کد سوال : 645
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا روزه نوعى رياضت نيست؟ اگر چنين است تفاوت آن با رياضتهاى غيردينى در چيست؟
پاسخ : «رياضت» در لغت چند معنا دارد: 1. تحمل رنج و تعب براى تهذيب نفس و تربيت خود يا ديگرى؛ 2. تمرين و ممارست؛ 3. كوشش و سعى؛ 4. گوشهنشينى توأم با عبادت و كفّ نفس V}فرهنگ معين.{V. در اصطلاح؛ يعنى، تحمل رنج و مشقت و از نظر جسمانى خود را در محدوديت قرار دادن و در قبال آن به يك توانمندىهاىروحى رسيدن.
T}انواع رياضت{T
از يك چشمانداز مىتوان رياضت را به دو نوع تقسيم كرد: 1. رياضت به صورت مطلق؛ قطع نظر از آموزههاى دينى؛ 2. رياضت در قالب آموزههاى دينى و براساس معيارهاى شرعى. فرقهاى اين دو عبارت است از:
T}يكم.{T رياضت به معناى مطلق، عبارت است از اينكه انسان از هر راه ممكن، جسم خود را به مشقّت بيندازد تا مهارتها و توانمندىهايى را در بعد روحى به دست آورد؛ قطع نظر از اينكه آيا چنين عملى از نظر احكام شرعى و مبانى دينى صحيح است يا نه. از اين رو مرتاضانى كه بدون در نظر گرفتن شريعت الهى، رياضت مىكشند، براى رسيدن به هدف خود، هر عملى را انجام مىدهند! حال فرقى نمىكند اين كار از نظر شرعى حرام باشد، يا با كرامت انسانى سازگار نباشد؛ زيرا آنان بر اين باورند كه فلان عمل، موجب تقويت روح يا ارادهشان مىشود. حال آنكه در رياضتهاى دينى (مانند روزه)، هرگز فرد از چارچوب شريعت خارج نمىشود و هر قدرت و نيرويى براى او مطلوب نيست. او براساس احكام الهى روزه مىگيرد؛ زيرا اعمال احكام دينى، براى اين است كه انسان را در حوزه عبوديت خدا قرار دهد و او را به مقام قرب الهى برساند. پس نتيجه واثر رياضتهاى شرعى و غيرشرعى كاملاً با هم متفاوت است.
T}دوم.{T فرق ديگر رياضت دينى با رياضت غيردينى، اين است كه دين، به انسان اجازه ضرر زدن به خود يا به ديگرى را نمىدهد و اعمال او همواره بايدفايده عقلايى داشته باشد. براى مثال روزه عمل واجبى است كه افراد مكلّف، بايد آن را بگيرند. اما همين روزه اگر در جايى موجب آسيب شديد جسمانى،يا بيمارى و يا تشديد آن گردد، حكم آن لغو مىشود و چنين فردى نبايد روزه بگيرد.
در حالى كه مرتاض، ممكن است عملى را به اين جهت انجام دهد كه موجب تقويت اراده شود و كارى ندارد به اينكه اين عمل ممكن است براى او ضرر داشته باشد يا نه. به عبارت ديگر بر اساس قاعده كلى «لاضرر و لا ضرار فى الاسلام»{H،ضرر رساندن و ضرر ديدن در اسلام و احكام آن، قرار داده نشده است. همچنين بر اساس قاعده A}«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»{A؛ V}بقره (2)، آيه 286.{V، خداوند براى هيچ كس بيشتر ازتوانايىاش تكليف نمىكند. مرتاض اين قواعد و اصول را نه تنها مد نظر ندارد؛ بلكه ممكن است برخلاف آن عمل كند؛ به اين جهت كه مىخواهد با رياضت، ابعاد روحى و روانى خود را تقويت كند. از همين رو بسيارى از احكام اوليه، ممكن است در مورد عدهاى، تغيير كند يا آن تكليف اوليه از دوش آنان برداشته شود. براى مثال اگر كسى بيمار است و روزه گرفتن براى او ضرر دارد، يا درمان او را به تأخير مىاندازد و نيز افرادى كه مسافر هستند، نبايد روزه بگيرند.
T}سوّم.{T فرق ديگر مربوط به انگيزه و هدفى است كه مرتاض دنبال مىكند. اگر از مرتاض سؤال شود انگيزه و هدف تو از اين عمل چيست، ممكن است بگويد: براى تقويت روح، يا به جهت تقويت اراده، يا به دليل اينكه بتوانم توانايى به دست آورم. اما نخستين شرط روزه اين است كه روزهدار، بايد نيت و قصد «قربت» كند: «انما الاعمال بالنيات»{H؛ V}مستدرك الوسايل، ج 1، ص 90.{V. البته روزهدار نيز ممكن است انگيزهاش دستيابى به بهشت و نعمتهاى بهشتى باشد؛ اما بايد قصد «قربة الى الله» كند. او مىخواهد در قالببندگى، رضايت خدا را به دست آورد و به دنبال آن، از نعمتهاى مادى و معنوى نيز بهره بگيرد. پس در رياضتهاى الهى، قصد و انگيزه الهى است؛ ولى معلوم نيست مرتاض چنين هدفى را دنبال كند.
T}چهارم.{T يكى ديگر از فرقهايى كه بين رياضتهاى غير دينى و رياضتهاى دينى وجود دارد، به كارگيرى محصولات و نتايج رياضت است. يك انسان مؤمن - كه در قالب عمل به احكام الهى به كمالاتى دست مىيابد هرگز حاضر نيست از اين كمالى كه به دست آورده، سوء استفاده كند و در راه حرام، آن را به كار گيرد. اما مرتاض ممكن است در اثر رياضت، توانمندىهايى به دست آورد و در راه غيرصحيح و غيرمشروع از آن استفاده كند. حال ممكن است سؤال شود: مگر مىشود انسانى از طريق رياضتهاى غير دينى، به جايى برسد؟
جواب آرى است؛ زيرا رياضت و نتايج آن، تحت نظام علّى و معلولى قرار دارد؛ يعنى، اگر علت (به مشقّت انداختن جسم) ايجاد شد، معلول (تقويت روح در بعدى از ابعاد) نيز حاصل مىشود. حال اين علّت و معلول، ممكن است در قالب يك نظام ارزشى و الهى شكل بگيرد و يا ممكن است خارج از اين نظام باشد. درست مثل يك چاقوى تيز كه مىتوانيم در راه صحيح و يا غلط از آن بهرهبردارى كنيم و ممكن است اين چاقو از طريق صحيح تيز شده باشد و يا از راه غصبى. بنابراين تقويت روح چيزى شبيه تيز كردن چاقو است. پس در سايه رياضتهاى دينى، علاوه بر اينكه نفس انسان قدرتمند مىشود و او به كمالاتى مىرسد؛ به سعادت واقعى و جاودان نيز دست مىيابد. اين امرى است كه با رياضتهاى غير دينى حاصل نمىشود.
کد سوال : 646
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : گفته مىشود كه در ماه رمضان، شيطان به زنجير كشيده مىشود، پس دليل گناهان ما در اين ماه چيست؟ اصولاً چرا خداوند به شيطان مهلت داده ما را به گناه بكشاند تا مجبور باشيم با اين همه سختى، خود را از شرّ او رهايى بخشيم؟
پاسخ : اين سؤال، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمان رخ مىنمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبههاى مختلف آن است. در اين پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شيطان قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مىپردازيم:
1. هدف خداوند از آفرينش انسان، رساندن او به كمال است.
2. تبلور كمال انسان، در شناخت خداوند است و معرفت، در گرو عبادت او است. خداوند خود مىفرمايد: A}«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»{A؛ V}ذاريات (51)، آيه 56.{V ؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم»؛ زيرا با عبادت و شناخت او، كمال انسان تحقق مىيابد.
3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان در حال حركت به سوى كمال ديد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آنكه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد: A}«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»{A؛ V}انبياء (21)، آيه 26 و 27.{V.
و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره:
P}جلوهاى كرد رُخت ديد ملك عشق نداشت{E}عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد{P
4. خداوند به همين جهت انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختيار او نهاد؛ چنان كه مىفرمايد: A}«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراًوَ إِمَّا كَفُوراً»{A؛انسان (76)، آيه 3.{V؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاسگزار است و يا ناسپاس».
5. از اينجا است كه مسئله امتحان - به عنوان يكى از اهداف واسطهاى آفرينش انسان مطرح مىشود؛ زيرا امتحان، تبلور اختيار انسان است و جاى شگفتى ندارد كه در آيات فراوانى، طرح اين مسئله را به گونههاى مختلف مىبينيم؛ چنان كه مىفرمايد: A}«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»{A؛ V}همان، آيه 2.{V؛ «ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم» V}همچنين ر.ك: آيات 31 سوره محمد؛ 35 سوره انبياء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره كهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملك، 15 سوره فجر و... .{V.
6. برقرارى يك «امتحان عادلانه»، تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش مسير خير يا شرّ به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى آفرينش او به خود تبريك مىگويد A}«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»{A؛ V}مؤمنون (23)، آيه 14.{V، در جهت انتخاب مسيركمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است. اين ابزار و امكانات عبارت است از:
6-1. آفرينش بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: A}«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»{A؛ V}روم (30)، آيه 30.{V.
6-2. رهبرى و هدايت الهى به سوى حق به وسيله خود خدا: A}«قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»{A؛ V}يونس (10)، آيه 35.{V.
6-3. الهام خوبىها و بدىها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او: A}«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»{A؛ V}شمس (91)، آيه 28.{V.
6-4. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسانها: A}«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»{A؛ V}حجرات (49)، آيه 7.{V.
6-5. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: A}«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا»{A؛ V}غافر (40)، آيه 56.{V؛ V}با استفاده از: الميزان، ج 12، ص 159.{V
6-6. گشودن راههاى هدايت به تناسب تلاش انسان: A}«وَالّذيِنَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»{A؛ V}ابراهيم (14)، آيه 12.{V.
7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، بودن نيرويى در جانب شرّ، موجب مىشود كه آزمايش الهى از حالت صورى در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى كه انسان را به سوى شرّ وسوسه مىكنند، باعث مىشود انسان واقعاً در ميان دو راهىها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش، مسيرى را انتخاب كند.
به عبارت ديگر وسوسههاى شيطانى، باعث مىشود كه انسان به مبارزه برخيزدو با استمداد از عنايتهاى الهى، نبردى سهمگين را آغاز كند. به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل مىيابد و عالىترين مدارج كمال ممكن را كسب مىكند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است، حقيقت شخصيت او - خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط بروز مىنمايد؛ يعنى، انسان نهان خود رانشان مىدهد.
از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه الهى و سپس تقاضاى او براى اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسهگر انسان به سمت شرّ باشد. اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطهاى را براى شيطان به طور مستقل بر انسانها قرار نداد: A}«وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»{A؛ V}سبا (34)، آيه 21.{V.
8. اغواگرى شيطان، تنها در انسانهايى مؤثر است كه جانب شرّ را بر خير ترجيح مىدهند؛ اما خالصان و خداجويان حقيقى، گزندى از او نمىبينند. چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده، مىگويد: A}«فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»{A؛ V}ص (38)، آيه 82 و 83.{V.
بنابراين وسوسهگرى شيطان، پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاكترين انسانهاى روى زمين را از دست دادهاند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسههاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: A}«أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»{A؛ V}مريم (19)، آيه 83.{V؛ «آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، آنان را شديداً تحريك كنند؟».
9. خداوند متعال به جهت عنايت ويژهاش به مؤمنان، زمانها، مكانها و وسايطى براى آنها قرار داده است تا بتوانند از آنها استمداد جسته و در جهت حفظ و تقويت بعد معنوى خويش، تلاشى پيگير داشته باشند. ماه رمضان - به ويژه شب قدر بهترين زمانها براى اين جهت است. خداوند در اين ماه، قدرت شيطان را محدود ساخته است (كه از اين محدوديت، به زنجير كشيده شدن او تعبير مىشود)؛ لكن اين تنها زمينه خوبى براى حركت به سوى كمالات معنوى است كه به خواسته انسان مشروط است و اگر انسان نخواهد در مسير تكامل ايمانى قرار گيرد - اگر چه روزه هم بگيرد لكن در ترك گناهان نكوشد روزه تأثيرى ژرف در جان او نگذاشته، تنها تكليفى را از او ساقط مىكند.
کد سوال : 647
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در ماه رمضان احساس محبت بيشترى به خدا و امام دارم. از كجا بفهمم كه خدا هم من را دوست دارد؟ آيا راهى هست كه مطمئن شوم خدا هم مرا دوست دارد؟
پاسخ : اظهار محبت و دوستى در ميان انسانها، راههاى مختلفى دارد؛ گاه كلمات آتشين و سخنان محبتآميز در قالب شعر و نثر پيام محبت را مىرساند و گاهى ريزش بىامان اشك سوزان و شرارههاى قلب فروزان، پيك خوش خبر صفا و محبت است. هديه دادن، احترام نمودن و پذيرايى كردن از ديگر نشانههاى محبتورزى است.
اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نيست كه در ميان انسانها شايع است؛ چون او منزّه و مبرّا از اين گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به اين جهت است كه هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقهمند است؛ هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن سنخيت و مشابهت دارد. هر معلولى نيز به علت خود علاقهمند و دلبسته است؛ چون هستى و سرمايه وجودش را از او مىداند. هر چه علت قوىتر و ادراك معلول بيشتر باشد، دوستى و محبت ميان آن دو شديدتر است. پس بالاترين و قوىترين نوع دوستى، محبتى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد:
P}سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد{E}ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود{P
خداوند در آيات و روايات فراوانى، محبتش را به بندگانش ابراز كرده است:A}«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»{A؛ V}بقره(2)، آيه 222.{V؛ A}«فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»{A؛ V}آل عمران (3)، آيه 76.{V؛ A}«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»{A؛ V}همان، آيه 134.{V؛A}«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»{A؛ V}همان، آيه 146.{V؛ و... .
در حديث قدسى آمده است: «لو علم المدبرون كيف انتظارى لهم لماتوا شوقاً»{H؛V}ميزان الحكمه، ج 4، ح 2797.{V؛ «اگر آنان كه از من روى گردانيدهاند، مىدانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مىمردند».
محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانههايى است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. بعضى از اين نشانهها و آثار عبارت است از:
T}1. اطاعت از خداوند و پيروى از اولياى او:{T «من سرّه ان يعلم ان الله يحبه فليعمل بطاعة الله و ليتبعنا»{H؛ V}ميزان الحكمه، ج 2، ص 223، ح 3135.{V؛ «كسى كه خوشحال مىشود از اينكه بفهمد محبوب خدا است، بايد مطيع خدا و پيرو ما [ اهل بيت ]باشد».
T}2. زياد به ياد خدا بودن:{T«اذا رأيت عبدى يكثر ذكرى فأنا اذنت له فى ذلك و انا احبه»{H؛V}همان، ح 3136.{V؛ «اگر بندهام را ببينى كه زياد به ياد من است، خودم چنين اجازهاى به او دادهام و او را دوست مىدارم».
T}3. آرامش درونى و شكيبايى:{T «اذا احب الله عبداً زيَّنَهُ بالسكينة و الحلم»{H؛ V}همان، ص 224، ح 3140.{V؛ «هنگامى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، او را با زيور آرامش و شكيبايى مىآرايد».
T}4. داشتن قلبى پاك و اخلاقى متعادل:{T «اذا احب الله عبداً رزقه قلباً سليماً و خلقاً قويما»{H؛V}همان، ح 3145.{V؛ «زمانى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفريط) روزىاش مىكند».
T}5. دوست داشتن مطيعان و دشمنى با عاصيان:{T «اذا اردت ان تعلم ان فيك خيراً فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله عز و جل و يبغض اهل معصية ففيك خير و الله يحبك»{H؛V}همان، ص 233، ح 3190.{V؛ «اگر مىخواهى بدانى كه در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطيع خداوند و بغض و كينه نسبت به گناهكاران يافتى، پس در تو خير و نيكى است و خداوند تو را دوست دارد». نعمت وجود و حيات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى كه براى ادامه زندگى و تكامل مادى و معنوى انسان بايسته است، از ديگر جلوههاى محبت خداوند به بندگانش است.
شور و شوق و كشش و جذبهاى كه گاه انسان در كانون وجود و نهان خانه ضميرش احساس مىكند و او را به سوى كمال مطلق و هستى بى كران مىكشاند، از نشانههاى ديگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنايت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتياق در درونمان زبانه نمىكشيد و نهر كوچك وجودمان، ميلى به دريا شدن و بىكرانه گشتن پيدا نمىكرد:
P}رشتهاى بر گردنم افكنده دوست{E}مىكشد آنجا كه خاطر خواه اوست{P
احساس نياز به دعا و تضرّع و خاكسارى در پيشگاه معبود متعال و عرض نياز و حاجت با او، از آثار توجّه و عنايت و محبت خداوند به بندگانش است.
محبت بندگان و اولياى خدا به جايى مىرسد كه اعلام مىكنند: خدايا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مىكنيم دوستت داريم.
در مناجات شعبانيه چنين مىخوانيم: «و ان ادخلتنى النار اعلمت اهلها انى احبك»{H؛V}مفاتيحالجنان، اعمال ماه شعبان، مناجات شعبانيه.{V؛ «خدايا! اگر مرا وارد آتش كنى، به دوزخيان اعلام مىكنم كه دوستدار توام» و نيز در مناجات ابو حمزه ثمالى آمده است: «الهى! لو قرنتنى بالاصفاد و منعتنى سيبك منبين الاشهاد و دللت على فضائحى عيون العباد و امرت بى الى النار و حلت بينى و بين الابرار ماقطعت رجائى منك و ما صرفت تأميلى للعفو عنك و لاخرج حبك من قلبى»{H؛ V}همان، اعمال ماه مبارك رمضان، دعاى ابو حمزه ثمالى.{V؛ «خدايا! اگر با غل و زنجير به بندم كشى و لطف عام و شاملت را از من دريغ كنى و ديگران را از رسوايىهايم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و ميان من و بندگان خوبت جدايى بيندازى؛ با اين همه، اميدم از تو بريده نمىشود و از آرزوى عفو و گذشتت صرف نظر نخواهم كرد و محبت تو از قلبم بيرون نخواهد رفت».
دعاهاى اولياى برگزيده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه ومبالغهآميز نيست كه در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان جارى شده باشد؛ بلكه بيان حال و مشاهدات آن خوبان پاك سرشت است. آنان عاشقان دلباخته و شيدايىاند كه يكسره غرق تماشاى محبوب خويش بوده و جلوههاى جمال و كمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مىبينند: «انت الذى لا اله غيرك تعرفت لكل شىء فما جهلك شىء و انت الذى تعرفت الىّ فى كل شىء فرأيتك ظاهراً فى كل شىء و انت المظاهر لكل شىء»{H؛ V}مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذى الحجه، اعمال روز عرفه، دعاى عرفه امام حسينعليه السلام.{V ؛ «تو آن خدايى كه معبودى جز تو نيست. خود را به هر چيز شناساندهاى، به طورى كه در نزد هيچ چيز ناشناس نيستى. تو آن خداوندى كه در هر چيز، خود را به من نمودى، آن سان كه تو را در هر چيزى آشكار ديدم و تو براى هر چيز ظاهر و هويدايى».
P}كى رفتهاى ز دل كه تمنا كنم تو را{E}كى گشتهاى نهفته كه پيدا كنم تو را{P
P}با صد هزار جلوه برون آمدى كه من {E}با صد هزار ديده تماشا كنم تو را{P
آن محرمان راز هستى، خانه دلشان را از غير حق پرداخته و حرم قلبشان را منزلگاه جانان ساختهاند «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»{H؛V}بحارالانوار، ج 67، ص 25، (چاپ مؤسسه الوفاء لبنان).{V ؛ «دل حرم خدا است، پس غير را در آن منشان».
آنان پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند. هر چه از محبوب مىبينند، زيبايى و كمال است. اگر چه خداى حكيم و رحيم، بندگان پاك و برگزيده خود را با آتش عذاب نمىكند و در جهنم جاى نمىدهد؛ ولى اگر به فرض چنين هم باشد، در ميان شعلههاى آتش، باز نظارهگر جمال محبوباند و جز لطف، خوبى، كمال و جمال دوست چيزى نمىبيند.
P}در آتش ار خيال رخش دست مىدهد{E}ساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى{P
کد سوال : 648
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كنيم تا آثار و بركات ماه رمضان را در خود بيشتر حفظ كنيم؟
پاسخ : بدون ترديد يك ماه روزه دارى و مبارزه عملى با هواهاى نفسانى، تأثير بسيار عميقى در روح و روان و سلامت جسمانى انسان دارد؛ اما چه كنيم روزه ما اثرش بر نفس و جان باقى بماند؟
در مرحله نخست بايد بكوشيم روزه ما كامل و واقعى باشد؛ آن گاه اثر آن تا سال آينده؛ بلكه براى هميشه باقى مىماند.
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: «هرگاه روزه دار هستى، پس بايد گوش و چشم تو از حرام به دور و جوارح و اعضاى تو از زشتىها پاك باشد. بايد كارهاىبيهوده و لغو را از خود دور كنى... لازم است بر تو حلم و وقار و خشوع روزه واقعى [ زيرا روزه دار واقعى كسى است كه] كاملاً مراقب و مواظب تمامى شئون زندگىاش باشد تا كوچكترين نواقص شرعى، عرفى و اخلاقى از او مشاهده نگردد... روزهدار بايد در حد امكان، سكوت و خاموشى را اختيار كند؛ مگر ذكر خدا و بيان نيازمندىهايش. از قهقهه و بلند خنديدن بپرهيزد؛ زيرا خداوند بر خندههاى قهقهه خشم دارد» V}بحارالانوار، ج 96، ص 292.{V.
از اين سخنان پر معناى امام صادقعليه السلام، استفاده مىشود كه روزه وقتى كامل است و ما روزهدار واقعى محسوب مىشويم كه اين عمل، فقط خوددارى از خوردن و آشاميدن نباشد؛ بلكه همه اعضا و جوارح ما روزهدار باشد. چنين روزهاى كامل و واقعى است و طبعاً اثر آن پايدار خواهد بود. البته علاوه بر آنچه گفته شد، دو عمل مهم ديگر بايد انجام دهيم تا اثر روزه تا ماه مبارك رمضان بعدى باقى بماند:
T}يكم.{T پرهيز از آنچه كه موجب زايل شدن اثر روزه مىشود. علت غايى روزه دستيابى به «تقوا» (دورى از گناه) است؛ چه اينكه گناه با غايت و هدف روزه منافات دارد و در تعارض است و ما هنگامى مىتوانيم از اثر روزه (تقواى الهى)به طور مستمر بهرهمند شويم كه رفتارمان، همسو و هم جهت و در راستاى پرهيزگارى باشد.
T}دوم.{T علاوه بر اجتناب از گناه، بايد ارتباط خود را با آنچه در ماه مبارك رمضان انجام دادهايم، قطع نكنيم؛ يعنى، براى تقويت آثار روزه، گاهى روزه بگيريم. البته اين روزهها واجب نيست؛ ولى از نظر كيفيت بايد به همان صورتى باشد كه در ماه مبارك رمضان روزه مىگيريم؛ يعنى، همه اعضا و جوارح ما روزه باشد.
بنابراين استوارى عمل و مداومت بر آن، موجب مىشود اثر آن عمل باقى بماند. امام باقرعليه السلام فرمود: «دوست داشتنىترين عمل نزد خداوند، عملى است كه بنده آن را ادامه دهد؛ هر چند اندك باشد» V}اصول كافى، ج 3، ص 129، ج2.{V و يكى از دلايل استمرار عمل، حفظ و بقاى اثر آن است. از نظر علمى و تجربى نيز اين حقيقت ثابت شده است كه براى ماندگارى يادگيرى و نهادينه شدن صفات اخلاقى و معنوى، يك فرآيند دو مرحلهاى را بايد طى كرد: شكلگيرى و تثبيت و بقا.
هر مهارتى كه انسان به دست مىآورد، براى تثبيت و بقاى آن، بايد ارتباط خود را با آن مهارت - اگر چه به صورت اندك حفظ كند. اين مطلب در مورد مسائل معنوى و اخلاقى نيز صدق مىكند؛ يعنى، اگر مىخواهد اثرات ماه مبارك رمضان، نه تنها تا ماه رمضان بعدى حفظ شود؛ بلكه به عنوان يك سرمايه معنوى براى هميشه باقى بماند، بايد ارتباط خود را با اين ماه حفظ كند. نگه داشتن اين ارتباط، ممكن نيست؛ مگر با انجام دادن همان اعمالى كه در ماه رمضان انجام مىداد.
از اين رو توصيه مىشود بعد از ماه مبارك رمضان، گاهى روزه بگيريد و تلاوت قرآن را - هر چند روزى يك صفحه قطع نكنيد و دعاهاى مربوط به ماههاى بعد از رمضان را هر روز بخوانيد. سيره عملى بزرگان دين - مانند پيامبر و ائمهعليه السلام همواره اين بوده كه بعضى از روزها را روزه مىگرفتند و توصيه مىكردند كه حداقل هر ماه سه روز، روزه بگيريد (اول، وسط و آخر ماه) و حداقل هر روز پنجاه آيه قرآن را تلاوت كنيد و... اين سيره و سفارشها شايد براى استمرار و بقاى آثار ماه مبارك رمضان و تبديل آن حالات معنوى، به صفات و ملكات ماندگار و هميشگى است؛ به گونهاى كه اين آثار جزء وجود و شخصيت انسان شود و همواره رفتارهاى او را تحت تأثير قرار دهد.
کد سوال : 658
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در دعاى سحر ابتدا از بهترين نعمت الهى درخواست مىكنيم (من بهائك بابهاه)؛ آن گاه مىگوييم: همه نعمتهاى تو يكسان است (و كل بهائك بهى) و... چنين چيزى چگونه ممكن است؟ دعاى سحر از كدام امام است؟ مهمترين هدف آن چيست؟
پاسخ : «دعاى سحر» چشمه معرفتى است كه از قلب سرشار و علم و محبت بىكران امام باقرعليه السلام جوشيد و بر زبان حق گوى او جارى گشته است و به وسيله امام رضاعليه السلام نقل شده است. اين دعا در سحرگاهان ماه رحمت و ضيافت الهى، زينت بخش محمل دلسوختگان و شمع بزم مناجاتيان شب زندهدار است.
حضرت باقرعليه السلام در عظمت و ارزش اين دعا مىفرمايد: «اگر مردم به اهميت و بزرگى خواستههايى كه در اين دعا آمده و سرعت اجابت آنها در حق خوانندهاش، پى مىبردند، براى دست يافتن آن با شمشير با يكديگر مىجنگيدند» V}سيد بن طاوس، اقبال الاعمال، ص 76، (چاپ رحلى، دارالكتب الاسلاميه).{V.
و در كلامى ديگر مىفرمايد: «اگر مىخواستم سوگند بخورم، قسم مىخوردم كه اسم اعظم خداوند در اين دعا است. پس در هنگام خواندن خداوند با اين دعا، جديت و كوشش كنيد؛ چون اين دعا از علوم و حقايق پنهان و سر به مهر است. آن را از نااهلان؛ يعنى، منافقان و دروغ گويان و منكران كتمان كنيد و تنها بر شايستگان آشكار سازيد» V}همان.{V.
اين دعاى نورانى و پرمايه، در بردارنده درخواستها و تقاضاهاى بزرگ و ارزشمندى است و اوصاف جلال و جمال الهى، در آن درخواست شده است. شايد مهمترين هدف اين دعا، قرار گرفتن انسان در مسيرى است كه اسما و صفات پاك خداوند، در او تبلور يابد و وجودش جلوهگاه اين اوصاف برجسته و ممتاز گردد.
انسان با زمزمه اين دعاى ربانى و تضرّع و التجا به ذات اقدس اله، فراهم شدن زمينه تجلّى و ظهور اسماى حسنى و صفات اولياى الهى را در وجود خود درخواست مىكند؛ تا اين قابليت و شايستگى را بيابد كه آينه دار كمالات حق و مظهر صفات پروردگارش گردد.
«دعاى سحر» سبك و سياق ويژهاى دارد كه ممكن است براى خواننده عجيب و نامأنوس باشد و درك و فهم محتواى آن، دشوار و سنگين به نظر برسد؛ ولى بايد دانست كه اين دعا و ساير ادعيه معصومينعليهم السلام، تنها بيان الفاظى زيبا و آهنگين و چينش عباراتى موزون و قافيهدار نيست؛ بلكه اين دعاها، ترجمان حالات قلبى و مشاهدات باطنى و يافتهها و شهود آنان است كه از زبان حال، به زبان سر و از درون به گفتار سرايت مىكند. بنابراين پى بردن به اشارتهاى آنان و آشنايى با مراد و منظورشان، جز با نزديكى به افق معرفت و همگونگى با حالات روحى و مشاهدات ايشان، امكانپذير نيست.
تا انسان به كمال بندگى و اوج دلدادگى و شيفتگى نسبت به حضرت محبوب نرسد و حضور و ظهور حق را در همه مظاهر و جلوههاى هستى، به تماشا ننشيند و حجابهاى غفلت و گناه و خودبينى از مقابل ديدگان بصيرتش كنار نرود؛ نمىتواند به حقيقت و سرّ خواستههاى ولىّ اعظم خداوند، در اين دعاى آكنده از رموز بندگى و توحيد و معرفت برسد. البته معناى اين سخن، محروم ماندن از بركات اين سفره رحمت و هديه الهى نيست؛ چون آثار و فوايد دعاهاى خاندان عصمتعليهم السلام، به حدى گسترده و بىكران است كه هيچكس از آنها بىبهره نمىماند. اما ميزان برخوردارى از اين بركات روحانى و ملكوتى، بستگى كامل به مقدار نياز معنوى و درجه معرفت و آمادگى انسان دارد.
در مورد سبك و شيوه خاص دعاى سحر، مىتوان چنين گفت: سالك راه خدا و دوستدار كمال و سعادت، پس از گذشتن از عوالم حسّ و خيال و عقل و پشت سر نهادن سراى فريب، به وادى آخرت گام مىنهد و به عالم اسما و صفات الهى وارد مىشود. در اين عالم نيز از اسما و صفاتى كه احاطه و اشراف كمترى دارند، عبور مىكند و به اسما و صفاتى كه شمول و احاطه و گستردگى بيشترى دارند، مىرسد. سپس از اسما و صفات گذشته و به عالم خدايى و حضرت الهى مىرسد و با چشم و ديده باطن، حضرت احديت را مشاهده مىكند و پروردگار متعال، با تجليات اسمايى و صفاتى براى او تجلّى مىكند.
در اينجا متوجه مىگردد كه برخى اسما و صفات، گسترده و بعضى گستردهتر، برخى زيبا و بعضى زيباتر، پارهاى شريف و بخشى شريفتر و بعضى كامل و برخى كاملتر است. در اين حال با زبانى در خور و مناسب با اين حال و آن عالم، از پروردگارش خوبترين، زيباترين، شريفترين و كاملترين صفات ربوبى را درخواست و چنين تضرع مىكند: «اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاه»{H، «اللهم انى اسئلك من جمالك باجمله»{H، «اللهم انى اسئلك من كمالك باكمله»{H، «اللهم انى اسئلك من عظمتك باعظمها»{H و... .
هنگامى كه چنين بنده مجاهد و سعادتمندى، از عالم الوهيت گذشت و به مقام «احديت» و «قرب مطلق» و «رحمت واسعه» رسيد و شهود اين مقام برايش ثابت و مستقر گرديد؛ همه صفات الهى را امواج درياى وجود و اشراقات نور ذات مىيابد و همه را متحد با يكديگر و با ذات پاك خداوند مىبيند و در مىيابد كه برخى صفات نسبت به بعضى ديگر، افضليت، اشرفيت و اكمليتى ندارند؛ بلكه همگى زيبا، شريف، كامل و عظيم هستند و هر چه هست، زيبايى، شرف، كمال و عظمت است و اين ديد و مشاهدهاش را چنين بيان مىدارد: «و كل بهائك بهى»{H، «كل جمالك جميل»{H، «كل كمالك كامل»{H و «كل عظمتك عظيمة»{H.
چون مسافر به سوى خدا و طالب رستگارى و فلاح به اين مقام و منزلت - كه مقام تساوى تجليّات است نائل مىگردد و همه صفات را در شرافت و كمال يكسان مىبيند؛ همه آنها را يك جا درخواست مىكند: «اللهم انى اسئلك ببهائك كلّه»{H،«اللهم انى اسئلك بكمالك كلّه»{H، «اللهم انى اسئلك بكامل كلّه»{H، «اللهم انى اسئلك بعظمتك كلّها...»{H؛ V}برگرفته از: امام خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ص 42، (انتشارات فيض كاشانى، چاپ دوم، 1380).{V.
کد سوال : 662
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى شب قدر و انجام دادن بهترين كارها، چه توصيه عملى داريد؟
پاسخ : T}يك. توجه به اهميت شب قدر{T
خداوند متعال در قرآن مجيد، خطاب به رسول گرامى اسلام درباره ماه مبارك رمضان مىفرمايد: «ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم؛ ولى تو چه مىدانى كه شب قدر چيست؟ در فضيلت شب قدر همين بس كه با فضيلتتر از هزار ماه است» و اين تشبيه، حاكى از برابرى؛ بلكه برترى يك شب با يك عمر است و خود عدد هزار، نشان از كثرت و مبالغه در عظمت و شأن دارد.
در شب قدر، سرنوشت انسان رقم زده مىشودبر اساس آيات 1-5 سوره «قدر» و آيه 3 «دخان» و نيز روايات متعدد.{V و اگر كسى اين را بداند، مراقبت بيشترى در استفاده صحيح از اين فرصت گرانبها خواهد كرد.
T}دو. توبه{T
از بهترين كارها در اين شب، توبه است؛ اگرچه توبه هميشه پسنديده است. خداوند متعال با صراحت مىفرمايد: A}«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»{A؛ V}بقره (2)، آيه 222.{V ؛ «همانا خداوند توبه كاران را دوست دارد».
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمود: «آدميان خطا مىكنند و بهترين خطاكاران توبه كنندگاناند»V}ميزان الحكمه، ج 2، ص 637، ح 2120.{V.
شهيد مطهرى درباره ماه مبارك رمضان مىگويد: «به خدا قسم! يك روز(ماه رمضان) يك روز است، يك ساعتش يك ساعت است. يك شب را اگر به تأخير بيندازيم، اشتباه مىكنيم! نگوييد فردا شب، شب بيست و سوم ماه رمضان است.يكى از شبهاى قدر است و براى توبه بهتر است! نه، همين امشب از فردا شب،بهتر است. همين ساعت از يك ساعت بعد بهتر است. هر لحظه از لحظه بعدش بهتر است. عبادت بدون توبه قبول نيست، اول بايد توبه كرد. گفت: شست و شويى كن و آن گه به خرابات خرام».
توبه مراحلى و منازلى دارد و اولين قدم آن، «پشيمانى از كارهاى نادرست گذشته» است؛ به طورى كه نخواهد به آن راه برگردد و از اينكه رفتارهاى گذشته را تكرار كند، تنفر داشته باشد.
حضرت حق مىفرمايد: A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»{A؛ V}تحريم (66)، آيه 8.{V. توبه نصوح؛ يعنى، توبهاى بدون بازگشت به گذشته.
T}سه. دعا{T
بندهاى كه از بيراهه به راه و از گمراهى به نور راه يافته و به منزل يار رسيده است؛ شايسته است كه او را صدا بزند و با او ارتباط برقرار كند. «دعا» ارتباط با خداوند است و ذكرها و تسبيحات و مناجاتها شرح حال نيازمندِ درگاه خدا و شيفته گفت و گو با پروردگار است. دعا اگر بيان حال نباشد، دعا نيست. V}براى آگاهى بيشتر ر.ك: محمدتقى، مصباح يزدى، بر درگاه دوست، صص 18-22.{V
زندگى به گونهاى است كه خواه ناخواه، توجّه انسان را به امور مادى جلب مىكند؛ امّا انسان براى تقرّب به خدا آفريده شده است و بايد از تمام جوانب زندگى، براى نيل به اين مقصود بهره گيرد. يكى از بهترين راهها براى اين منظور، آن است كه هر روز، لحظاتى از عمر خود را صرف توجّه خالص به بارگاه الهى كند.
«حقيقت دعا»، توجه به بارگاه حضرت معبود است و براى مؤمنان نوعى معراج روحى و معنوى به حساب مىآيد. دعا تنها بر زبان آوردن پارهاى كلمات نيست. حقيقت و روح دعا، توجّه قلبى انسان به خداوند توانا و مهربان است و كارآيى اين توجه، به ميزان معرفت و محبت انسان به خداوند بستگى دارد.
حقيقت دعا، چيزى جز عبادت نيست و حتى به دليل توجّه بيشتر به خداوند در آن، شايد بر بسيارى از اعمال ديگر ترجيح داشته باشد. در روايتى از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده است: «الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ»{H؛ V}محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، باب 14، ص 300، روايت 37.{V ؛ «دعا به منزله مغز عبادت است».
كسى كه دست خويش را به درگاه الهى بالا مىبرد، پيشانى بر خاك مىسايد، اشك از ديدگان سرازير مىكند، با دعاى خود از او حاجت مىخواهد، نهايت شكستگى و عجز خود را نشان مىدهد و در واقع، اعتراف به بندگى و اعلام تسليم در برابر اراده و فرمان خداوند است.
پس حقيقت دعا چيزى جز عبادت نيست؛ بلكه بالاترين عبادت و به تعبير حديث شريف «مغز» تمام عبادات است.
T}چهار. استغفار{T
حداقل يكصد استغفار در شبهاى قدر وارد شده است V}مستدرك الوسائل، ج 7، ص 474.{V.
T}پنج. تلاوت قرآن{T
از آنجايى كه شب قدر، شب نزول قرآن است، بهترين عهدنامه با پروردگار، تلاوت قرآن كريم است. از اين رو خواندن با تأمل و تدبر در همه اوقات - به خصوص چنين شبهايى بسيار مناسب است.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: A}«فَاقْرَءوُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»{A؛ V}مزمل (73)، آيه 20.{V ؛ «هر چه از قرآن ميسر مىشود، بخوانيد».
T}شش. شب زندهدارى{T
تمام اين بركات و فيضها، در پرتو شب زندهدارى و احياى شب قدر، قابل دستيابى است؛ به ويژه اگر در مسجد به ميزبانى خدا و در ميان ديگر بندگان پاك خداوند انجام گيرد.
امام باقرعليه السلام فرمود: «هر كه در شب قدر احيا كند، گناهانش آمرزيده مىشود؛ اگر چه به عدد ستارگان آسمان باشد» V}وسائل الشيعه، ج 7، ص 464.{V؛ V}در رابطه با اعمال شبهاى قدر به كتاب شريف مفاتيح الجنان مراجعه كنيد.{V
T}هفتم. معرفتيابى و خودشناسى{T
پس از غنيمت شمردن فرصتها و بازنگرى در افكار و اعمال خود و عزم جدى بر ترك گناهان و... دلها، آماده شناخت هر چه بيشتر و دريافتهاى شهودى مىگردد. چه اينكه:
يكم. به فرموده امام علىعليه السلام: معرفت، مايه نورانيت دل V}«المعرفه نور القلب»: غرر الحكم.{V، باعث رسيدن انسان به مقام رستگارى و مقام قدسى V}«المعرفة الفوز بالقدس»: غرر الحكم.{V و دليل بر فضيلت انسان V}«المعرفة برهان الفضل»: غرر الحكم. {Vاست و اولين و مهمترين ركن ايمان، شناخت خداوند است.V} «الايمان معرفة بالقلب»: غررالحكم. «افضلكم ايماناً افضلكم معرفة»: بحارالانوار، ج 3، ص 14.{V
دوم. در بين معارف، والاترين آنها، شناخت خداوند سبحان است. V}علىعليه السلام: «معرفة اللَّه سبحانه اعلى المعارف»: غرر الحكم. «جاء رجل الى رسول اللّهصلى الله عليه وآله قال: ما رأس العلم؟ قال: معرفة اللَّه حق معرفته. قال: و ما حقّ معرفته؟ قال: أن تعرفه بلا مثل و لا شبه و تعرفه الهاً واحداً خالقاً قادراً، اولاً و آخراً، و ظاهراً و باطناً، لاكفوله، و لا مثل له، فذاك معرفة اللَّه حقّ معرفته»: بحارالانوار، ج 3، ص 14.{V
سوم. شناخت حقيقى خدا، انسان را به مقام شامخ خلافت الهى نايل مىكند؛ آن چنان كه مظهر اسماى او مىگردد.
البته خودشناسى، مقدمه چنين معرفتى است «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»{H؛V}غررالحكم.{V و اگر كسى خودش را نشناسد - كه از كجا آمده و براى چه آمده است و به كجا خواهد رفت چگونه ممكن است خدا را بشناسد.V}«عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربّه»: غررالحكم.{V
در بعضى از روايات آمده است: «خودشناسى، سودمندترين معارف است»V}«معرفة النفس انفع المعارف»: غررالحكم.{V ؛ اين بدان جهت است كه شخص مراقب خود خواهد بود و زندگى خود را بر مبناى صحيحى استوار و براى نيل به سعادت بزرگ برنامهريزى خواهد كرد.
کد سوال : 663
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى انس و آشتى با خدا، چه بايد كرد؟ چگونه مىتوانيم در ماه مبارك رمضان، حس دعا و راز و نياز با خدا بيابيم؟
پاسخ : راه انس با چيزى، برقرارى ارتباط زياد با آن است و اين مطلب از نقطه نظر روان شناختى، امرى مسلّم و غير قابل انكار است. در اين رابطه پرسشهايى چند قابل طرح است:
چگونه انسان، اين «بى نهايت كوچك»، مىتواند با آفريدگار هستى - آن «بىنهايت بزرگ» رابطه برقرار كند و اين پيوند، او را از خاك تا افلاك بالا برد؟ چگونه اين «هيچ»، به آن «همه» متصل مىشود؟ آيا جز «دعا و نيايش»، راهى براى اين پيوند هست؟ دعا چيست؟ شرايط آن كدام است؟ استجابت دعا يعنى چه؟ پيدا كردن «حال» در دعا چگونه به دست مىآيد؟ به چه زبانى بايد دعا كرد؟ نيايش چه تأثير روحى و معنوى بر زندگى ما دارد و...؟
مىدانيم كه دعا، تنها خواندن جملات و الفاظى چند - بىحضور دلو بىكشش روح نيست؛ بلكه خواستن از ژرفاى جان است. اگر دعا از جان سوخته و عطشناك برآيد، «اجابت» الهى، آب گوارايى بر عطش سوزان دل سوختگان خواهد بود.
بايد اجازه داد تا پاى اشك، از جاده دل عبور كند. بايد گذاشت وقتى آسمان دل مىگيرد، باران اشك جارى شود. بايد گذاشت در حالت اضطرار و طلب و درماندگى، عنان سخن به دست دل داده شود تا صميمانه با خدا حرف بزند و مثل يك كودك، زار بزند، اشك بريزد، با اصرار بخواهد و يقين داشته باشد كه اين پاى بر زمين كوبيدن و اشك ريختن و التماس كردن، موجب بر آمدن حاجت مىشود. «گريه»، سلاح نيايشگر و «اميد»، سرمايه او است: «ارحم من رأس ماله الرّجاء و سلاحُه البكاء...»{H؛ V}دعاى كميل.{V. بايد كارى كرد تا چشمه «ربّنا»، از دل بجوشد و بر كوير سينههاى سوزان جارى شود و دشت عطشناك جان را سيراب كند.
T}حس دعا{T
اگر «احساس نياز» و «ابراز حاجت»، از طرف بنده و «قدرت رفع آن» و «اجابت دعا» از سوى خدا باشد؛ آنچه اين دو سو را به هم وصل مىكند، «نيايش» است. هر چه انسان فقر و نياز خويش را بيشتر بشناسد و به قدرت و رحمت الهى آگاهتر باشد، حسّ دعا بهتر به دست مىآيد.
احساس بىنيازى، طغيان و روى گردانى مىآورد. قرآن كريم مىفرمايد:انسان همين كه خود را غنى و بىنياز حس كند، سر به طغيان و گردنكشى مىگذارد: A}«كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»{A؛ V}علق (96) آيه 6.{V. هر چه فقر و نياز خود را بيشتر حس كند و سررشته كارها را به دست معبود ببيند، كشش به سوى خدا بيشتر خواهد بود. قرآن مىفرمايد: اى مردم! شما همه نيازمند خداوند هستيد و او بىنياز و ستوده است: A}«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»{A؛ V}فاطر (35) آيه 15.{V.
نيازمندى و وابستگى انسان به خدا كافى نيست؛ بلكه درك اين دو، برانگيزاننده آن «حس دعا» است. بايد حجاب بين بنده و خالق كنار برود. غرور، خودخواهى، تكبّر، بىاعتنايى، طلب كارى، قساوت دل، يأس و نوميدى و... همه به نوعى «حجاب» به شمار مىرود. بر عكس، حالاتى همچون شكسته دلى، تضرّع، گريه، خشوع، اميد، اضطرار، التجا، پناه آوردن، يقين به اجابت، خسته نشدن از طلب، رقّت قلب و... پردهها و حجابها را كنار مىزند. سفارش حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله چنين است:آن گاه كه رقّت دل حاصل شد، دعا را غنيمت شماريد، كه رحمت خداوند است: «اغتنموا الدعاء عند الرقة، فانها رحمة»{H؛ V}بحار الانوار، ج 93 ص 313.{V.
خدا به كدام دل نزديك تر است؟ نجواى كدام نيايش گر از بام خانه تا ملكوت خدا بالا مىرود؟
P}در كوى ما شكسته دلى مىخرند و بس {E}بازار خود فروشى از آن سوى ديگر است{P
حديث قدسىِ «انا عند المنكسرة قلوبهم»{H؛ V}منيةالمريد، ص 123 از تفسير كشف الاسرار، ج 1، ص 135.{V؛ «من نزد شكسته دلانم»، اشاره به اين حقيقت دارد كه:
P}افتادگى آموز اگر طالب فيضى{E}هرگز نخورد آب، زمينى كه بلند است{P
حضرت رسولصلى الله عليه وآله هرگاه دعا و نيايش مىكرد، مانند شخص محتاجى - كه دست نياز و طلب گشوده و غذا مىخواهد دست خود را به آستان خداوند بلند مىكرد V}ابن فهد حلّى، عدة الداعى، ص 139.{V. اين حالت نياز و درماندگى است كه رحمت را نازل مىكند و نگاه عنايت خدا را به سوى نيايشگر بر مىگرداند و «بزرگى»، در همين «فروتنى» و «عزّت» در سايه همين «تواضع» است.
«دعا» اقبال بنده به درگاه الهى و «اجابت»، اقبال خداوند به بنده است. اگر مفهوم آن دو در دل جاى گيرد، حالت دعا و نيايش پديد مىآيد. چه سعادتى بالاتر از اينكه يك «بنده»، مورد عنايت «مولا» قرار گيرد و صدايش را بشنود و خوشش آيد و جواب بدهد و گاهى جواب دادن را طولانى كند تا بيشتر صداى نجوا و نيايش بنده را بشنود.
پس از تأخير استجابت، نبايد چندان نگران و نا اميد شد. گاهى مولا صلاح بنده را بهتر مىداند. گاهى هم تأخير از جهت ديگر است؛ چنان كه آمده است: «گاهى خداوند، اجابت دعاى مؤمن را به تأخير مىاندازد؛ چون مشتاق دعاى او است و مىفرمايد: صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» V}بحارالانوار، ج 97 ص 296.{V.
شايد هم، دعا از صميم دل و از روى خلوص نيّت نبوده و شرايط استجابت در آن فراهم نيست. مگر دعا از دل غافل و زبان ياوهگو و نيّت آلوده و نيايشگر رياكار، اين اندازه اثر دارد كه به آسمان رود و به آستان خدا رسد؟!
به هر حال، حال را هم بايد از خدا خواست كه «محوّل الاحوال» است.
امامعلىعليه السلام مىفرمايد: خشكيدن اشك از چشمها، نتيجه قساوت دل و آن، نتيجه زياد شدن گناهان است: «ما جفّت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لكثرة الذنوب»{H؛ V}همان، ج 70 ص 354.{V.
P}عصيان و گناه، پرتگاه دل ماست{E}مسدود به روى عقل، راه دل ماست{P
P}خشكيدن اشك گريه از چشمه چشم {E}گوياى سقوط پايگاه دل ماست{P
V}برگ و بار، ص 286.{V
T}آداب دعا{T
برخى از «آداب دعا» از اين قرار است:
T}1. مداومت و پيوستگى در دعا؛{T يعنى هميشه، همه جا، در هر حال، غم و شادى، راحتى و رنج، فقر و دارايى، پيرى و جوانى، بيمارى و تندرستى، شدّت و رخا و... بايد دعا كرد و به راز و نياز با معبود پرداخت.
T}2. پرهيز از گناه؛{T چرا كه گاهى گناهان مانع اجابت دعا مىشود: «اللهم اغفرلى الذّنوب التى تحبس الدعا»{H؛ V}دعاى كميل.{V.
T}3. دعاى دسته جمعى و آمين گفتن گروهى از مؤمنان؛{T روايت است كه: «هرگاه براى امام باقرعليه السلام مشكلى پيش مىآمد، زنان و كودكان خانواده را جمع مىكرد و دعا مىكرد و آنان آمين مىگفتند». V}كلينى، كافى، ج 2، ص 525.{V
T}4. دعا به نامهاى نيك خدا و ستايش و حمد و ثنا پيش از دعا؛{T چرا كه هر نامى كليد درى از رحمتهاى الهى است و هر اسمى خاصيّتى دارد. ستايش الهى، شرط ادب پيش از عرض حاجت است.
T}5. بازگو كردن حاجتها و بر شمردن نيازها؛{T هر چند كه خداوند داناى همه چيز است و هم نامه نانوشته مىخواند و هم اسرار نهفته مىداند؛ امّا خود اين مطرح كردن، گامى نزديك به اجابت است. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «خداوند مىداند آنچه را كه بندهاش هنگام دعا مىخواهد؛ ولى دوست دارد كه نيازها را به درگاه الهى عرضه كند. پس هرگاه دعا مىكنى، حاجتهايت را يك به يك نام ببر». V}وسائل الشيعه، ج 4 ص 191.{V
T}6. اصرار و الحاح و خسته نشدن و پيوسته خواستن؛{T چرا كه وقتى درى بسيار كوفته شود، كسى پيدا مىشود كه در را باز كند. اصرار در دعا، مايه گشوده شدن در رحمت و اجابت الهى است.
T}7. داشتن همت بلند و خواستن حاجتهاى مهم؛{T خواستهها هر چه متعالىتر، با ارزشتر و فراگيرتر باشد، بهتر و به استجابت نزديكتر است. خواستهها، تنها مادى و براى رفع مشكلات معيشتى نباشد؛ خواستههاى معنوى و اخروى نيز مد نظر باشد.
قرآن كريم مىفرمايد: آنان كه از خدا فقط دنيا مىخواهند، در آخرت نصيبى ندارند؛ امّا بعضى هم نيكى دنيا و هم نيكى آخرت و نجات از دوزخ مىخواهند:A}«رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»{A؛ V}بقره (2)، آيات 200 و 201.{V.
در دعا پسنديده است از پيشوايان مكتب، بهره جوييم و ادب دعا كردن و داشتن خواستههاى متعالى را از آنان بياموزيم. دنياى غنى و فراگير «خواستههاى متعالى» در دعاهاى معصومين، عالمى زيبا و بىپايان است. تنها كافى است به دعاى امام سجادعليه السلام (دعاى مكارم الاخلاق)؛ V}صحيفه سجاديه، دعاى 20 ؛ مفاتيح الجنان، دعاى مكارم الاخلاق.{V نظر بيفكنيم، تا با گوشه اى از نيازهاى والا و خواستههاى متعالى از زبان آن زينت عابدان آشنا شويم.
توجه به اين نكته بايسته است كه مكان و زمان دعا، در رسيدن به آثار و نتايج مادى و معنوى آن، تأثيرى به سزا دارد و اولياى الهى، مكانها و اوقاتى را بيان كردهاند كه دعا در آنها زودتر به اجابت مىرسد. در ميان اوقاتى كه مناسبت بيشترى براى دعا و مناجات با قاضى الحاجات دارد، ماه مبارك رمضان داراى جايگاهى ممتاز است و دعا و نيايش در اين ماه، حال و هوايى ديگر و اثرى شگرف دارد.
ماه رمضان، تنها بهار قرآن كريم و هنگامه تلاوت كلام روحبخش خداوند نيست؛ بلكه فصل شكفتن گل واژههاى دعا و غنچههاى نيايش بر لبهاى مشتاقان مؤمن نيز مىباشد. روزهداران خداجو، در زلال رمضان، دل و جان را مىشويند و بر گرد حريم دوست پرواز مىكنند و بر شاخسار ذكر و يادِ محبوب و دعا و نجواى با او، آشيان مىگيرند. با اشك روان، دشت تفتيده قلبشان را نمناك مىسازند و بر درد و زخم دلشان مرهمى مىنهند.
در اين ميان، دعاها و مناجاتهاى امامان معصومعليهم السلام، سوز و نوايى ديگر دارد. حقايق و معارفى كه در اين ماه عزيز، در قالب دعا از ناى پاك برگزيدگان حق برآمده، از محتوا و ژرفاى خاصى برخوردار است. انس با دعاهاى اهل بيتعليهم السلام در ماه رمضان، در بهرهمندى بيشتر از مهمان خانه الهى و سفره گسترده اين ماه، بسى سودمند و پرفايده است. دعاهاى رسيده از برگزيدگان حق در اين ماه نورانى، بسيار است... .
«الهى! در هندسه وجود، توحيد را نقطه پرگارمان ساز، دايره تلاشمان را بر محور نقطه ايمان قرار بده و خطّ زندگى را امتدادى از نقطههاى نياز بساز. زاويه ديدمان را باز كن تا چشم بگشاييم، به چهره حقيقت و گوش سپاريم، ولى به آهنگ معنويت». V}حسن حسن زاده آملى، الهى نامه، ص 70.{V
کد سوال : 664
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : دعاى افتتاح از چه كسى نقل شده است؟
پاسخ : دعاى افتتاح - از دعاهاى معروف شبهاى ماه رمضان در كتابهاى دعاىمعتبر آورده شده و همواره مورد توجه و عنايت صاحبان معرفت و دل باختگان حق و محبان اهل بيتعليه السلام بوده است V}ر.ك: سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1 ص 138؛ تهذيب، ج 3، ص 108؛ مصباح المجتهد (شيخ طوسى)، ص 577؛ مصباح كفعمى، ص 770، بلد الامين (كفعمى)، ص 193 ؛ ماه خدا، ص 377.{V. راوى اين دعاى نورانى، محمد بنعثمان بن سعيد، از نايبان خاص امام زمان(عج) است. هر چند اين دعا به حضرت حجتعليه السلام نسبت داده نشده؛ ولى چون محمد بن عثمان از ياران نزديك امام عصرعليه السلام است، به احتمال قوى اين دعا را از آن بزرگوار، نقل كرده است.
کد سوال : 666
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : نظر يکی از انديشمندان متعهد را در مورد مد و علل آن بيان نماييد؟
پاسخ : در اين زمينه گفتگو با دکتر حسن بلخاري در زمينه مدگرايي و مدسازي به نقل از ماهنامه پرسمان، شهريور 1382 آورده مي شود:
آقاى دكتر! در كوچه و خيابان، هر روز آدم هايى را مىبينيم كه با روزهاى قبل، فرق دارند؛ چه از نظر شكل ظاهرى مثل آرايش صورت، مو و نوع لباس و چه از لحاظ نوع رفتار، اين پديده را كه كم كم دارد عادى مىشود و به تدريج به جزئى از فرهنگ تبديل مىشود، چگونه تعريف و ارزيابى مىكنيد؟
اين امر كه اغلب تحت عنوان «مُد» در جامعه از آن ياد مىشود، پديده رايجى است كه نه فقط اپيدمى جامعه ما، بلكه گريبانگير جامعه مصرف محور جهانى است و در مورد آن، ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد. گرايش به مد، بيان گر نوعى تجديد نظرطلبى يا تلاش در جهت نو كردن و تغيير در مسائل مختلف ظاهرى زندگى است.
به عبارت ديگر، گرايش وسيع به تغيير و تنوع، بيانگر حرص و نياز شديد انسان نسبت به ورود به مفاهيم و قلمروهاى جديد است. نيازى كه جزئى از فطرت انسانها را شكل مىدهد.
اين ميل به تغيير، به هر صورت، از يك نياز فطرى پرده بر مىدارد و در نفس خود، از يك مبناى معرفتشناسى سرچشمه مىگيرد و چندان قابل طرد و نفى نيست.
انسان حقيقتاً به دنبال تغيير قالبها و فرار از كليشههاست. بنابراين معنا، «مد» فى نفسه قابليت رد و طرد پيدا نمىكند؛ بلكه آنچه بايد مورد تحليل و بررسى قرار گيرد، صورت يا مفاهيم يا بسترهايى است كه «مد» پيدا مىكند و متناسب با اين جهات، بايد مورد استقبال يا نفى قرار بگيرد.
امروزه شاهد رشد يا به نوعى بروز بيش از پيش مدگرايى هستيم؛ تحليل شما از منشأ و سير صعودى اين گرايش چيست؟
جهان امروز، دچار يك موج گسترده و قوى اقتصادى شده كه محوريت جهان را در دست گرفته و قدرت را به خود اختصاص داده است. ما پيش از ظهور پديدهاى به نام «گلوباليزيشن» يا جهانى شدن - پيش از دهه 1980 - جهان را به سه بخش - جهان اول، دوم و سوم - تقسيم مىكرديم و محور و معيار تقسيم جهان، مدرنيته يا مدرنيزاسيون بود؛ يعنى هر كشورى كه به معيارهاى مدرنيته نزديكتر مىشد، در واقع به جهان دوم يا اول نزديك مىشد. جوهر مدرنيته، عقل گرايى و توسعه انسانى بود.
بعد از اوجگيرى جهانى شدن، به ويژه در قلمرو اقتصاد، تقسيمبندى قبلى چندان اعتبارى ندارد و جهان به دو قطب شمال، يعنى قطب ثروت و قدرت و جنوب، يعنى قطب فقر و ضعف تقسيم شده است. به اين ترتيب ما وارد فضاى جديدى شدهايم كه معيار عمل آن، ثروت و قدرت است.
وقتى بناى تقسيم جهان، ثروت و قدرت شد، كسانى كه پرونده اين فضاى قدرت و ثروتند،به دنبال سلطه بر تمام عواملى هستند كه مىتواند بر افكار عمومى تأثير بگذارد؛ يعنى اين قدرت و ثروت، هنگامى پا بر جا مىماند كه با سلطه بر عواملى، تحت كنترل قرار بگيرد و تضمين شود.
اين تسلّط، ابعاد مختلفى را شامل مىشود. در بُعد سياسى، دموكراسى و مسئله مبارزه با تروريسم را مطرح مىكند؛ مسئله نفت را پيش مىكشد؛ رسانهها را تقويت و يا سانسور مىكند و... و به اين ترتيب، ما دچار نوعى تحول مفهومى در معيارهايمان شدهايم و اين ما را به فضاى جديدى سوق مىدهد كه معيارهاى قبلى در آن حضور جدى ندارند. در نتيجه فضاى زندگى انسان، تبديل به فضايى مصرف زده، سطحى و كاملاً صورى مىشود.
در اين فضاى جديد، ديگر انسانها به دنبال تعالى نيستند. اين جامعه، براى آن كه به جهان اول برسد، به دنبال اين نيست كه منابع توسعه انسانى خود را رشد بدهد، دانشگاههاى خود را تقويت كند و...؛ بلكه به دنبال اين است كه شكل ظاهرى خود را تغيير دهد و چون اين تغيير زود او را دلزده مىكند، به سرعت به دنبال اشكال ظاهرى جديد مىرود و اگر اين ظواهر جديد را به او ندهيم يا آنها را خلق مىكند و يا از ديگران مىگيرد. در واقع رشدى كه شما به آن اشاره كرديد، ناشى از اين تغيير مدل جامعه است كه به خصوص در طى 25 سال گذشته چنين بوده است.
اين پديده بيشتر در چه طيفى از افراد جامعه متمركز است؟
گرايش به تنوع و تغيير خاص، بيشتر در افراد زير 35 سال جامعه است؛ زيرا افراد بالاى 35 سال، معمولاً از لحاظ خصوصيات روانشناختى و ويژگىهاى خاص سنى، رويكرد چندانى به مد ندارد. سن ميان سالى، سن محافظهكارى و سن تثبيت است. سن نهادينه شدن مفاهيمى است كه فرد پيش از اين آموخته است؛ چه اين مفاهيم مثبت باشند و چه منفى و در بحث ما جاى نمىگيرد؛ در حالى كه جوانى، سن تغيير و تحول است. محال است شما جوانى را ببينيد كه در طول هفته يك لباس بپوشد؛ ولى يك ميان سال را به راحتى از لباسهايش مىتوان تشخيص داد.
در جامعه ما نزديك به 40% از افراد را 15 تا 30 سالهها تشكيل مىدهند؛ يعنى جمعيتى معادل 25 ميليون نفر. اين جوانى جمعيت نشان مىدهد كه جامعه ما ذاتاً به دنبال تحول و تنوع است. جامعهاى كه عنوان دومين كشور جوان جهان را بر دوش مىكشد و اين مسئله، بار مسئوليت ما را سنگينتر مىكند و نبايد آن را از ياد برد.
با توجه به صحبتهايتان، شما مد را صددرصد نفى و طرد نمىكنيد؛ ولى آيا صددرصد تأييد مىكنيد؟
متأسفانه در جهان معاصر، مراجع سنتى كه قابليت ايجاد تحول رفتارى در زندگى انسان را داشتهاند، - به ويژه در كاركردشان در مورد جوان و نوجوان، - دچار نوعى كاهش اقتدار شدهاند و جاى آنها را مراجع ديگرى گرفتهاند كه در جهت دادن به زندگى و مفهوم آن از ديدگاه خود، به شدت مشغول فعاليت مىباشند. با توجه به شناختى كه ما از اين مراجع مدرن - مثل رسانهها، موسيقى، تصوير، فيلم و... - داريم و اين كه اين مراجع بر زندگى جوان ما مستولى است و با توجه به مصداق هايى كه «مد» را در جامعه، معرفى و عرضه مىكند، به نحوى مدگرايى را يك خطر در زندگى انسان معاصر قلمداد مىكنم.
منظور از مراجع، همان نيروهاى فكرى تأثيرگذار بر انسان است كه مىتواند يك معلم يا يك استاد دانشگاه يا يك خانواده و يا يك دولت باشد. هر كسى كه به نحوى بتواند بر رفتار انسان تأثير بگذارد، يك مرجع فكرى محسوب مىشود و چون رفتار، محصول تفكر است، پس اين مرجع قبل از آن كه بتواند بر كردار تأثير بگذارد، بايد بر افكار آدمى تأثير گذارده باشد.
پيش از اين، نيروهاى فكرى تاثيرگذار اقتدار داشتند و مردم نيز نسبت به اين نيروها، احساس نياز مىكردند. از اين رو جامعه طلب راهكار مىكرد و آنان هم راهكار ارائه مىكردند؛ اما امروزه نقش اين مراجع فكرى ، به شدت كاهش يافته و مراجع جديد جاى آنها را گرفتهاند.
چرا؟
يكى از دلايل، تغيير فضا و سرمايهزده شدن يا به عبارت ديگر اقتصادزده شدن جهان است و دليل ديگر، كمرنگ شدن حضور جدى اين مراجع در جامعه مىباشد. در جامعه متحول امروز، بايد پابهپاى زمان و تحولات سريع آن پيش رفت؛ اما مراجع سنتى از اين پيشرفت زمانه، عقب ماندهاند.
در واقع شما علت را از دو جنبه بررسى كرديد؛ يكى از درون جامعه كه مربوط به ثروت گرايى و اقتصاد محورى است و ديگرى از جنبه خود مراجع كه بايد مؤثرتر از اين عمل مىكردند و چون اين گونه نبوده، كنار زده شده و در حاشيه نشستهاند.
بله، كاملاً صحيح است. مصرف زدگى، به دنبال تغيير ظواهر زندگى است. وقتى گفته مىشود كه ما وارد يك جهان نو شدهايم، يعنى وارد جهانى با معيارهاى جديد شدهايم؛ پس بايد با توجه به اين معيارها، به جوان الگو بدهيم.
متأسفانه مراجع سنتى ما نتوانستهاند فضاهاى جديد را بپذيرند. معيارهاى جديد، عوامل و ابزار جديد را مىطلبد. مراجع بايد آنها را بشناسند و در جهت ترويج و تبليغ مبانى مورد تأييد خودشان، از آنها استفاده مىكنند؛ اما گويا مراجع فكرى سنتى از زمان عقب ماندهاند و نتيجه اين شده كه نوجوان و جوان ما كه به دنبال الگو مىگردد، به سراغ الگوهاى جهانى مىرود. به طور قطع، او فضاى زندگى خود را عريان و تهى نمىگذارد و به هر حال آن را پر مىكند. در اين صورت شما از يك طرف، نبود الگوى متناسب با زمان و فرهنگ را در نظر بگيريد و از طرف ديگر يك فضاى خالى و مستعد براى پذيرش الگوهاى جهانى را - با قدرت و عزم جدى رسانههاى غربى - كنار آن بگذاريد و ببينيد چه پيش مىآيد. رسانههاى غربى فقط به دنبال پر كردن اوقات فراغت جوانان نيستند و شبكههاى مختلف ماهوارهاى و فيلمهاى هاليوود، كاملاً هدفمند عمل مىكنند. فيلمهايى كه ما به اسم ماچوئزيم مىشناسيم، قبضه زندگى نوجوان و جوان را در دست گرفتهاند. فيلمهايى كه يك قهرمان افسانهاى - سوپر من - را تداعى مىكند و آن قدر، قدرت دارد كه مىتواند بر محدوديتهاى پيرامون خود غلبه كند. نفس اين قدرت نمايى، از آرمانهاى جدى انسان معاصر است. نمونه بارز اين فيلمها، مجموعه فيلمهاى هرىپاتر است كه به محض ورود به كشور ما، به سرعت در سراسر كشور پخش شد و در دسترس نوجوانان و جوانان قرار گرفت. هرىپاتر، پديده قرن 21 است كه تمام آرمانهاى يك نوجوان را براى يك زندگى متعالى در خود دارد. به وضوح مىبينيم كه اين الگو دادنها، با تمام مبانى رواشناسى مدرن منطبق است و مبتنى بر كشفيات باطن انسان و روان اوست. الگو دهنده، راههاى نفوذى را دقيقاً مىشناسد و به اين ترتيب، بر تمام جهان تأثير مىگذارد. حال اين قدرت تأثيرگذارى را در كنار كاهش قدرت مراجع سنتى بررسى كنيد؛ نتيجه اين مىشود كه گرايش، بيش از پيش به سمت مدهاى وارداتى است.
ريشههاى روانشناختى و جامعهشناختى اين پديده چيست؟
تعريف يك زندگى خوب در جهان امروز، اين است كه شما يك شغل خوب داشته باشيد؛ يك ماشين خوب داشته باشيد و بتوانيد حداكثر بهره مادى را از زندگى ببريد. در اين تعريف، معيارها كاملاً صورى وظاهرى است؛ نه باطنى و معنوى و چون انسان تجربه تمام پديدههاى لذت گرا را به دست مىآورد، بعد از مدتى، زندگىاش به يك مدار بسته تسلسل و تكرار تبديل مىشود و بناى زندگىاش بر اين قرار مىگيرد كه فقط به نيازهاى غريزىاش، در جهت كسب لذت بيشتر پاسخ دهد و چون بسترهاى ارضاى غريزه محدود است، پس از مدتى دست به تنوعاتى مىزند كه گاه انحرافآميز است و نتيجه تأسف بارش، انواع رابطه سكس در غرب امروز است كه آمار وحشتناكى است. چرا؟ چون ذات انسان به دنبال تنوع و تكثّر است. جهانى كه همه چيزش در حال تكرار است، دلزدگى و ملامت را در روح انسان پديد مىآورد. بنابراين، انسان امروز، انسانى است كم حوصلهتر، خستهتر، پژمردهتر، افسردهتر و دلزدهتر از ديروز.
گويا آدمهاى امروز وقت كم مىآورند.
بله، همين طور است. به طور كلى پروسه قدرت و ثروت،چون پروسه رقابت است، به شما اجازه تأمل نمىدهد و بايد همواره بدويد تا از سرعت دنياى ديجيتال عقب نمانيد. اين كه به كجا مىرويد، مهم نيست؛ بلكه بايد بدويد تا از همسايه عقب نيفتيد و وقتى به آخر خط مىرسيد، مىبينيد كه هيچ خبرى نيست و دنيا همان است كه بود.
در دنياى امروز، اصل، ارضاى غرايز نيست؛ بلكه تنوع در ارضاى غرايز است. انسان خستهاى كه زير گردونه تكرار، زندگى خويش را بر فنإ؛ ّّعة مىبيند، به دنبال خلق راههاى جديد مىگردد. راههايى كه مهم نيست از كجا و با چه هدفى به وجود آمدهاند؛ مهم اين است كه انسان از اين راهها بتواند تكرارها را كنار بزند، فضاها را بشكند و راههاى جديد را بيابد.
مد، امروزه جزئى از زمان انسان است؛ يعنى لحظه به لحظه به دنبال تغيير قالبها و شكستن موانع است.
بله، در جهان امروز، مُد نسبت ذاتى با زمان انسان پيدا كرده است و اين نكته خيلى مهم است. برخى شبكههاى ماهوارهاى كه به شبكه نيوشون (مد) معروف هستند، كارشان توليد و عرضه مدهاى جديد است. برنامه اين شبكهها در 24 ساعت شب و روز، نشان مىدهد كه مد، جزء لاينفك و ذاتى زندگى انسان شده است.
از ابتداى بحث تاكنون، بيشتر به مدهاى ظاهرى پرداختيم؛ شكل ظاهرى لباس، آرايش مو و صورت و... آيا شما شكل ديگرى از مد را سراغ داريد؟
تلقى جامعه از «مد» همين تغيير شكل ظاهرى است؛ اما در روانشناسى و جامعهشناسى، مد را فراتر از اين و خيلى عميقتر مىبينيم. انسان با حرص و ولع، به دنبال خلق مدهاى جديد - اعم از ظاهرى و روحى و روانى - است. وقتى يك جوان، يك هنر پيشه هاليوود يا يك خواننده راك يا يك فوتباليست را به عنوان الگوى اصلى زندگىاش انتخاب مىكند، در واقع در صدد ارضاى روحيه مدگراى خود در بعد الگويى است.
بر اساس پروسهاى كه رسانهها در خلق مدهاى جديد، ايجاد كردهاند، ديگر مراجع سنتى نمىتوانند به جوان خط بدهند و او را هدايت كنند؛ چون جوان منتظر خط دهى آنها نمىنشيند و به همين دليل است كه مدها خيلى سريع از سوى جوامع پذيرفته شده، در آنها نهادينه مىشوند و خيلى زود به جزء رفتارى جوامع، بدل مىشوند.
براى رفع اين فاصله بين جامعه و مراجع فكرى در جوامع سنتى چه بايد كرد؟
من دو راهكار به هم پيوسته را پيشنهاد مىكنم؛ اوّل اين كه مراجع فكرى ما، بايد به خودشان بيايند و رسالت خود را باز شناسند و بدانند كه بايد در جامعه الگوآفرينى و موج آفرينى كنند و الگوهايشان هم امروزى و با توجه به زمان باشد.
براى اين كار، مراجع ما در درجه اول به يك مخاطبشناسى جدى نياز دارند؛ يعنى بايد بدانند كه انسان عصر حاضر، انسانى است تنوعطلب و تجدد طلب و اين امر، نياز ذاتى اوست و قابل نفى و طرد هم نيست و در درجه دوم، بايد به يك بينش عميق در شناخت زمان دست يابند و در يك جمله، يعنى زبان زمانشان را بفهمند. هر زمانى، زبان خاص خودش را دارد و يك مرجع فكرى، اگر مىخواهد تأثيرگذار باشد، بايد با اين زبان و رموزش آشنا باشد. دومين راهكار كه در واقع جدا از مسئله اول قابل بحث نيست، اين است كه ما به جاى منع و نفى مد - حتى مدهاى جهانى - ابتدا بايد از طريق فيلترهاى داخلى مثل وزارت ارشاد، سازمان تبليغات اسلامى، صدا و سيما و... اين مدهاى وارداتى را پالايش كنيم و مدهاى خوب را براى مصرف جوانان خود ارائه دهيم.
همه مُدها بد نيستند. در همين هاليوود، فيلمهاى تأثيرگذار فراوانى ديده مىشود كه مبانى قوى معنوى و انسانى را القا مىكند. فيلم «روياهايى كه مىآيند»، يكى از اينهاست كه درباره بهشت و جهنم است و شباهتهاى بسيار زيادى هم با اعتقادات مسلمانان دارد.
در يك نگاه منصفانه، نمىتوان همه مدها را نفى و طرد كرد. وقتى مدهاى خوب و مثبت را جدا كرديم، آنچه را كه باقى مىماند، كاملاً منع نكنيم؛ بلكه بياييم و در يك بحث علمى و موشكافانه و با دلايل منطقى، آنها را نقد كنيم تا جوان با آگاهى انتخاب كند و يك انسان خطى و سطحى نباشد؛ بلكه عمقى و چند بعدى فكر كند و تصميم بگيرد.
من درباره فيلم تايتانيك، اين روش را تجربه كردهام. هنگام ورود اين فيلم به عرصههاى جهانى، موج سنگينى كشور را فرا گرفت. تلاش وزارت ارشاد براى مجوز دادن به اين فيلم از يك سو و تلاش گروههاى مخالف براى منع آن از سوى ديگر، هيچ كدام صحيح نبود. اين دعواى خانگى بين دو بخش از يك سيستم، تشنگى بيشتر مخاطب را در پى داشت. من اين فيلم را در 70 يا 80 دقيقه خلاصه كردم و همراه نمايش آن در بسيارى از دانشگاهها، برنامه نقد داشتم. فيلم را نقد مىكردم و به اين ترتيب، هم فيلم - به صورت مجاز و نه خلاف اخلاق - به نمايش درآمد و هم بيننده به يك شناخت عمقى از فيلم دست مىيافت. اين خيلى مهم است كه به جوان آگاهى بدهيم؛ نه آن كه هر چه را بر خلاف ميل ماست، منع كنيم؛ زيرا اين منع، نه امكان فنى دارد و نه توجيه عقلانى و در عين حال هم نمىشود فضا را كاملاً باز كرد. آگاهى دادن و نقد امواج مسموم وارداتى، بهترين راه حل است. تأكيد مىكنم كه منع و نفى نكنيم؛ بلكه نقد كنيم و جهت بدهيم. جمع كردن ماهوارهها امكانپذير نيست؛ بلكه بايد نسبت به استفاده از آن در جامعه و خانواده به مخاطب آگاهى داد و در كنار آن، رفتار سازى و نمادسازى كرد.
كدام نمادسازى؟ در اين باره، جاى سخن بسيار است؛ لطفاً بيشتر توضيح دهيد.
جهان پست مدرنيسم، جهان نمادهاست؛ نه مصداقها و اگر شما بتوانيد نمادها را در جامعه عينى كنيد، تا حدود زيادى مسئله حل شده است. ما اگر بتوانيم بر اساس ارزشهاى خود توليد مد بكنيم، موفق خواهيم بود. مثال مناسب، واقعه عاشورا در فرهنگ اسلامى است كه به يك نماد تبديل شده است و همه در ايام عاشورا اين نماد را رعايت مىكنند. يك تمدن موفق، از مد استفاده مىكند؛ نه اين كه آن را نفى مىكند. به جاى منع، ارزشهاى خود را در قالب مد، ارائه مىدهد و توليد مد مىكند. با سىدىها، فيلمها، سريالها و با كمك ادبيات نمايشى قوى، مطبوعات و ديگر رسانهها به كمك پروسه توليد مد مىآيد و آينده را در دست مىگيرد. نبض رفتارسازى جامعه را به دست مىگيرد و رسالت خود را به اين ترتيب بهتر به انجام مىرساند.
به تازگى مراجع فكرى جامعه ما به خصوص صدا و سيما، جسته و گريخته، دست به اين الگوسازى و ارائه مد زدهاند؛ اين توليد مد، تا چه حد در قالبهاى ارزشى ما مىگنجد؟
مراجع رفتارساز و تأثيرگذار در ايران، مراجع قوى و قدرتمندى نيستند ودر كنار اين ضعف بزرگ، افزايش هجوم فرهنگى و معايب اينترنت - علاوه بر محاسنش - را در نظر بگيريد؛ ماهوارهها را هم فراموش نكنيد و بعد ببينيد ما در كجاى اين پروسه قرار داريم.
گرچه صدا و سيما و به خصوص تلويزيون كمكم وارد گردونه ماچوئيسم مىشود و روى جلال و جمال صورى كار مىكند، اما در عين حال، ملاكى كه براى خريد فيلمهاى خارجى در نظر گرفته مىشود، اين است كه فقط سكس نداشته باشد و مواردى مثل دزدى، كشت و كشتار و... مطرح نيست. من يكى از فيلمهايى را كه بررسى كردهام، در طول 90 دقيقه آن، شما 48 مورد كشته مىبينيد و اين نشان مىدهد كه صدا و سيما ناخواسته چيزهايى را به جامعه القا مىكند كه اصلاً مثبت نيست. تخريب روانى و ميل به خشونت در اين فيلمها وجود دارد و اكثر سريالهاى تلويزيون، فعاليت يك گروه پليسى را نشان مىدهد؛ گرچه گاهى سريال هايى مانند افسانه شجاعان هم نمايش داده مىشود كه بنا به روحيه عدالتخواهى قهرمانان فيلم، يك آرامش روانى را به بيننده القا مىكند و موسيقى هم همين طور است. اين كه گرايش به مد، تخريبى باشد يا ممكن است جهت تخريبى پيدا كند، بستگى مستقيم به جهتى دارد كه مراجع سنتى ما به مُد مىدهند و اين خيلى مهم است. صدا و سيما بايد آگاهانهتر عمل كند. رسانههاى ما در مورد اعتياد خوب عمل كردهاند؛ اما اثر تربيتى مخربى را در مورد قرصهاى مهيج در پيش گرفتهاند. مصرف سهبار اين قرصها، منجر به مرگ مىشود؛ اما همواره در مجلات، از مخدر نبودن اين قرصها بحث مىشود و اين مسئله به طور غير مستقيم، جنبه زشت و عامل بازدارنده در مصرف اين قرصها را از بين مىبرد و نوعى توجيه واعتماد در مصرف را ايجاد مىكند كه اصلاً خوب نيست.
شما به مصداقهاى مد اشاره كرديد و اين كه نسبت به مصداقى كه مد با آن تعريف مىشود، بايد در مورد رد يا قبول آن نظر داد؛ درباره اين مصداقها برايمان بگوييد.
بر اين مسئله تأكيد مىكنم كه حتى در اسلام هم مدگرايى نفى نمىشود و عقل هم مُد را ردّ نمىكند؛ به ويژه كه اين مدگرايى از يك مبانى فكرى ناشى مىشود و آن هم نياز به تغيير و تحول است و به قول فلاسفه، نياز به صيرورت و شدنهاى متوالى است. اگر از اين زاويه نگاه كنيم، نفس مسئله مورد تأييد است و ما هم از همين زاويه نگاه مىكنيم؛ اما گاهى برخى از مفاهيم در زمانهاى خاص از نظر مصداقى تعريف مىشوند و نه مفهومى و چون مصداق قابل نفى و رد است، مفهوم هم بنا به آن مصداق قابل رد مىشود و مد يكى از آن مفاهيم است. ما گاهى هنر پيشههاى زمان طاغوت را داريم كه به عنوان مصداق، ضدارزش هستند و گاه الگوهايى را داريم كه كاملاً ارزشى و قابل قبول مىباشند؛ مثل الگوهاى دفاع مقدس. پس «مد» فى نفسه قابل قبول است؛ اما گاه بر اثر مصداقهايى كه مىپذيرد، ممكن است مطرود يا مقبول واقع شود.
آقاى دكتر! من به عنوان يك جوان دلم مىخواهد هم از مظاهر مد پيروى كنم و در واقع يك جوان امروزى باشم و هم از سوى ديگر به ارزشهاى خودم پايبند بمانم و جوانى باشم كه هم با جامعه پيش مىرود و هم به مبانى ارزشى پايبند است؛ چطور مىتوانم از تك بعدى بودن بپرهيزم و يك جوان چند بعدى باشم و در عين حال، به تضاد و تناقض هم نرسم؟
فضا، فضايى پيچيدهاى است. از يك طرف هم نظام حكومتى و هم نظام فرهنگى و هم فطرت پاك جوان مىخواهد كه ارزشهاى سنتى و انسانى بر زندگى او حاكم باشد و از طرف ديگر موج افسار گسيختهاى كه جوامع را مورد هجوم خود قرار داده است، سبب شده كه همواره مدهاى نوينى كه از معيارهاى ضد انسانى نشأت مىگيرد، بر رفتار و كردار حداقل بخشى از جوانان و نوجوانان حاكم شود كه به عنوان يك واقعيت نمىتوانيم آن را ناديده بگيريم. هر چه جلوتر مىرويم، به اين تضاد بيشتر دامن زده مىشود؛ اما شدت اين اختلاف به گونهاى نيست كه غير قابل كنترل و مهار باشد. حل اين تضاد باز هم تا حدود زيادى بر عهده مراجع فكرى و الگوساز است.
«رابرت برتون» در روانشناسى اجتماعى براى جوامعى كه دچار اين فاصله شدهاند و به فكر درمان هم نيستند، چهار مرحله را پيشبينى مىكند؛ اولين مرحله نوآورى است؛ اما نوآورى به معناى منفى آن؛ يعنى گرايش به خلق راههاى جديد، براى رسيدن سريع به اهداف و آرمانها تحت هر شرايطى و چون اين راهها بر اساس يك معيار عقلانى و منطقى سالم انتخاب نشدهاند، به انحراف كشيده مىشوند.
مرحله دوم، تبديل جامعه به يك جامعه سازمانى است. كه در واقع بوروكراسى بر نظام جامعه حاكم مىشود.
مرحله بعد واپسزنى است؛ يعنى فرد به يك حالت انفعالى و بىخيالى رضايت مىدهد و او آنقدر درگير بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى مىشود كه ديگر نسبت به همه چيز بىتفاوت مىشود و چون نمىتواند فاصله موجود بين حال و ايدهآل را كم كند، يك واپسزنى ايجاد مىشود.
چهارمين مرحله شورش است؛ انفعال اگر مدت مديدى ادامه يابد، جامعه را به انفجار مىكشاند. اينها مواردى است كه در هر جامعهاى ممكن است رخ دهد.
کد سوال : 668
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : فرزندم الان 17 ماهه است او هنگاميكه آْهنگهاي شاد از تلويزيون يا راديو
مي شنود بي اختيار بالا و پايين مي پرد من نگران آينده او هستم با وجود اينكه در خانه ما اصلا نوار روشن نمي كنيم آيا مي شود مستقيم جلوي اين حركات را گرفت پيشنهاد شما چيست؟
پاسخ : انسان به طور طبيعي از شنيدن صداها و آهنگ هاي زيبا و دلنواز لذت مي برد احساس خوبي براي او حاصل مي شود و به اقتضاي سن و طبيعتش واکنش هايي هم از خود نشان مي دهد که در کودکان معمولا به صورت حرکت هاي بدني مثل دست زدن و بالا و پايين پريدن نمايان مي شود. اصل اين حالت اشکال شرعي ندارد و لازم نيست شما نگران باشيد، بلکه برعکس اگر کودک هيچ عکس العملي از خود نشان ندهد علامت وجود مشکل در اوست زيرا ممکن است به خاطر اين باشد که هيچ درکي از آن ندارد.
البته لازم است کودک را از شنيدن آهنگ هايي که براي افراد مکلف حرمت شرعي دارد بازداريم، زيرا اين امکان وجود دارد که کودکان بر اثر شنيدن موسيقي هاي حرام، نسبت به آن علاقه مند شوند و سال هاي بعد يعني در سنين تکليف، نتوانند خود را از شنيدن آنها حفظ کنند.
اما صرف شنيدن آهنگ شاد اشکال ندارد، گرچه ما شنيدن دائمي آن را هم توصيه نمي کنيم؛ بلکه بهتر است براي آشناتر شدن کودک با قرآن، روزانه نيم الي يک ساعت نوار قرآن براي او پخش کنيد تا ضمن بازي کردن و يا کارهاي ديگر، با صوت و آهنگ قرآن نيز به تدريج آشنا شود و در سنين بالاتر علاقه و آمادگي بيشتر براي حفظ و قرائت قرآن داشته باشد.
اين نکته را هم به طور کلي به شما توصيه مي کنيم که براي بازداري کودک از کاري، هيچگاه به طور مستقيم نمي توان جلوي او را گرفت، زيرا وضع او بدتر مي شود، بلکه در ابتدا بايد عامل اصلي رفتار نابهنجار را از بين ببريد، سپس به صورت غير مستقيم ذهن و فکر او را از آن رفتار منحرف کنيد.