعاى خود از او حاجت مى‏خواهد، نهايت شكستگى و عجز خود را نشان مى‏دهد و در واقع، اعتراف به بندگى و اعلام تسليم در برابر اراده و فرمان خداوند است. پس حقيقت دعا چيزى جز عبادت نيست؛ بلكه بالاترين عبادت و به تعبير حديث شريف «مغز» تمام عبادات است. T}چهار. استغفار{T حداقل يكصد استغفار در شب‏هاى قدر وارد شده است V}مستدرك الوسائل، ج 7، ص 474.{V. T}پنج. تلاوت قرآن‏{T از آنجايى كه شب قدر، شب نزول قرآن است، بهترين عهدنامه با پروردگار، تلاوت قرآن كريم است. از اين رو خواندن با تأمل و تدبر در همه اوقات - به خصوص چنين شب‏هايى بسيار مناسب است. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: A}«فَاقْرَءوُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»{A؛ V}مزمل (73)، آيه 20.{V ؛ «هر چه از قرآن ميسر مى‏شود، بخوانيد». T}شش. شب زنده‏دارى‏{T تمام اين بركات و فيض‏ها، در پرتو شب زنده‏دارى و احياى شب قدر، قابل دستيابى است؛ به ويژه اگر در مسجد به ميزبانى خدا و در ميان ديگر بندگان پاك خداوند انجام گيرد. امام باقرعليه السلام فرمود: «هر كه در شب قدر احيا كند، گناهانش آمرزيده مى‏شود؛ اگر چه به عدد ستارگان آسمان باشد» V}وسائل الشيعه، ج 7، ص 464.{V؛ V}در رابطه با اعمال شب‏هاى قدر به كتاب شريف مفاتيح الجنان مراجعه كنيد.{V T}هفتم. معرفت‏يابى و خودشناسى‏{T پس از غنيمت شمردن فرصت‏ها و بازنگرى در افكار و اعمال خود و عزم جدى بر ترك گناهان و... دل‏ها، آماده شناخت هر چه بيشتر و دريافت‏هاى شهودى مى‏گردد. چه اينكه: يكم. به فرموده امام على‏عليه السلام: معرفت، مايه نورانيت دل V}«المعرفه نور القلب»: غرر الحكم.{V، باعث رسيدن انسان به مقام رستگارى و مقام قدسى V}«المعرفة الفوز بالقدس»: غرر الحكم.{V و دليل بر فضيلت انسان V}«المعرفة برهان الفضل»: غرر الحكم. {Vاست و اولين و مهم‏ترين ركن ايمان، شناخت خداوند است.V} «الايمان معرفة بالقلب»: غررالحكم. «افضلكم ايماناً افضلكم معرفة»: بحارالانوار، ج 3، ص 14.{V دوم. در بين معارف، والاترين آنها، شناخت خداوند سبحان است. V}على‏عليه السلام: «معرفة اللَّه سبحانه اعلى المعارف»: غرر الحكم. «جاء رجل الى رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله قال: ما رأس العلم؟ قال: معرفة اللَّه حق معرفته. قال: و ما حقّ معرفته؟ قال: أن تعرفه بلا مثل و لا شبه و تعرفه الهاً واحداً خالقاً قادراً، اولاً و آخراً، و ظاهراً و باطناً، لاكفوله، و لا مثل له، فذاك معرفة اللَّه حقّ معرفته»: بحارالانوار، ج 3، ص 14.{V سوم. شناخت حقيقى خدا، انسان را به مقام شامخ خلافت الهى نايل مى‏كند؛ آن چنان كه مظهر اسماى او مى‏گردد. البته خودشناسى، مقدمه چنين معرفتى است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»{H؛V}غررالحكم.{V و اگر كسى خودش را نشناسد - كه از كجا آمده و براى چه آمده است و به كجا خواهد رفت چگونه ممكن است خدا را بشناسد.V}«عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربّه»: غررالحكم.{V در بعضى از روايات آمده است: «خودشناسى، سودمندترين معارف است»V}«معرفة النفس انفع المعارف»: غررالحكم.{V ؛ اين بدان جهت است كه شخص مراقب خود خواهد بود و زندگى خود را بر مبناى صحيحى استوار و براى نيل به سعادت بزرگ برنامه‏ريزى خواهد كرد.
کد سوال : 663
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى انس و آشتى با خدا، چه بايد كرد؟ چگونه مى‏توانيم در ماه مبارك رمضان، حس دعا و راز و نياز با خدا بيابيم؟
پاسخ : راه انس با چيزى، برقرارى ارتباط زياد با آن است و اين مطلب از نقطه نظر روان شناختى، امرى مسلّم و غير قابل انكار است. در اين رابطه پرسش‏هايى چند قابل طرح است: چگونه انسان، اين «بى نهايت كوچك»، مى‏تواند با آفريدگار هستى - آن «بى‏نهايت بزرگ» رابطه برقرار كند و اين پيوند، او را از خاك تا افلاك بالا برد؟ چگونه اين «هيچ»، به آن «همه» متصل مى‏شود؟ آيا جز «دعا و نيايش»، راهى براى اين پيوند هست؟ دعا چيست؟ شرايط آن كدام است؟ استجابت دعا يعنى چه؟ پيدا كردن «حال» در دعا چگونه به دست مى‏آيد؟ به چه زبانى بايد دعا كرد؟ نيايش چه تأثير روحى و معنوى بر زندگى ما دارد و...؟ مى‏دانيم كه دعا، تنها خواندن جملات و الفاظى چند - بى‏حضور دل‏و بى‏كشش روح نيست؛ بلكه خواستن از ژرفاى جان است. اگر دعا از جان سوخته و عطشناك برآيد، «اجابت» الهى، آب گوارايى بر عطش سوزان دل سوختگان خواهد بود. بايد اجازه داد تا پاى اشك، از جاده دل عبور كند. بايد گذاشت وقتى آسمان دل مى‏گيرد، باران اشك جارى شود. بايد گذاشت در حالت اضطرار و طلب و درماندگى، عنان سخن به دست دل داده شود تا صميمانه با خدا حرف بزند و مثل يك كودك، زار بزند، اشك بريزد، با اصرار بخواهد و يقين داشته باشد كه اين پاى بر زمين كوبيدن و اشك ريختن و التماس كردن، موجب بر آمدن حاجت مى‏شود. «گريه»، سلاح نيايش‏گر و «اميد»، سرمايه او است: «ارحم من رأس ماله الرّجاء و سلاحُه البكاء...»{H؛ V}دعاى كميل.{V. بايد كارى كرد تا چشمه «ربّنا»، از دل بجوشد و بر كوير سينه‏هاى سوزان جارى شود و دشت عطشناك جان را سيراب كند. T}حس دعا{T اگر «احساس نياز» و «ابراز حاجت»، از طرف بنده و «قدرت رفع آن» و «اجابت دعا» از سوى خدا باشد؛ آنچه اين دو سو را به هم وصل مى‏كند، «نيايش» است. هر چه انسان فقر و نياز خويش را بيشتر بشناسد و به قدرت و رحمت الهى آگاه‏تر باشد، حسّ دعا بهتر به دست مى‏آيد. احساس بى‏نيازى، طغيان و روى گردانى مى‏آورد. قرآن كريم مى‏فرمايد:انسان همين كه خود را غنى و بى‏نياز حس كند، سر به طغيان و گردن‏كشى مى‏گذارد: A}«كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»{A؛ V}علق (96) آيه 6.{V. هر چه فقر و نياز خود را بيشتر حس كند و سررشته كارها را به دست معبود ببيند، كشش به سوى خدا بيشتر خواهد بود. قرآن مى‏فرمايد: اى مردم! شما همه نيازمند خداوند هستيد و او بى‏نياز و ستوده است: A}«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»{A؛ V}فاطر (35) آيه 15.{V. نيازمندى و وابستگى انسان به خدا كافى نيست؛ بلكه درك اين دو، برانگيزاننده آن «حس دعا» است. بايد حجاب بين بنده و خالق كنار برود. غرور، خودخواهى، تكبّر، بى‏اعتنايى، طلب كارى، قساوت دل، يأس و نوميدى و... همه به نوعى «حجاب» به شمار مى‏رود. بر عكس، حالاتى همچون شكسته دلى، تضرّع، گريه، خشوع، اميد، اضطرار، التجا، پناه آوردن، يقين به اجابت، خسته نشدن از طلب، رقّت قلب و... پرده‏ها و حجاب‏ها را كنار مى‏زند. سفارش حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله چنين است:آن گاه كه رقّت دل حاصل شد، دعا را غنيمت شماريد، كه رحمت خداوند است: «اغتنموا الدعاء عند الرقة، فانها رحمة»{H؛ V}بحار الانوار، ج 93 ص 313.{V. خدا به كدام دل نزديك تر است؟ نجواى كدام نيايش گر از بام خانه تا ملكوت خدا بالا مى‏رود؟ P}در كوى ما شكسته دلى مى‏خرند و بس {E}بازار خود فروشى از آن سوى ديگر است‏{P حديث قدسىِ «انا عند المنكسرة قلوبهم»{H؛ V}منيةالمريد، ص 123 از تفسير كشف الاسرار، ج 1، ص 135.{V؛ «من نزد شكسته دلانم»، اشاره به اين حقيقت دارد كه: P}افتادگى آموز اگر طالب فيضى‏{E}هرگز نخورد آب، زمينى كه بلند است‏{P حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله هرگاه دعا و نيايش مى‏كرد، مانند شخص محتاجى - كه دست نياز و طلب گشوده و غذا مى‏خواهد دست خود را به آستان خداوند بلند مى‏كرد V}ابن فهد حلّى، عدة الداعى، ص 139.{V. اين حالت نياز و درماندگى است كه رحمت را نازل مى‏كند و نگاه عنايت خدا را به سوى نيايش‏گر بر مى‏گرداند و «بزرگى»، در همين «فروتنى» و «عزّت» در سايه همين «تواضع» است. «دعا» اقبال بنده به درگاه الهى و «اجابت»، اقبال خداوند به بنده است. اگر مفهوم آن دو در دل جاى گيرد، حالت دعا و نيايش پديد مى‏آيد. چه سعادتى بالاتر از اينكه يك «بنده»، مورد عنايت «مولا» قرار گيرد و صدايش را بشنود و خوشش آيد و جواب بدهد و گاهى جواب دادن را طولانى كند تا بيشتر صداى نجوا و نيايش بنده را بشنود. پس از تأخير استجابت، نبايد چندان نگران و نا اميد شد. گاهى مولا صلاح بنده را بهتر مى‏داند. گاهى هم تأخير از جهت ديگر است؛ چنان كه آمده است: «گاهى خداوند، اجابت دعاى مؤمن را به تأخير مى‏اندازد؛ چون مشتاق دعاى او است و مى‏فرمايد: صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» V}بحارالانوار، ج 97 ص 296.{V. شايد هم، دعا از صميم دل و از روى خلوص نيّت نبوده و شرايط استجابت در آن فراهم نيست. مگر دعا از دل غافل و زبان ياوه‏گو و نيّت آلوده و نيايش‏گر رياكار، اين اندازه اثر دارد كه به آسمان رود و به آستان خدا رسد؟! به هر حال، حال را هم بايد از خدا خواست كه «محوّل الاحوال» است. امام‏على‏عليه السلام مى‏فرمايد: خشكيدن اشك از چشم‏ها، نتيجه قساوت دل و آن، نتيجه زياد شدن گناهان است: «ما جفّت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لكثرة الذنوب»{H؛ V}همان، ج 70 ص 354.{V. P}عصيان و گناه، پرتگاه دل ماست‏{E}مسدود به روى عقل، راه دل ماست‏{P P}خشكيدن اشك گريه از چشمه چشم {E}گوياى سقوط پايگاه دل ماست‏{P V}برگ و بار، ص 286.{V T}آداب دعا{T برخى از «آداب دعا» از اين قرار است: T}1. مداومت و پيوستگى در دعا؛{T يعنى هميشه، همه جا، در هر حال، غم و شادى، راحتى و رنج، فقر و دارايى، پيرى و جوانى، بيمارى و تندرستى، شدّت و رخا و... بايد دعا كرد و به راز و نياز با معبود پرداخت. T}2. پرهيز از گناه؛{T چرا كه گاهى گناهان مانع اجابت دعا مى‏شود: «اللهم اغفرلى الذّنوب التى تحبس الدعا»{H؛ V}دعاى كميل.{V. T}3. دعاى دسته جمعى و آمين گفتن گروهى از مؤمنان؛{T روايت است كه: «هرگاه براى امام باقرعليه السلام مشكلى پيش مى‏آمد، زنان و كودكان خانواده را جمع مى‏كرد و دعا مى‏كرد و آنان آمين مى‏گفتند». V}كلينى، كافى، ج 2، ص 525.{V T}4. دعا به نام‏هاى نيك خدا و ستايش و حمد و ثنا پيش از دعا؛{T چرا كه هر نامى كليد درى از رحمت‏هاى الهى است و هر اسمى خاصيّتى دارد. ستايش الهى، شرط ادب پيش از عرض حاجت است. T}5. بازگو كردن حاجت‏ها و بر شمردن نيازها؛{T هر چند كه خداوند داناى همه چيز است و هم نامه نانوشته مى‏خواند و هم اسرار نهفته مى‏داند؛ امّا خود اين مطرح كردن، گامى نزديك به اجابت است. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «خداوند مى‏داند آنچه را كه بنده‏اش هنگام دعا مى‏خواهد؛ ولى دوست دارد كه نيازها را به درگاه الهى عرضه كند. پس هرگاه دعا مى‏كنى، حاجت‏هايت را يك به يك نام ببر». V}وسائل الشيعه، ج 4 ص 191.{V T}6. اصرار و الحاح و خسته نشدن و پيوسته خواستن؛{T چرا كه وقتى درى بسيار كوفته شود، كسى پيدا مى‏شود كه در را باز كند. اصرار در دعا، مايه گشوده شدن در رحمت و اجابت الهى است. T}7. داشتن همت بلند و خواستن حاجت‏هاى مهم؛{T خواسته‏ها هر چه متعالى‏تر، با ارزش‏تر و فراگيرتر باشد، بهتر و به استجابت نزديك‏تر است. خواسته‏ها، تنها مادى و براى رفع مشكلات معيشتى نباشد؛ خواسته‏هاى معنوى و اخروى نيز مد نظر باشد. قرآن كريم مى‏فرمايد: آنان كه از خدا فقط دنيا مى‏خواهند، در آخرت نصيبى ندارند؛ امّا بعضى هم نيكى دنيا و هم نيكى آخرت و نجات از دوزخ مى‏خواهند:A}«رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»{A؛ V}بقره (2)، آيات 200 و 201.{V. در دعا پسنديده است از پيشوايان مكتب، بهره جوييم و ادب دعا كردن و داشتن خواسته‏هاى متعالى را از آنان بياموزيم. دنياى غنى و فراگير «خواسته‏هاى متعالى» در دعاهاى معصومين، عالمى زيبا و بى‏پايان است. تنها كافى است به دعاى امام سجادعليه السلام (دعاى مكارم الاخلاق)؛ V}صحيفه سجاديه، دعاى 20 ؛ مفاتيح الجنان، دعاى مكارم الاخلاق.{V نظر بيفكنيم، تا با گوشه اى از نيازهاى والا و خواسته‏هاى متعالى از زبان آن زينت عابدان آشنا شويم. توجه به اين نكته بايسته است كه مكان و زمان دعا، در رسيدن به آثار و نتايج مادى و معنوى آن، تأثيرى به سزا دارد و اولياى الهى، مكان‏ها و اوقاتى را بيان كرده‏اند كه دعا در آنها زودتر به اجابت مى‏رسد. در ميان اوقاتى كه مناسبت بيشترى براى دعا و مناجات با قاضى الحاجات دارد، ماه مبارك رمضان داراى جايگاهى ممتاز است و دعا و نيايش در اين ماه، حال و هوايى ديگر و اثرى شگرف دارد. ماه رمضان، تنها بهار قرآن كريم و هنگامه تلاوت كلام روح‏بخش خداوند نيست؛ بلكه فصل شكفتن گل واژه‏هاى دعا و غنچه‏هاى نيايش بر لب‏هاى مشتاقان مؤمن نيز مى‏باشد. روزه‏داران خداجو، در زلال رمضان، دل و جان را مى‏شويند و بر گرد حريم دوست پرواز مى‏كنند و بر شاخسار ذكر و يادِ محبوب و دعا و نجواى با او، آشيان مى‏گيرند. با اشك روان، دشت تفتيده قلبشان را نمناك مى‏سازند و بر درد و زخم دلشان مرهمى مى‏نهند. در اين ميان، دعاها و مناجات‏هاى امامان معصوم‏عليهم السلام، سوز و نوايى ديگر دارد. حقايق و معارفى كه در اين ماه عزيز، در قالب دعا از ناى پاك برگزيدگان حق برآمده، از محتوا و ژرفاى خاصى برخوردار است. انس با دعاهاى اهل بيت‏عليهم السلام در ماه رمضان، در بهره‏مندى بيشتر از مهمان خانه الهى و سفره گسترده اين ماه، بسى سودمند و پرفايده است. دعاهاى رسيده از برگزيدگان حق در اين ماه نورانى، بسيار است... . «الهى! در هندسه وجود، توحيد را نقطه پرگارمان ساز، دايره تلاشمان را بر محور نقطه ايمان قرار بده و خطّ زندگى را امتدادى از نقطه‏هاى نياز بساز. زاويه ديدمان را باز كن تا چشم بگشاييم، به چهره حقيقت و گوش سپاريم، ولى به آهنگ معنويت». V}حسن حسن زاده آملى، الهى نامه، ص 70.{V
کد سوال : 664
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : دعاى افتتاح از چه كسى نقل شده است؟
پاسخ : دعاى افتتاح - از دعاهاى معروف شب‏هاى ماه رمضان در كتاب‏هاى دعاى‏معتبر آورده شده و همواره مورد توجه و عنايت صاحبان معرفت و دل باختگان حق و محبان اهل بيت‏عليه السلام بوده است V}ر.ك: سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1 ص 138؛ تهذيب، ج 3، ص 108؛ مصباح المجتهد (شيخ طوسى)، ص 577؛ مصباح كفعمى، ص 770، بلد الامين (كفعمى)، ص 193 ؛ ماه خدا، ص 377.{V. راوى اين دعاى نورانى، محمد بن‏عثمان بن سعيد، از نايبان خاص امام زمان(عج) است. هر چند اين دعا به حضرت حجت‏عليه السلام نسبت داده نشده؛ ولى چون محمد بن عثمان از ياران نزديك امام عصرعليه السلام است، به احتمال قوى اين دعا را از آن بزرگوار، نقل كرده است.
کد سوال : 666
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : نظر يکی از انديشمندان متعهد را در مورد مد و علل آن بيان نماييد؟
پاسخ : در اين زمينه گفتگو با دکتر حسن بلخاري در زمينه مدگرايي و مدسازي به نقل از ماهنامه پرسمان، شهريور 1382 آورده مي شود: آقاى دكتر! در كوچه و خيابان، هر روز آدم هايى را مى‏بينيم كه با روزهاى قبل، فرق دارند؛ چه از نظر شكل ظاهرى مثل آرايش صورت، مو و نوع لباس و چه از لحاظ نوع رفتار، اين پديده را كه كم كم دارد عادى مى‏شود و به تدريج به جزئى از فرهنگ تبديل مى‏شود، چگونه تعريف و ارزيابى مى‏كنيد؟ اين امر كه اغلب تحت عنوان «مُد» در جامعه از آن ياد مى‏شود، پديده رايجى است كه نه فقط اپيدمى جامعه ما، بلكه گريبان‏گير جامعه مصرف محور جهانى است و در مورد آن، ديدگاه‏هاى متفاوتى وجود دارد. گرايش به مد، بيان گر نوعى تجديد نظرطلبى يا تلاش در جهت نو كردن و تغيير در مسائل مختلف ظاهرى زندگى است. به عبارت ديگر، گرايش وسيع به تغيير و تنوع، بيان‏گر حرص و نياز شديد انسان نسبت به ورود به مفاهيم و قلمروهاى جديد است. نيازى كه جزئى از فطرت انسان‏ها را شكل مى‏دهد. اين ميل به تغيير، به هر صورت، از يك نياز فطرى پرده بر مى‏دارد و در نفس خود، از يك مبناى معرفت‏شناسى سرچشمه مى‏گيرد و چندان قابل طرد و نفى نيست. انسان حقيقتاً به دنبال تغيير قالب‏ها و فرار از كليشه‏هاست. بنابراين معنا، «مد» فى نفسه قابليت رد و طرد پيدا نمى‏كند؛ بلكه آنچه بايد مورد تحليل و بررسى قرار گيرد، صورت يا مفاهيم يا بسترهايى است كه «مد» پيدا مى‏كند و متناسب با اين جهات، بايد مورد استقبال يا نفى قرار بگيرد. امروزه شاهد رشد يا به نوعى بروز بيش از پيش مدگرايى هستيم؛ تحليل شما از منشأ و سير صعودى اين گرايش چيست؟ جهان امروز، دچار يك موج گسترده و قوى اقتصادى شده كه محوريت جهان را در دست گرفته و قدرت را به خود اختصاص داده است. ما پيش از ظهور پديده‏اى به نام «گلوباليزيشن» يا جهانى شدن - پيش از دهه 1980 - جهان را به سه بخش - جهان اول، دوم و سوم - تقسيم مى‏كرديم و محور و معيار تقسيم جهان، مدرنيته يا مدرنيزاسيون بود؛ يعنى هر كشورى كه به معيارهاى مدرنيته نزديك‏تر مى‏شد، در واقع به جهان دوم يا اول نزديك مى‏شد. جوهر مدرنيته، عقل گرايى و توسعه انسانى بود. بعد از اوج‏گيرى جهانى شدن، به ويژه در قلمرو اقتصاد، تقسيم‏بندى قبلى چندان اعتبارى ندارد و جهان به دو قطب شمال، يعنى قطب ثروت و قدرت و جنوب، يعنى قطب فقر و ضعف تقسيم شده است. به اين ترتيب ما وارد فضاى جديدى شده‏ايم كه معيار عمل آن، ثروت و قدرت است. وقتى بناى تقسيم جهان، ثروت و قدرت شد، كسانى كه پرونده اين فضاى قدرت و ثروتند،به دنبال سلطه بر تمام عواملى هستند كه مى‏تواند بر افكار عمومى تأثير بگذارد؛ يعنى اين قدرت و ثروت، هنگامى پا بر جا مى‏ماند كه با سلطه بر عواملى، تحت كنترل قرار بگيرد و تضمين شود. اين تسلّط، ابعاد مختلفى را شامل مى‏شود. در بُعد سياسى، دموكراسى و مسئله مبارزه با تروريسم را مطرح مى‏كند؛ مسئله نفت را پيش مى‏كشد؛ رسانه‏ها را تقويت و يا سانسور مى‏كند و... و به اين ترتيب، ما دچار نوعى تحول مفهومى در معيارهايمان شده‏ايم و اين ما را به فضاى جديدى سوق مى‏دهد كه معيارهاى قبلى در آن حضور جدى ندارند. در نتيجه فضاى زندگى انسان، تبديل به فضايى مصرف زده، سطحى و كاملاً صورى مى‏شود. در اين فضاى جديد، ديگر انسان‏ها به دنبال تعالى نيستند. اين جامعه، براى آن كه به جهان اول برسد، به دنبال اين نيست كه منابع توسعه انسانى خود را رشد بدهد، دانشگاه‏هاى خود را تقويت كند و...؛ بلكه به دنبال اين است كه شكل ظاهرى خود را تغيير دهد و چون اين تغيير زود او را دلزده مى‏كند، به سرعت به دنبال اشكال ظاهرى جديد مى‏رود و اگر اين ظواهر جديد را به او ندهيم يا آنها را خلق مى‏كند و يا از ديگران مى‏گيرد. در واقع رشدى كه شما به آن اشاره كرديد، ناشى از اين تغيير مدل جامعه است كه به خصوص در طى 25 سال گذشته چنين بوده است. اين پديده بيشتر در چه طيفى از افراد جامعه متمركز است؟ گرايش به تنوع و تغيير خاص، بيشتر در افراد زير 35 سال جامعه است؛ زيرا افراد بالاى 35 سال، معمولاً از لحاظ خصوصيات روانشناختى و ويژگى‏هاى خاص سنى، رويكرد چندانى به مد ندارد. سن ميان سالى، سن محافظه‏كارى و سن تثبيت است. سن نهادينه شدن مفاهيمى است كه فرد پيش از اين آموخته است؛ چه اين مفاهيم مثبت باشند و چه منفى و در بحث ما جاى نمى‏گيرد؛ در حالى كه جوانى، سن تغيير و تحول است. محال است شما جوانى را ببينيد كه در طول هفته يك لباس بپوشد؛ ولى يك ميان سال را به راحتى از لباس‏هايش مى‏توان تشخيص داد. در جامعه ما نزديك به 40% از افراد را 15 تا 30 ساله‏ها تشكيل مى‏دهند؛ يعنى جمعيتى معادل 25 ميليون نفر. اين جوانى جمعيت نشان مى‏دهد كه جامعه ما ذاتاً به دنبال تحول و تنوع است. جامعه‏اى كه عنوان دومين كشور جوان جهان را بر دوش مى‏كشد و اين مسئله، بار مسئوليت ما را سنگين‏تر مى‏كند و نبايد آن را از ياد برد. با توجه به صحبت‏هايتان، شما مد را صددرصد نفى و طرد نمى‏كنيد؛ ولى آيا صددرصد تأييد مى‏كنيد؟ متأسفانه در جهان معاصر، مراجع سنتى كه قابليت ايجاد تحول رفتارى در زندگى انسان را داشته‏اند، - به ويژه در كاركردشان در مورد جوان و نوجوان، - دچار نوعى كاهش اقتدار شده‏اند و جاى آن‏ها را مراجع ديگرى گرفته‏اند كه در جهت دادن به زندگى و مفهوم آن از ديدگاه خود، به شدت مشغول فعاليت مى‏باشند. با توجه به شناختى كه ما از اين مراجع مدرن - مثل رسانه‏ها، موسيقى، تصوير، فيلم و... - داريم و اين كه اين مراجع بر زندگى جوان ما مستولى است و با توجه به مصداق هايى كه «مد» را در جامعه، معرفى و عرضه مى‏كند، به نحوى مدگرايى را يك خطر در زندگى انسان معاصر قلمداد مى‏كنم. منظور از مراجع، همان نيروهاى فكرى تأثيرگذار بر انسان است كه مى‏تواند يك معلم يا يك استاد دانشگاه يا يك خانواده و يا يك دولت باشد. هر كسى كه به نحوى بتواند بر رفتار انسان تأثير بگذارد، يك مرجع فكرى محسوب مى‏شود و چون رفتار، محصول تفكر است، پس اين مرجع قبل از آن كه بتواند بر كردار تأثير بگذارد، بايد بر افكار آدمى تأثير گذارده باشد. پيش از اين، نيروهاى فكرى تاثيرگذار اقتدار داشتند و مردم نيز نسبت به اين نيروها، احساس نياز مى‏كردند. از اين رو جامعه طلب راهكار مى‏كرد و آنان هم راهكار ارائه مى‏كردند؛ اما امروزه نقش اين مراجع فكرى ، به شدت كاهش يافته و مراجع جديد جاى آنها را گرفته‏اند. چرا؟ يكى از دلايل، تغيير فضا و سرمايه‏زده شدن يا به عبارت ديگر اقتصادزده شدن جهان است و دليل ديگر، كمرنگ شدن حضور جدى اين مراجع در جامعه مى‏باشد. در جامعه متحول امروز، بايد پابه‏پاى زمان و تحولات سريع آن پيش رفت؛ اما مراجع سنتى از اين پيشرفت زمانه، عقب مانده‏اند. در واقع شما علت را از دو جنبه بررسى كرديد؛ يكى از درون جامعه كه مربوط به ثروت گرايى و اقتصاد محورى است و ديگرى از جنبه خود مراجع كه بايد مؤثرتر از اين عمل مى‏كردند و چون اين گونه نبوده، كنار زده شده و در حاشيه نشسته‏اند. بله، كاملاً صحيح است. مصرف زدگى، به دنبال تغيير ظواهر زندگى است. وقتى گفته مى‏شود كه ما وارد يك جهان نو شده‏ايم، يعنى وارد جهانى با معيارهاى جديد شده‏ايم؛ پس بايد با توجه به اين معيارها، به جوان الگو بدهيم. متأسفانه مراجع سنتى ما نتوانسته‏اند فضاهاى جديد را بپذيرند. معيارهاى جديد، عوامل و ابزار جديد را مى‏طلبد. مراجع بايد آنها را بشناسند و در جهت ترويج و تبليغ مبانى مورد تأييد خودشان، از آنها استفاده مى‏كنند؛ اما گويا مراجع فكرى سنتى از زمان عقب مانده‏اند و نتيجه اين شده كه نوجوان و جوان ما كه به دنبال الگو مى‏گردد، به سراغ الگوهاى جهانى مى‏رود. به طور قطع، او فضاى زندگى خود را عريان و تهى نمى‏گذارد و به هر حال آن را پر مى‏كند. در اين صورت شما از يك طرف، نبود الگوى متناسب با زمان و فرهنگ را در نظر بگيريد و از طرف ديگر يك فضاى خالى و مستعد براى پذيرش الگوهاى جهانى را - با قدرت و عزم جدى رسانه‏هاى غربى - كنار آن بگذاريد و ببينيد چه پيش مى‏آيد. رسانه‏هاى غربى فقط به دنبال پر كردن اوقات فراغت جوانان نيستند و شبكه‏هاى مختلف ماهواره‏اى و فيلم‏هاى هاليوود، كاملاً هدفمند عمل مى‏كنند. فيلم‏هايى كه ما به اسم ماچوئزيم مى‏شناسيم، قبضه زندگى نوجوان و جوان را در دست گرفته‏اند. فيلم‏هايى كه يك قهرمان افسانه‏اى - سوپر من - را تداعى مى‏كند و آن قدر، قدرت دارد كه مى‏تواند بر محدوديت‏هاى پيرامون خود غلبه كند. نفس اين قدرت نمايى، از آرمان‏هاى جدى انسان معاصر است. نمونه بارز اين فيلم‏ها، مجموعه فيلم‏هاى هرى‏پاتر است كه به محض ورود به كشور ما، به سرعت در سراسر كشور پخش شد و در دسترس نوجوانان و جوانان قرار گرفت. هرى‏پاتر، پديده قرن 21 است كه تمام آرمان‏هاى يك نوجوان را براى يك زندگى متعالى در خود دارد. به وضوح مى‏بينيم كه اين الگو دادن‏ها، با تمام مبانى رواشناسى مدرن منطبق است و مبتنى بر كشفيات باطن انسان و روان اوست. الگو دهنده، راه‏هاى نفوذى را دقيقاً مى‏شناسد و به اين ترتيب، بر تمام جهان تأثير مى‏گذارد. حال اين قدرت تأثيرگذارى را در كنار كاهش قدرت مراجع سنتى بررسى كنيد؛ نتيجه اين مى‏شود كه گرايش، بيش از پيش به سمت مدهاى وارداتى است. ريشه‏هاى روانشناختى و جامعه‏شناختى اين پديده چيست؟ تعريف يك زندگى خوب در جهان امروز، اين است كه شما يك شغل خوب داشته باشيد؛ يك ماشين خوب داشته باشيد و بتوانيد حداكثر بهره مادى را از زندگى ببريد. در اين تعريف، معيارها كاملاً صورى وظاهرى است؛ نه باطنى و معنوى و چون انسان تجربه تمام پديده‏هاى لذت گرا را به دست مى‏آورد، بعد از مدتى، زندگى‏اش به يك مدار بسته تسلسل و تكرار تبديل مى‏شود و بناى زندگى‏اش بر اين قرار مى‏گيرد كه فقط به نيازهاى غريزى‏اش، در جهت كسب لذت بيشتر پاسخ دهد و چون بسترهاى ارضاى غريزه محدود است، پس از مدتى دست به تنوعاتى مى‏زند كه گاه انحراف‏آميز است و نتيجه تأسف بارش، انواع رابطه سكس در غرب امروز است كه آمار وحشتناكى است. چرا؟ چون ذات انسان به دنبال تنوع و تكثّر است. جهانى كه همه چيزش در حال تكرار است، دلزدگى و ملامت را در روح انسان پديد مى‏آورد. بنابراين، انسان امروز، انسانى است كم حوصله‏تر، خسته‏تر، پژمرده‏تر، افسرده‏تر و دلزده‏تر از ديروز. گويا آدم‏هاى امروز وقت كم مى‏آورند. بله، همين طور است. به طور كلى پروسه قدرت و ثروت،چون پروسه رقابت است، به شما اجازه تأمل نمى‏دهد و بايد همواره بدويد تا از سرعت دنياى ديجيتال عقب نمانيد. اين كه به كجا مى‏رويد، مهم نيست؛ بلكه بايد بدويد تا از همسايه عقب نيفتيد و وقتى به آخر خط مى‏رسيد، مى‏بينيد كه هيچ خبرى نيست و دنيا همان است كه بود. در دنياى امروز، اصل، ارضاى غرايز نيست؛ بلكه تنوع در ارضاى غرايز است. انسان خسته‏اى كه زير گردونه تكرار، زندگى خويش را بر فنإ؛ ّّع‏ة مى‏بيند، به دنبال خلق راه‏هاى جديد مى‏گردد. راه‏هايى كه مهم نيست از كجا و با چه هدفى به وجود آمده‏اند؛ مهم اين است كه انسان از اين راه‏ها بتواند تكرارها را كنار بزند، فضاها را بشكند و راه‏هاى جديد را بيابد. مد، امروزه جزئى از زمان انسان است؛ يعنى لحظه به لحظه به دنبال تغيير قالب‏ها و شكستن موانع است. بله، در جهان امروز، مُد نسبت ذاتى با زمان انسان پيدا كرده است و اين نكته خيلى مهم است. برخى شبكه‏هاى ماهواره‏اى كه به شبكه نيوشون (مد) معروف هستند، كارشان توليد و عرضه مدهاى جديد است. برنامه اين شبكه‏ها در 24 ساعت شب و روز، نشان مى‏دهد كه مد، جزء لاينفك و ذاتى زندگى انسان شده است. از ابتداى بحث تاكنون، بيشتر به مدهاى ظاهرى پرداختيم؛ شكل ظاهرى لباس، آرايش مو و صورت و... آيا شما شكل ديگرى از مد را سراغ داريد؟ تلقى جامعه از «مد» همين تغيير شكل ظاهرى است؛ اما در روانشناسى و جامعه‏شناسى، مد را فراتر از اين و خيلى عميق‏تر مى‏بينيم. انسان با حرص و ولع، به دنبال خلق مدهاى جديد - اعم از ظاهرى و روحى و روانى - است. وقتى يك جوان، يك هنر پيشه هاليوود يا يك خواننده راك يا يك فوتباليست را به عنوان الگوى اصلى زندگى‏اش انتخاب مى‏كند، در واقع در صدد ارضاى روحيه مدگراى خود در بعد الگويى است. بر اساس پروسه‏اى كه رسانه‏ها در خلق مدهاى جديد، ايجاد كرده‏اند، ديگر مراجع سنتى نمى‏توانند به جوان خط بدهند و او را هدايت كنند؛ چون جوان منتظر خط دهى آنها نمى‏نشيند و به همين دليل است كه مدها خيلى سريع از سوى جوامع پذيرفته شده، در آنها نهادينه مى‏شوند و خيلى زود به جزء رفتارى جوامع، بدل مى‏شوند. براى رفع اين فاصله بين جامعه و مراجع فكرى در جوامع سنتى چه بايد كرد؟ من دو راهكار به هم پيوسته را پيشنهاد مى‏كنم؛ اوّل اين كه مراجع فكرى ما، بايد به خودشان بيايند و رسالت خود را باز شناسند و بدانند كه بايد در جامعه الگوآفرينى و موج آفرينى كنند و الگوهايشان هم امروزى و با توجه به زمان باشد. براى اين كار، مراجع ما در درجه اول به يك مخاطب‏شناسى جدى نياز دارند؛ يعنى بايد بدانند كه انسان عصر حاضر، انسانى است تنوع‏طلب و تجدد طلب و اين امر، نياز ذاتى اوست و قابل نفى و طرد هم نيست و در درجه دوم، بايد به يك بينش عميق در شناخت زمان دست يابند و در يك جمله، يعنى زبان زمانشان را بفهمند. هر زمانى، زبان خاص خودش را دارد و يك مرجع فكرى، اگر مى‏خواهد تأثيرگذار باشد، بايد با اين زبان و رموزش آشنا باشد. دومين راهكار كه در واقع جدا از مسئله اول قابل بحث نيست، اين است كه ما به جاى منع و نفى مد - حتى مدهاى جهانى - ابتدا بايد از طريق فيلترهاى داخلى مثل وزارت ارشاد، سازمان تبليغات اسلامى، صدا و سيما و... اين مدهاى وارداتى را پالايش كنيم و مدهاى خوب را براى مصرف جوانان خود ارائه دهيم. همه مُدها بد نيستند. در همين هاليوود، فيلم‏هاى تأثيرگذار فراوانى ديده مى‏شود كه مبانى قوى معنوى و انسانى را القا مى‏كند. فيلم «روياهايى كه مى‏آيند»، يكى از اينهاست كه درباره بهشت و جهنم است و شباهت‏هاى بسيار زيادى هم با اعتقادات مسلمانان دارد. در يك نگاه منصفانه، نمى‏توان همه مدها را نفى و طرد كرد. وقتى مدهاى خوب و مثبت را جدا كرديم، آنچه را كه باقى مى‏ماند، كاملاً منع نكنيم؛ بلكه بياييم و در يك بحث علمى و موشكافانه و با دلايل منطقى، آنها را نقد كنيم تا جوان با آگاهى انتخاب كند و يك انسان خطى و سطحى نباشد؛ بلكه عمقى و چند بعدى فكر كند و تصميم بگيرد. من درباره فيلم تايتانيك، اين روش را تجربه كرده‏ام. هنگام ورود اين فيلم به عرصه‏هاى جهانى، موج سنگينى كشور را فرا گرفت. تلاش وزارت ارشاد براى مجوز دادن به اين فيلم از يك سو و تلاش گروه‏هاى مخالف براى منع آن از سوى ديگر، هيچ كدام صحيح نبود. اين دعواى خانگى بين دو بخش از يك سيستم، تشنگى بيشتر مخاطب را در پى داشت. من اين فيلم را در 70 يا 80 دقيقه خلاصه كردم و همراه نمايش آن در بسيارى از دانشگاه‏ها، برنامه نقد داشتم. فيلم را نقد مى‏كردم و به اين ترتيب، هم فيلم - به صورت مجاز و نه خلاف اخلاق - به نمايش درآمد و هم بيننده به يك شناخت عمقى از فيلم دست مى‏يافت. اين خيلى مهم است كه به جوان آگاهى بدهيم؛ نه آن كه هر چه را بر خلاف ميل ماست، منع كنيم؛ زيرا اين منع، نه امكان فنى دارد و نه توجيه عقلانى و در عين حال هم نمى‏شود فضا را كاملاً باز كرد. آگاهى دادن و نقد امواج مسموم وارداتى، بهترين راه حل است. تأكيد مى‏كنم كه منع و نفى نكنيم؛ بلكه نقد كنيم و جهت بدهيم. جمع كردن ماهواره‏ها امكان‏پذير نيست؛ بلكه بايد نسبت به استفاده از آن در جامعه و خانواده به مخاطب آگاهى داد و در كنار آن، رفتار سازى و نمادسازى كرد. كدام نمادسازى؟ در اين باره، جاى سخن بسيار است؛ لطفاً بيشتر توضيح دهيد. جهان پست مدرنيسم، جهان نمادهاست؛ نه مصداق‏ها و اگر شما بتوانيد نمادها را در جامعه عينى كنيد، تا حدود زيادى مسئله حل شده است. ما اگر بتوانيم بر اساس ارزش‏هاى خود توليد مد بكنيم، موفق خواهيم بود. مثال مناسب، واقعه عاشورا در فرهنگ اسلامى است كه به يك نماد تبديل شده است و همه در ايام عاشورا اين نماد را رعايت مى‏كنند. يك تمدن موفق، از مد استفاده مى‏كند؛ نه اين كه آن را نفى مى‏كند. به جاى منع، ارزش‏هاى خود را در قالب مد، ارائه مى‏دهد و توليد مد مى‏كند. با سى‏دى‏ها، فيلم‏ها، سريال‏ها و با كمك ادبيات نمايشى قوى، مطبوعات و ديگر رسانه‏ها به كمك پروسه توليد مد مى‏آيد و آينده را در دست مى‏گيرد. نبض رفتارسازى جامعه را به دست مى‏گيرد و رسالت خود را به اين ترتيب بهتر به انجام مى‏رساند. به تازگى مراجع فكرى جامعه ما به خصوص صدا و سيما، جسته و گريخته، دست به اين الگوسازى و ارائه مد زده‏اند؛ اين توليد مد، تا چه حد در قالب‏هاى ارزشى ما مى‏گنجد؟ مراجع رفتارساز و تأثيرگذار در ايران، مراجع قوى و قدرتمندى نيستند ودر كنار اين ضعف بزرگ، افزايش هجوم فرهنگى و معايب اينترنت - علاوه بر محاسنش - را در نظر بگيريد؛ ماهواره‏ها را هم فراموش نكنيد و بعد ببينيد ما در كجاى اين پروسه قرار داريم. گرچه صدا و سيما و به خصوص تلويزيون كم‏كم وارد گردونه ماچوئيسم مى‏شود و روى جلال و جمال صورى كار مى‏كند، اما در عين حال، ملاكى كه براى خريد فيلم‏هاى خارجى در نظر گرفته مى‏شود، اين است كه فقط سكس نداشته باشد و مواردى مثل دزدى، كشت و كشتار و... مطرح نيست. من يكى از فيلم‏هايى را كه بررسى كرده‏ام، در طول 90 دقيقه آن، شما 48 مورد كشته مى‏بينيد و اين نشان مى‏دهد كه صدا و سيما ناخواسته چيزهايى را به جامعه القا مى‏كند كه اصلاً مثبت نيست. تخريب روانى و ميل به خشونت در اين فيلم‏ها وجود دارد و اكثر سريال‏هاى تلويزيون، فعاليت يك گروه پليسى را نشان مى‏دهد؛ گرچه گاهى سريال هايى مانند افسانه شجاعان هم نمايش داده مى‏شود كه بنا به روحيه عدالت‏خواهى قهرمانان فيلم، يك آرامش روانى را به بيننده القا مى‏كند و موسيقى هم همين طور است. اين كه گرايش به مد، تخريبى باشد يا ممكن است جهت تخريبى پيدا كند، بستگى مستقيم به جهتى دارد كه مراجع سنتى ما به مُد مى‏دهند و اين خيلى مهم است. صدا و سيما بايد آگاهانه‏تر عمل كند. رسانه‏هاى ما در مورد اعتياد خوب عمل كرده‏اند؛ اما اثر تربيتى مخربى را در مورد قرص‏هاى مهيج در پيش گرفته‏اند. مصرف سه‏بار اين قرص‏ها، منجر به مرگ مى‏شود؛ اما همواره در مجلات، از مخدر نبودن اين قرص‏ها بحث مى‏شود و اين مسئله به طور غير مستقيم، جنبه زشت و عامل بازدارنده در مصرف اين قرص‏ها را از بين مى‏برد و نوعى توجيه واعتماد در مصرف را ايجاد مى‏كند كه اصلاً خوب نيست. شما به مصداق‏هاى مد اشاره كرديد و اين كه نسبت به مصداقى كه مد با آن تعريف مى‏شود، بايد در مورد رد يا قبول آن نظر داد؛ درباره اين مصداق‏ها برايمان بگوييد. بر اين مسئله تأكيد مى‏كنم كه حتى در اسلام هم مدگرايى نفى نمى‏شود و عقل هم مُد را ردّ نمى‏كند؛ به ويژه كه اين مدگرايى از يك مبانى فكرى ناشى مى‏شود و آن هم نياز به تغيير و تحول است و به قول فلاسفه، نياز به صيرورت و شدن‏هاى متوالى است. اگر از اين زاويه نگاه كنيم، نفس مسئله مورد تأييد است و ما هم از همين زاويه نگاه مى‏كنيم؛ اما گاهى برخى از مفاهيم در زمان‏هاى خاص از نظر مصداقى تعريف مى‏شوند و نه مفهومى و چون مصداق قابل نفى و رد است، مفهوم هم بنا به آن مصداق قابل رد مى‏شود و مد يكى از آن مفاهيم است. ما گاهى هنر پيشه‏هاى زمان طاغوت را داريم كه به عنوان مصداق، ضدارزش هستند و گاه الگوهايى را داريم كه كاملاً ارزشى و قابل قبول مى‏باشند؛ مثل الگوهاى دفاع مقدس. پس «مد» فى نفسه قابل قبول است؛ اما گاه بر اثر مصداق‏هايى كه مى‏پذيرد، ممكن است مطرود يا مقبول واقع شود. آقاى دكتر! من به عنوان يك جوان دلم مى‏خواهد هم از مظاهر مد پيروى كنم و در واقع يك جوان امروزى باشم و هم از سوى ديگر به ارزش‏هاى خودم پايبند بمانم و جوانى باشم كه هم با جامعه پيش مى‏رود و هم به مبانى ارزشى پايبند است؛ چطور مى‏توانم از تك بعدى بودن بپرهيزم و يك جوان چند بعدى باشم و در عين حال، به تضاد و تناقض هم نرسم؟ فضا، فضايى پيچيده‏اى است. از يك طرف هم نظام حكومتى و هم نظام فرهنگى و هم فطرت پاك جوان مى‏خواهد كه ارزش‏هاى سنتى و انسانى بر زندگى او حاكم باشد و از طرف ديگر موج افسار گسيخته‏اى كه جوامع را مورد هجوم خود قرار داده است، سبب شده كه همواره مدهاى نوينى كه از معيارهاى ضد انسانى نشأت مى‏گيرد، بر رفتار و كردار حداقل بخشى از جوانان و نوجوانان حاكم شود كه به عنوان يك واقعيت نمى‏توانيم آن را ناديده بگيريم. هر چه جلوتر مى‏رويم، به اين تضاد بيشتر دامن زده مى‏شود؛ اما شدت اين اختلاف به گونه‏اى نيست كه غير قابل كنترل و مهار باشد. حل اين تضاد باز هم تا حدود زيادى بر عهده مراجع فكرى و الگوساز است. «رابرت برتون» در روانشناسى اجتماعى براى جوامعى كه دچار اين فاصله شده‏اند و به فكر درمان هم نيستند، چهار مرحله را پيش‏بينى مى‏كند؛ اولين مرحله نوآورى است؛ اما نوآورى به معناى منفى آن؛ يعنى گرايش به خلق راه‏هاى جديد، براى رسيدن سريع به اهداف و آرمان‏ها تحت هر شرايطى و چون اين راه‏ها بر اساس يك معيار عقلانى و منطقى سالم انتخاب نشده‏اند، به انحراف كشيده مى‏شوند. مرحله دوم، تبديل جامعه به يك جامعه سازمانى است. كه در واقع بوروكراسى بر نظام جامعه حاكم مى‏شود. مرحله بعد واپس‏زنى است؛ يعنى فرد به يك حالت انفعالى و بى‏خيالى رضايت مى‏دهد و او آن‏قدر درگير بحران‏هاى اجتماعى و اقتصادى مى‏شود كه ديگر نسبت به همه چيز بى‏تفاوت مى‏شود و چون نمى‏تواند فاصله موجود بين حال و ايده‏آل را كم كند، يك واپس‏زنى ايجاد مى‏شود. چهارمين مرحله شورش است؛ انفعال اگر مدت مديدى ادامه يابد، جامعه را به انفجار مى‏كشاند. اينها مواردى است كه در هر جامعه‏اى ممكن است رخ دهد.
کد سوال : 668
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : فرزندم الان 17 ماهه است او هنگاميكه آْهنگهاي شاد از تلويزيون يا راديو مي شنود بي اختيار بالا و پايين مي پرد من نگران آينده او هستم با وجود اينكه در خانه ما اصلا نوار روشن نمي كنيم آيا مي شود مستقيم جلوي اين حركات را گرفت پيشنهاد شما چيست؟
پاسخ : انسان به طور طبيعي از شنيدن صداها و آهنگ هاي زيبا و دلنواز لذت مي برد احساس خوبي براي او حاصل مي شود و به اقتضاي سن و طبيعتش واکنش هايي هم از خود نشان مي دهد که در کودکان معمولا به صورت حرکت هاي بدني مثل دست زدن و بالا و پايين پريدن نمايان مي شود. اصل اين حالت اشکال شرعي ندارد و لازم نيست شما نگران باشيد، بلکه برعکس اگر کودک هيچ عکس العملي از خود نشان ندهد علامت وجود مشکل در اوست زيرا ممکن است به خاطر اين باشد که هيچ درکي از آن ندارد. البته لازم است کودک را از شنيدن آهنگ هايي که براي افراد مکلف حرمت شرعي دارد بازداريم، زيرا اين امکان وجود دارد که کودکان بر اثر شنيدن موسيقي هاي حرام، نسبت به آن علاقه مند شوند و سال هاي بعد يعني در سنين تکليف، نتوانند خود را از شنيدن آنها حفظ کنند. اما صرف شنيدن آهنگ شاد اشکال ندارد، گرچه ما شنيدن دائمي آن را هم توصيه نمي کنيم؛ بلکه بهتر است براي آشناتر شدن کودک با قرآن، روزانه نيم الي يک ساعت نوار قرآن براي او پخش کنيد تا ضمن بازي کردن و يا کارهاي ديگر، با صوت و آهنگ قرآن نيز به تدريج آشنا شود و در سنين بالاتر علاقه و آمادگي بيشتر براي حفظ و قرائت قرآن داشته باشد. اين نکته را هم به طور کلي به شما توصيه مي کنيم که براي بازداري کودک از کاري، هيچگاه به طور مستقيم نمي توان جلوي او را گرفت، زيرا وضع او بدتر مي شود، بلکه در ابتدا بايد عامل اصلي رفتار نابهنجار را از بين ببريد، سپس به صورت غير مستقيم ذهن و فکر او را از آن رفتار منحرف کنيد.