کد سوال : 1017
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اگر خدا نيازهاي ما را مي داند پس چرا بايد دعا كنيم؟
2. رسول خدا(ص) فرمود: «ترك دعا، گناه است». (تنبيه الخواطر، ج2، ص154).
پاسخ : الف) دعا توجه انسان به سرچشمه وجود و پروردگار هستى است. در ميان همه عبادتها عبادتى نيست كه چون دعا اين رابطه فرخنده را به شايستگى تحقق بخشد و آن را مداوم و جاودانه گرداند. دعا يك فرصت برتر و بدلناپذير است كه خداى تعالى به بندگانش عطا كرده تا آنان باسود جستن از آن به حضور يگانه هستى بخش خود بار يابند و از حضرتش براى پيمودن طريق كمال و دست سودن بر ستيغ سربلندىِ روح مدد خواهند. دعا چارهساز دردها و گرفتارىهاى روانى و جسمانى است.
ب) شناخت انسان از نيازهاى بىحد و مرز خود و بىنيازى مطلق پروردگارش و اين كه او مبدأ هر خوبى و كمالى است، با روى آوردنِ وى به دعا رابطه مستقيم دارد. در اين ميان هر چه نيازهاى او بزرگتر و دردهايش جانكاهتر باشد، نيايش و تضرع كردنش به درگاه خداوند شدت و گرماى بيشتر خواهد يافت. سرّ تأكيد و توجه ويژهاى كه در سنت و سيره پيامبران و پيشوايان الاهى بر دعا و پرداختن به آن شده است و نيز راز اشتياق بسيار آن بزرگان به دعا در اين واقعيّت نهفته است.V} اصول كافى، شيخ كلينى، ج2، ص468.{V پيامبر گرامى اسلام(ص) هم خود اهل دعا و راز و نياز بود و هم ديگران را به حاجت خواستن از پروردگار يكتا سفارش مىفرمود و ترك آن را جايز نمىدانستV} رسول خدا(ص) فرمود: «ترك دعا، گناه است». (تنبيه الخواطر، ج2، ص154).{V
امام صادق(ع) درباره امام على(ع) فرموده است: امير مؤمنان(ع) «دَعّاه» (بسيار دعا كننده) بود.V}اصول كافى، ج2، ص468.{V
ديگر پيشوايان ما نيز به دعا عنايت ويژه داشتند از خود دعاهاى گران ارج و پرمحتوايى به يادگرا گذاردهاند. اين بخش از ميراث آن پاكان در مجموعههايى با عنوان «صحيفه» گردآورى و تدوين شده است؛ براى نمونه مىتوان به «صحيفه سجاديه» «صحيفه صادقيه»، «صحيفه كاظميه» و «صحيفه رضويه» اشاره كرد.
ج) با دقت در اين صحيفهها و ديگر متون معتبر دعا درمىيابيم كه بالاترين مرتبه نيازخواهى نزد امامان معصوم(ع)، ابراز عشق پرشور و بىمنتها به معبود يگانه و ستايش پروردگار و يادكرد شكوه و بزرگى او است؛ يعنى انسان به چنان رشد معنوى و بالندگى روحى دست پيدا كند و تا آن جا به آفريدگار بىكرانه نزديك شود كه عشق تابناك و حياتبخش الاهى بر همه وجودش پرتو افكن گردد و هر انديشه و خاطرى جز انديشه معشوق ازل و ابد را از دلش بزدايد؛ و چنان شود كه انسان راه يافته به حريم دوست جز دوست نخواهد و جز او را طلب نكند.
P}گر از دوست چشمت به احسان اوست{E}تو در بند خويشى نه در بند دوست {P
P}خلاف طريقت بود كاوليا{E}تمنّا كنند از خدا جز خدا{P؛V} گلستان سعدى.{V
پس دعا كردن هميشه بدين معنا نيست كه از خدا چيزى بخواهيم. گاه دعا يعنى از خدا خودِ او را خواستن؛ و اين والاترين و با شكوهترين مرتبه دعا است كه بيش از هر جا و در عالىترين شكل خود، در نيايشهاى رسيده از معصومان(ع) يافت مىشود. از اين رو است كه پيامبر(ص) به هنگام دعا خواستار عشق شورمند الاهى است و اين كه اين عشق برترين، لذتبخشترينِ عشقها گردد: «H}اللهم انى اسألك حبك و حب من يحبك، و العمل الذى يبلغنى حبك. اللهم اجعل حبك احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد{H؛V} كنزالعمال، ح3648.{V خدايا، من از تو عشق تو را خواهانم و عشق به دوستدارانت را و اين كه در پى كار مىروم كه مرا به عشق تو پيوند دهد. خدايا، آن كن كه دوستى تو پيش من از خودم و خانوادهام و آب خوشگوار محبوبتر باشد.»
د) دعا در انديشه اسلامى، افزون بر اين كه تجلى فقه و وسيله ابراز عشق به خدا است، روشى مهم و تأثير گذار براى تعليم و تربيت و تعالى بخشيدن به روح آدمى در ساحتهاى فردى و اجتماعى است.
مجموعه تعاليم دينى و آموزههاى تربيتى و دانشهاى الاهى كه در متون دعايى مطرح گرديده، در جهت پرداختن به دو اصل مهم «تربيت» و «تعليم» و آموختن دانش و بينش براساس باورهاى اسلامى است.
بىترديد، دعا كردن و دست نياز به سوى خداوند بىنياز برآوردن تنها ويژه تعاليم اسلامى نيست و در همه اديان و مذاهب دعاها و كلماتى براى مناجات با پروردگار وجود دارد. با اين همه آن چه دعاهاى اسلامى را از دعاهاى ديگر متمايز مىسازد، مايهور بودن محتوا و اثر بخشىِ بسيار دعا در همه ابعاد زندگى انسان است؛ به ديگر سخن، «دعا در اسلام - جز دعاهاى قرآنى كه عين وحى است - بيان ديگرى از آموزههاى فرد ساز و جامعه پرداز وحى است؛ يعنى همان درسهاى قرآنى است كه خداوند مهربان براى تربيت انسان، به وسيله آيات آسمانى فرستاده است. ادعيه خود به گونهاى تفسير قرآن كريماند و شرح معارف آسمانىاند و يادآور تربيتهاى قرآنى و تكرار و تأكيد و تشريح آموزههاى وحيانى». V} جامعهسازى قرآنى، ص193.{V
راستى چه فرقى مىتوان نهاد ميان قرآن كريم و متن دعايىِ صحيفه سجاديه، كه هر دو از جهت محتوا و تنوع مضمون و نيز هدف تعليمى و تربيتى همداستانند و به يك نقطه چشم دوختهاند، جز اين كه يكى «قرآن نازل» و معجزه ماندگار پروردگار است و ديگرى نمونه كامل «قرآن صاعد» و املاى امام زينالعابدين(ع)؟
ه') حال، با توجه به جايگاه بلند دعا در انديشه اسلامى و نقش بزرگ آن در سازندگى فردى و اجتماعى و پيوند ناگسستنىاش با وحى الاهى، جاى اين گلهگزارى و سخن دردمندانه هست كه بگوييم برخورد جامعه اسلامى (عامه مردم و عالمان و روشنفكران) با اين ميراث گرانسنگ تزكيه و تعليم برخوردى اصولى و مبتنى بر شناخت تمام عيار حقيقت دعا نبوده است و در ميان متون مقدس دينى، بيش از همه اين چهره فروغ گستر متون دعايى است كه زير خروارها غبار غربت و بىاعتنايى پوشيده مانده است.
سبب چه مىتواند باشد جز ناآگاهى مردمان و نادانىِ مدعيان فضل و آگاهى در طول تاريخ نسبت به نقش سازنده دعا كه خود باعث گرديده بسيارى از ما يا با دعا احساس بيگانگى كرده، آن را از صحنه زندگى خود حذف كنيم و يا بىتوجه به فلسفه عميق نيايش با آن برخوردى از سرِ كسب و سودجويى داشته باشيم؛ خودرا با خواندن دعا سرگرم مىكنيم بىآن كه معناى آن را بفهيم و پيامهاى ژرف و گوناگونش را دريابيم؛ تنها براى خواستن نيازهاى حقير و كم ارج يا براى بردن ثواب و گاه جهت رفع بيكارى و توجيه كاستىها و سستى ورزيدنها؛ و اين بدترين و سطحىترين گونه برخورد با ادعيه است كه بىشك در آنها هدفى بس والاتر و حياتىتر مورد توجه بوده است؛ يعنى جهت دادن به حيات دنيايى انسان در همه عرصهها و تربيت او بر اساس فضيلتها و راه نمودن وى به بهشت خشنودى خدا.
و) پايان بخش سخن، بخشى از دعاى امام سجاد در پنجاه و دومين نيايش در «صحيفه سجاديه» است كه هم راز و نياز وى با پروردگار هستىها است و هم به ما مىآموزد كه راه و شيوه دعا گزارى كدام است و به هنگام نيايش، از خدا چه چيزها بايد خواست:
«معبود من، از تو مىخواهم كه به حقِ خود كه بر همه آفريدگانت لازم گرداندهاى و به نام بزرگ خود كه به پيامبرت فرمودهاى با آن به تسبيح تو پردازد و به بزرگى ذات بزرگوارت كه نه كهنگى مىپذيرد و نه دگرگون مىشود و نه تغيير حالت مىدهد و نه از ميان مىرود، بر محمد و خاندانش درود فرستى و مرا با عبادت خود از هر چيز بىنياز كنى و با ترس از خود، محبت دنيا را از دلم بزدايى، و به رحمت خود مرا با دستى پر از كرامت بازگردانى؛ زيرا من تنها به سوى تو مىگريزم و تنها از تو مىترسم و تنها از تو فريادرس مىخواهم و تنها به تو اميدوارم و تنها تو را مىخوانم و تنها به درگاه تو پناه مىآورم، و اعتمادم تنها به تو است و تنها از تو يارى مىجويم و تنها به تو ايمان دارم و تنها بر تو توكل مىكنم و اتكاى من تنها به جود و بخشش تو است.»V}صحيفه سجاديه. {V
کد سوال : 1020
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دانشجويى 29 ساله هستم كه 9 ماه است با دختر خانمى 23 ساله و خانه دار با تحصيلات دوم راهنمايى عقد بستيم. ايشان را قبلاً نمىشناختم؛ ولى به واسطه معرفى فردى، آشنا شديم وازدواج كرديم. متأسفانه از روز اول عقد احساس كردم كه هيچ گونه علاقه به او ندارم و از ظاهر، گفتار، كردار و شخصيت ايشان خوشم نمىآيد. به همين خاطر از او كنارهگيرى مىنمايم و روابط ما خيلى سرد شده است؛ البته خانمم اين طور نيست و گرم مىگيرد؛ ولى من تمايلى به ادامه اين وصلت ندارم. اين مسأله باعث رنجش و ناراحتى روحى من و نامزدم و خانواده شده است و ادامه اين وضعيت برايمان مشكل است. مىخواستم كارشناس محترم مشاوره مجله، ما را راهنمايى كند؛ زيرا مايل به رابطه رفت و آمد، صحبت، ميهمانى و... با او نيستم و دوست ندارم اين ازدواج سر بگيرد. عدهاى مىگويند: اگر زودتر ازدواج كنيد و وارد زندگى شويد، خوب مىشويد و عدهاى ديگر مىگويند كه نبايد وارد زندگى مشترك شويد تا مشكل حل شود. دائم به جدايى فكر مىكنم. لطف كنيد مرا راهنمايى نماييد.؟
پاسخ : دانشجوى گرامى! سؤال شما ما را بر آن داشت كه به بيان يكى از مسائل مهم روحى انسان كه تقريباً مورد اتفاق بيشتر روانشناسان، انسانشناسان و دانشمندان علوم رفتارى است، بپردازيم و آن اين كه انسان و شخصيت او و به تبع آن رفتارهاى او در صحنههاى گوناگون همواره در حال تغيير است؛ به عبارت ديگر انسان موجودى تأثيرپذير است و از عوامل گوناگون محيطى و وراثتى تأثير مىپذيرد و مبناى همه صاحبنظران تعليم و تربيت، همين اصل تأثيرپذيرى و به تبع آن، تغييرپذيرى انسان است. اين تغييرات اگر هماهنگ با فطرت انسان و در قالب معيارهاى ارزشى و هنجارهاى دينى باشد، موجب تكامل و تعالى انسان مىشود و اگر تحت تأثير آفتهاى درونى و بيرونى قرار گيرد، باعث يك حركت قهقرايى و انحطاط شخصيت و به دنبال آن، بروز رفتارهاى ناهنجار مىشود.
در اين جا متناسب با سؤال شما دانشجوى محترم، به يكى از آفت هايى كه سير تكاملى انسان را تهديد مىكند، اشاره مىكنيم؛ سپس به پاسخگويى سؤال شما مىپردازيم. هر انسانى داراى يك سلسله نيازهاست و شكوفايى او در ارضاى صحيح و به موقع اين نيازهاست. يكى از اين نيازها، نياز به جنس مخالف است كه در دوران نوجوانى و جوانى به اوج خود مىرسد و در قالب ازدواج تحقق پيدا مىكند. يكى از آفت هايى كه در اين دوره، انسان را تهديد مىكند، نوسانات روحى و روانى است كه جوانان به آن مبتلا مىشوند و باعث ايجاد ترديد در آنها مىشود و به دنبال اين دگرگونى، گزيشها و انتخابهايى را كه براى تأمين نيازهاى خود انجام دادهاند، دچار آسيب مىكند؛ به عبارت ديگر همواره در اين انديشه است كه آيا من درست انتخاب كردهام؟!
نوسانات روحى، نوع انسانها - به ويژه جوانان - داراى روحيه تنوعطلبى هستند. گرچه تنوعطلبى مىتواند نقش بسيار مؤثرى در رشد و شكوفايى انسان داشته باشد، اما مشكلاتى نيز مىتواند ايجاد كند و اين هنگامى رخ مىدهد كه تنوعطلبى براساس معيارهاى صحيح عقلانى و وحيانى نباشد؛ بلكه به صورت افسارگسيخته در اختيار هواهاى نفسانى و عوامل جذاب محيطى قرار گيرد. اين جا است كه فرد در انتخابهاى قبلى خود دچار تزلزل مىشود و احساس مىكند كه درست انتخاب نكرده است و بايد در انتخاب خودش تجديد نظر كند. انتخاب بعدى او نيز از تيررس اين آفت در امان نيست و اين امر باعث توقف رشد و حتى سير قهقرايى انسان در زندگى خواهد شد. براى مصون ماندن از اين آفت، انسان بايد در هر كارى متناسب با آن كار و بر اساس معيارهاى صحيح انتخاب كند تا در هنگام هجوم اين آفتها، دچار تزلزل نشود. قطعاً شما در انتخاب همسر، بر اساس يك سلسله معيارهايى كه با نظام ارزشى مورد پذيرش شما هماهنگى داشته است، دست به انتخاب زدهايد و اينك در انتخاب خود دچار ترديد شدهايد؛ يعنى همان آفتى كه بيان شد، به سراغ شما آمده است.
در اين جا بر مىگرديم به سؤال اصلى شما و فرآيندى كه شما در امر ازدواج طى نمودهايد. شما فرموديد كه من با دخترى ازدواج كردهام؛ ولى بعد از مراسم عقد، احساس مىكنم علاقهاى به او ندارم و اين امر موجب دلسردى شما و همسرتان شده است و باعث سرد شدن روابط شما بايكديگر شده است. در اين جا اين سؤال مطرح مىشود كه آيا بعد از معرفى آن دختر و آشنايى شما با او و جريان خواستگارى، جلسه گفت و گو با يكديگر داشتيد و او را از نزديك ديديد و در بدو امر او را پسنديد يا نه؟ اگر پاسخ شما منفى باشد، سؤال دوم مطرح مىشود كه اگر او را از نزديك نديديد و با او گفت و گويى نداشتيد، چگونه حاضر شديد به اين ازدواج تن دهيد و اگر پاسخ شما مثبت باشد؛ يعنى شما همه مراحل ازدواج را با معيارهاى صحيح طى كردهايد؛ يعنى ابتدا با تحقيق خانواده او را شناسايى كردهايد و سپس دختر را ديده، با او صحبت كرده و همديگر راپسنديدهايد و آن گاه اقدام به انجام مراحل بعد - يعنى مراسم عقد - نمودهايد و در واقع شما، مسير صحيحى را در مسأله ازدواج خود طى نمودهايد و دليلى ندارد كه دچار ترديد شويد؛ زيرا اين ترديد در واقع همان آفتى است كه به سراغ شما آمده و مىخواهد انتخاب شما را دچار تزلزل كند و اگر شما با اين آفت مقابله نكنيد، هيچ تضمينى وجود ندارد كه در انتخابهاى بعدى نيز دوباره به اين آفت ترديد دچار نشويد.
بنابراين، شما بايد به صورت جدّى در صدد حل مشكل خود برآييد و طرف مقابل شما، همان طور كه بيان كرديد، دچار اين ترديد نيست. به نظر مىآيد يك تغيير اساسى در نگرش خود نسبت به مسأله ازدواج ايجاد كنيد و اين امر، مستلزم آگاهى از معيارهاى انتخاب همسر و ازدواج موفق مىباشد. معيارهاى صحيح ازدواج به دو دسته تقسيم مىشوند؛ معيارهاى اصلى و معيارهاى فرعى ازدواج.
1. معيارهاى اصلى و بنيادى عبارتند از: كفويّت زوجين از لحاظ داشتن باورهاى مشترك، اصالت خانوادگى، ايمان و اعتقاد و سلامت جسمانى و روانى.
2. معيارهاى فرعى عبارتند از: هم سطح بودن از نظر اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى، تحصيلى، تناسب سنى و قيافه ظاهرى و... .
از سؤال شما چنين بر مىآيد كه مشكل شما مربوط به شرايط و معيارهاى فرعى است. خوشبختانه تحقيقات نشان مىدهد و تجربه هم اثبات كرده است كه شخصيت انسان قابل تغيير است و به تبع آن، رفتار او نيز تغيير خواهد كرد. بنابراين اگر شخصيت همسر شما و بعضى از رفتارهاى او براى شما خوشايند نيست، مىتوان براساس اصل تأثيرپذيرى انسان، هم شخصيت او و هم رفتارهاى او را تغيير داد. اين حقيقت را بايد پذيرفت كه انسانها با يكديگر متفاوت هستند و هنر انسان در اين است كه بتواند با وجود اين تفاوتهاى شخصيتى، روابط اجتماعى خودش را با ديگران تنظيم كند. خانواده و روابط بين زن و شوهر، يكى از مصاديق روابط اجتماعى است.
انسانهايى در زندگى زناشويى موفق هستند كه با توجه به اين تفاوتها، بتوانند در كنار يكديگر يك زندگى مشترك و مسالمتآميز داشته باشند.
نكته بعدى كه در سؤال شما مبناى ترديد و به دنبال آن، موجب دلسردى شما نسبت به يكديگر شده، قيافه ظاهرى است. گر چه ما معتقديم كه در آغاز امر، يكى از معيارهاى مهم ازدواج، قيافه ظاهرى است؛ يعنى دو نفرى كه مىخواهند با يكديگر ازدواج كنند، بايد همديگر را از نظر ظاهرى بپسندند و مطلوب يكديگر باشند، اما استمرار اين جذابيت، بعد از ازدواج، به عوامل ديگرى نيز ارتباط پيدا مىكند كه آن عوامل مىتواند اين جذابيت را افزايش يا كاهش دهد .اين گونه نيست كه اگر همسر انسان قيافه جذابى داشت، اين جذابيت تا آخر باقى بماند يا بالعكس؛ بلكه افراد زيادى بودهاند كه مبنا و معيار اصلى را فقط همين قيافه ظاهرى قرار دادند و از معيارهاى اصلى ازدواج غفلت كردند و همين امر باعث شد كه بعد از چند هفته يا چند ماه، آن جذابيت كاهش پيدا كند و حتى در بعضى از مواقع، جاى خود را به نفرت و انزجار بدهد و افراد زيادى هم بودهاند كه فقط قيافه ظاهرى را ملاك ازدواج قرار ندادهاند؛ بلكه معيارهاى اصلى چون ايمان، عفت و پاكدامنى، سلامت جسمانى و روانى و اصالت خانوادگى را مد نظر قرار دادهاند و علاقه آنها نسبت به يكديگر، روز به روز بيشتر شده، داراى يك زندگى آرام و لذت بخش هستند.
شايد شما همسران زيادى را ديده باشيد كه قيافه ظاهرى آنها با هم متناسب نيست، اما از يك زندگى مستحكم و با ثباتى برخوردارند. بنابراين معلوم مىشود كه جذابيت يك امر نسبى است تحت تأثير ديگر عوامل شخصيتى و رفتارى است. بنابراين راهنمايى ما به شما دانشجوى محترم اين است كه اگر واقعاً همسر شما دختر عفيف، پاكدامن، داراى سلامت جسمانى و روانى و ريشههاى اصيل خانوادگى و مؤمن است و علاوه بر اين موارد، علاقهمند به شما است، در واقع همه چيز براى يك زندگى مشترك و خوب فراهم است و آن كاستىهايى كه شما بيان كرديد، قابل تغيير و جبران است با تغيير نگرش نسبت به همسرتان، مىتوانيد زندگى خوبى با يكديگر داشته باشيد. به كارگيرى راهكارهاى زير، شما را در انجام اين دو امر - تغيير رفتارهاى همسر و شخصيت او و تغيير نگرش نسبت به ايشان - كمك مىكند.
1. به جنبههاى مثبت همسرتان بيشتر از نقاط ضعف او توجه كنيد.
2. از منفى بافى نسبت به همسرتان اجتناب كنيد.
3. اين حقيقت را به خود تلقين كنيد كه همه انسانها كاستىها و عيوبى دارند و جز خداوند متعال، هيچ موجود ديگرى بىعيب و نقص نيست.
4. گاهى اوقات رفتار خود ياگذشته خود را مرور كنيد؛ دراين صورت بدون ترديد، نقصهايى را خواهيد يافت و اگر ما بپذيريم كه خودمان نيز عيوبى داريم، آن گاه توقع و انتظار بىجا از ديگران نخواهيم داشت.
5. نگاه خود را كنترل كنيد؛ به ويژه از نگاه كردن به نامحرم به شدت پرهيز كنيد.
6. اگر همسر شما رفتارهايى انجام مىدهد كه از نظر منطقى و عرفى قابل قبول نيست، با برنامهريزى صحيح سعى كنيد زمينه تغيير رفتار او را فراهم كنيد؛ مثلاً با ايجاد روابط خانوادگى با كسانى كه از نظر فرهنگى وضعيت مناسبترى دارند، شرايط تغيير رفتار او را از طريق مشاهده رفتارهاى مطلوب، فراهم نماييد.
7. با كوچكترين تغييرى كه در او مشاهده كرديد، او را مورد تشويق قرار دهيد.
8. از همسرتان بخواهيد با ايجاد تغييراتى در كيفيت لباس پوشيدن و رسيدگى به وضعيت ظاهرى خود و... به جذابيت ظاهرىاش براى شما بيفزايد.
9. هيچ گاه از زنان ديگر در مقابل همسرتان، تعريف نكنيد.
10. ارتباط خود را با خانواده ايشان بيشتر و از طرح صحبتها و رفتارهاى دلسرد كننده، اجتناب كنيد.
کد سوال : 1021
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه خودم را به مطالعه علاقهمند كنم؟!
پاسخ : در فصل تابستان فرصتهاى تازهاى براى مطالعه و تفكر مهيا مىشود و همزمان با گشايش اوقات فراغت، در دستان پرنشاط و پرانرژى جوانان كتاب و نشريه جاى تازهاى باز مىكند. به قول آدريل جانسون، مطالعه خواه مفيد و خواه مضر يكى از موضوعات بسيار وسيع براى فعاليت است. درسهايى كه مىتوان از آن آموخت هيچ گاه پايان نمىپذيرد و به عبارتى هميشه مىتوان چيزى راجع به آن گفت.
از اين رهگذر گلگشت اين شماره قصد دارد از درياى بىانتهاى مطالعه نكاتى نغز و آموزنده به خوانندگان كتابخوانِ پرسمان هديه كند و چند نكته كليدى و مشكل گشا را ارمغان تعطيلات تابستانى جوانان سازد.
مطالعه و كتابخوانى كارى بسيار حساس و مهم است. جانسون در كتاب «هنر كتاب خواندن» مىگويد: «كتب مىتوانند در شمار دوستان ما در آيند. ما مىتوانيم به جست و جوى آنها برويم تا ما را به خودمان بشناسانند. اما اين توانايى را نيز دارند كه در ما تأثير كنند و درهاى زندگى را به روى ما بگشايند يا ببندند. مىتوانند ما را در پناه خود گيرند يا از ميان بردارند. از ما پشتيبانى كنند يا منكوبمان سازند. كتابها چون زبانند كه بهترين و در عين حال بدترين چيزها است».
T} 8. نكته در ارزش مطالعه: {T
1. حضرت رسول اكرم(ص) مىفرمايد: يك ساعت تفكر از شصت سال عبادت برتر است.
2. كارديل مىگويد: آنچه را مىتوان بعد از بيستسال تجربه آموخت، مطالعه صحيح در يك ساعت به ما مىآموزد.
3. دكتر مانفرد وسپل در كتاب «چگونه فرزندم را به مطالعه علاقهمند كنم؟» به نكته بسيار زيبايى در ارزش مطالعه اشاره مىكند. يادگيرى، آموزش، رشد و تكامل شخصيت حتى در جوامع مدرن، با خواندن و نوشتن مرتبط است. در سدههاى اخير كه وسائل صوتى - تصويرى پيشرفته و وسائل الكترونيكى مانند كامپيوتر و امكاناتى چون اينترنت و... يك حركت دسته جمعى را براى قبضه نمودن جهان آغاز كردند، برخى از متخصصان، خبر از پايان دوره كتاب و كتابخوانى دادند. اما چه در مورد بزرگسالان و چه در مورد كودكان، با وجود افزايش توجه به وسايل ارتباط جمعى مذكور، ميزان مطالعه عمومى كاهش نيافته است. اين نكته بسيار قابل تأملى است.
4. بارباراكينگ مىگويد: نبايد مطالعه روزانه را ترك كنيم؛ زيرا بدين وسيله مىتوانيم از ميان ازدحام شتاب آلود زندگى روزمره، لحظهاى آرامش به دست آوريم.
5. شكسپير: كتاب بزرگترين اختراع بشر است.
6. ريچارد استيل: مطالعه همان اثرى را در وجود آدمى مىگذارد كه ورزش در بدن انسان ايجاد مىكند.
7. مونتسكيو: مطالعه كتاب يعنى تبديل ساعات سلامت بار به ساعات لذتبخش.
8. همو مىگويد: كتاب عمر دوباره است كه مىتوان با مقدارى پول تجربه تمام عمر بزرگترين عقلاى عالم را تصرف كرد.
T}.9 نكته در مكان مطالعه:{T
دكتر فيل ريس در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» و دكتر عين الله خادمى در كتاب «مطالعه روشمند» آوردهاند:
1. برخى افراد ترجيح مىدهند در سكوت مطالعه كنند و برخى در سروصدا. بعضى صندلى راحتى را مىپسندند و بعضى دراز كشيدن يا نشستن رسمى را. اصلاً وسواس به خرج ندهيد و در هر حالتى كه راحتتر هستيد مطالعه خود را آغاز كنيد.
2. اگر مكان مطالعه شما كمى آشفته و به هم ريخته است مرتب كردن آن را به نيم ساعت پس از مطالعه موكول كنيد؛ چرا كه در اين صورت در حين مرتب كردن اتاق به مطالبى كه مطالعه كردهايد فكر خواهيد كرد و زمان مفيدى را از دست نخواهيد داد.
3. گاهى اوقات از مكانهاى استثنايى و هيجانانگيز استفاده كنيد تا مطلبى كه مطالعه مىكنيد همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود؛ مثلاً در يك شب بارانى با يك چتر و يك چراغ قوه زير باران رويد و مطلب را مطالعه كنيد و يا در يك مكان تاريخى و قديمى به تفكر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازيد.
4. اگر امكان داشته باشد موضوع مورد مطالعه شما با مكانى كه انتخاب مىكنيد هماهنگى و سنخيت داشته باشد، به افزايش بهرهورى شما كمك بسيار مىكند. اين هماهنگى همچنين شامل وجود ابزار و لوازم مورد نياز نيز مىشود.
5. قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصيت عمده و ايدهآل براى مكان مطالعه در ذهن خود ليست كنيد تا راحتتر بتوانيد آن را بيابيد .
6. در مكان مطالعه شما راهى براى خيره شدن به دور دست وجود داشته باشد؛ چرا كه توقف در مطالعه و چشم دوختن به بىنهايت در افزايش كارآيى مطالعه بسيار سودمند است. حداقل گاه گاهى به سقف اتاق خيره شويد!
7. هيچگاه مطالعه خود را به حضور در مكان خاصى مشروط نكنيد؛ زيرا در اين صورت بهانهاى مىيابيد كه در ساير مكانها از مطالعه بگريزيد. به ياد داشته باشيد كه در حقيقت «مكان مطالعه جايى است كه شما هستيد».
8. دقت كنيد ميزان نور، دماى محيط، فرم صندلى و ساير شرايط در مكان مطالعه شما به گونهاى نباشد كه شما را خواب آلوده كند.
9. تهويه خوب و هواى پراكسيژن در مكان مطالعه شرطى حياتى است.
T}.10 نكته در روش مطالعه:{T
1. به قول آدريل جانسون، خوب كتاب خواندن را نمىتوان از خواص مادرزادى دانست. براى قرائت، بدون شك پرورش خاصى لازم است.
2. بهترين روش كتابخوانى در مجموع روشى است كه خواننده در اين كار بتواند زيبايىهاى چيزى را كه مىخواند دريابد و به هنگام لزوم معايب آنها را بفهمد و اين البته از راه پرورش و ممارست حاصل مىگردد.
3. در معانى كلماتى كه براى نخستين بار به آنها بر مىخوريد دقت كنيد. بيهوده تصور نكنيد كه سياق مطلب آن معانى را براى ما كشف مىكند. همان زمان بهترين وقت براى رفتن به سراغ فرهنگ لغت است.
4. اميل فاگه، نويسنده فرانسوى، عقيده دارد كه بايد در خواندن كتاب استقامت داشته باشيم. استقامت لجاجت نيست بلكه نوعى بردبارى است كه ذوق ما را مىپرورد و درك ما را عميق مىكند.
5. مون تنى، دانشمند شهير فرانسوى، در باره انتخاب كتاب و روش كتابخوانى نظرهايى بسيار بديع و زيبا دارد. يكى از اين عقايد آن است كه براى وصول به عمق معناى يك كتاب خوب بايد آن را دوبار بخوانيم و با آن تماس دائمى داشته باشيم. يك اثر پربها ما را مدتها سعادتمند مىسازد. نمىتوانيم با يك بار خواندن به اين درجه از خوشبختى برسيم؛ هر چند در اين يكبار دقت فوق العاده به كار بريم.
6. همچنين وى معتقد است، اگر بخواهيم از كتابى كه خواندهايم نظر صائبى پيدا كنيم بايد راجع به آن گفت و گو كنيم. كتب خوب باب گفتوگوهاى پرثمر را به روى ما مىگشايند. اين همان چيزى است كه ما آن را مباحثه مىناميم.
7. در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» آمده است كه يكى از روشهاى خوب مطالعه استفاده از يادداشت بردارى است. فقط توجه كنيد كه به جاى يادداشت، رونويسى نكنيد! طرحهاى گوناگون بريزيد. نكات مهم يادداشت را برجستهتر بنويسيد. اگر مطلبى را درك نمىكنيد، به صورت سؤال يادداشت برداريد.
8. در كتاب «روشهاى تسريع در خواندن و درك» پيشنهاد شده است هنگام مطالعه ابتدا خلاصه مطلب را كه اغلب در ابتداى مقاله يا كتاب آمده است، بخوانيد. سپس عنوانها و فهرست اجمالى كتاب را مطالعه كنيد سپس چند سطر از ابتداى هر عنوان را مطالعه كنيد؛ زيرا مهمترين مطالب معمولاً در همين خطوط اوليه هستند. در نهايت ساير توضيحات و تفاسير كتاب را بر اطلاعات خود بيفزاييد.
9. از همان زمان مطالعه، براى به كار بستن آنچه مىآموزيد برنامهريزى كنيد. به قول تولد: «مطالعه و عمل نكردن مانند شخم زدن و بذر نپاشيدن است».
10. بيكن جمله زيبايى در اين باره دارد: «برخى كتب را بايد چشيد، بعضى ديگر را بايد بلعيد و قليلى را هم بايد جويد و هضم كرد!.
T}5 نكته در موضوع مطالعه: {T
1. امام على(ع) جستن دانشى را نيكو مىشمارند كه موجب اصلاح وجود آدمى گردد. «دانشى كه تو را اصلاح نكند گمراهى است.»
2. دكتر آدريل جانسون مىگويد: ما وقت نداريم و نمىتوانيم هر چه را كه منتشر مىشود بخوانيم. بايد انتخاب كنيم؛ ولى اگر در اين انتخاب خود را به دست تصادف بسپاريم، ممكن است به راههاى پيموده شده برسيم و اگر در انتخاب خود بينا نباشيم، ممكن است در راهى بيفتيم كه ديگران فرسنگها از آن را پيمودهاند. بنابراين، بهتر است قبل از انتخاب موضوع مطالعه خود به چكيده مقالات و خلاصه آثار مهم در زمينه علمى كه به آن علاقهمنديم سرى بزنيم تا جايگاه خود را در موضوع مطلوب خود دريابيم.
3. همچنين او عقيده دارد، هنگام انتخاب يك كتاب ابتدا از خود بپرسيم خصوصيات فكرى ما و طبع كنجكاو و حساس ما كه منبع بسيارى از شعفها و حزنهاى ما است طالب چيست؟ شعر؟ روانشناسى؟ حكمت؟ هنر؟ بدين ترتيب، زمينهاى براى كار در موضوعى كه بدان علاقه داريم فراهم مىآوريم و حدودى براى خود ترسيم مىكنيم؛ چه همان طور كه گفتيم دانستن همه چيز غير ممكن است.
4. آندره مورو عقيده دارد، بعد از كتب آسمانى شريفترين و مفيدترين كتابها بيوگرافىها هستند. به قول رنه دكارت مطالعه يگانه راه آشنايى با بزرگان روزگار است كه قرنها پيش از اين در دنيا به سر بردهاند و اكنون زير خاك منزل دارند.
5. ارل.اف - رسكامون مىگويد: چنان كه در انتخاب دوست براى خود دقت مىكنيد، در انتخاب نويسنده نيز براى خواندن خود دقت كنيد.
T}12 نكته در كارآيى مطالعه:{T
1. كيفيت مطالعه را بالا ببريد. به روخوانى سطحى در حالت پراكندگى فكر قناعت نكنيد. با مفهوم ومعناى مطلب ارتباط برقرار سازيد تا آنچه را كه مورد نياز است به خوبى درك كنيد.
2. حجم مطالعه حواس شما را پرت نكند. مطالعه بيشتر و سريعتر تنها بهانههايى براى بيشتر دانستن است. پس ابتدا آنچه را مىخواهيد بدانيد و بفهميد برداشت كنيد و آن گاه با كلمات «سرعت» و «بيشتر» وسوسه شويد.
3.قبل از آن كه از موضوع اصلى كتاب منحرف شويد و به مطلب ديگرى بپردازيد، قسمتهايى را كه دوست داريد به خاطر بسپاريد، مشخص كنيد.
4. حتماً براى مطالعه خود برنامهريزى داشته باشيد. اين كه قصد يادداشت بردارى داريد يا خير، در مورد چه موضوعى بايد تمركز كنيد، چه سؤالاتى در ذهن داريد كه در اين كتاب جواب آنها را مىجوييد و... همه بايد از قبل برنامهريزى شده باشد.
5. بايد كتابى كه مطالعه مىكنيد مختص به خود شما باشد تا به راحتى در آن علامتگذارى و نكته نويسى كنيد. استفاده از مداد يا ماژيك رنگى به شما امكان مىدهد تا در مراجعه مجدد به كتاب بهره بيشتر ببريد. هر چند نبايد اين خطوط رنگى استفاده شما از ساير خطوط كتاب را كاهش دهد.
6. هنگام مطالعه همواره يك قلم در دست داشته باشيد؛ زيرا مطالعه آنگاه كارآيى مطلوب مىيابد كه همراه با مطالعه سؤالات ذهن خود را با آموزههاى كتاب تطبيق دهيد و در حاشيه آن يادداشت كنيد.
7. ميان مطالعه و ساير كارهاى خود تعادلى به وجودآوريد كه هم از خواندن خسته و دلزده نشويد و هم تجربه و عمل را به بهرهورى مطالعه خود بيفزاييد.
8. مطالعه پراكنده باموضوعات متنافر و متناقض موجب كاهش بهرهورى شما مىشود. حتى الامكان در نوع كتابى كه براى مطالعه انتخابى مىكنيد مطالعات قبلى خود را در نظر آوريد تا نظم فكرى شما به هم نخورد.
9. اگر بتوانيد از هر كتابى كه مىخوانيد نكات مهم و كليدى آن را خلاصهبردارى كنيد، بر كارآيى مطالعه شما مىافزايد. اين راهكار آنگاه ارزشمندتر مىشود كه خواننده به زبان و عبارات خودش مطالب را يادداشت كند.
10. به ياد داشته باشيد علاقه و انگيزه در مورد مطلبى كه براى مطالعه انتخاب كردهايد به بهرهورى شما از آنچه مىخوانيد بسيار مىافزايد.
11. گاه مقرر ساختن يك پاداشِ مشروط براى مطالعه حجم خاصى از كتاب به هيجان و لذت مطالعه مىافزايد و نوعى اثر تشويقى بر فرد مىگذارد. اين پاداشها مىتواند ديدن يك برنامه تلويزيونى، رفتن به مكانى خاص، انجام يك فعاليت مورد علاقه يا حتى خوردن يك خوراكى محبوب باشد؛ مشروط بر آن كه ميزان تعيين شده مطالعه شده باشد!
12. رنگ كاغذ، رنگ قلم، نحوه نشستن، فاصله چشم با كتاب، نور محيط و ساير شرايط مكانى نيز - همان گونه كه مىدانيد - در كارآيى مطالعه شما كاملاً مؤثر است.
T}.8 نكته در تمركز مطالعه:{T
دكتر خادمى در كتاب «مطالعه روشمند» به نكاتى چند را براى ايجاد تمركز حواس لازم مىداند:
1. علاقه به موضوع مورد مطالعه يكى از علل مهم ايجاد تمركز و دقت در حين مطالعه است.
2. هماهنگى اراده و تخيل نيز در اين رابطه كارساز است؛ به عبارت ديگر، چشمان فرد بر صفحه كتاب و افكار ش در حال پرواز به دور دستها نباشد!
3. برخى مسائل جسمى و روحى نيز مىتواند تمركز فرد را بر هم زند؛ مانند گرسنگى، تشنگى، سردرد يا ساير دردها، نگرانى و اضطراب.
4. برخى مسائل محيطى نيز از عوامل برهم زننده تمركزند: سروصداى زياد، نور زياد يا كم، لباس نامناسب و... .
آقاى حقجو در كتاب «روشهاى تسريع در خواندن و درك» چند نكته مهم ديگر را نيز بر اين ليست مىافزايد:
5. يكى از مهمترين عوامل بر هم خوردن تمركز عجله و شتاب است. اين حالت سطح مطالعه را نازل مىكند و تمركز را بر هم مىزند.
6. يكى از مسائل قابل توجه ديگر سنگينى معده و سيرى بيش از حد است. به قول حضرت رسول اكرم(ص) «پرى معده و سيرى زياد به وجود آورنده حماقت است!» اين همان خواندن و نفهميدن و به عبارتى عدم تمركز و ارتباط با مفهوم كتاب است.
7. انتخاب زمان مناسب از عوامل ايجاد تمركز است؛ مثلاً پس از استراحت خصوصاً در صبحگاهان بهترين تمركز و در ساعات خستگى و كسالت نامناسبترين تمركز وجود دارد. البته در صبحگاهان لازم است قدرى ورزش كرد تابدن آمادگى لازم را به دست آورد.
8. نظم و انضباط در نوع مطالعه و ساعت مطالعه و مكان مطالعه همگى از عوامل ايجاد كننده تمركز مطلوبترند.
T}9. نكته در سرعت مطالعه:{T
1. دكتر فيل ريس پيشنهاد مىكند، اگر قصد داريد سرعت مطالعه را افزايش دهيد، حتماً ابتدا به فهرست مندرجات كتاب نظرى دقيق بيندازيد تا كليت كتاب را به دست آوريد.
2. تند خوانى هميشه مناسب نيست. در مطالبى كه به تعمق و تأمل نياز دارد اصلاً نبايد به كار گرفته شود.
3. مغز ما هميشه تندتر از بيان ما كلمات را دريافت مىكند. براى افزايش سرعت سعى كنيد عادت بلند خوانى كتاب راترك كنيد.
4. تمرين كنيد، به جاى درك لغت به لغت يك جمله، به درك گروهى لغات عادت كنيد.
5. به نظر نويسنده كتاب «تسريع در خواندن و درك» يكى از عوامل كندخوانى برگشت است؛ يعنى آن كه فرد مرتب نگاه خود را به خطوط پيشين بر گرداند. اين كار تمركز فرد را از ميان مىبرد و وقت زيادى را تلف مىكند. هنگام مطالعه چشم بايد به طور مستقيم و به موازات صفحه حركت كند و از پريدن به سطور بالا و پايين دورى جويد.
6. كسانى كه با انگشت خط مورد مطالعه را دنبال مىكنند، بايد اين عادت را ترك گويند؛ زيرا در تند خوانى فقط چشم كار مىكند نه دست و نه زبان.
7. نويسنده كتاب «مطالعه روشمند» بر اين باور است كه حتى تكان دادن سر هنگام مطالعه از سرعت مطالعه مىكاهد. پس بهتر است اين گونه بگوييم: در تند خوانى فقط چشم كار مىكند نه دست، نه زبان و نه سر. براى ديدن همه صفحه كتاب اصلاً به حركت سر نيازى نيست. صفحه، خود در دامنه بينايى قرار دارد.
8. ايشان از مشكل ديگرى به نام «خالى خوانى» نام مىبرد كه عبارتست از سرگردانى چشم در حاشيه سفيد كتاب يا لابهلاى خطوط و يا هر قسمت غير مفيد صفحه. اين حالت را ديدن غير مفيد نيز مىگويند و موجب كاهش سرعت مطالعه مىشود.
9. حتى نوع ورق زدن نيز به صرفهجويى در وقت كمك مىكند. ورق زدن درست آن است كه با دست چپ واز گوشه بالايى صفحه صورت گيرد و چند لحظه قبل از پايان صفحه براى تورق آماده باشد. كسانى كه با دست راست و از گوشه پايينى صفحه ورق مىزنند، از سرعت و تمركز خود مىكاهند.
T}5 نكته در محافظت از كتاب:{T
در كتاب «هنر كتاب خواندن» به چند نكته جالب توجه اشاره شده است:
1. كتابى كه جلد شده باشد، از كتاب بدون جلد بهتر و سالمتر باقى مىماند. اين احتياط را فورى و به محض خريد كتاب انجام دهيد.
2. كتابهاى خودرا در قفسههاى شيشهدار نگهدارى كنيد تا گرد و غبار هوا كمتر به كتابها آسيب برسانند.
3. اگر چارهاى جز استفاده از يك كتابخانه روباز نداريد، حداقل گاه كتابها را از گرد و غبار پاك كنيد و براى كاهش آسيب رسانى حشره بيد كتابها را ورق بزنيد و هوا دهيد.
4. استفاده از هواكش و تهويه مناسب در محل كتابخانه به عمر مفيد كتابهاى شما مىافزايد.
5. هنريش هين مىگويد: هر كجا كتاب را بسوزانند، روزى انسانها را خواهند سوزاند.
در اين دنياى شتاب زده كه با «بحران قرائت» روبهرو شده است، دردى از اين عمومىتر نمىتوان يافت كه مردم كم مىخوانند، سريع و شتاب زده مىخوانند، بد مىخوانند و... . اين عبارت را دكتر جانسون در كتاب خويش به كار برده و بسيار ابراز نگرانى كرده است. واقعاً سرنوشت كتاب و كتابخوانى به كجا خواهد كشيد؟ او مىگويد: «مردم گويى امروز از كتاب مىترسند. اين بيمارى متأسفانه عمومى و همه گير شده و شايد بهتر باشد آن را بيمارى ترس از كوشش نام نهاد.»
اين آرزويى كهن و ديرينه بوده است كه روزى بشر با تفكر و مطالعه انس گيرد و ساعات عمر خويش را با مطالعه پربركت سازد؛ شايد حتى پيشتر از آن كه سقراط بگويد: «جامعه وقتى به سعادت و فرزانگى مىرسد كه مطالعه كار روزانهاش باشد».
ما نيز اين گلگشت را با همان آرزو به پايان مىبريم و به عنوان حسن ختام سخن دو تن از بزرگترين نويسندگان جهان و جملهاى زيبا از مولاى متقيان على(ع) را زينت بخش نوشتار مىسازيم.
امام على(ع): هر كس اهل مطالعه باشد در سايه مطالعه كتب، به آرامشى بسيار والا دست مىيابد كه هرگز از او سلب نمىشود.
ويكتور هوگو: خوشبخت كسى است كه به يكى از دو چيز دسترسى دارد: يا كتابهاى خوب و يا دوستانى كه اهل مطالعه كتاب باشند.
تولستوى: در دنيا لذتى نيست كه با لذت مطالعه برابر باشد.
V}منابع:
هنر كتاب خواندن، آدريل جانسون.
500 نكته درباره مطالعه، فيل ريس.
مطالعه روشمند، عين الله خادمى.
روشهاى تسريع در خواندن و درك، محمد حسين حقجو.
چگونه فرزندم را به مطالعه علاقهمند كنم؟، مانفرد وسپل.
سلسله مقالات (دانش، مطالعه، كتاب)، حسين خنيفر.
4500 سخن از بزرگان، مجيد اصلان پرويز.
انديشه بزرگان، حسين رحمتنژاد. {V
کد سوال : 1026
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : عشق دو سويه در مورد ائمه(ع) چگونه است؟ مثلاً آيا وقتى ناگهان ياد مولا امام زمان(عج) يا امام رضا(ع) در دل ما مىافتد و چشمان ما پر از اشك مىشود و بىاختيار قلبمان متوجه آن حضرات مىشود، ايشان به ما توجه مىكنند يا خير در يك لحظه اختيارِ قلب انسان را مىگيرند؟ خواهشمند است بيشتر توضيح دهيد؟
پاسخ : روابط انسانها انواع مختلف دارد. برخى از رابطهها مسؤول اعتبارى و قراردادى است و تنها براى حل مشكلات و سهولت در امور زندگى ايجاد گرديده است. رابطه يك مسؤول و افراد زير دستش اين گونه است؛ يعنى امرى قراردادى است و از نظر وجودى در ذات طرفين تأثيرى ندارد؛ به عبارت ديگر، فردى كه رئيس يك اداره يا مؤسسه مىشود، اين عنوان بر واقعيت وجودى و مايههاى درونىاش چيزى نمىافزايد و حتى گاه جاى طرفين در اين رابطه عوض مىشود و رئيس زيردست و زيردست رئيس مىگردد.
گاه رابطه واقعى و تكوينى است و قرارداد دو طرف هيچ تأثيرى در آن ندارد. اين نوع رابطه تحت اختيار و انتخاب دو طرف نيست؛ رابطهاى وجودى است كه سهم وافرى از حقيقت و واقعيت دارد. رابطه بين پدر و مادر و فرزندان از اين قبيل است؛ يعنى در تكوين ريشه دارد و منشأ آثار بسيارى مانند محبت و علاقه و ظهور عواطف و احساسات است. اين گونه رابطههاى حقيقى، سرچشمه بسيارى از زيبايىها و خلاقيتها و صفات عالى انسانى و خدايى است. دخترى كه شايد در منزل پدر چندان احساس مسؤوليتى نداشته باشد؛ بسيارى اوقات بر طبل تنبلى و بىعارى مىكوبد و خود را مهمان دائمى خانواده تصور مىكند، پس از ازدواج هنگامى كه در نيمه شب صداى گريه نوزاد دلبندش را مىشنود، سراسيمه از خواب مىپرد و سختى بىخوابى را از ياد برد.
رابطه بين انسان و خالق هستى از نوع رابطههاى اصيل و استوار است، در اعماق جان و فطرت دارد و بر قلب و روح انسان خيمه زده است؛ رابطهاى بر اساس شوق خالق متعال به مخلوقش و احتياج بنده ضعيف به خداى غنىّ و عزيز مىباشد:
P}سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟{E}ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود{P
در حديث قدسى آمده: H}«لو علم المدبرون كيف اشتياقى بهم لماتوا شوقا{Hً؛ اگر بندگانى كه به من پشت كرده و از من روى برگردانيدهاند، مىدانستند چقدر مشتاق آنهايم، از شدت شور و شوق جان مىسپردند».
البته رابطه خداوند و همه بندگان يكسان نيست و در برخى موارد قوىتر و محكمتر است؛ يعنى خداوند به بندگانى كه بيش از ديگران آداب بندگى و رسم تقوا و عبوديت را مراعات مىكنند، لطف و عنايت ويژه دارد با آن كه لطف او گسترده و فراگير است و همه مخلوقات زير چتر لطف و رحمت او قرار دارند. رابطه اولياى خداوند متعال و پيروان و شيعيان آنها نيز سايهاى از همان رابطه عميق بندگان و خداوند است. اين رابطه معنوى و استوار براى كسانى كه از چارچوب اين رابطه بيرونند به خوبى قابل درك نيست.
در فرهنگ شيعه، رابطه امام معصوم و شيعيان ازلى است و عمقى به ژرفاى دريا و لطافتى به نرمى نسيم بهارى و ثمرى به شيرينى بهشت دارد. در حديثى از حضرت صادق(ع) مىخوانيم: «H}رحم الله شيعتنا! خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بماء ولايتنا، يحزنون لحزننا و يفرحون لفرحنا؛{H خداوند شيعيان ما را مورد لطف خاص خويش قرار دهد. آنها از زيادى سرشت ما خلق شدهاند و وجودشان را با آب ولايت ما سرشتهاند و [به همين دليل] در شادى ما شادان و در غم و غصه ما غمناكند».
اين رابطه رابطهاى بس عميق و دقيق است كه روح ائمه(ع) را به روح شيعيانشان پيوند زده، به گونهاى كه غم و شادى هر كدام در ديگرى اثر مىگذارد؛ هر كدام به عالم روح ديگرى نفوذ مىكند و از آن اثر مىپذيرد. يكى از شيعيان حضرت على(ع) به نام «رميله» چنين مىگويد: من دچار تبى شديد شدم. هنگامى كه از شدت آن كاسته شد، غسل كردم و براى رسيدن به ثواب نماز جمعه و درك فضيلت نماز با مولايم على(ع)، به مسجد آمدم. زمانى كه حضرت(ع) به منبر شتافت و مشغول سخنرانى شد، دوباره تبم شدت يافت. بعد از نماز به ديدار على(ع) رفتم. حضرت علت بيمارى و ناراحتىام را پرسيد و من توضيح دادم. حضرت فرمود: اى رميله، هر مؤمنى كه بيمار مىشود، ما نيز بيمار مىشويم و حزن و اندوه او ما را محزون و غمناك مىسازد و هر دعايى كه مىكند ما به دنبالش «آمين» مىگوييم و اگر دعا نكند ما برايش دعا مىكنيم.
اين ارتباط مقدس و عميق، ارواح اولياى الاهى و شيعيانشان را به منزله روح واحد قرار داده و چنان آنها را به هم پيوسته كه ابوبصير، از ياران حضرت صادق(ع)، مىگويد: در مجلسى از حضرت(ع) پرسيدم: گاهى بدون علت خاص دچار غم و غصه يا سرور و خوشحالى مىگردم، علت چيست؟ حضرت(ع) در پاسخ فرمود: H}«انّ ذلك لحزن و فرح يصل اليكم منّا اذا دخل علينا حزن او سرور كان ذلك داخلاً عليكم لانّا و انتم من نور الله عزّوجلّ؛{H اين حزن و شادى كه گاه سراغ شما مىآيد اثر آن غم و سرورى است كه در ما ايجاد مىگردد؛ و چون ما و شما هر دو از نور خداوند متعال خلق شدهايم، اين حالات ما در شما نيز اثر مىگذارد».
بنابراين، مىتوان گفت هنگامى كه ما به ياد اولياى الاهى و عظمت و بزرگوارى آنان مىافتيم يا مصيبتها و غمهاى آنها را به ياد مىآوريم و قلبمان متوجه آنان مىگردد و درياى دلمان به موج مىافتد و آسمان قلبمان ابرى و جويبار چشممان پر از گوهرهاى پربهاى اشك مىگردد، در اثر همان پيوند شديد روحى بين ما و آنها است و در واقع عنايت و مهر آنها به ما رانشان مىدهد؛ يعنى با لطف و توجه آنها آن رابطه عميق كه شايد مورد غفلت ما قرار گرفته و قدرى مخفى شده دوباره خود را آشكار مىسازد و حالات ما واكنشى در برابر لطف و عنايت و فقيرنوازى آنها است.
البته بايد زمينه اين لطف و عنايت را خود فراهم سازيم و با شخم زدن زمين سخت دل، موقعيتى مناسب براى رشد بذر محبت آنها پديد آوريم تا اين بذر به درختى تناور تبديل گردد؛ به بار نشيند و ميوههاى شيرين محبت و ولا و اطاعت به ما ارزانى دارد.
ما بايد با كمرنگ كردن حجابها و غفلتها و آماده ساختن خانه دل براى پذيرايى از محبت و عنايت آنها به استقبال لطف و توجه آنها رويم و خود را در برابر وزش نسيمهاى رحمت وجود آنها كه پرتوى از رحمت و كرم الاهى است، قرار دهيم و مشام جان را از شميم محبت و ولاى آنها عطرآگين سازيم.
کد سوال : 1027
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا وقتى بيمارى به سراغمان مىآيد، مىتوان بدون مراجعه به پزشك و مصرف دارو فقط به وسيله سورهها و آيات قرآن و نيز ادعيه و توسل به ائمه(ع) شفا پيدا كرد. چه موقع مىتوان و چه موقع نمىتوان.
پاسخ : خداوند عالم هستى را براساس نظام اسباب و مسببات استوار كرده است. بر اين اساس، تحقق هر پديدهاى معلول علت تامه آن است. اعتقاد به قانون عليّت امرى مشترك بين ماديون و الاهيون است بااين تفاوت كه از ديد الاهيون، اسباب وعلل در امور مادى منحصر نيستند و در كنار آنها اسباب معنوى مانند دعا، صدقه، احسان به خلق و... نيز تأثير گذارند. در حقيقت، عالم هستى مجموعهاى زنده و با شعور است و اعمال ما به آثار و عكس العملهاى گونهگون مىانجامد.
البته بايد توجه داشت علت تامه موجب تحقق معلول است. علت تامه يعنى مجموعه مقدمات، مقتضى شرط و عدم مانع. هر يك از اين امور جزء علت شمرده مىشوند. چنان كه برخى امور مادى جز علت تامه تحقق شىء هستند، گاه امور معنوى مانند دعا هم نقش جزء العلة را ايفا مىكنند. بنابراين، مقصود از روايتهايى كه آثار خاصى براى برخى از دعاها ذكر كردهاند، «جزء العلة» و اقتضاى اثر است نه «علت تامه». تأثير «علت تامه» بر معلول حتمى و ضرورى است و به هيچ وجه تخلف بردار نيست؛ در حالى كه مقتضى و «جزءالعلة» در صورت فقدان موانع مىتواند اثر كند. مثلاً اگر گفته مىشود: «آتش سبب سوختن چوب است»، به نحو مقتضى است؛ يعنى، تا ديگر شرايط پديدار نشوند و موانع بر طرف نگردد، عمل سوختن صورت نخواهد گرفت. بنابراين، اگر كسى چوب تر در آتش اندازد و احتراق تحقق نيابد، نبايد در آن گزاره ترديد كند. بايد جستوجو كند آيا آن گزاره مشروط به شرايطى نيز هست يا نه؟ و آيا مانعى براى تأثير آتش در چوب وجود دارد يا خير؟ آنگاه خواهد ديد اين گزاره، ضمن دارا بودن ارزش صدق، مشروط به شرايط متعددى چون وجود اكسيژن و عدم موانعى چون رطوبت در چوب و تناسب ميزان حرارت آتش با مقدار مقاومت چوب است. البته اگر تمام شرايط فوق و هر شرط مفروض ديگرى پديد آمد؛ يعنى علت تامه محقق شد، حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلف آن، به معناى كذب گزاره فوق است.
تأثير دعا نيز به نحو «جزءالعلة» و «مقتضى» است و همراه با ديگر شرايط عمل مىكند. آن شرايط دقيقاً چيست؟ سهم هر يك چه اندازه است؟ آيا تأثير دعا و هر شرط ديگر در همه موارد يكسان است يا ممكن است دعا در موردى نقش اصلىتر ايفا كند؟ مكانيسم تأثير دعا چگونه است؟ آيا ديگر ابزارِها را در اثرگذارى تقويت مىكند يا خود مستقيماً اثر مىگذارد؟ اينها و دهها سؤال ديگر، مسائلى است كه فكر بشر هنوز نمىتواند به طور كاملاً دقيق به آنها پاسخ گويد. يكى از خدمات بزرگ انبيا نيز، آگاه ساختن انسان از وجود اين عامل است؛ زيرا عقل به تنهايى هرگز نمىتواند چنين عواملى را بشناسد.
به طور كلى با ژرفكاوى فلسفى و تحقيق در نصوص دينى در مىيابيم دايره عليّت به علل و معلولات مادى منحصر نيست و علل طبيعى مقهور ماوراى طبيعت هستند. بنابراين، براساس آموزههاى دينى، دعا يكى از عوامل و علل مؤثر در عالم هستى است؛ اما «علت تامه» نيست. از برخى روايات مىتوان بعضى از شرايط و موانع تأثير دعا و بخشى از حكمتهاى عدم اجابت دعا را به اجمال به دست آورد؛ اما همه شرايط و حكمتها براى ما معلوم نيست و علم تجربى نمىتواند در اين زمينه انسان را يارى دهد. در پايان تذكر اين نكته مفيد است كه دعا در حقيقت درخواست عاشق از معشوق است و نفس خواست عبد، تجلّى عبوديت عبد و ربوبيت رب به شمار مىآيد.
کد سوال : 1029
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من با اين كه الان 21 سال دارم و رشته تحصيلى بسيار خوبى هم دارم با اين همه هنوز حتى يك نفر هم به خواستگارى من نيامده است. با اين كه تا به حال به چند پسر بسيار علاقهمند شده بودم ولى هيچكدام به خواستگارى من نيامدند. شايد به خاطر اين باشد كه من ظاهر زيبايى ندارم. نمىدانم، بايد از خود اين پسرها پرسيد ولى امكان ندارد. حال سؤال من اين است در صورتى كه پسر خوبى يافتم چكار كنم كه فقط اين علاقه يكطرفه و فقط از طرف من نباشد و بتوانم او را نسبت به خودم علاقمند كنم؟ البته لازم به توضيح است كه من دوست ندارم غرورم را جلوى اين پسرها بشكنم چون مىترسم اونها بخواهند سوء استفاده كنند چون متأسفانه اكثر پسرها به فكر هوس هستند تا عشق و وفادارى! اميدوارم جواب سؤالم را بدهيد چون من الان اعتماد به نفسم را از دست دادهام و فكر مىكنم هيچ كسى من را دوست ندارد و من ارزش زن شدن و مادر شدن ندارم.
پاسخ : به نظر مىرسد بالا رفتن سن ازدواج در جامعه - اگر نگوييم عامل اصلى - حداقل يكى از مهمترين عواملى است كه در به وجود آوردن اين مشكل كه مشكل بسيارى از جوانان نيز به شمار مىآيد، نقش دارد. بنابراين، بهتر است در ابتدا به بررسى اين سؤال پرداخته شود كه چرا سن ازدواج بالا است و جوانان دوستدار عفت و پاكدامنى چگونه اين نياز به وديعه گذاشته در درونشان را به گونهاى صحيح و عقلانى تأمين وارضا كنند؟
در پاسخ به اين سؤال مىتوان به عواملى چند اشاره كرد:
1. ارتقاى سطح علمى جامعه انگيزه شديدى را در تمام جوانان دختر و پسر ايجاد كرده تا در ابتداى زندگى و مقدّم بر هر نياز ديگر خود به كسب دانش بپردازند. آنها، به گمان اين كه تحصيل علمى با ازدواج تنافى و تضاد كامل دارد، به كسب علم و اخذ مدارج علمى بالاتر بيشتر اولويت مىدهند و بر اين باورند كه با مدرك بالاتر از ازدواج موفقتر و زندگى مرفهتر و آسودهترى برخوردار خواهند بود. بنابراين، براى تحصيل علم، ازدواج را به تأخير مىاندازند.
2. اشتغال و نداشتن منبع درآمد كافى مشكل ديگرى است كه جوانان با آن روبهرو هستند و مىخواهند با اطمينان يافتن از داشتن پشتوانه مايل مناسب و حتى گاه با لزوم پسانداز كردن امكانات، به ازدواج روى آورند. تا بتوانند پاسخگوى نيازهاى اوليه خانواده خود باشند؛ به همين جهت، جوانان و خانوادههاى آنها به خود اجازه نمىدهند قبل از حل جدى اين مسأله به ازدواج بپردازند و در نتيجه ازدواج پسران و دختران به تأخير مىافتد.
3. موج رو به افزايش قبولى دختران در مراكز دانشگاهى و ارتقاى سطح علمى آنها تعادل پذيرفته شدگان و فارغ التحصيلان پسر و دختر را بر هم زده است. با توجه به بافت فرهنگى جامعه ما معمولاً دخترانى كه از سطح علمى و مدرك بالاترى برخوردارند حاضر نيستند با پسرهايى كه از سطح علمى پايين برخوردارند ازدواج كنند؛ مثلاً يك دختر خانم ليسانس معمولاً حاضر نمىشود با يك پسر ديپلم ازدواج كند. از طرف ديگر، پسرانى كه مدرك علمى پايينترى دارند معمولاً به خود اجازه نمىدهند به خواستگارى دخترانى كه سطح علمى و مدركشان بالاتر از آنها است بروند. به همين ترتيب است كه سن ازدواج در جامعه افزايش يافته است. البته افزايش سن ازدواج جوانان يكى از عوارض سوء اين مسأله است كه بايد مسؤولان جامعه در سطح كلان به بررسى عميق اين زمينه و پيامدهاى گسترده منفى آن بپردازند.
4. افزايش سطح انتظار خانوادهها و جوانان و عدم اجتناب از برخى تشريفات غير ضرورى نيز به افزايش سن ازدواج كمك كرده است.
5. حوادثى نظير جنگ، گسترش ارتباطات بين كشورها و مسافرتهاى خارجى، سربازى پسرها و نظاير آن نيز تا حدودى در به هم خوردن تعادل بين پسران و دختران بىتأثير نبوده است. با توجه به آنچه ذكر شد، هر چند دغدغه ازدواج در سنين ازدواج براى جوانان عزيز و گرامى امرى طبيعى است؛ ولى با توجه به عواملى كه سن ازدواج را افزايش داده و موانعى كه بر سر راه ازدواج براى جوانان وجود دارد، نبايد مسأله نداشتن خواستگار موجب نگرانى و اضطراب شديد شود و نگرش فرد به جهان و نظام آفرينش را تغيير دهد يا موجب افت تحصيلى و در بعضى مواقع مشكلات روانى و بيمارى گردد؛ زيرا:
اولاً، سن ازدواج در جامعه كنونى افزايش يافته است. اين واقعيت اجتماعى مطلوب نيست و بايد در پى كاهش آن بود؛ ولى بايد به عنوان يك واقعيت تلخ و رنج آور پذيرفته شود. حتى برخى دختران در سنين بالاتر از 30 سال ازدواج مىكنند و ازدواج موفقى هم دارند. بنابراين، بايد گفت: كلبه احزان شود روزى گلستان غم مخور.
ثانياً، گمان نشود تعدد خواستگار نشانه يا دليل برترى يا داشتن كمال فردى است و نداشتن آن نشانه نقص و ضعف. چنان نيست كه همه دختران داراى خواستگارهاى متعدد چنين و چنان باشند. خيلى از خانمهاى متأهل كه در زندگى مشترك خود نيز خوشبخت هستند، مىگويند شوهر من اولين و آخرين خواستگارم بود. پس كثرت خواستگاران خيلى مهم نيست.
ثالثاً، اگر در زندگى بسيارى از كسانى كه خواستگاران بسيار داشتند يا زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردى كه آشنايىها از طريقهاى غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافى صورت گيرد، آشكار مىگردد كثرت خواستگار يا زود ازدواج كردن به صلاح دختر و زندگىاش نبوده است و در واقع شرّى است كه به دنبال عدم رعايت اصول اخلاقى و ارزشى و بىتوجهى به عفت و عفاف گريبانگير فرد گرديده و مدتها زندگى مشترك دختر و خانوادههاى دو طرف را تلخ ساخته است. خداوند مىفرمايد: «M}چه بسا شما چيزى رادوست نداريد ولى خير شما در آن است و چه بسا شما چيزى را دوست داريد ولى آن چيز براى شما شرّ است{M؛ A} عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئاً و هو شر لكم.{A» پس تعدد خواستگار و زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناى خوشبختى نيست. اگر به حفظ پاكى و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الاهى موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقى كه هيچ كسى نمىداند، فرد صالح و شايسته و لايقى را به سراغ شما مىفرستد. مطمئناً شما هم خوب مىدانيد عفت از هر ارزش ظاهرى ديگرى گرانسنگتر و ارزشمندتر است و در واقع با هيچ امر ديگرى قابل مقايسه نيست.
در پايان پيشنهاد مىكنيم به راهكارهاى عملى زير توجه فرماييد:
1. تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، فكر و ذهن خود را از مسائل مربوط به ازدواج، خواستگارى، ارتباط با جنس مخالف و نظاير آن خالى كنيد و بيشترين تلاشتان درس و ادامه تحصيل باشد؛ زيرا بهترين فرصت براى رشد و كمال و كسب مدارج علمى و عملى دوران جوانى و تحصيل است. شما مىتوانيد باعمق بخشيدن به مطالعات و فعاليتهاى علمىتان به يكى از امتيازات و ارزشهايى كه مىتواند در آينده و خوشبختىتان مؤثر باشد دست يابيد. افزون بر اين، با كمتر فكر كردن به اين مسأله و توجه به تحصيل و مطالعه و پيشرفتهاى علمى، اعتماد به نفستان نيز بيشتر خواهد شد.
2. مطمئن باشيد با حفظ شؤون اخلاقى و دينى و رعايت وقار، متانت و حجاب كامل بهتر خواهيد توانست خود را از دام خطا و لغزش حفظ كنيد. بىترديد جوانان غيرتمند، اهل زندگى و وفا وعشق و متدين و هم شأن شما سراغ افرادى چون شما خواهند آمد و براى ازدواجى موفق از شانس بيشترى برخوردار خواهيد بود. پس در حفظ متانت و وقار خود بيشتر دقت كنيد و همان طور كه خودتان نيز به اين حقيقت دست يافتهايد پسرهايى در پى برخى روابط با جنس مخالف هستند، بيشتر به فكر هوس هستند تا عشق و وفادارى. چه بسا براى دخترى همچون شما كه به اين واقعيت تلخ اجتماعى رسيده است نيازى نباشد تجربههاى تلخ دختران و جوانانى را كه گمان مىكردند مىتوان با زير پا گذاشتن عفت و وقار و حجاب به همسر دلخواه دست يافت، تكرار كنيد؛ زيرا مىتوانيد از تجربه تلخ ديگران بهره گيريد. يكى از جوانانى كه قربانى اين تجربه تلخ شده است، مىنويسد: «اكنون پى بردهام حتى پستترين پسرها دنبال سنگينترين و باوقارترين دخترها مىگردند.» بنابراين، اگر به دنبال خوشبختى و آرامش روانى در زندگى مشترك با همسرى مناسب و شايسته هستيد، به اين نكته مهم در ابتداى زندگى بيشتر توجه داشته باشيد كه البته مطمئنيم توجه داريد.
3. در صورتى كه نياز به ازدواج به مرحله وجوب رسيده است و فرد مناسب و شايستهاى نيز توجهتان را به خود جلب كرد. اولاً، در صدد گفتوگوى مستقيم (چه حضورى، مكاتبهاى و تلفنى) با وى نباشيد؛ چون هم مخالف عرف و عقل و شرع و محل لغزش و خطا و به دام هوس افتادن است و هم با پاسخ منفى وى غرورتان شكسته خواهد شد. بنابراين، بهتر است از فرد واسطهاى كه حتى المقدور متأهل باشد، بخواهيد از جانب خودش شما را به وى معرفى كند - به طورى كه ايشان از تمايل درونى و ابتدايى شما مطلع نشود - تا اگر مطلوب واقع شد، به طور رسمى به خواستگارىتان بيايد. راه ديگر اين كه: چنانچه در دانشگاه ياشهرستان محل سكونتتان مركز يا كانون ازدواج مورد اعتماد وجود دارد، به آنجا مراجعه كنيد و شرايط خود را براى ازدواج ارائه دهيد تا مشخصات شما به فرد مناسبى داده شود و مقدمات خواستگارى رسمى و ازدواجتان فراهم آيد.
تأكيد مىشود آن مركز بايد كاملاً شناخته شده و مورد اعتماد و تأييد مسؤولان رسمى دانشگاه باشد. در پايان مطلب را با اين آيه شريفه قرآن كه مىفرمايد: «A}و العاقبة للمتقين{A» خاتمه مىدهيم. به اميد موفقيت و كاميابى و خوشبختى براى شما جوانان پاكدامن و جوياى سعادت واقعى.
کد سوال : 1030
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : مگر اسلام آزادى عقيدتى را قبول ندارد، پس چرا مجازات سختى را بر مرتد تحميل مىكند؟ آيا اسلام دين حق و منطبق بر عقل و برهان نيست، پس چرا با تحميل مجازات درصدد ابقاء اجبارى مسلمانان بر دين خود كه سابقاً و چه بسا از روى ناآگاهى انتخاب كردهاند، برمىآيد؟ اصولاً ارتداد به چه معنى است؟ اسباب تحقق آن كدام است؟ ماهيت حقوقى آن چيست؟
پاسخ : در قلمرو حقوق و آزادىهاى مذهبى، مسأله ارتداد، از مهمترين و حساسترين موضوعات شمرده مىشود.
T}ارتداد چيست؟{T
«ارتداد» كه از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معناى بازگشت است. در فرهنگ دينى، بازگشت به كفر ارتداد و ردّه ناميده مىشود،(1) البته مسأله ارتداد و احكام جزايى مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخى ديگر از اديان و مذاهب بزرگ نيز هر گاه كسى از دين برگزيده و منتخب روى گرداند ،كافر به شمار مىآيد و بدان سبب كه از دين سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات مىشود.(2) در فرهنگ اسلامى از آن جهت كه دين حقيقى نزد خدا اسلام است،(3) هر كس خداى متعال يا وحدانيت وى، حيات پس از مرگ(معاد)، شريعت اسلامى يا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، كافر قلمداد مىشود.(4) البته جوهره همه اديان الهى واحد است؛ گرچه به مقتضاى تفاوت شرايط اجتماعى، شرايع نيز تفاوت مىيابند؛ در هر عصرى، تنها يك شريعت بر حق است و ساير شرايع، به دليل تفاوت شرايط قبلى يا وقوع تحريف، نسخ مىشود.(5) احترام اسلام براى شريعتهاى پيش، مانند يهوديت و مسيحيت، صرفاً به دليل تحمل و بردبارى و تسامح عملى و تأييد همزيستى مسالمتآميز است نه پذيرش حقانيت و اصالت كنونى آنها.(6) بنابراين، چنان كه علامه مطهرى مىفرمايد:
«كافى نيست كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين باشد كه آن دين، منتسب به يكى از پيامبران آسمانى باشد، با اين استدلال كه همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار، در همه وقت يكسان هستند، بلكه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است كه در هر زمان، پيغمبر صاحب شريعت از سوى خدا در آن عصر را اطاعت كنند تا آن كه نوبت به حضرت خاتم الانبيا(ص) رسيده است. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى را بجويد، بايد از دستورهاى دين او راهنمايى بجويد و به حكم صريح قرآن، دينى جز اسلام پذيرفته نيست.(7) و حتى اگر مراد از اسلام، خصوص دين ما نباشد بلكه منظور(معناى لغوى آن يعنى) تسليم خدا شدن باشد، بايد دانست كه حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان شريعت محمدى(ص) است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس؛ چه اين كه اين شريعت، آخرين دستور الهى است و همواره بايد از آخرين دستورها تبعيت كرد. البته بايد توجه داشت كه ميان پيامبران اختلاف و نزاعى وجود ندارد، لكن انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد(8) و بداند كه پيامبران سابق، مبشر پيامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آنها، بودهاند و پيامبران لاحق، مصدق پيامبران سابق بودهاند.(9) پس لازمه ايمان به همه پيامبران(كه مورد تأكيد قرآن است)(10) اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره او است».(11)
البته كفار به سه گروه تقسيم مىشوند:
1. اهل كتاب: يهودىها و مسيحىها
2. شبيه اهل كتاب: زرتشتىها. بر اساس روايات، زرتشتيان داراى كتاب آسمانى بودند كه در طول تاريخ ازميان رفته است.
3. مشركان و ساير كفار(12)
قرآن كريم، همواره اهل كتاب را از مشركان جدا كرده است؛ براى مثال مىفرمايد: «A}ما يودالذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين أن ينزل عليكم من خير...{A.»(13) از اين رو، با آن كه يهوديان حضرت «عزير» و مسيحيان حضرت «عيسى(ع)» را پسر خدا مىدانستند(14)، مشرك ناميده نشدهاند و در اسلام روش برخورد و تعامل با آنان مانند مشركين نيست.(15)
هر مسلمانى كه منكر دين اسلام گردد، مرتد نام مىگيرد(16) و مجازاتى سخت بر او تحميل مىشود.
T}عوامل ارتداد{T
امورى كه سبب كفر مىشود، هر گاه از سوى يك مسلمان صورت پذيرد، عوامل تحقق ارتداد نيز به شمار مىآيد. اين امور عبارت است از:
1. انكار اصل دين: مانند انكار وجود خدا، وحدانيت وى، رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) يا معاد و حيات پس از مرگ. با انكار يكى از اين امور فرد كافر مىشود؛ مثلاً اگر به خدا ايمان داشته باشد، ولى به شريعت حضرت محمد(ص) ايمان نياورد، كافر شمرده مىشود؛ «H}الكافر هو من انتحل غير الاسلام».(1{H7)
2. انكار يكى از احكام ضرورى و بديهى دين اسلام{2:(18) مانند انكار وجوب نماز يا روزه. هر مسلمانى مىداند در دين اسلام نماز و روزه واجب است. ممكن است كسى منكر اصل دين اسلام و شريعت محمدى(ص) نشود؛ ولى به دليل انكار يكى از احكام ضرورى اسلام كافر گشته، حكم ارتداد بر وى جارى گردد؛ «H}الكافر هو من... و انتحله(يعنى الاسلام) و جحد ما يعلم من الدين ضرورة{H».(19) البته فقها در اين مسأله كه آيا صرف انكار يكى از ضروريات دين موجب كفر و ارتداد مىشود - مانند بهائيان، قاديانىها و افرادى چون كسروى كه پيامبر را تكذيب نمىكنند ولى مىگويند شما معانى كلمات پيامبر(ص) را نمىفهميد -(20) يا بايد مستلزم انكار اصل دين باشد و فرد به اين نكته توجه داشته باشد -(21) مثلاً انكار وجوب نماز و روزه، به اين معنا باشد كه من قبول ندارم در اسلام چنين حكمى وضع شده، پس(نعوذ الله) پيامبر دروغ گفته است - اختلاف نظر دارند. اگر منكر جديد الاسلام به شمار آيد يا دور از كشورهاى اسلامى زندگى كند، به گونهاى كه روشن نبودن بداهت اين حكم نزد وى ممكن باشد، به كفر وى حكم نمىشود.(22)
3. انكار يكى از احكام قطعى ولى غير ضرورى اسلام{2:(23) هر گاه كسى به طور مشخص بداند مثلاً روزه در عيد فطر حرام است يا روزه مسافر(جز در موارد خاص) باطل است و يا پوشش اسلامى بانوان واجب است، ولى با وجود اين منكر آن گردد، مرتد مىشود؛ چون اين امر به انكار رسول خدا(ص) يا تكذيب آن حضرت مىانجامد.
البته لازم نيست انكار دين يا ا حكام شريعت مقدس حتماً با گفتار صريح و آشكار باشد. هر گفتار يا كردارى كه سبب تكذيب، انكار، عيب گذارى و ناقص شمردن، تمسخر و استهزاى دين اسلام يا اهانت به مقدسات(24) و كوچك شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد مىشود؛ مانند افكندن قرآن در كثافات يا پاره يا تيرباران كردن آن. از اين روى، هر رفتار و گفتارى كه نتيجه آن عدم حقانيت دين اسلام و در نتيجه بىفايده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد مىگردد.(25) يكى از نمونههاى روشن آن حكم حضرت امام خمينى درباره سلمان رشدى و مرتد خواندن او است. سلمان رشدى با صراحت به نفى و انكار اسلام نپرداخت؛ ولى به نحوى مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) و همسران و برخى از ياران آن حضرت توهين كرد - اين خود جرمى جداگانه به نام«سب النبى» است و مجازات مستقل دارد - و مسأله وحى و نزول قرآن را به سُخره گرفت. او به خواننده كتابش تلقين مىكند كه رسالت پيامبر(ص) و نزول قرآن كريم، دروغ و - معاذ الله - ساخته ذهن نبى اكرم(ص) است و حتى بعضى از سخنان شيطان نيز در قرآن گنجانيده شده است.
T}انواع مرتد{T
در فقه اسلامى مرتد دو نوع است و هر يك احكامى جداگانه دارد:
الف) مرتد فطرى: كسى است كه پدر يا مادر يا والدينش هنگام انعقاد نطفه وى مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آيين اسلام را پذيرفته و سپس به كفر روى آورده است؛ مانند سلمان رشدى كه پدرش مسلمان است.
ب) مرتد ملى: كسى است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وى كافر بودهاند؛ بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر باز گشته است.(26)
البته برخى از فقها نيز اسلام يا كفر پدر يا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانستهاند نه هنگام انعقاد نطفه.(27)
فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آيين پدر و مادرند.(28) هر گاه يكى از والدين مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده مىشود؛(اسلامِ حكمى) چون اسلام بر كفر برترى دارد و تابعيت برتر براى فرزند منظور مىشود.(29) اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نيز در حكم كافر است.(30) البته بايد توجه داشت، براى حكم به ارتداد و اجراى مجازات آن، اسلامِ حكمى كفايت نمىكند. بايد فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد.(31)
T}مجازات ارتداد{T
اگر مرتد فطرى مرد باشد، علاوه بر برخى از احكام مدنى مانند فسخ پيمان نكاح و جدايى از همسر بدون نياز به طلاق و تقسيم اموال بين ورثه، به اعدام محكوم است و توبهاش، از جهت ظاهرى، پذيرفته نمىشود؛ يعنى اگر با اعتقاد و باور قلبى توبه كند، خداى متعال مىپذيرد و نماز و عبادتش صحيح است؛ اما بر جريان حكم اعدامش تأثير ندارد. اگر مرتد ملى توبه كند، پذيرفته مىشود؛ حتى قبل از جريان هر گونه حكمى، نخست وى را به توبه و بازگشت به ا سلام دعوت مىكنند و سه روز - برخى از فقها مانند شيخ طوسى گفتهاند به قدر لازم -(32) به او مهلت مىدهند. اگر در اين مدت توبه كرد، آزاد مىشود؛ و گرنه به اعدام محكوم مىگردد. البته زن مرتد، از هر نوع كه باشد كشته نمىشود. او را به توبه فرا مىخوانند، چنانچه توبه كرد، آزادش مىكنند؛ و گرنه در زندان باقى مىماند، هنگام نماز تازيانه مىخورد و در تنگناى معيشتى قرار مىگيرد تا توبه كند.(33)
موضوع ارتداد و آثار حقوقى اش در شريعت و فقه اسلام به اندازهاى روشن و بديهى است كه درباره اصل حكم كمترين ترديدى وجود ندارد و همه مذاهب فقهى آن را پذيرفتهاند؛(34) البته درباره جزئياتش اختلاف نظرهايى ديده مىشود؛ براى مثال، بر اساس رأى مشهور اهل سنت، بين مرتد ملى و فطرى يا زن و مرد تفاوتى وجود ندارد؛ - هر نوع كه باشد - ابتدا به توبه دعوت مىشود، چنانچه توبه كرد آزاد و گرنه كشته مىشود.(35) ابوحنيفه، مانند فقهاى شيعه، بين زن و مرد فرق گذاشته است.(36) حسن بصرى نيز معتقد است مرتد، بىآن كه به توبه دعوت گردد، كشته مىشود.(37)
T}آيا ارتداد جرم است؛ ماهيت حقوقى آن چيست؟{T
هر جرم از سه عنصر قانونى، مادى و روانى تشكيل مىشود.
الف) عنصر قانونى
مراد از عنصر قانونى، «جرم شناخته شدن در قانون» است؛ چون هيچ عملى جرم نيست مگر اين كه قبلاً قانونى آن فعل يا ترك فعل را جرم شناخته و برايش مجازات تعيين كرده باشد. همان گونه كه گفته شد، در نظام حقوقى اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بيان شده است. در قوانين جزايى جمهورى اسلامى ايران، درباره ارتداد نصى وجودندارد؛ ولى چون اصل چهارم قانون اساسى، همه قوانين جمهورى اسلامى ايران را بر احكام شريعت اسلام مبتنى دانسته است و اصل 167 قانون اساسى مقرر مىدارد «قاضى موظف است كوشش كند حكم هر دعوى را در قوانين مدونه بيابد و اگر نيابد، با استناد به منابع معتبر اسلامى يا فتاواى معتبر، حكم قضيه را صادر نمايد و نمىتواند به بهانه سكوت يا نقض يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه، از رسيدگى به دعوى و صدور حكم امتناع ورزد» و چون دعوى مذكور به دعاوى مدنى اختصاص يا انصراف ندارد، بايد براساس منابع فقهى مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حكم كرد.
ب) عنصر مادى ارتداد
عنصر مادى يعنى عنصر خارجى، ملموس و محسوس كه به سبب آن ارتداد عينيت مىيابد؛ به عبارت ديگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادى اين پديده به شمار مىآيد. البته ارتداد با انكار قلبى حاصل مىشود؛ ولى آنچه مجازات دنيوى بر آن مترتب مىگردد، ارتدادى است كه با گفتار يا رفتار اظهار شود؛ مانند سخنرانى، نوشتن كتاب، مقاله و... . ارتداد تا وقتى ابراز نشود، جرم حقوقى نيست و كسى حق تحقيق و تفحص و تفتيش عقايد ندارد.(38) افزون بر اين، اگر مسلمانى اظهار كفر كند و پس از آن مدعى شود تحت فشار يا اكراه به چنين كارى مبادرت ورزيده است، چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد، ادعايش پذيرفته مىشود.(39)
ج)عنصر روانى ارتداد
عنصر روانى يعنى قصد مجرمانه داشتن. برخى از متفكران معاصر، مانند راشد الغنوشى و شيخ محمد عبده، معتقدند ارتداد، از آن جهت كه جرمى سياسى و اقدامى عملى عليه حكومت اسلامى است، مجازات دارد. بنابراين، مجازات ارتداد تعزيرى است و صرف تغيير دين جرم شمرده نمىشود.(40)
اما آيات و روايات نشان مىدهد خود ارتداد، يعنى «صرف تغيير دين و عقيده»، موضوع حكم است نه همراه شدن آن با جرائم ديگر؛ براى نمونه توجه به آيات سوره محمد آيه 25، مائده آيه 54، بقره ايه 217 و رواياتى كه شيعه و سنى از رسول اكرم(ص) نقل کردند(41) و نيز روايات نقل شده از امام باقر(ع)(42) و على بن جعفر از امام كاظم(ع)(43) سودمند مىنمايد.
در آيات و روايات ديگر، جزئيات بحث آمده است؛ ولى قيدى كه بتوان به يارى آن ارتداد را جرمى سياسى و اقدام عليه نظام حاكم اسلامى قلمداد كرد، به چشم نمىخورد. البته برخى آيات از جمله آيه 217 سوره بقره و مخصوصاً آيه 72 سوره آل عمران نشان مىدهد ارتداد به عنوان يك جريان فتنه انگيز براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مسلمانان از سوى دشمنان داخلى و خارجى مطرح بود.
خداوند متعال مىفرمايد: «M}و جمعى از اهل كتاب[يهودىها به پيروان خود] گفتند [برويد در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد[و از آيين اسلام بازگرديد] شايد آنها از آيين خود بازگردند{M»(44) اين آيه صريح در تلقى ارتداد به عنوان يك توطئه است. در واقع، نه اسلام آوردن آنان حقيقى بود و نه كفرشان در تحقيق علمى ريشه داشت. اين كردار آنها مقدمهاى بود براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مسلمان تا آنان از خود بپرسند اگر اسلام حق و درست است، پس چرا اهل كتاب كه از بشارات آسمانى پيشين آگاهند، از آن بازگشتند؟ اين كار آنها به واسطه حسادت بود نه خيرخواهى.(45) عامل سوم هوس برخى از مسلمانان است. شيطان اين كار ناروا را نزد آنان خوب جلوه مىدهد و از جاهطلبى و ديگر مطامع پست دنيوى براى فريفتن و پيوند زدنشان با دشمنان بهره مىبرد.(46) چه بسا بتوان به واسطه قرائن و شواهد مذكور در اين آيات، مجازات مذكور در روايات را به ترتب آثار اجتماعى بر ارتداد افراد مقيد دانست؛ يعنى هر گاه كسى كه از دين خارج شده، با تبليغ ارتداد خود، در اذهان عمومى ترديد و شبهه پديد آورد و روحيه ايمانى جامعه را تضعيف كند، با آن مجازات روبهرو مىشود.(47)
بنابراين، ارتداد به عنوان اخلال در نظم عمومى ترديد و فتنه انگيزى جرم شمرده مىشود نه به عنوان يك جرم سياسى و اقدام عليه نظام حاكم. پس، بر خلاف نظر شيخ محمد عبده و راشد الغنوشى، مجازات ارتداد از باب حدود الهى است نه تعزيرات.(48) به همين جهت، در روايات آمده است: «بر امام واجب است»(على الامام)؛ نه «امام مىتواند» (للأمام)؛ كه ناظر به تعزير باشد.
با تعليل مذكور، فتنه انگيزى به عنوان قصد مجرمانه در جرم ارتداد، عنصر روانى آن را تشكيل مىدهد؛ ولى فتاواى فقها، مانند عمده يا همه روايات، مطلق است. بدين ترتيب، شايد جرم ارتداد در زمره جرائم صرفاً مادى قرار گيرد. جرائم صرفاً مادى جرائمى است كه تنها باانجام عمل مادى از سوى افراد و بدون در نظر گرفتن قصد مجرمانه يا وجود تقصير جزايى از ناحيه مرتكب، عنصر روانى جرم تحقق پيدا مىكند؛ مانند صدور چك بىمحل.(49) در اين گونه موارد، قانونگذار صرف تحقق كارى را اماره قانونى يا فرض قانونى(50) بر قصد فاعل منظور مىكند؛ مثلاً در مسأله حرمت اجتماع زن و مرد نامحرم، فقها معتقدند اجتماع زن و مرد نامحرم در يك فضاى بسته، هر چند قصد گناه نداشته باشند، حرام و ممنوع است. حكمت منع از ارتداد در اين استنباط جلوگيرى از نفوذ بيگانگان و استفاده از ضعف فكرى افراد سست ايمان است؛ به عبارت ديگر، آن قدر اين شيوه براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مؤثر و رايج و در عين حال شيوه ساده است كه قانون گذار به كسى اجازه نمىدهد به آن نزديك شود، خواه مرتد قصد مجرمانه داشته باشد يا نه.
T}فلسفه مجازات مرتد{T
در تفكر الحادى اومانيستى غرب، انسان جايگزين خدا شده است و محور همه ارزشها قلمداد مىشود؛ حقوق و قانون چيزى است كه انسانها وضع مىكنند و براساس ميل آنها تنظيم مىگردد. در اين نظام، معيار حقانيت و مشروعيت هر قانون و حكومتى، خواست مردم است.(51) از اين رو، انسان حاكم بر سرنوشت خويش است و هيچ كسِ ديگر، حتى خداى متعال حق ندارد برايش تصميم بگيرد. به همين سبب، اومانيسم به ليبراليسم، يعنى اباحهگرى، مىانجامد و دولت نيز جز تأمين رفاه و لذتهاى مادى افراد وظيفهاى ندارد. در فرهنگ ليبراليسم سخن از اميال، شهوت و تمنيات است نه حكمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند كه در جهت برخوردارى مردم از خواستههاى نفسانى و رسيدن به هوسهايشان تنظيم شوند؛ به گونهاى كه حتى عقل نيز در اين ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش كم و كيف لذت است.(52) بر اين اساس، حق همجنس بازى به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبيعى انسان قلمداد مىشود كه حق پرستش خداى متعال در عقايد مذهبى مقدس و قابل دفاع است؛(53) و چون حق پرستش خدا اين قدر بىارزش شمرده مىشود، تغيير مذهب به سليقه افراد و مطلقاً آزاد است و كسى حق ندارد از آن جلوگيرى كند.(54)
اما در فرهنگ اسلامى، انسان موجودى دو بُعدى(مادى و معنوى) است؛ حكومت بايد در جهت تأمين منافع مادى(دنيوى) و اخروى(معنوى) مردم تلاش كند و منافع مادى بايد مقدمهاى براى تأمين منافع اخروى و معنوى به شمار آيد. از اين رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوى مقدم است. خداى متعال به مقتضاى لطف و حكمتش براى تأمين مصالح دنيوى و اخروى، شريعتى آسمانى به بشر ارزانى داشته است. در اين زمان، پذيرش عقايد اسلامى و اجرا كردن قوانين آن تنها راه نيل به آن مصالح شمرده مىشود.
دين مقدس اسلام بنيانهاى اصلى ساختار فكرى خود را بر پايه خردمندى بشر نهاده، همواره انسانها را به بهرهگيرى از فروغ عقل و تعالىِ انديشه و جدال فكرى صحيح سفارش كرده است. از اين رو، بزرگترين خيانت به بشر آن است كه با فتنه انگيزى فضاى فكرى جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومى را در تشخيص حق و باطل مشوش كرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانى و تبليغاتى عليه اسلام و مسلمانان، سدّى مستحكم به شمار مىآيد. دولت اسلامى، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدايى كند و آب سالم براى مردم فراهم آورد، وظيفه دارد در صورت مسموميت يا آلودگى فضاى فكرى جامعه و شيوع عقايد گمراه كننده در جهت سالم سازى آن بكوشد.(55)
بنابراين، مجازات مرتد اقدامى شايسته و بازدارنده است تا ديگران دريابند نمىتوانند ارزشهاى جامعه را ناديده بگيرند و هر روز به دينى جديد روى آورند.
مجازات ارتداد براى استفاده بهينه از آزادى مذهبى و ايجاد فضاى سالم براى بهرهبردارى شايسته از آن است نه محدود ساختن آزادى مذهبى. اسلام از پيروان خود پيروى كوركورانه و بىدليل را نمىپذيرد. هر گاه كسى تحت تأثير پدر و مادر و محيط و عوامل ديگر به اسلام گردن نهد با توبيخ اين آيين روبهرو مىشود. اسلام معتقد است پيروانش بايد براساس دليلهاى منطقى و دور از ابهام و پيچيدگى كه فرا راه همگان قرار دارد، به مبانى مذهبى پايبند گردند وگرنه صرف اظهار ايمان و به كار بستن مقررات دينى، بدون اتكا به اصول علمى درست، هيچ ارزشى ندارد. اسلام مانند مسيحيت كنونى و ديگر مذاهب ساختگى نيست كه قلمرو ايمان را از قلمرو منطق و استدلال جدا بداند. در اسلام، ايمان به مبادى مذهب و ريشههاى عقايد بايد از منطق و استدلال سرچشمه گيرد. اگر از مسيحيان كنونى بپرسيم: چگونه ممكن است خدا در عين آن كه يكى است، سه تا(أب و ابن و روح القدس)باشد؟ پاسخ مىدهند: قلمرو ايمانى از قلمرو عقل و منطق جدا است! ولى اسلام مىگويد: «به بندگانم آنهايى كه همه گونه حرفها را مىشنوند و در ميان آنها نيكوترينشان را انتخاب مىكنند، بشارت بده اينان كسانى هستند كه از ناحيه خدا هدايت يافتند و اينان صاحبان خردند».(56) قرآن كريم از كسانى كه براى خدا شريك قائل شدهاند يا به سبب تعصب مذهبى و غرور ملى بهشت را مخصوص خود و خود را ملت برگزيده خدا مىدانند، دليل و برهان مىخواهد و مىفرمايد: «A}قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين»{A؛ (57)
بنابراين، اسلام پيش از آن كه كسى را به عنوان پيرو بپذيرد، به او هشدار مىدهد چشم و گوش خود را باز كند و درباره آيينى كه مىخواهد بپذيرد، آزادانه بينديشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع مىسازد - در شمار پيروانش در آيد و گرنه حق دارد هر چه بيشتر دربارهاش تحقيق و بررسى كند. قرآن مجيد به پيامبرش دستور مىدهد: «اگر يكى از مشركان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ اين به خاطر آن است كه آنها مردمى نادانند». (58)
در پى اين فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پيامبر اسلام(ص) شرفياب گرديد و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مكه بماند و درباره اسلام تحقيق كند شايد حقيقت و درستى آن برايش روشن گردد و در زمره پيروانش درآيد. پيامبر فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مىدهم.(59)
بر همين اساس، اسلام هشدار مىدهد چشم و گوش خود را باز و دلايل و منطق اين دين را دقيقاً بررسى كنيد، اگر شما را قانع نكرد و مجذوب اصالت و واقعيت خود نساخت، در برابرش گردن ننهيد: «A}لا اکراه في الدين ؛{A ولى هر گاه مسلمان شديد، ديگر نمىتوانيد از آن باز گرديد»(60)
اين سختگيرى، علاوه بر آن كه سبب مىشود مردم دين را امرى سرسرى و تشريفاتى ندانند و در پذيرش و انتخابش بيشتر دقت كنند، راه سودجويى را بر مغرضان و دشمنان كينه توز اسلام مىبندد تا نتوانند از اين راه، آيين ميليونها مسلمان را بازيچه اميال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومى آن را از اعتبار ساقط كنند.
البته اسلام براى زنان مرتد، بدان سبب كه از نظر سازمان دفاعى و فكرى نوعاً از مردها ضعيف ترند و زودتر تحت تأثير قرار مىگيرند، كيفرى آسانترى در نظر گرفته است.(61)
اساساً خداى متعال انسان را آزاد ولى هدفمند آفريده است. از اين رو، آزادى و حق انتخاب انسان موهبتى الهى براى نيل به كمال شمرده مىشود. به همين جهت، از نظر اسلام، بت پرستى و شرك و كفر و الحاد در شأن انسان نيست؛ خداوند شرك و كفر را از انسان نمىپذيرد(62) و مشركان را نمىبخشد؛A}«ان الله لايغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك...»{A ؛(63)
------------------------
پىنوشت ها:
V}1. المفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، ص 193و192.
2. عهد قديم، سفر توريه مثنى، فصل 13؛ عهد جديد، نامهاى به مسيحيان يهودى نژاد عبرائيان، بند10، جمله32-26.
3. آل عمران(3):19.
4. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى طبرسى، ج1-2، ص128.
5. تفسير المنار، محمد رشيدرضا، ج6، ص 417-416.
6. پرسشها و پاسخها(آزادى و پلوراليسم)، آيت الله مصباح يزدى، ج4. ص 78-62و38.
7.(آل عمران(3):85.
8. بقره(2):285.
9. صف:(61):6؛ بقره(2):146
10. بقره(2):136.
11. عدال الهى، مرتضى مطهرى، ص300-296.
12. ر.ك: كتب فقهى شيعه و اهل سنت؛ بخش جهاد.
13. بقره(2): 105.
14. توبه(9): 31و30؛ مائده(5):73و72و17.
15. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، ج9، ص282-281.
16. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج2، ص499 و المغنى، ابن قدامه(از فقهاى بزرگ اهل سنت)، ج 10، ص74.
18و17. ر.ك: كتب فقهى باب نجاسات، از جمله مرحوم محقق در شرايع اسلام و امام خمينى(ره) در تحرير الوسيله.
19. مدارك الاحكام فى شرح شرايع الاسلام، سيد محمد موسوى عاملى، ج 2، ص294.
20. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج41، ص601 و ج6، ص 488و 49؛ فقه الحدود و التغريرات، سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى، ص839.
21. التنقيح فى شرح العروة الوثقى، سيد ابوالقاسم خويى، ج3؛ ص 61و59-58 تحريرالوسيله، امام خمينى، ج1، ص115.
22. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج6، ص 49.
23. همان.
24. مانند حكم به ارتداد خانمى از سوى حضرت امام خمينى(ره) كه در مصاحبه راديويى به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) در پاسخ به اين پرسش كه الگوى شما كيست، گفته بود: خانم اوشين الگوى من است؛ چون حضرت فاطمه(س) به چهارده قرن قبل تعلق داشتهاند.
25. جواهرالكلام، محمد حسن نجفى، ج6، ص48وج41، ص 600.
26. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج1، ص499.
27. مبانى تكملة المنهاج، سيد ابوالقاسم خويى، ج 1، ص325.
28. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج41، ص602؛ تحريرالوسيله، امام خمينى، ج2، ص498.
29. همان، ج6، ص 49.
30. همان، ص45و44.
31. همان. ج41، ص617و605و603.
32. همان، ص613.
33. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج2، ص624؛ جواهر الكلام، نجفى، ج41، ص616-605.
34. فقه الحدود و التعزيرات، موسوى اردبيلى، ص836 و المغنى، ابن قدامه، ج 10، ص 76.
35. الفقه على المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزيرى، ج5، ص 424.
36. بدايع الصنايع، ابوبكر الكاسانى، ج7، ص135.
37. المغنى، ابن قدامة، ج10، ص76.
38. فقه الحدود و التعزيرات، موسوى اردبيلى، ص859.
39. همان.
40. نابردبارى مذهبى، محمد حسين مظفرى، ص83-82.
41. مستدرك الوسايل، محدث نورى، ج3، ص242؛ المغنى، ابن قدامة، ج10، ص76.
42. تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج10، ص161، ح553.
43. همان، ص159، ح544.
44. آل عمران(3): 72.
45. بقره(2): 109.
46. محمد(47): 30-25.
47. ر.ك: جزوه «دين و آزادى» سخنرانى آيت الله مصباح يزدى در مدرسه فيضيه قم.
48. از اين روى، همه فقهاى شيعه و سنى بحث ارتداد را در باب حدود مطرح كردهاند.
49. حقوق جزاى عمومى، محمد صالح وليدى، ج2(جرم)، ص324-323.
50. در اماره قانونى. اثبات خلاف اماره ممكن است و در اين صورت رفع اثر مىشود؛ اما اگر قانون گذار چيزى را به عنوان فرض قانون لحاظ كند، در صورت اثبات خلاف آن مطلب نيز آثار حقوقىاش مرتفع نمىشود.(ر.ك: الوسيط، عبدالرزاق هورى، ج1 و كتابهاى ادله اثبات دعوى).
Art.21/3/universal)...The will of the people shall be the basis of the authority of government .51 (.Dec.of Humanights 5. ر.ك: ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر دزفولى.
Arguing About law,An Introduction to LegaL phiLosophy;u.s.A:Wadsworth ;Altman Andrew .53 .publishingompany,1996,p.146 54. ماده 18 اعلاميه جهانى حقوق بشر.
55. هفته نامه پرتو، 81/10/2.(سخنرانى آيت الله مصباح يزدى)
56. زمر(29): 18.
57. بقره(2):111؛ انبياء(2):24؛ نحل(16):64.
58. توبه(9): 6.
59. اسدالغابه، ج3، ص22.
60. بقره(2): 256.
61. اسلام و حقوق بشر، زين العابدين قربانى، ص482-480.
62. زمر(29):7.
63. نساء(4):116. {V
کد سوال : 1032
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در چه صورت انسان مىتواند در روحيات و اخلاقيات و معرفت شخص ديگر تأثير بگذارد؟
پاسخ : مسأله تأثيرپذيرى يا تأثيرگذارى به توانها و قابليتهاى انسان در ابعاد مختلف بستگى دارد. مهمترين امورى كه در تاثيرگذارى دخالت دارد ويژگىهاى روحى از قبيل اراده استوار، اخلاق نيكو، حسن معاشرت و توان علمى بالا است. تاثير پذيرى مثبت تا حدودى به اين امور و نيز به ميزان انعطاف پذيرى و حقيقتطلبى شخص ارتباط دارد؛ چنان كه تاثيرپذيرى منفى از ضعف آگاهى و اراده برمىخيزد. بنابراين، هر اندازه در تقويت اراده و گسترش صفات حسنه و خلق و خوى پسنديده و افزونسازى آگاهىهاى خود، به ويژه در زمينه مسائل دينى و فرهنگى و اجتماعى، تلاش كنيد به تدريج توان تاثيرگذارى بيشترى خواهيد يافت.
تأثيرگذارى مهارتى است كه به تدريج حاصل مىشود و در تحقق آن بايد تأثيرگذار و تأثيرپذير ضمن برخوردارى از آمادگى لازم و شرائط كافى در فضاى روانى مناسب قرار گيرند. رعايت اصول و نكات زير در افزايش ميزان تأثيرگذارى شما سودمند مىنمايد:
1. كار خود را با تحسين و قدردانى صميمانه از طرف مقابل شروع كنيد.
2. با اندكى تفحص و جست و جو، برنامه خود را با برجسته كردن يك يا چند نكته مثبت و ارزشمند در طرف مقابل و تحسين صادقانه از وى به خاطر وجود آن امر مثبت آغاز كنيد.
3. چنانچه اشتباه و لغزشى در طرف مقابل مشاهده كرديد، وى را مورد انتقاد و سرزنش مستقيم قرار ندهيد.
4. قبل از انتقاد از ديگران درباره اشتباهات خود حرف بزنيد.
5. بكوشيد شنونده خوبى باشيد و ديگران را تشويق كنيد درباره خود براى شما حرف بزنند.
6. صميمانه ديگران را دوست داشته باشيد و محبت باطنى خود را به آنها اعلام كنيد.
7. به ديگران اعتبار بدهيد و كارى كنيد احساس كنند مهم هستند.
8. در خصوص كار مورد نظرتان ميل شديد در طرف مقابل ايجاد كنيد؛ به عبارت ديگر، فضاى روانى لازم را براى انجام آن عمل فراهم آوريد.
9. با ديگران چنان رفتار كنيد كه دوست داريد با شما رفتار كنند.
10. نظرها و ديدگاههاى خويش را بر ديگران تحميل نكنيد؛ زيرا مردم سخن تحميل كنندگان عقيده را نمىپذيرند؛ با كسى كه چون سرپرست با آنها رفتار كند، دوستى نمىورزند و به او اعتماد نمىكنند.
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
1. آيين دوست يابى، ديل كارنگى
2. دوستى و دوستان، سيد هادى مدرسى
3. دوستى در قرآن، محمدى رى شهرى
کد سوال : 1033
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : شطحيات در عرفان به چه مىگويند؟
پاسخ : شطح در لغت به معناى سرريز ديگ (مقدارى از محتواى آن كه هنگام جوشيدن از لبه آن مىريزد) و كلمهاى كه با آن بزغاله يك ساله را مىرانند و دور مىكنند و همچنين به معناى خارج شدن از احكام جارى و مقرر است.V}ر.ك: به فرهنگ فارسى، تأليف دكتر محمد معين و نيز به لغتنامه دهخدا.{V
در اصطلاح عرفان و تصوّف، كلمات و سخنانى كه ظاهرى كفرآميز و خلاف مبانى شرع دارند و بر زبان بعضى از اهل عرفان در حال وَجد و ذوق و مستى و غلبه حال و بىخودى جارى مىگردد، شطحيات خوانده مىشود. آنها هنگام گفتن اين سخنان به كلى از خود و احوال خود غافل و به طور كامل در ذات خداوند محو و فانىاند.
اين نوع كلمات ظاهرى ناپسند و كفرآلود دارند - به طورى كه انسانهاى معتقد و بندگان خاكسار هنگام توجه و هوشيارى از تصور آنها نيز دورى مىجويند - ولى در عين حال توجيهات و تأويلات قابل قبولى براى آنها بيان كردهاند.
نكته قابل توجه اين است كه از زبان اولياى معصوم الاهى(ع) كه به اوج قله بندگى خداوند رسيدهاند؛ بالاترين مرتبه معرفت از آنِ آنان است؛ در عشق به خداوند و فناى در اسما و صفات و ذاتِ پاك او گوى سبقت از همه ربودهاند و درجه يقينشان به حدى است كه به فرموده اميرمؤمنان(ع): «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر پرده از روى حقايق كنار رود بر ميزان يقين من افزوده نمىگردد». هرگز كلمات ناموزون و سخنان خارج از چارچوب مقرر در شرع شنيده نشده است و شطحيات در قاموس كلمات و صحيفه سخنان نورانى آنان جايى ندارد. اين نشان دهنده مقام بلند و اوج معرفت و شناخت و گستردگى ظرفيت آنها است كه حتى در حال فناى كامل در حق و جذبه روحانى جانب ادب را نگاه مىدارند و در هر حال، كمال عبوديت و اوج بندگى را به نمايش مىگذارند.
کد سوال : 1035
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى غلبه بر هواى نفس و دل بريدن از دنيا و فقط به فكر خدا بودن چه بايد كرد؟
پاسخ : در خصوص ياد خدا توجه به چند نكته ضرورت دارد:
1. ذكر اقسامى دارد؛ مانند ذكر زبانى و قلبى. هر يك از انواع ذكر نيز از نظر كميت و كيفيت مراتب بىشمار دارد؛ به طورى كه هرگز ذكر يك انسان عادى - هر چند ذكر قلبى باشد - با ذكر پيامبر(ص) و ائمه(ع) برابر نيست.
2. تأثيرگذارى ذكر خدا بر دل امرى قطعى و حتمى است؛ ولى ميزان تأثير هر علتى به قوت و ضعف آن بستگى دارد. تأثير علت قوى نيرومند است و تأثير علت ضعيف ضعيف. با توجه به مراتب متعدد ذكر، ميزان تأثير آن بر افراد نيز بسيار متفاوت است. چه بسا ميزان تأثير مراتب پايين ذكر بسيار نامحسوس باشد.
3. ميزان تأثيرپذيرى دلها متفاوت است. هراندازه قلب انسان پاكتر و از اوصاف زشت و كنشهاى نكوهيده پيراستهتر باشد، از تابش انوار الاهى بيشتر بهره مىبرد و اطمينان و سكينه افزونترى دريافت مىكند.
بنابراين، براى اطمينانپذيرى بيشتر بايد به راهكارهاى زير پايبند بود:
الف) بسنده نكردن به ذكر زبانى، سرايت دادن آن به قلب و از ژرفاى ضمير و سرائر وجود ذكر خدا گفتن
ب) خالص ساختن ذكر براى خدا و تصفيه آن از شوائب نفسانى مانند ريا و سمعه
ج) پيراستن نفس از عيوب و رذائل و صفا بخشيدن به آن از طريق اجراى صحيح وظايف دينى و ترك گناهان
چند توصيه:
1. با دوستان پاك و با تقوا رفاقت كنيد.
2. از دوستانى كه حريم حدود الاهى را مىشكنند به شدت بپرهيزيد.
3. در مجالس دعا و محافل موعظه و نماز جماعت شركت كنيد.
4. از پرخورى و نيز غذاهاى چرب و پرانرژى و تحريك كننده پرهيز كنيد.
5. از مشاهده صحنههاى مهيج و تحريك كننده دورى گزينيد و حتى بدان نينديشيد.
6. ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهيد.
7. سعى كنيد هيچ گاه تنها نشويد.
8. برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهيد و بكوشيد فرصتهاى خود را با تفكر و مطالعه مناسب پر كنيد.
9. هفتهاى يك يا دو روز روزه بگيريد.
براى عدم وابستگى به دنيا رعايت امور زير ضرورت دارد:
1. پرهيز از آرزوهاى دور و دراز و سراب گونه
2. پرهيز از شركت در مجالس پر زرق و برق
3. ساده زيستى در زندگى خويش
4. قرار دادن برنامههاى عبادى در زندگى
5. شركت در مجالس موعظه و منابر
6. معاشرت با خانوادههاى با معنويت و غير مجذوب به دنيا
7. شركت در تشيع جنازهها و زيارت اهل قبور و تفكر درباره آنها به طورى كه موجب عبرت گردد.