کد سوال : 712
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : . حقيقت «دعا» چيست و چه جايگاهى در اسلام دارد؟
پاسخ : T}«بر آستانِ جانان»{T
دعا و مناجات، نوعى توسل عاشقانه به معشوق و پيوستن موجودى كوچك و ناتوان به وجودى بى نهايت بزرگ و توانا است.
آدمى به هنگام دعا - كه همچون گدايى بينوا، دست نياز به درگاه كريم بىنياز دراز مىكند - به حقيقت وجودى خويش نزديك مىشود؛ انسانى كه خود را تهىدست و بينوا، رانده و از همه جا مانده، حقير و فقير، خوار و زبون و بيچاره و بىپناه ديد، اكنون حقيقت هستى او - كه پرتوى از هستى مطلق خداوند است - هويدا مىگردد و با احساس بستگى و پيوند با حق و نيازمندى به او، حال و شورى وصفناشدنى به انسان مىبخشد.
بنده در حال دعا و مناجات، چنان غرق لذت مىشود كه پستى و زبونى خويش را فراموش مىكند و از ياد دوست لبريز و سرشار مىگردد و مجموعهاى از اميد و بشارت و نور و نيرو مىشود. جملات شورانگيز دعا، چون آبشارسپيده در افق روح، فرو مىريزد و روح انسان را روشن و مشتعل مىسازد، همان طور كه سيل زرّين آفتاب، تيرهگىها را از ميان برمىدارد و جهان را در نور فرو مىبرد.
در دعا و توسل، روح تسكين مىپذيرد و التهاب دل فرو مىنشيند و بىقرارىها جاى خود را به آرامش و قرار مىدهد؛ همانند فرزند گمشدهاى كه به مادر برسد يا تشنه كامى كه به چشمهاى زلال و گوارا دست يابد.
همدم شدن با خداوند و راز و نياز با دوست و در ميان نهادن دردِ دل با او، غمها را سبك مىكند و دلها را روشنايى و فروغ مىبخشد. لذت دعا و مناجات با ذات بى زوال خداوند، چون چاشنى سحرانگيزى، همه تلخىها را شيرين كرده، زندگى را باصفا و گوارا مىسازد.
جان ناشكيبا و بىطاقتى كه ديگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد، در پرتو دعا و راز و نياز و گريستن و خالى شدن از عقدهها، گنجايش دريا گونه مىيابد و هجوم طوفان و بلا و غم را نسيمى دلانگيز مىانگارد.
دعا آبرو بخش انسان در پيشگاه ربوبى است و اگر دعاى ما نبود، در نزد خداوند قدر و اعتبارى نداشتيم:
A}(قُلْ ما يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاؤُكُمْ){A؛V}فرقان (25)، آيه 77.{V «اگر دعاى شما نبود، خداوند به شما اعتنا و توجهى نداشت».
دعا «بهترين و برترين عبادت»V}محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 3، ص 245، ح 5516.{V، «مغز عبادت»V}همان، ح 5519.{V، «كليد رستگارى»V}همان، ح 5521.{V، «گشاينده درِ رحمت»V}همان، ح 5522.{V و «سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمانها و زمين»V}همان، ح 5523.{V است.
دعا «محبوبترين عمل در نزد خداوند»V}همان، ح 5525.{V، «نيمى از عبادت»V}همان، ح 5533.{V، «سلاح پيامبران»V}همان، ح 5540.{V و «سپر مؤمن»V}همان، ح 5544. {Vاست.
دعا «دفع كننده امواج بلا»V}همان، ص، 249، ح 5554.{V، «سبب شفاى از هر بيمارى»V}همان، ص 248، ح 5552.{V و «دفع كننده قضا و قدر» است.V}همان، ح 5549.{V
بايد دانست كه هدف نهايى از دعا، تنها برآمدن حاجت و رفع گرفتارى و سختى و شفاى بيماران نيست؛ بلكه براى اهل حال و معرفت - كه شناختى درست از جهان و رويدادهاى آن دارند - انس با ذات پاك خداوندى است كه كانون همه نيكىها و زيبايىها است. از استجابت دعا با ارزشتر، روح اجابت است و در نزد آنان، دعا در عين حال كه وسيله است، هدف نيز مىباشد.
توجه به اين نكته لازم است كه مكان و زمان دعا، در رسيدن به آثار و نتايج مادى و معنوى آن، تأثيرى به سزا دارد و اولياى الهى در روايات فراوانى، مكانها و اوقاتى را كه دعا در آنها زودتر به اجابت مىرسد، بيان كردهاند.
در ميان اوقاتى كه مناسبت بيشترى براى دعا و مناجات با قاضى الحاجات دارد، ماه مبارك رمضان - كه ماه مهماندارى خداوند و گسترده شدن خوان طعامهاى معنوى و روحانى است - داراى جايگاهى ممتاز است و دعا و نيايش در اين ماه، حال و هوايى ديگر دارد.
رمضان تنها بهار قرآن كريم و هنگامه تلاوت كلام روح بخش خداوند نيست، بلكه فصل شكفتن گل واژههاى دعا و غنچههاى نيايش بر لبهاى مشتاقان مؤمن نيز مىباشد. روزهداران خداجو، در زلال رمضان دل و جان را مىشويند و برگرد حريم دوست پرواز مىكنند و بر شاخسار ذكر و يادِ محبوب و دعا و نجواى با او آشيان مىگيرند و با اشك روان، دشت تفتيده قلبشان را نمناك مىسازند و بر درد و زخم دلشان مرهمى مىنهند.
در اين ميان، دعاها و مناجاتهاى امامان معصوم(ع) با سوز و شور و آهنگى ديگر همراه است. حقايق و معارفى كه در اين ماه عزيز، در قالب دعا از ناى پاك برگزيدكان حق برآمده، از محتوا و ژرفاى خاصى برخوردار است. انس با دعاهاى اهل بيت(ع) در ماه باعظمت رمضان، در بهرهمندى بيشتر از مهمانخانه الهى و سفره گسترده رمضان، بسى سودمند و پرفايده است. دعاهاى رسيده از برگزيدگان حق در اين ماه نورانى، بسيار است... .
کد سوال : 713
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : . دعاى افتتاح چه آموزههايى دارد؟
پاسخ : دعاى افتتاح، در شبهاى ماه مبارك رمضان خوانده مىشود و دربردارنده چندين بخش است:
بخش نخست: درباره حمد و ثناى الهى و بيان كمالات و صفاتِ جمال و جلال حق و لطف و احسان او به بندگانش است. به چند فراز از اين بخش اشاره مىشود:
1-1. H}«اللهم إنّى افتتح الثناء بحمدك و انت مسدّد للصواب بمنّك و ايقنت انّك ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبين فى موضع النكال و النقمة و اعظم المتجبّرين فى موضع الكبرياء و العظمة»{H؛ «خدايا! من مدح و ثناى ذات پاكت را با حمد و ستايش تو آغاز مىكنم و تو با لطف و كرمتت، كار درست و نيك را استوار ساخته و استحكام مىبخشى، و من يقين دارم كه تو در جايگاه گذشت و رحمت از همه مهربانتر و در هنگام كيفر و انتقام از همه سختگيرتر و در بزرگى و عظمت از همه سرآمدى».
2-1. H}«الحمد لله الفاشى فى الخلق امره و حمده، الظاهر بالكرم مجده، الباسط بالجود يده الذى لاتنقص خزائنه ولا تزيده كثرة العطاء الاّ جوداً و كرماً انّه هو العزيز الوهاب»{H؛ «ستايش از آنِ خداوندى است كه فرمان و ستايشش در ميان خلقش گسترده و عظمت و بزرگىاش با لطف و كرمش هويدا گشته است. خدايى كه گنجينههايش بىپايان است و فزونى بخشش و عطايش برسخاوت و لطفش مىافزايد، بىترديد او قدرتمند و بسيار بخشنده است».
3-1. H}«فكم يا الهى! من كربة قد فرّجتها و هموم قد كشفتها و عترة قد اقلتها و رحمة قد نشرتها و حلقة بلاء قد فككتها»{H؛ «خداى من! چه بسيار ابرهاى غم و اندوه كه از آسمان دلم پراكندى و ناراحتىهايى كه از من زدودى و لغزشهايى كه بر من بخشيدى و رحمتى كه بر من گستردى و زنجير بلايى كه آن را گسستى».
4-1. H}«يا ربّ انك تدعونى فاُوَلّى عنك و تتحبّب إلّى فاتبغص اليك و تتوددّ إلىّ فلا اقبل منك كانّ لى التطول عليك فلم يمنعك ذلك من الرحمة لى و الاحسان إلىّ و التفضّل علىّ»{H؛ «پروردگار من! تو مرا به خود مىخوانى، ولى من از تو رو مىگردانم! تو با من محبت و من با تو دشمنى مىورزم! تو با من مهربانى و دوستى مىكنى؛ ولى من از تو نمىپذيرم! گويى من بر تو منت دارم؛ ولى اين گستاخىها و نادانىها، لطف و رحمت تو را از من باز نداشت و مرا از فضل و عطايت بىبهره نساخت».
بخش دوم. درود و صلوات بر پيامبر و خاندان پاكش و بيان جايگاه والا و فضايل و كمالات آنان است. قسمتهايى ازاين بخش، چنين است:
H}«اللهم صلّ على محمد عبدك و رسولك و امينك و صفيّك و حبيبك و خيرتك من خلقك و حافظ سرّك و مبلغ رسالاتك افضل و احسن و اَجْمَلَ و اكمل و ازكى و انمى و اطيب و اطهر و اسنى و اكثر ماصلّيت و باركت و ترحّمت و تحنّنت و سلّمت على احد من عبادك و انبيائك و رسلك و صفوتك و اهل الكرامة عليك من خلقك»{H؛ «خدايا! همسنگِ برترين، نيكوترين، زيباترين، كاملترين، پاكيزهترين، بالندهترين، بهترين، پاكترين و والاترين درود و بركت و رحمت و عطوفتى كه نسبت به بندهاى و پيامبرى و فرستادهاى و انسان برگزيده و شايسته لطف و كرامتى داشتهاى، بر محمد(ص) - كه بنده و فرستاده و امانتدار و برگزيده و محبوب تو و اختيار شده تو از ميان خلقتت و نگهبان راز و رساننده پيامهاى تو است - درود و رحمت فرست.
بخش سوم. درباره حضرت ولى عصر(عج) و شكوه از غيبت و دعا براى تعجيل در ظهورش و آرزوى استقرار دولت حق و حكومت عدل آن بزرگوار و خدمتگذارى در دولت كريمه است. چند نمونه از اين بخش را بيان مىكنيم:
1-3. H}«اللهم اَعِزَّه و اَعْزِزْ به و انصُرُه و انتصر به و انصره نصرا عزيزاً و افتح له فتحاً يسيراً و اجعل له من لدنك سلطاناً نصيراً»{H؛ «خدايا! او را (امام عصر(ع« عزيز گردان و به واسطه او مؤمنان را. او را يارى فرما و با او ديگران را. او را با اقتدار و سربلندى پيروز گردان و گشايشى آسان بهرهاش ساز و از جانب خود سلطنتى چيره برايش قرار ده».
2-3. H}«اللهم إنا نرغب اليك فى دولة كريمة تُعِزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الاخرة»{H؛ «خداوندا! از تو حكومت شايسته و بزرگوارانهاى درخواست مىكنيم كه در سايه آن اسلام و مسلمانان را عزيز و سربلند گردانى و نفاق و اهلش را خوار و زبون گردانى و ما را در آن حكومت از دعوت كنندگان به پيروىات و پيشوايان راهت قرار دهى».
3-3. H}«اللهم المم به شعثنا و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا و كثّر به قلّتنا و اعزز به ذلّتنا و اغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سُدَّ به خلّتنا و يسّر به عسرنا و بيّض به وجوهنا و فكّ به اسرنا و انجح به طلبتنا و انجز به مواعيدنا و استجب به دعوتنا و اعطنا به سؤلنا و بلّغنا به من الدنيا و الاخرة آمالنا و اعطنا به فوق رغبتنا»{H؛ «خدايا! به وسيله آن امام، ما را از پراكندگى به جمعيت برسان، رخنه ميان ما را پر كن، جدايىمان را به وصل بدل ساز، تعداد كم ما را افزون گردان، ما را از خوارى به سربلندى نايل ساز، نياز ما را به بىنيازى تغيير ده، بدهىمان را ادا نما، ندارىمان را جبران كن، راه تهىدستىمان را ببند، سختىمان را آسان گردان، به ما آبرو ببخش، از اسارت آزادمان كن، خواسته هايمان را برآورده كن، وعدههايمان را عملى ساز، دعايمان را برآورده ساز، درخواستمان را عطا فرما، به آرزوهاى دنيا و آخرتمان برسان و به واسطه او افزون بر ميل خواهشمان به ما ببخش».
کد سوال : 714
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : من شخصاً به اين نتيجه رسيدهام كه افرادى كه اعتقادشان نسبت به خدا، روز قيامت و...كمتر است و حتى بىاعتقاداند، بيشتر مورد لطف خدا هستند و در زندگى خود بيشتر موفق و حتى بهتر به دعاها و آرزوهاىشان مىرسند! آيا نتيجهگيرى من درست است؟
پاسخ : P}زمانه پندى آزاد وار داد مرا{E}زمانه را چو نكو بنگرى همه پند است{P
P}زبان ببند، مرا گفت، و چشم دل بگشاى{E}كه را زبان نه بند است پاى در بند است{P
P}بدان كسى كه فزون از تو، آندو چه كنى؟!{E}بدان نگر كه به حال تو آرزومند است!{P
يكم. از آيات قرآن و فرمايش حضرات معصومين (ع) استفاده مىشود كه خداوند، افراد گنهكار را در صورتى كه زياد غرق گناه نشده باشند، به وسيله زنگهاى بيدارباش يا گاهى به وسيله مجازاتهايى متناسب با اعمالى كه انجام دادهاند، بيدار مىسازد و به راه حق باز مىگرداند.
اينها كسانىاند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند هستند و مجازاتهايى كه موجب ناراحتى ايشان مىشود، نعمتى براى آنان محسوب مىشود؛ چنان كه خداوند در قرآن شريف مىفرمايد:
A}(ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون){A؛V}روم (30)، آيه 41.{V
«در خشكى و دريا، فساد و تباهى بر اثر كردار مردم ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به ايشان بچشاند، شايد كه ايشان برگردند [و از كردار ناشايست خود توبه كنند]».
دوم. در مقابل كسانى كه در گناه و تباهى غوطهورند و تمام پلهاى پشت سر خود را خراب كردهاند، خداوند آنها را به حال خودشان وا مىگذارد و به اصطلاح به آنان ميدان مىدهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شده، استحقاق حداكثر مجازات را پيدا كنند. آيه زير اشاره به همين معنا دارد:
A}(ولا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزادادوا اثماً و لهم عذاب مهين){A؛V}آل عمران (3)، آيه 178.{V «آنهايى كه كافر شدند، گمان نكنند مهلتى كه به ايشان مىدهيم، براى آنان خوب است؛ بلكه فقط به آنها مهلت مىدهيم تا به طغيان و گناه خود بيفزايند و براى آنان عذاب خواركنندهاى مهيا است».
همين مطلب را حضرت زينب (س) در خطاب به يزيد و حكومت خودكامه و جبار او مىفرمايد:
«[اى يزيد!] تو امروز شادى مىكنى و چنين مىپندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما بسته اى... و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار مىبرى، نشانه قدرت تو است يا در پيشگاه خدا قدر و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست؟ اشتباه مىكنى، اين فرصت را خداوند به جهت اين به تو داده تا پشتت از بار گناه سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است».
سوم. هدف زندگى هرچقدر پايدارتر و ماندنىتر باشد، از ارزش و اعتبار بيشترى برخوردار است و چون در بينش الهى رضايت و خشنودى الهى و تقرب به او، بالاترين هدف زندگى است، پس مؤمن در زندگى دنيوى خود تلاش مىكند به قرب الهى نايل شود و فعاليتها و بهرهمندىهاى خود را از دنيا با موازين و الگوهايى كه دين ارائه مىدهد، منطبق و هماهنگ سازد.
در مجموع قرآن كريم بيان مىدارد كه زندگى دنيا، مقدمه رسيدن به كمال و سعادت دنيوى و اخروى است و هيچ يك از دنيا و آخرت نبايد بىارزش تلقى شود؛ اما در عين حال بايد اهداف دنيوى در سايه اهداف اخروى تأمين گردد:
A}(المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير املاً){A؛ «مال و فرزندان زينت زندگى دنيا است و اعمال صالح كه تا قيامت باقى است نزد پروردگار بهتر و عاقبت آن نيكوتر است».V}سوره كهف (18)، آيه 46.{V
حتى به صراحت و تأكيد در آيات قرآن مىخوانيم: «آنچه در نزد خداوند، براى متقين و مؤمنان مهيا شده است، از تمام دارايىهاى روى زمين بهتر و برتر است»؛ يعنى، تلاش و كوشش شما تنها مصروف دنيا نباشد؛ بلكه آخرتگرايى هدف اصلى و نهايى شما باشد و دنيا را به عنوان مقدمه و زمينه رسيدن به آخرت قرار دهيد؛ در عين حال در زندگى دنيوى نيز از نصيب و بهره خود غفلت نورزيد. قدر دارايى، سلامتى، جوانى و زنده بودن خود را بدانيد و به وسيله اين نعمتهاى الهى، آخرت را كسب كنيد.
در اين زمينه مىفرمايد: كسى كه تقوا پيشه كند؛ يعنى، عمل صالح انجام دهد و از زشتىها پرهيز كند؛ خداوند وسايل راحتى زندگى دنيوى او را تأمين كرده، او را از تنگناها و دشوارىهاى زندگى با سربلندى بيرون مىبرد: A}(و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره){A؛V}طلاق (65)، آيه: 2 - 3{V. انسان متقى بجايى مىرسد كه خداوند زندگى مادى او را نيز تدبير مىكند. پس بالاترين توفيقهاى مادى و معنوى نصيب فرد مؤمن است، چون هم زندگى دنيوى او تضمين و تأمين شده است و هم فرجام نيك او؛ A}(و العاقبة للمتقين){A؛V}اعراف (7)، آيه 128.{V
کد سوال : 717
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كنم تا مرگ را باور كنم و همواره به ياد آن باشم تا در نتيجه كارهاى خوب انجام دهم؟
پاسخ : امور زير در باور مرگ و يادآورى آن و پند گرفتن از آن مؤثر و مفيد است:
يك. انديشه درباره مرگ به ويژه در خلوت؛ بايد به اين نكته توجّه كرد كه: مرگ تنها پلى است كه ما را از خانه عمل به خانه پاداش و جزا منتقل مىسازد. و نيز انديشه در اين نكته كه انسان براى اين دنياى فانى و زندگى زودگذر آفريده نشده است؛ بلكه آفرينش او براى زندگانى ابدى است كه مرگ آغاز سفر بدان است.
دو. زيارت اهل قبور و تماشاى قبرهاى پوسيده و سنگ متلاشى شده و انديشه در اين مسأله كه چه انسانهايى كه روزگارانى زندگى مىكردند - فقير و غنى - و اكنون همگى در اين گورستانها خوابيدهاند و هيچ يادى از آنان نيست. اگرچه جسم آنها خاك شده و غذاى مورچگان گرديده است؛، اما آنها همگى در محضر پروردگار عالم حاضراند و پاداش رفتار نيك يا كيفر كردار بد خود را مىبينند و اين سرنوشتى است كه دير يا زود ما نيز بدان خواهيم رسيد.
سه. شركت در تشييع جنازه و تدفين اهل ايمان و يادآورى اين نكته كه روزى ما نيز همانند آن فرد، بر روى دوش آشنايان و بستگان به گور سپرده خواهيم شد. پس كردار، رفتار و گفتار خود را بر اساسى تنظيم كنيم كه مرگ ما، موجب آسايش ابدى ما بشود.
چهار. تلاوت و تدبر در آياتى كه در مورد مرگ و قيامت است؛ به ويژه نگاه انديشمندان به آيات عذاب و خود را با آن تطبيق دادن؛ و نيز مطالعه و انديشه در روايات فراوانى كه در اين باره وارد شده است. در اين موضوع مطالعه كتاب ميزان الحكمه با ترجمه فارسى توصيه مىشود. اين كتاب مجموع آيات و و روايات را در موضوعات مختلف دستهبندى كرده است.
پنج. توجه به اين نكته كه مرگ نيستى و نابودى نيست؛ بلكه دريچهاى براى ورود به عالمى بزرگتر و گسترده است، مرگ ما را از خانه عمل و امتحان به خانه ابدى محاسبه و پاداش مىبرد و هر چه ما در دنيا كِشتيم، در قبر ظهور پيدا مىكند و برداشت مىشود. كسى كه در دنيا با ايمان و عمل صالح سپرى كرد، قبر او H}«روضة من رياض الجنة»{H است و آن كه دنيايش را با بى ايمانى و بدكردارى سپرى كرد، قبرش H}«حفرة من حفر النيران»{H مىشود. آرى قبر همه انسانها ظاهرى مشابه دارد؛ اما باطن آن متفاوت است، يا بهشت است يا جهنم. آنكه در اين دنيا با ايمان و عمل صالح سپرى كرد، هم اكنون در بهشت است و مرگ او را به اين سعادت ابدى مىرساند. پيك مرگ براى چنين فردى هيچ نيست، مگر پيك بشارت و سعادت. زندگى بهشتمدارانه او در دنيا، باطنش بهشت شده و مرگ او را به بهشت مىبرد و قبرش بهشت خواهد شد. اما آن كه با سوء اختيار خود، در دنيا بدكردار بوده، هم اكنون در جهنم است؛ منتها همانند مردم مست و بىهوش، مىسوزد و ادراك نمىكند، آنگاه كه پيك مرگ آمد، در حقيقت او بهوش مىآيد و آنگاه جهنمى كه خود براى خود، فراهم كرده بود، به چشم جان مىبيند و با همه وجود مىچشد.
شش. مطالعه كتابهايى كه در اين باره نوشته شده است مثل:
1. معاد، شهيد دستغيب شيرازى
2. معاد شناسى، علامه حسينى تهرانى
3. معاد، استادشهيد مرتضى مطهرى
4. معاد، آيت اللّه مكارم شيرازى
کد سوال : 718
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى رفع هراس جان دادن و شب اول قبر و قيامت، چه كنم؟
پاسخ : اگر انسان، مؤمن و با تقوا باشد و ره توشه آخرت را برگيرد، نه جان دادن هولى دارد و نه شب اول قبر هراسى و نه قيامت نگرانى دارد؛ از امام حسن(ع) پرسيدند: مرگ چيست كه نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع): H}«اعظم سرور يرد على المؤمنين»{H؛ «بزرگترين شادمانى كه بر مومنان وارد مىشود...»V}بحارالانوار، ج 6، ص 153.{V.
P}خرم آن روز كزين منزل ويران بروم{E}راحت جان طلبم از پى جانان بروم{P
P}بر هواى لب او ذره صفت رقص كنان{E}تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم{P
همچنين امام صادق(ع) فرمودند: H}«القيامة عرس المتقين»{H؛ «قيامت زفاف و عروسى اهل تقوا است».V}همان، ج 7، ص 176.{V امام صادق(ع) فرمودند: «اذا مات المومن، شيعه سبعون الف ملك الى قبره فاذا ادخل قبره، اتاه منكر و نكر، فيقعدانه و يقولان له: من ربك؟ و ما دينك؟ و من نبيك؟ فيقول: ربى الله و محمد نبى و الاسلام دينى. فيفسحان له فى قبره مدبصره و ياتيانه بالطعام من الجنة، و يدخلان عليه الروح والريحان و ذلك قوله عزوجل: H}«فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان» {Hيعنى، فى قبره H}«و جنة نعيم»{H يعنى فى الاخره»؛ «هرگاه مؤمن بميرد، هفتادهزار فرشته؛ او را تا قبرش تشييع مىكنند؛ سپس وقتى در قبر داخل مىشود، نكير و منكر به سراغش آمده، در كنارش نشسته و به او مىگويند: پروردگارت كيست؟ و دينت چيست؟ و پيغمبرت كيست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد(ص) پيغمبرم و اسلام دينم است. [پس آن گاه ]قبرش را برايش به وسعت شعاع بصرش مىگشايند و به سويش از بهشت طعام مىآورند و روح و ريحان بر او وارد مىسازند و آن همان قول خداوند عزوجل است كه در قرآن كريم فرمود: «اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان برايش مىباشد»، يعنى، در قبرش چنين چيزى است. اما در آخرت او داخل در «بهشت هميشه پرنعمت» است».V}همان، ج 6، ص 222، روايت 22.{V
بنابراين، كسى كه قبرش روح و ريحان و آخرتش رضوان پر نعمت فراوان است، نه هولى دارد و نه هراسى. آرى اگر نگرانى و ترس از لحظه جان دادن و بعد از آن باعث تلاش و جديت در جهاد با نفس و ترك گناه و تحصيل ايمان و تقوا و تقرب شود و انسان را تحريك به عمل صالح كند، بسيار ترس خوبى است. همان گونه كه در جبهه و مقابله با دشمن قدار، رزمنده واقعى، آمادگى رزمى كافى فراهم مىسازد؛ مومن واقعى نيز براى قبر و قيامت خود، توشه فراهم مىكند.
کد سوال : 818
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : تقويت اراده در انجام برنامهها و كارها چگونه ممكن است؟
پاسخ : قبل از بيان راههاى تقويت اراده، بهتر است فرد با اراده و درمقابل فرد بىثبات و فاقد اراده را توصيف كنيم. فرد بااراده كسى است كه وقتى در مورد كارى، به خوبى تأمل كرد، تصميم به انجام آن مىگيرد و بافعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در مىآورد. بنابراين پافشارى برتصميمى غلط يا داشتن ميلى قهرمانانه ثبات قدم نخواهد بود. در مقابل فردى كه داراى اراده ضعيف است با كمترين مشكل از انجام دادن كار، دلسرد شده و كوشش جهت تحقق آن را متوقف مىكند. فردى كه اراده قوى دارد آنچه را كه با تأمل خواسته است باكوشش و ثبات قدم درپى تحقق آن است.
فرد با اراده كسى است كه داراى هدفى معقول بوده و تا موقعى كه به آن نرسيده است، از تعقيب آن باز نمىايستد. مشكلات و موانع روانى يا مادى، به اراده و عزم او لطمه نمىزند و از پيشرفتش جلوگيرى نمىكند. در اولين گام، بايد هدف و يا اهداف دقيق و مشخص خود را از زندگى يا كارى كه مىخواهد انجام دهد، براى خويش ترسيم نمايد. طبيعى است اين هدف، بايد معقول، قابل دستيابى، بدون افراط و تفريط، مطابق توان و استعداد فرد و واقع بينانه باشد؛ نه آنكه آرمانى و بلند پروازانه و خارج از توانايىهاى وى باشد. در اين صورت در صحنه عمل وقتى با مشكلات و سختىهاى طاقت فرسا و خارج از توان خود، رو به رو شد و با شكستهاى احتمالى به هدف مورد نظر خود دست نيافت؛ نااميد و دلسرد شده و از ادامه كار منصرف مىگردد. همچنين از انجام كارهاى ديگر منصرف مىشود و خود را ناتوان وبى اراده تلقى مىكند.
دومين گام شناخت توانايىها و استعدادهاى نهفته در وجود خويش است. همه ما در وجود خود، از استعدادهايى برخورداريم؛ كافى است اين نيروها را بشناسيم و براى رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
سومين گام، برنامهريزى است. بايد براى تمام كارها و فعاليتهاى شبانه روزى، برنامه اى مدون و منظم داشته باشيد. بدين منظور از جدولى استفاده كنيد كه در ستون افقى آن، ساعات شبانه روز و در ستون عمودى، ايام هفته را يادداشت كرده و تمام كارهاى روزانه را در آن درج كنيد (از خواب و استراحت تا عبادت، ورزش، مطالعه و...). هر فعاليتى را در زمان خاص خود در جدول بنويسيد و هيچ زمانى را بدون كار خالى نگذاريد. هر روز صبح با نگاهى به آن برنامه، به اجراى دقيق آن بپردازيد و شبها قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابى كنيد. شايسته است همچون يك محاسبهگر جدى و قاطع، فعاليتهاى روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن كارها را بررسى كنيد. در صورت موفقيت، خود را تشويق كنيد و در صورت تخلف از برنامه و سهلانگارى در اجرا، خود را تنبيه نماييد.
چهارمين گام، «تلقين» است. تلقين به خود در تقويت اراده، اثر قابل ملاحظه اى دارد. بنابراين هر روز جملاتى را به خود تلقين كنيد؛ مانند: «من اراده لازم براى انجام كارهايم را دارم»، «هيچ چيز نمىتواند اراده ام را متزلزل كند»، «آنچه را كه به نظرم انجام دادنى است، انجام مىدهم و هيچ قدرتى نمىتواند مرا از آن باز دارد»، «اراده من هر روز محكمتر مىشود»، «بر من لازم است كه موفق شوم؛ زيرا موفقيت از آن نيرومندان است» و...
پنجمين گام، توجه به تدريجى بودن تقويت اراده است. براى به دست آوردن ارادهاى قوى و محكم، تدريجى بودن آن و نياز به تمرين و ممارست امرى لازم و ضرورى است. گمان نكنيد مىتوانيد به طور دفعى و بدون هيچ تلاشى، به آن دست يابيد. بنابراين به راه كارهاى عملى زير توجه نموده، به آنها عمل كنيد:
T}راههاى تقويت اراده{T
1. هر روز صبح حداقل بيست دقيقه به طور مرتب و در ساعتى معين ورزش كنيد.
2. سحر گاهان يا صبح گاهان، هرگاه كه بيدار شديد بى درنگ برخيزيد و از رختخواب بيرون رويد. حتى اگر خواب آلودگى مزاحمتان است، از اتاق بيرون رويد و قدرى نرمش كنيد تا خواب آلودگى از بين برود.
3. در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد، قضاى آن را به جا آوريد.
4. مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معينى را قرائت كنيد؛ مثلاً 30 تا 50 آيه و در صورت تمايل در هفتههاى بعد به ميزان آن بيفزاييد.
5. هرگز در كارها نااميد نشويد و با حالت تهاجمى براى پى گيرى و به انجام رساندن كارهاى ناقص و ناموفق، جديت به خرج دهيد.
6. كارهايى را كه به عهده مىگيريد، ناتمام رها نكنيد و آنها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب ادامه دهيد.
لازم است به اين نكته نيز توجه كنيد كه براى رسيدن به هدف مشخصى در زندگى شخصى، بايد به چند مطلب توجه داشته باشيد:
يكم. هدف براى شما روشن و شفاف باشد و ترسيمى صحيح و واقع بينانه از آن داشته باشيد.
دوم. اين هدف مورد نظر، دستيافتنى بوده و مطابق با توانايى شما باشد.
سوم. شخص برنامهريزى صحيحى براى دستيابى به آن داشته باشيد.
چهارم. از تلاش و كوشش و همت كافى برخوردار باشيد.
پنجم. اراده اى محكم و استوار با استفاده از راههاى تقويت اراده، در خود ايجاد كنيد.
ششم. بر خداوند توكل كرده و از او استمداد جوييد.
کد سوال : 819
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : تأثيرگذارى روى ديگران بخصوص جوانان چگونه ممكن است؟
پاسخ : بهترين راه تأثيرگذارى، اين است كه با رفتار و عمل كردن به حقايق دينى و معلومات خود، ديگران را تحت تأثير قراردهيم. قطعاً موقعى مىتوانيم اثرگذار باشيم كه خود اهل عمل باشيم؛ ولى اگر اهل عمل نباشيم ولو به ظاهر خود را متعبدهم جلوه دهيم - تأثيرگذارى ما خيلى كم مىشود. قرآن در سوره بقره مىفرمايد: «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم»؛ «آيا ديگران را به نيكى دعوت مىكنيد در حالى كه خودتان را فراموش كردهايد». معصوم(ع) هم مىفرمايد «كونوا دعاة الناس به غير السنتكم»؛ «مردم را به غير زبانتان دعوت كنيد»؛ يعنى، با عمل. بنابراين بهترين راه تأثيرگذارى اهل عمل شدن و الگوى مشاهدهاى براى ديگران ايجاد كردن است. مسأله تأثيرپذيرى يا تأثيرگذارى در حدود كيفيت آن، بستگى به توانايى و قابليتهاى انسان در ابعاد مختلف دارد. مهمترين امورى كه در تاثيرگذارى دخالت دارد، ويژگىهاى روحى از قبيل اراده استوار، اخلاق نيكو، حسن معاشرت - و آگاهىها و توانشهاى علمى بالا است. تاثيرپذيرى مثبت نيز تا حدودى به اين امور و نيز به ميزان انعطافپذيرى و حقيقتطلبى شخص، ارتباط دارد. تاثيرپذيرىهاى منفى برخاسته از ضعف آگاهى و اراده مىباشد. بنابراين هر اندازه در تقويت اراده خود و گسترش صفات حسنه و خلق و خوى پسنديده و افزونسازى آگاهىها ودانشهاى خود به ويژه در زمينه مسائل دينى، فرهنگى و اجتماعى - تلاش كنيد، به تدريج توان تاثيرگذارى بيشترى خواهيد يافت.
با رعايت اصول و نكات زير، فرد مىتواند ميزان تأثيرگذاريخويش را افزايش دهد:
1. كار خود را با تحسين و قدردانى صميمانه از طرف مقابل شروع كنيد.
2. با اندكى تفحص و جستوجو برنامه خود را با برجسته كردن يك يا چند نكته مثبت و ارزشمند در طرف مقابل و تحسين صادقانه از وى به جهت وجود آن امر مثبت، ارتباط خود را با وى پىگيرى كنيد.
3. در صورتى كه اشتباه و لغزشى در وى مشاهده كرديد، مستقيماً از او گلايه نكنيد و وى را مورد انتقاد مستقيم و سرزنش خود قرار ندهيد.
4. قبل از انتقاد از ديگران درباره اشتباهات خود حرف بزنيد.
5. سعى كنيد شنونده خوبى باشيد و ديگران را تشويق كنيد درباره خود، براى شما حرف بزنند.
6. صميمانه ديگران را دوست داشته باشيد و به آنها اين محبت باطنى خود را اعلام كنيد.
7. به ديگران اعتبار بدهيد و كارى كنيد كه احساس كنند مهم هستند.
8. در طرف مقابل نسبت به كارى كه مىخواهى انجام دهد، ميل شديدى ايجاد كنيد و به عبارت ديگر فضاى روانى لازم را براى انجام دادن آن عمل فراهم سازيد.
9. هر رفتارى را كه از ديگران نسبت به خود انتظار داريد، همان را با ايشان در پيش گيريد.
10. سعى كنيد نقطه نظرات و ديدگاههاى خويش را بر ديگران تحميل نكنيد؛ زيرا مردم سخن كسى را كه بخواهد عقيدهاش را بر آنان تحميل كند نمىپذيرند و با كسى كه همچون يك سرپرست با ايشان رفتار كند، دوستى نمىورزند و به او اعتماد نمىكنند.
V}براي آگاهي بيشتر ر.ك: محمدى رى شهرى، دوستى در قرآن.{V
کد سوال : 820
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : با دخترى دوست شدهام، چه توصيه اى داريد؟ در صورتى كه قصد ازدواج با او را داشته باشم چه كنم؟
پاسخ : بدون ترديد از ديدگاه تربيتى و روان شناختى و بر اساس مقررات دينى اسلام، دوستى با جنس مخالف صحيح نيست؛ چه هر ارتباطى كه بين انسان ها برقرار مىشود، به هدف انجام مبادله اى خاص صورت مىپذيرد. حال سخن آن است كه دوستى با جنس مخالف، چه نوع ارتباطى است؟ و چه چيزى در اين دوستى و ارتباط مبادله مىگردد؟
يقيناً رابطه اقتصادى برقرار نشده و كالا خريد و فروش نمىشود و يا ارتباط آموزشى در بين نيست و پيام آموزشى مبادله نمىگردد و...؛ بلكه تنها چيزى كه در اين ميان مبادله مىشود، محبت و دوستى و عشق ورزى خاص - فراتر از دوستى با جنس موافق - است و پايه اين ارتباط بر اين نوع مبادلهها تكيه دارد وگرنه دوستى شكلگيرد و محبتى ارزانى نمىگردد.
در نزد تمام مكاتب و نظامهاى فكرى عرضه و مبادله محبت و دوستى خاص - كه از دست دوست موافق برنمى آيد - بعد از اعمال شرايطى خاص بايد انجام پذيرد كه يكى از شرايط اساسى آن، اعتماد سازى است؛ به گونه اى كه هر يك از طرفين در ابراز محبت و عشق خود به ديگرى، وى را فردى مورد اعتماد بيابد و الا عشق را نثار بيگانه نمىسازد تا چه رسد به افراد غير قابل اطمينان. اين اعتماد تنها و تنها از طريق محرم بودن دوست فراهم مىگردد. لذا به ميزان محرميت اين محبت و عشق، تعميق و خالص ترشود. لذا اين روابط شرايط خاص خود را اقتضا مىكند و اين شرايط بايد رعايت گردد تا مجاز شمرده شود. از جمله آن شرايط انحصارى و بى چون و چرا «اعتماد سازى» است كه كامل ترين شكل آن از رهگذر محرم بودن دو دوست فراهم مىگردد. از اين رو تا عقد ازدواج انجام نپذيرفته است، اين دوستى با اين احساسات و ثمره خاص مجاز شمرده نمىشود؛ چرا كه شرط لازم را ندارد و چه بسا با ترديد يكى از دو دوست در دوستى خويش، حسرتى در پى داشته باشد. حتى اگر قصد ازدواج با دوست دخترتان را داشته باشيد؛ باز هم هرگز اين دوستى براى رسيدن به يك ازدواج موفق، مؤثر نيست.؛ بلكه چه بسا تأثير منفى هم به جاى بگذارد. ازدواج موفق از مسير دوستى قبلى با همسر آينده نمىگذرد؛ بلكه از مسير شناخت، فارغ از احساسات عاشقانه و عواطف ارزانى شده بعد از انديشه وشناخت و اعتماد فراهم آمده مىگذرد.
T}حقيقت دوستى ها{T
همان گونه كه خود مىدانيد و جو دوستى اقتضا مىكند، روح حاكم بر اين دوستى ها عشق ورزيدن است، نه خردورزى و پاى خرد و عقل در ميدان عاشقى لنگ است؛ در حالى كه براى تصميم گيرى در مورد ازدواج با فرد خاص، جز بر عقل تكيه نمودن خطا است. ابتدا بايد تعقل نمود و فارغ از دوستى و محبت، مشورت و تحقيق كرد و فرد مورد نظر را برگزيد و آن گاه خالصانه ترين عشق و ناب ترين دوستى ها را بدون منت به دوست برگزيده (همسر خود) تقديم نمود. در اينجا هر كارى جز عشق ورزى خطا است. دوستىهاى قبل از انتخاب همسرو تصميم گيرى در مورد ازدواج با فرد خاص، راه عقل را سد و چشم بصيرت را كور مىسازد و اجازه نمى دهد تا يك تصميم صحيح و عارى از خطا گرفت و فرد صد در صد مناسب را برگزيد. اين نوع انتخاب موجب دردسر و گرفتارى شده و زندگى را تلخ و آينده را تيره و تار مىسازد.
تجربه و سرگذشت انسانهاى مجرب نشان مىدهد كه علاج ماجرا غير از اين را مىطلبد. بنابراين اگر قصد داريد با دوست دخترتان ازدواج كنيد، ابتدا دوستى و محبت را كنار بگذاريد و همچون يك بيگانه، او را موضوع تحقيق خود قرار دهيد و از برخوردارى وى از شرايط مثبت كسب اطلاع كنيد و وى را به عنوان همسر ايده ال بيابيد. آن گاه كه او را همسرى ايده آل و مورد پسند براى خود يافتيد، به صورت رسمى به خواستگارى او برويد و شرايط او را نيز جويا شويد و بعد از پذيرش شرايط وى با عقد رسمى به پاى يك دوستى پايدار و عشق ناب جان ببازيد. در اين زمان هر عملى جز عشق ورزى و محبت خطا است. پس تا قبل از انتخاب، تعقل، تدبير، تحقيق و شناخت و آن گاه انتخاب را سرلوحه كار خود قراردهيد و بعد از انتخاب عشق و محبت بى چون و چراى خود را ارزانى يكديگر سازيد. تعقل و تفكر به جاى خود و عشق و دوستى به جاى خود كه هر نكته در جاى خود نكو است؛ وگرنه زندگى جز زندان و گرفتارى ثمره اى ندارد.
کد سوال : 821
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : علت تفاوت حقوق زن و مرد از جمله در مسأله ارث و حق طلاق چيست؟
پاسخ : معرفى و تفسير يك موجود از موجودات جهان در گرو شناخت كل نظام هستى است زيرا نظام هستى به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و در حال حركت به سوى كمال مطرح است.
نظام هستى، نظام احسن و اكمل است ولى هيچ موجودى را نبايد جداى از كل آفرينش تفسير كرد.
مسأله جنسيت در نظام هستى، سريان دارد، ذكوريت و انوثيت مخصوص انسان نيست؛ بلكه در تمامى موجودات آفرينش حتى جمادات، گياهان، حيوانات وجود دارد. اتمها و الكترونها نيز بر گرد هسته مركزى با همان خصوصيت جنسيت و زوجيت مىچرخند.
زن نيز مانند مرد مىتواند مراحل عاليه كمال را طى كند.
جايگاه زن در منطق وحى، بسيار بلند و بالاست و در قرآن از آفرينش زنان به عنوان «آيات الهى» ياد شده است H}«و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا»{H؛ V}روم (30)، آيه 21.{V
زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالى است، زن تجليگاه جمال الهى خداوند رب العالمين است يعنى مربّى و هدايت كننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نيز مربّى و هدايت كننده فرد و جامعه است.
خداوند لطيف است، زن نيز مظهر لطف الهى و لطيف است به همين جهت انجام كارهاى سنگين و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است.
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: H}«نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مباركاتٍ، مُفليّاتٍ»{H؛ چه خوب فرزندانى هستند، دختران زيرا آنان، موجوداتى لطيف و ظريف هستند (در آفرينش آنان نهايت حكمت و ظرافت و لطافت بكار برده شده است)». V}وسائلالشيعه، ج 21، ص 362، چاپ بيروت؛ كلينى، الكافى، باب فضل البنات، ج 6، ص 4.{V
(مجهّزات) يعنى زنها براى مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) يعنى زنها انيسهاى خوبى هستند و موجب انس و آرامشاند (مباركات) يعنى مايه بركت خانواده و اجتماع هستند.
براى دستيابى به جامعه ايده آل و برجسته شدن نقش زنان رعايت قوانين اسلام، ايجاد سازمانهاى حمايتى زنان و شناختن حقوق مدنى آنان در امر ازدواج، خانواده، گزينش شغل و آزادى بيان، تربيت فرزند، پيشگيرى از افسردگى و اضطراب، بهداشت روح و روان، امرى ضرورى است.
اگر نگرشهاى اسلام نسبت به مسايل زنان به خوبى مورد پژوهش و اجرا قرار گيرد زنان به حقوق مطلوب و آرمانى خويش خواهند رسيد.
نگرش مثبت دين به زنان و كمك در بارور كردن آنان و بستر سازى جهت رشد و پرورش علم و ايمان آنان و تغيير نگرش برخى از مردان نسبت به زنان و همچنين تغييرات اساسى در ساختار فرهنگها و سنتهاى غير اسلامى مىتواند زمينههاى احقاق حقوق زنان را فراهم سازد.
روح پرسش شما به فلسفه قانونگذارى بر مىگردد. در پاسخ بايد به ملاكهاى جعل يك حكم يا وضع قوانين توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقى بين زن يا مرد بايد به اين ملاكها توجه بيشتر نمود كه آيا بى ملاك است و يا آنكه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آيا ما با عقل خود مىتوانيم همه آنچه كه به صلاح ماست و يا براى ما ايجاد مفسده مىكند تشخيص بدهيم و يا آنكه عاقلانهترين راه اين است كه به دامن وحى پناه ببريم: آيا در همه جا تساوى؛ بلكه تشابه حقوقى آنگونه كه جنبش به ظاهر طرفدارى از زنان (فمينيسم) ادعا مىكنند، خوب است و يا آنكه، اين ادعاى خوش سيما، باطنى ويرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما مىپردازيم.
يكى در ارتباط با صفات و ويژگىهاى لازم قانونگذار صالح و ديگرى بحث تشابه حقوقى زن و مرد.
الف. نظام حقوقى اسلام مشحون از مسائل و احكام اجتماعى يا فردى شرعى است. اسلام، عقل را يكى از منابع استنباط احكام شرعى دانسته و به تلازم بين حكم عقل و شرع، قايل است، اما در عين حال قانون شايسته، قانونى است كه مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى باشد و اين متوقف بر شناخت كامل از تمام ابعاد جسمى و روحى و نيازها، غرائز و استعدادها و كمال لايق انسانى و راه رسيدن به آن داشته باشند و حال آنكه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكرى، جهل بشرى بيشتر مكشوف مىگردد و لذا قوانين بشرى، همواره دستخوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا مىدانست و «آنيشتاين» تصريح مىكرد به اينكه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماى خلقت) را حل كند و آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتى كه خوانده و فهميده هنوز از حلّ و كشف كامل اين معمّا خيلى دور است، تازه آيا چنين حلّى براى او وجود داشته باشد يا نه؟» V}ر.ك: قربانى، زينالعابدين؛ اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم، 1375، صص 29-28.{V.
اما تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است، V}(سوره سبأ، آيه 3){V. و احكام و معارف اسلامى مؤيّد عقل و يافتههاى علمى است و در ستيز با آنها نيست گرچه به دليل قصور علم و عقل، احكام دينى احيانا فراتر از دسترس علم و دين باشد با تأكيد بر اينكه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّيات و تمنيات مادى انسان منحصرنمىگردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طرّاحى شده و علمى بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتى با ناظربودن آن به دنيا و آخرت (نه فقط دنيا) ندارد؛ بلكه ملازم با آن نيز هست. عقل به طور قطعى حكم مىكند كه تدبير زندگى اجتماعى و دنيوى را بر وحى مبتنى كنيم زيرا:
يكم. انسان، به صورت فردى يا جمعى، حتى «خود» را بدقّت و كمال نمىشناسد و در انسانشناسى و جهانشناسى، مجهولات بسيار دارد.
دوم. در وضع قوانين نمىتواند كاملاً عارى از انواع خودخواهى باشند لذا صلاحيت تامّ اخلاقى براى اين كار محرز نبوده و معلوم نيست تا كجا عدالت را مىشناسد و آن را حتّى عليه خود رعايت خواهد كرد.
سوم. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نمىتوان ناديده گرفت.
و بالاخره با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بى نياز كه از راهنمايى كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، نظام حقوقى، سياسى و اجتماعى شايسته، آن است كه معقول و انسانى و مبتنى بر وحى و آوردههاى دينى باشد V}ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، چاپ اوّل، تابستان 1377، ص 33 و 31 و 85 و 77.{V و لذا قرآن كريم مىفرمايد: H}«و مَن احسن من اللّه حكما لقوم يوقنون»{H. V}مائده (5)، آيه 50.{V
دستگاه «حق تكليف» اسلامى، ناظر به مصالح و مفاسد واقعى است و از آنجا كه برخى از اين واقعيات احيانا تابع اوضاع و شرايط تغيير مىيابند، احكام دينى نيز به دو دسته ثابت و متغيّر تقسيم شده و با مكانيسمهاى خاصى كه شرع مقدس، پيشبينى كرده بويژه احكام حكومتى، عقلانيت ابزارى را در چارچوب شورا، عقل جمعى، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتى، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت را امضاء نموده است.
T}تشابه و يكنواختى كامل در حقوق زن و مرد!{T
يكى از محورىترين آرمانهاى فمنيسم، اصل برابرى كامل و يكنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بين حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت ميل» در كتاب فرمانبردارى زنان (subjection of wemen The) مىنويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است. اصل برابرى كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود.» V}استيفن استارس؛ اتخاذ موضع، ديدگاههاى متعارض در مباحث اخلاقى بحثانگيز، به نقل از تازههاى انديشه، ش 2، ص 51.{V
مونيك ويتيگ (Monique Wittig) يكى از معروفترين صاحب نظران راديكال فمنيست در سال 1979) در مقالهاى تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمىآيد» مىنويسد: «مقولات مرد و زن، چيزى جز جعليّات، كاريكاتورها و ساختههاى فرهنگى نيست، زنان يك طبقهاند، زن نيز مانند فرد مقولهاى سياسى و اقتصادى است نه مقولهاى ابدى... بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است» V}مجله زنان، شماره 31، ص 42.{V
سوسيال فمنيستها نيز با تعميم اين شعار راديكال فمنيستها كه «امر شخصى، سياسى است Personal is Politicalبه اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومى / خصوصى، پديدهاى است كه اساساً جنبه تجويزى و تحميلى داشته و در قرن نوزدهم به شيوههاى مختلف جهت منطقى جلوه دادن استثمار زنان بكار مىرفت. V}همان، ص 44.{V
مضامين شاخص نظريههاى نابرابرى جنسى، اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيتهاى متفاوتى قرار گرفتهاند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابرى همراه بوده است. ديگر اينكه هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگىهاى فطرىشان با مردان تفاوت دارند اما اين تفاوت طبيعى اهميتى ندارد تا بتوان آنرا مبناى تفاوت اجتماعى زن و مرد قرار داد. بر همين اساس، فمنيستهاى ليبرال براى فعاليتهاى خصوصى و بى اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشى قائل نيستند و معتقدند كه مردان از بيشترين پاداشهاى زندگى كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعى است سود مىبرند و مانع راهيابى زنان در عرصه فعاليتهاى عمومى كه منبع بزرگترين پاداشهاى اجتماعى است مىشوند. V}ريترز جورج، نظريه جامعهشناسى در دوران معاصر، ص 519.{V
T}نقد نظريه «تشابه مكانيكى مرد و زن»{T
به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقى به ابتناء آن بر مصالح و مفاسد نفسالأمرى است نه بر آراء و اميال مردم و لذا نظام حقوقى مطلوب بايد با توجه به واقعيات زيستشناختى و روانشناختى و جامعهشناختى، همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد، در تعيين حقوق و تكاليف بايد در نظر گرفتن موارد اشتراكى، حقوق و تكاليف مشترك، و در موارد متفاوت هرگاه تفاوتها به نحوى باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفسالأمرى شود، حقوق و تكاليف متمايز جعل شود.
T}اشتراك تكوينى و تشريعى زن و مرد در قرآن{T
اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرنهاى پيشين غرب و شرق گذشته است، على الاصول، زن و مرد را در امتيازات تكوينى و تشريعى، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از:
1. تساوى در ماهيت انسانى و لوازم آن، V}(نساء، آيه 1، شورى، آيه 11، حجرات، آيه 13، اعراف، آيه 189 و...).{V
2. تساوى در راه تكامل انسانى و قرب به خدا و عبوديت، V}(نساء، آيه 124، نحل، آيه 97، توبه، آيه 72، احزاب، آيه35).{V
3. تساوى در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان، V}(توبه 67 و 68، نور، آيه 26، آل عمران، آيه 43 و...).{V
4. اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليتها، گرچه به لحاظ فرهنگ محاورههاى احيانا به صيغه مذكر بيان شدهاند، V}(بقره، آيه 183، نور، آيات 2، 31، 32؛ مائده، آيه 38 و...).{V
5. استقلال اجتماعى، سياسى و اعتقادى زنان و حق مشاركت، V}(ممتحنه، آيات 12، 10 و...).{V
6. استقلال اقتصادى زنان، حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمىدانست، V}(نساء، آيه 33).{V
7. برخوردارى مادران از حقوق خانوادگى نظير پدران،؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليتهايش احيانا بيشتر است، V}(عنكبوت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23 و 24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151، نساء، آيه 36؛ لقمان، آيات 15 و14؛ احقاف، آيه 15){V و دهها مورد ديگر.
T}تفاوتهاى ساختارى زن و مرد{T
اين بحث، سابقهاى حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوانتر بودن نيروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان، اين تفاوتها را كمّى دانسته و مدّعى بود كه زنان و مردان داراى استعدادهاى مشابهى هستند و زنان مىتوانند همان وظايفى را عهدهدار شوند كه مردان عهدهدار مىشوند و از همان اختياراتى بهرهمند گردند كه مردان بهرهمند مىگردند. بر خلاف وى، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت و وظايفى را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقى كه براى آنها خواسته، در قسمتهاى زيادى با هم تفاوت اصولى دارد. V}مطهرى، مرتضى؛ نظام حقوقى زن در اسلام، ص 172-170.{V
پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايى كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجى را به دست آورده است مىگويد: «دنياى مرد با دنياى زن بكلّى فرق مىكند، اگر زن نمىتواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد از اين روست... زن و مرد جسمهاى متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكسالعمل نشان نمىدهند، زن و مرد بنا به مقتضيات جنسى رسمى خود، بطور متفاوت عمل مىكنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حركت مىكنند. آنها مىتوانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولى هيچگاه يكى نمىشوند و به همين دليل است كه زن و مرد مىتوانند با هم زندگى كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...». V}همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176).{V
خانم «كليودالسون» مىگويد: «به عنوان يك زن روانشناس، بزرگترين علاقهام مطالعه روحيه مردهاست. چندى پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتى درباره عوامل روانى زن و مرد بعمل آورم، به اين نتيجه رسيدهام... خانمها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مىكنند؛ بلكه گاهى در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها، (اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضرورى ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مىگويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتى و عاطفى باشند. و لازمه بقاء نسل آدمى، وجود مادر و روابط جنسى زن و مرد و كاركردهاى اختصاصى آنان است). V}ر.ك: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112.{V فقط احساسات شديد آنهاست. مردان هميشه عملىتر فكر مىكنند، بهتر قضاوت مىكنند، سازمان دهنده بهترى هستند، بهتر هدايت مىكنند، پس برترى روحى مردان بر زنان، «برترى» به عنوان يك امتياز ارزشى، به تفاوتهاى جسمى و روحى و كاركردهاى اختصاصى زن و مرد بستگى ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل كه جامع آنها تقوى است، مشخص مىشود «چيزى است كه طراح آن طبيعت مىباشد، هر قدر هم خانمها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بى فايده خواهد بود، خانمها به علّت اينكه حسّاستر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگىشان احتياج دارند... كارهائى كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مىكند...». V}نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101).{V
«اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوتهاى جسمى و روحى و علائق زن و مرد بر اساس دادههاى روانشناسى مىنويسد: «زنان بيشتر به كارهاى خانه و اشياء و اعمال ذوقى علاقه نشان مىدهند و بيشتر مشاغلى را مىپرستند كه نيازى به جابجا شدن در آنها نباشد و يا كارهائى را دوست مىدارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزى بسيارى خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتىتر از مردان هستند...». V}برگ اتو كلاين؛ روانشناسى اجتماعى، ترجمه: كاردان على محمد، ج 1، ص 313.{V
دكتر «الكسيس كارل» با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مىگويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلى و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مىكنند كه هر دو جنس مىتوانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليتهاى يكسانى به عهده گيرند... زنان بايد به بسط مواهب طبيعى خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلى بزرگتر از مردهاست و نبايستى آن را سرسرى بگيرند و رها سازند...». V}نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.{V
T}ملاك تفاوتهاى تشريعى ميان زن و مرد{T
با توجه به برخى تفاوتهاى تكوينى زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومى و تحقيقات علمى روانشناسى است، و نيز فطرى بودن آن به نحوى كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد (نه تعليمات فرهنگى كه قابل زوال باشد) و لذا در طول تاريخ اين واقعيت بچشم مىخورد و مقطعى و منطقهاى نبوده است، اينك سؤال اين است اين اختلافات به چه ملاك، منشأ برخى تفاوتهاى اجتماعى و حقوقى مىشود؟ همه انسانها با هم تفاوتهائى دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد كارى غير عملى و ناممكن است و اگر بخواهد بى توجه به هر گونه تفاوت و اختلافى باشد خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد تأمين نمىشود؛ زيرا تشريع بايد مبتنى بر مصالح و مفاسد نفس الأمرى باشد و قواعد و مقررات حقوقى اعتبارى صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوتها تكوينى كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الأمرى شود منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف مىشود و اين امر بحكم «ضرورت بالقياس» است يعنى اگر احكام و تكاليف اجتماعى متناسب با واقعيتها باشد و رعايت گردد سعادت فرد و جامعه حاصل مىشود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى بوده و كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوتهائى كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعى مىشود، عبارتند از آن اختلافات تكوينى كه داراى سه ويژگى ذيل است:
1. دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انسانى به مقتضاى خصلت دائمى بودن قانون.
2. عموميت آن در قشر نسبتا وسيعى از مردم به مقتضاى خصلت كلّى بودن قانون.
قانون، براى نوع افراد جامعه وضع مىشود نه افراد معدود. اصولاً قانونگذارى براى يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست. البته در مقام عمل و اجراى قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسيارى از تفاوتهاى تكوينى كه روانشناسان يا فيزيولوژيستها و... بر شمردند بطور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد لكن نوعا چنين است كه مثلاً زنها، احساساتىتر هستند و قانون براى نوع افراد وضع مىشود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه همان خصلت نوعى، علّت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف، قانون ديگرى وضع مىشود و الاّ با تعبير «حكمت» مىگوئيم، حكمت وضع فلان قانون اين است لذا در موارد فقد شرايط، انتفاء يا تغيير حكم را اقتضاء نمىكند.
3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتى كه براى برآوردن نيازهاى جامعه، ضرورى است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيرى در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً بر اساس بازده كار باشد ما نمىتوانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم، و لكن چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخوردارى از تعقّل بيشتر است و يا لازمه حضانت برخوردارى از پشتوانه مالى است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگارى دارد، قانونگذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است. همچنان كه در سنين خردسالى بويژه دختران نياز بيشترى به عاطفه و سرپرستى محبتآميز و شيرخوردن دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر مىباشد. امّا در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادى بيشترى است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مىافتد.
البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكوينى و طبيعى زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نمىتوانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحى هستيم. اكثر تبيينها در توجيه سرّ تفاوت احكام با استفاده از دادههاى مختلف علوم عقلى، روانشناختى و فيزيولوژى و آناتومى نيز از باب حكمت است نه علّت. از قبيل تبيين حكم حجاب بر اساس اين كشف روانشناسى كه:
«آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پائينتر از مردان است يعنى زنان به درد، حساس ترند در عوض مردان، بينائى بهترى دارند. مردان بالغ به محرّكهاى بينائى شهوانى، حسّاسيت بيشتر دارند. زنان به محرّكهاى لمسى، حسّاسيت بيشتر دارند. اين تفاوت حساسيّت از همان اوائل و تحت تأثير «اندروژنها» شكل مىگيرد اصطلاح «چشم چرانى» كه براى اين ويژگى مردان بكار مىرود، زاييده حسّاسيت مردان نسبت به محرّكهاى بينائى شهوانى است...». V}حداد عادل، غلامعلى، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 63.{V
T}«تساوى» آرى، «تشابه» خير{T
قرآن كريم مىفرمايد: H}«خلقكم من نفسٍ واحدةٍ»{H؛ V}نساء (4)، آيه 124.{V.
رسول اكرم(ص) فرمودند: H}«النّاس كلّهم سواء كأسنان المشط»{H يعنى مردم اعم از زن و مرد مانند دندانههاى شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انسانى، به هيچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نيست. زن و مرد در حقوق عمومى و حقوق انسانى، برابرند اما آيا با توجه به تفاوتهاى موجود و غير قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچگونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردى در ميان باشد؟! تساوى، غير از تشابه است، تساوى، برابرى است و تشابه، يكنواختى. اسلام هرگزا متياز و ترجيح حقوقى و ارزشى براى مردان نسبت به زنان قائل نيست، البته با توجه به تلازم حق و تكليف ممكن است بدليل تكاليف بيشترى كه بر عهده مردان گذاشته است احيانا اختيارات بيشترى نيز
قائل شده باشد. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختى حقوق آنها مخالف است. V}نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111 (مطالب فوق با استفاده از «كتاب نقد»، شماره 17، زمستان 79، مقاله فيمينزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسينى صص 167 - 153 مىباشد).{V
اينك به تبيين چند مورد از تفاوتهاى حقوقى زن و مرد اشارهكنيم:
T}اول. حق طلاق{T
اينكه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگى جمعى نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسى را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مىگيرد و از نظر مديريت جمعى قوىتر است، به عنوان مسؤول اداره زندگى مشترك معرفى كرده و حتى نفقه و هزينه اداره اين زندگى را هم بر او واجب نموده است. در اينكه نوع مردان از نظر مديريت و انعطافپذيرى كمتر در برابر احساسات خام قوىتر از خانمها هستند، شكى نيست. به عبارت روشنتر: زندگى مشترك نياز به مديريت دارد و يكى از شؤون اين مديريت مسأله اجراى طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:
1. حق طلاق به دست مرد باشد،
2. حق طلاق به دست زن باشد،
3. هر دو به طور استقلالى اين حق را دارا باشند،
4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكى باشد،
5. اصلاً حق طلاقى وجود نداشته باشد.
فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهى اوقات، جدايى و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.
فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.
فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضى از كشورهاى غربى تجربه كردهاند.
فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانمها علاوه بر اينكه آمار طلاق را بالا مىبرد (زيرا از نظر آمار غالباً خانمها تقاضاى طلاق را دارند) باعث سستى كانون محبت خانواده نيز مىگردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مىدهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديتهايى براى مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانمها مىگردد. علاوه بر اين در شرايطى نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وى مىشود، از جمله طلاق وكالتى، طلاق قضايى و طلاق توافقى. بنابراين چنين نيست كه راه به كلى براى زن بسته باشد.
اين مسأله نكات ديگرى نيز دارد. نكته ديگر اينكه اين مسأله از احكام امضايى صرف نيست و شارع در آن تأسيسهايى دارد. افزون بر آن احكام امضايى شارع نيز مانند احكام تأسيسى ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.
T}دوم. ارث{T
مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقى اسلام جزئى از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بىارتباط با ديگر اجزاى اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشتهاى ناصواب مىشود، بنابراين نمىتوان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.
ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردى كاملاً يكسان و در مواردى ارث زن بيش از مرد است، از جمله:
1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.
2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادرى، بين زن و مرد يكسان است. همچنين در كلاله امى طرف مادرى برطرف پدرى مقدم مىشود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزى به مرد نمىرسد.
3. اگر در مواردى ارث و ديه زن كمتر از مرد مىباشد، اين مسأله مبتنى بر مصالحى در نظام خانوادگى و روابط زن و مرد مىباشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهى جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامى بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزى است كه در «فمنيسم» غربى وجود دارد. توضيح اينكه:
الف. اسلام در شرايطى به زن حق ارث بردن داد كه به كلى زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمىبرد،؛ بلكه خود همچون كالايى به ارث برده مىشد.
ب. اسلام به زن استقلال اقتصادى داد و او را در تصرف دارايى خود استقلال بخشيد.
ج. علاوه بر استقلال اقتصادى، اسلام در هيچ شرايطى زن را موظف به تأمين نيازمندىهاى خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايىهاى خود را در هر راه مشروعى مىتواند صرف كند و در عين حال براى رفع نيازمندىهاى خود تأمين جداگانه دارد؛ يعنى، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادى داشته باشد مالك شخصى آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندىهاى خانواده و يا حتى نيازمندىهاى خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاى زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگى با احكام اسلام هيچ تعارضى ندارد.
ه. اسلام دو حق اقتصادى براى زن بر عهده مرد قرار داده است:
1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مىباشد.
2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالى نيازمندىهاى زن در زندگى نيز بر عهده مرد است.
اما در كشورهاى غربى و داراى نگرش فمينيستى كه در تبليغات پرهياهوى جهانى خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مىكنند، چه مىگذرد؟ در آنجا:
اولاً. چيزى به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براى تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالى كه در حقوق اسلامى زن اگر كارى هم بكند، درآمد بالايى نيز كسب كند دارايىاش براى خودش محفوظ است و تأمين نيازمندىهاى او بر عهده مرد است.
ثانياً. در جهان غرب شخص مىتواند با وصيت خود، شخص واحدى را وارث تمام دارايى خود بگرداند و اندكى از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددى ديده شده است كه ثروتمندان بزرگى تمام دارايى خود را طبق وصيت براى گربه يا سگ خود به ارث نهادهاند و تمام اعضاى خانواده را از آن محروم ساختهاند! در حالى كه در حقوق اسلامى ميراث ميت براساس حكم معين الهى تقسيم و توزيع مىشود و كسى نمىتواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مىشود كه در مواردى در حقوق اسلامى ديه و يا ميراث زن نصف مرد مىباشد ازاينرو است كه مرد بايد دارايى خود را براى زن به مصرف برساند، در حالى كه چنين وظيفهاى براى زن مقرر نشده است. علامه طباطبايى در تفسير گرانسنگ «الميزان» مىنويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مىشود. ولى در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مىبرد. زيرا زن، سهم و دارايى خود را براى خود نگه مىدارد ولى مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمى از دارايى خود را صرف زن مىكند». V}الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 215.{V
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
الف. مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام؛
ب. جوادى آملى، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛
پ. كمالى، سيدعلى، قرآن و مقام زن؛
ت. مهرپور، حسين، بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛
ث. صبحى محمصانى، قوانين فقه اسلامى، ج 1 ترجمه: جمالالدين جمالى محلاتى
ج. الهامى، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛
ح. ربانى خلخالى، زن از ديدگاه اسلام؛
خ. محمدرضا زيبايىنژاد - محمد تقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام.
کد سوال : 834
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : جوانى هستم دوستدار خودسازى يك برنامه عملى به من پيشنهاد كنيد؟
پاسخ : خودسازى گامها و مراحلى دارد كه به اختصار به پارهاى از آنها اشاره مىشود:
T}يك. عزم{T
انسان بايد تكليف را با خود يكسره سازد و با عزم و ارادهاى جدى آهنگ خودسازى كند.
P}گر سر مقصود دارى مو به مو جوينده شو{E}گر وصال گنج خواهى، سر به سر ويرانه باش{P
در پى اين مسئله، شخص بايد درون خود را نظاره و جهت دل و تمايلات خود را بررسى كند. ببيند آهنگِ كجا دارد و ره به كجا مىپويد؟ اعضا و جوارح خود را، در راه چه اهدافى به كار مىگيرد؟ اگر مقصود خودسازى شد، بايد جهت دل را كاملاً خدايى كرد و هيچ هدف و مقصودى را در عرض آن قرار نداد.
P}با دو قبله در ره معبود نتوان زد قدم{E}يا رضاى دوست بايد، يا هواى خويشتن{P
T}دو. عمل{T
بعد از قصد و اراده، نوبت به عمل مىرسد. محبوب و مقصود نهايى؛ يعنى، ذات اقدس الهى دو چيز را در رأس امور انسان قرار داده است: عبادت خدا و پيروى نكردن از شيطان.
قرآن مىفرمايد: A}«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»{A؛V} يس (36)، آيه 60 و 61.{V؛ «اى فرزندان آدم! آيا با شما عهد نبستم كه شيطان را نپرستيد؟! روشن است كه او دشمن بزرگ شما است و مرا پرستش كنيد كه اين راه مستقيم است».
P}گر شبى در منزل جانانه مهمانت كنند{E}گول نعمت را مخور، مشغول صاحبخانه باش{P
انسان در دنيا - با هر شأن و مقام و هر عنوان و اعتبار و هر كار و پيشهاى - بايد بداند كه در مهمانخانه و سراى موقّتى است و بايد از آن كوچ كند و آنچه به آن تعلّق دارد، بگذارد و بگذرد! پس نبايد چيزى را كه نمىتواند برد بر خود نهد؛ بلكه خود را سبكبال سازد.
P}يا مسلمان باش يا كافر، دو رنگى تا به كى{E}يا مقيم كعبه شو يا ساكن بتخانه باش{P
T}خودسازى موفق{T
براى خودسازى موفق، به چند نكته بايد توجه كرد:
T}1. خودشناسى؛{T سالك ابتدا بايد استعدادها، قابليتها و توانمندىهاى خود را به خوبى باز شناسد.
T}2. برنامهريزى دقيق؛{T موفقيت در عمل، بدون داشتن برنامهاى جامع و كارآمد، همراه با حساسيت و جديت در عمل به آن ميسّر نيست. در برنامهريزى نيز توجه به امور زير بايسته است:
2-1. واقعگرايى: سالك و رهرو، توان واقعى خود را مىسنجد، حال و روز خود را مىنگرد و بر اساس آن به تنظيم برنامه خودسازى مىپردازد. انسانها داراى تفاوتهاى فردىِ روحى و جسمى و شرايط مختلفاند و هر يك بايد براى خود برنامهاى برگزينند كه سنگين و طاقتفرسا نباشد؛ بلكه پيوسته حال و نشاط ايشان در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان يك دستورالعمل كلى، بايد نشاط را پيوسته در خود نگه داشته و از اجبار و اكراه - به ويژه در مراحل ابتدايى - پرهيز كنند.
2-2. جذابيت: در برنامهريزى بايد به كيفيت، بيش از كميت اهتمام ورزيد؛ به عنوان مثال به جاى اينكه شخص تصميم بگيرد هر صبحگاهان يك جزء قرآن بخواند، مىتواند آن را حتّى به يك صفحه تقليل دهد. اما كوشش كند تلاوتش در جاى خلوت، با حال و توجّه كامل و تدبّر و ژرف انديشى در معانى باشد. همچنين بكوشد نمازهايش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
2-3. تدريج: از حداقل شروع كند؛ ولى در انديشه افزون سازى تدريجى باشد براى مثال اگر از اول خواندن نماز شب سخت است، بنا داشته باشد كه فقط يك ركعت «وتر» بخواند. پس از يك هفته دو ركعت «شفع» را هم اضافه كند و پس از مدتى كم كم هشت ركعت نافله شب را هم بخواند.
2-4. رعايت مراتب حال: در روند خودسازى، بايد مرحله به مرحله پيش رفت. از اول نمىتوان تمام مدارج كمال را يك مرتبه طى كرد. بهتر است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعايت شرايط و جزئيات آنها شروع كند و در كنار آنها به ترك محرمات بپردازد و همواره بر نيفتادن در دامهاى شيطان و هواى نفس، جديت كند. پس از مدتى كه سراسر وجودش تسليم شد و ايمان در روح و جسم او نفوذ كرد، به انجام دادن مستحبات و ترك مكروهات بپردازد. از اين مرحله به بعد، عنايات ربوبى، او را راهنمايى خواهد كرد: A}«و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و ان اللَّه لمع المحسنين»{A؛V} عنكبوت (29)، آيه آخر.{V؛ «و آنان كه در راه ما به جان و مال جهد و كوشش كردند، به تحقيق آنان را به راه خويش هدايت مىكنيم و هميشه خدا، يار نكوكاران است».
2-5. عزم و استوارى: پس از تنظيم برنامه، با اراده قاطع، بايد بر انجام دادن آنها ايستادگى كرد و نفس خود را از طفره رفتن و كسالت ورزيدن، با جديت تمام باز داشت.
2-6. استعانت و توسّل: براى موفقيت در جهاد اكبر، بايد از خداوند بزرگ، استمداد جست و به ائمه اطهارعليهم السلام متوسل شد.
2-7. اسوه گزينى: افزايش معرفت و پيروى از الگوهاى راستين (ائمه اطهارعليهم السلام و بزرگان اخلاق) همواره بايد مدّ نظر باشد.V}براى آگاهى بيشتر ر.ك: ملكى تبريزى، ميرزا جواد آقا؛ لقاء الله؛ اسرار الصّلوة؛ المراقبات.{V
2-8. مشارطه و...: سالك بايد پيوسته از طريق اركان سلوك؛ يعنى، مشارطه، مراقبه، محاسبه، با خداوند در ارتباط باشد. امام خمينىرحمه الله در اين باره مىنويسد: «و از امورى كه لازم است از براى مجاهد، مشارطه، مراقبه و محاسبه است.
«مشارطه» آن است كه در اول روز مثلاً با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند - تبارك و تعالى - رفتار نكند و اين مطلب را تصميم بگيرد. معلوم است يك روز خلاف نكردن، امرى است خيلى سهل [كه] انسان مىتواند به آسانى از عهده [آن] بر آيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما، ببين چقدر سهل است. ممكن است شيطان و جنود آن ملعون، بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند؛ ولى اين از تلبيسات آن ملعون است او را از روى واقع و قلب لعن كن و اوهام باطله را از قلب بيرون كن و يك روز تجربه كن، آن وقت تصديق خواهى كرد.
پس از اين مشارطه، بايد وارد «مراقبه» شوى و آن چنان است كه در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن آن. اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است؛ بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مىخواهند تو را از شرطى كه كردى، باز دارند. به آنها لعنت كن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خيال باطل را از دل بيرون نما و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم. ولىِّ نعمت من سالهاى دراز است كه به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و مرحمتهايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم، از عهده يكى از آنها بر نمىآيم. سزاوار نيست كه يك شرط جزئى را وفا نكنم! اميد است ان شاء اللَّه شيطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد. اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو، از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد.
به همين حال باشى تا شب كه موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از اينكه حساب نفس را بكشى، در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا به جا آورد[ى ]و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى!؟ اگر درست وفا كردى، شكر خدا كن در اين توفيق و بدان اينكه يك قدم پيش رفتى و مورد نظر الهى شدى و خداوند ان شاءاللَّه تو را راهنمايى مىكند در پيشرفت امور دنيا و آخرت و كار فردا آسانتر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن، اميد است ملكه گردد از براى تو؛ به طورى كه از براى تو كار خيلى سهل و آسان شود؛ بلكه آن وقت لذت مىبرى از اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم. با اينكه اينجا عالم جزا نيست، لذت مىبرى و جزاى الهى اثر مىكند و تو را مُلْتَذ (كامروا) مىنمايد.
بدان كه خداى - تبارك و تعالى - تكليف شاق بر تو نكرده و چيزى كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست، بر تو تحميل نفرموده [است]؛ لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مىدهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه، ديدى سستى و فتورى شده در شرطى كه كردى؛ از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عملِ شرط قيام كنى. به اين حال باشى تا خداى تعالى، ابواب توفيق و سعادت را بر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساندV}خمينى، روحاللَّه، چهل حديث، (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ چهاردهم، 1376)، صص 9 - 10.{V».V}جهت آگهى بيشتر در باب خودسازى نگا: تهرانى، مجتبى، اخلاق الهى، (تهران: موسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر).{V