• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 1017
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اگر خدا نيازهاي ما را مي داند پس چرا بايد دعا كنيم؟ 2. رسول خدا(ص) فرمود: «ترك دعا، گناه است». (تنبيه الخواطر، ج‏2، ص‏154).
پاسخ : الف) دعا توجه انسان به سرچشمه وجود و پروردگار هستى است. در ميان همه عبادت‏ها عبادتى نيست كه چون دعا اين رابطه فرخنده را به شايستگى تحقق بخشد و آن را مداوم و جاودانه گرداند. دعا يك فرصت برتر و بدل‏ناپذير است كه خداى تعالى به بندگانش عطا كرده تا آنان باسود جستن از آن به حضور يگانه هستى بخش خود بار يابند و از حضرتش براى پيمودن طريق كمال و دست سودن بر ستيغ سربلندىِ روح مدد خواهند. دعا چاره‏ساز دردها و گرفتارى‏هاى روانى و جسمانى است. ب) شناخت انسان از نيازهاى بى‏حد و مرز خود و بى‏نيازى مطلق پروردگارش و اين كه او مبدأ هر خوبى و كمالى است، با روى آوردنِ وى به دعا رابطه مستقيم دارد. در اين ميان هر چه نيازهاى او بزرگ‏تر و دردهايش جانكاه‏تر باشد، نيايش و تضرع كردنش به درگاه خداوند شدت و گرماى بيش‏تر خواهد يافت. سرّ تأكيد و توجه ويژه‏اى كه در سنت و سيره پيامبران و پيشوايان الاهى بر دعا و پرداختن به آن شده است و نيز راز اشتياق بسيار آن بزرگان به دعا در اين واقعيّت نهفته است.V} اصول كافى، شيخ كلينى، ج‏2، ص‏468.{V پيامبر گرامى اسلام(ص) هم خود اهل دعا و راز و نياز بود و هم ديگران را به حاجت خواستن از پروردگار يكتا سفارش مى‏فرمود و ترك آن را جايز نمى‏دانستV} رسول خدا(ص) فرمود: «ترك دعا، گناه است». (تنبيه الخواطر، ج‏2، ص‏154).{V امام صادق(ع) درباره امام على(ع) فرموده است: امير مؤمنان(ع) «دَعّاه» (بسيار دعا كننده) بود.V}اصول كافى، ج‏2، ص‏468.{V ديگر پيشوايان ما نيز به دعا عنايت ويژه داشتند از خود دعاهاى گران ارج و پرمحتوايى به يادگرا گذارده‏اند. اين بخش از ميراث آن پاكان در مجموعه‏هايى با عنوان «صحيفه» گردآورى و تدوين شده است؛ براى نمونه مى‏توان به «صحيفه سجاديه» «صحيفه صادقيه»، «صحيفه كاظميه» و «صحيفه رضويه» اشاره كرد. ج) با دقت در اين صحيفه‏ها و ديگر متون معتبر دعا درمى‏يابيم كه بالاترين مرتبه نيازخواهى نزد امامان معصوم(ع)، ابراز عشق پرشور و بى‏منتها به معبود يگانه و ستايش پروردگار و يادكرد شكوه و بزرگى او است؛ يعنى انسان به چنان رشد معنوى و بالندگى روحى دست پيدا كند و تا آن جا به آفريدگار بى‏كرانه نزديك شود كه عشق تابناك و حيات‏بخش الاهى بر همه وجودش پرتو افكن گردد و هر انديشه و خاطرى جز انديشه معشوق ازل و ابد را از دلش بزدايد؛ و چنان شود كه انسان راه يافته به حريم دوست جز دوست نخواهد و جز او را طلب نكند. P}گر از دوست چشمت به احسان اوست{E}تو در بند خويشى نه در بند دوست‏ {P P}خلاف طريقت بود كاوليا{E}تمنّا كنند از خدا جز خدا{P؛V} گلستان سعدى.{V پس دعا كردن هميشه بدين معنا نيست كه از خدا چيزى بخواهيم. گاه دعا يعنى از خدا خودِ او را خواستن؛ و اين والاترين و با شكوه‏ترين مرتبه دعا است كه بيش از هر جا و در عالى‏ترين شكل خود، در نيايش‏هاى رسيده از معصومان(ع) يافت مى‏شود. از اين رو است كه پيامبر(ص) به هنگام دعا خواستار عشق شورمند الاهى است و اين كه اين عشق برترين، لذت‏بخش‏ترينِ عشق‏ها گردد: «H}اللهم انى اسألك حبك و حب من يحبك، و العمل الذى يبلغنى حبك. اللهم اجعل حبك احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد{H؛V} كنزالعمال، ح‏3648.{V خدايا، من از تو عشق تو را خواهانم و عشق به دوستدارانت را و اين كه در پى كار مى‏روم كه مرا به عشق تو پيوند دهد. خدايا، آن كن كه دوستى تو پيش من از خودم و خانواده‏ام و آب خوش‏گوار محبوب‏تر باشد.» د) دعا در انديشه اسلامى، افزون بر اين كه تجلى فقه و وسيله ابراز عشق به خدا است، روشى مهم و تأثير گذار براى تعليم و تربيت و تعالى بخشيدن به روح آدمى در ساحت‏هاى فردى و اجتماعى است. مجموعه تعاليم دينى و آموزه‏هاى تربيتى و دانش‏هاى الاهى كه در متون دعايى مطرح گرديده، در جهت پرداختن به دو اصل مهم «تربيت» و «تعليم» و آموختن دانش و بينش براساس باورهاى اسلامى است. بى‏ترديد، دعا كردن و دست نياز به سوى خداوند بى‏نياز برآوردن تنها ويژه تعاليم اسلامى نيست و در همه اديان و مذاهب دعاها و كلماتى براى مناجات با پروردگار وجود دارد. با اين همه آن چه دعاهاى اسلامى را از دعاهاى ديگر متمايز مى‏سازد، مايه‏ور بودن محتوا و اثر بخشىِ بسيار دعا در همه ابعاد زندگى انسان است؛ به ديگر سخن، «دعا در اسلام - جز دعاهاى قرآنى كه عين وحى است - بيان ديگرى از آموزه‏هاى فرد ساز و جامعه پرداز وحى است؛ يعنى همان درس‏هاى قرآنى است كه خداوند مهربان براى تربيت انسان، به وسيله آيات آسمانى فرستاده است. ادعيه خود به گونه‏اى تفسير قرآن كريم‏اند و شرح معارف آسمانى‏اند و يادآور تربيت‏هاى قرآنى و تكرار و تأكيد و تشريح آموزه‏هاى وحيانى». V} جامعه‏سازى قرآنى، ص‏193.{V راستى چه فرقى مى‏توان نهاد ميان قرآن كريم و متن دعايىِ صحيفه سجاديه، كه هر دو از جهت محتوا و تنوع مضمون و نيز هدف تعليمى و تربيتى همداستانند و به يك نقطه چشم دوخته‏اند، جز اين كه يكى «قرآن نازل» و معجزه ماندگار پروردگار است و ديگرى نمونه كامل «قرآن صاعد» و املاى امام زين‏العابدين(ع)؟ ه') حال، با توجه به جايگاه بلند دعا در انديشه اسلامى و نقش بزرگ آن در سازندگى فردى و اجتماعى و پيوند ناگسستنى‏اش با وحى الاهى، جاى اين گله‏گزارى و سخن دردمندانه هست كه بگوييم برخورد جامعه اسلامى (عامه مردم و عالمان و روشنفكران) با اين ميراث گرانسنگ تزكيه و تعليم برخوردى اصولى و مبتنى بر شناخت تمام عيار حقيقت دعا نبوده است و در ميان متون مقدس دينى، بيش از همه اين چهره فروغ گستر متون دعايى است كه زير خروارها غبار غربت و بى‏اعتنايى پوشيده مانده است. سبب چه مى‏تواند باشد جز ناآگاهى مردمان و نادانىِ مدعيان فضل و آگاهى در طول تاريخ نسبت به نقش سازنده دعا كه خود باعث گرديده بسيارى از ما يا با دعا احساس بيگانگى كرده، آن را از صحنه زندگى خود حذف كنيم و يا بى‏توجه به فلسفه عميق نيايش با آن برخوردى از سرِ كسب و سودجويى داشته باشيم؛ خودرا با خواندن دعا سرگرم مى‏كنيم بى‏آن كه معناى آن را بفهيم و پيام‏هاى ژرف و گوناگونش را دريابيم؛ تنها براى خواستن نيازهاى حقير و كم ارج يا براى بردن ثواب و گاه جهت رفع بيكارى و توجيه كاستى‏ها و سستى ورزيدن‏ها؛ و اين بدترين و سطحى‏ترين گونه برخورد با ادعيه است كه بى‏شك در آن‏ها هدفى بس والاتر و حياتى‏تر مورد توجه بوده است؛ يعنى جهت دادن به حيات دنيايى انسان در همه عرصه‏ها و تربيت او بر اساس فضيلت‏ها و راه نمودن وى به بهشت خشنودى خدا. و) پايان بخش سخن، بخشى از دعاى امام سجاد در پنجاه و دومين نيايش در «صحيفه سجاديه» است كه هم راز و نياز وى با پروردگار هستى‏ها است و هم به ما مى‏آموزد كه راه و شيوه دعا گزارى كدام است و به هنگام نيايش، از خدا چه چيزها بايد خواست: «معبود من، از تو مى‏خواهم كه به حقِ خود كه بر همه آفريدگانت لازم گردانده‏اى و به نام بزرگ خود كه به پيامبرت فرموده‏اى با آن به تسبيح تو پردازد و به بزرگى ذات بزرگوارت كه نه كهنگى مى‏پذيرد و نه دگرگون مى‏شود و نه تغيير حالت مى‏دهد و نه از ميان مى‏رود، بر محمد و خاندانش درود فرستى و مرا با عبادت خود از هر چيز بى‏نياز كنى و با ترس از خود، محبت دنيا را از دلم بزدايى، و به رحمت خود مرا با دستى پر از كرامت بازگردانى؛ زيرا من تنها به سوى تو مى‏گريزم و تنها از تو مى‏ترسم و تنها از تو فريادرس مى‏خواهم و تنها به تو اميدوارم و تنها تو را مى‏خوانم و تنها به درگاه تو پناه مى‏آورم، و اعتمادم تنها به تو است و تنها از تو يارى مى‏جويم و تنها به تو ايمان دارم و تنها بر تو توكل مى‏كنم و اتكاى من تنها به جود و بخشش تو است.»V}صحيفه سجاديه. {V
کد سوال : 1020
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دانشجويى 29 ساله هستم كه 9 ماه است با دختر خانمى 23 ساله و خانه دار با تحصيلات دوم راهنمايى عقد بستيم. ايشان را قبلاً نمى‏شناختم؛ ولى به واسطه معرفى فردى، آشنا شديم وازدواج كرديم. متأسفانه از روز اول عقد احساس كردم كه هيچ گونه علاقه به او ندارم و از ظاهر، گفتار، كردار و شخصيت ايشان خوشم نمى‏آيد. به همين خاطر از او كناره‏گيرى مى‏نمايم و روابط ما خيلى سرد شده است؛ البته خانمم اين طور نيست و گرم مى‏گيرد؛ ولى من تمايلى به ادامه اين وصلت ندارم. اين مسأله باعث رنجش و ناراحتى روحى من و نامزدم و خانواده شده است و ادامه اين وضعيت برايمان مشكل است. مى‏خواستم كارشناس محترم مشاوره مجله، ما را راهنمايى كند؛ زيرا مايل به رابطه رفت و آمد، صحبت، ميهمانى و... با او نيستم و دوست ندارم اين ازدواج سر بگيرد. عده‏اى مى‏گويند: اگر زودتر ازدواج كنيد و وارد زندگى شويد، خوب مى‏شويد و عده‏اى ديگر مى‏گويند كه نبايد وارد زندگى مشترك شويد تا مشكل حل شود. دائم به جدايى فكر مى‏كنم. لطف كنيد مرا راهنمايى نماييد.؟
پاسخ : دانشجوى گرامى! سؤال شما ما را بر آن داشت كه به بيان يكى از مسائل مهم روحى انسان كه تقريباً مورد اتفاق بيش‏تر روان‏شناسان، انسان‏شناسان و دانشمندان علوم رفتارى است، بپردازيم و آن اين كه انسان و شخصيت او و به تبع آن رفتارهاى او در صحنه‏هاى گوناگون همواره در حال تغيير است؛ به عبارت ديگر انسان موجودى تأثيرپذير است و از عوامل گوناگون محيطى و وراثتى تأثير مى‏پذيرد و مبناى همه صاحب‏نظران تعليم و تربيت، همين اصل تأثيرپذيرى و به تبع آن، تغييرپذيرى انسان است. اين تغييرات اگر هماهنگ با فطرت انسان و در قالب معيارهاى ارزشى و هنجارهاى دينى باشد، موجب تكامل و تعالى انسان مى‏شود و اگر تحت تأثير آفت‏هاى درونى و بيرونى قرار گيرد، باعث يك حركت قهقرايى و انحطاط شخصيت و به دنبال آن، بروز رفتارهاى ناهنجار مى‏شود. در اين جا متناسب با سؤال شما دانشجوى محترم، به يكى از آفت هايى كه سير تكاملى انسان را تهديد مى‏كند، اشاره مى‏كنيم؛ سپس به پاسخ‏گويى سؤال شما مى‏پردازيم. هر انسانى داراى يك سلسله نيازهاست و شكوفايى او در ارضاى صحيح و به موقع اين نيازهاست. يكى از اين نيازها، نياز به جنس مخالف است كه در دوران نوجوانى و جوانى به اوج خود مى‏رسد و در قالب ازدواج تحقق پيدا مى‏كند. يكى از آفت هايى كه در اين دوره، انسان را تهديد مى‏كند، نوسانات روحى و روانى است كه جوانان به آن مبتلا مى‏شوند و باعث ايجاد ترديد در آن‏ها مى‏شود و به دنبال اين دگرگونى، گزيش‏ها و انتخاب‏هايى را كه براى تأمين نيازهاى خود انجام داده‏اند، دچار آسيب مى‏كند؛ به عبارت ديگر همواره در اين انديشه است كه آيا من درست انتخاب كرده‏ام؟! نوسانات روحى، نوع انسان‏ها - به ويژه جوانان - داراى روحيه تنوع‏طلبى هستند. گرچه تنوع‏طلبى مى‏تواند نقش بسيار مؤثرى در رشد و شكوفايى انسان داشته باشد، اما مشكلاتى نيز مى‏تواند ايجاد كند و اين هنگامى رخ مى‏دهد كه تنوع‏طلبى براساس معيارهاى صحيح عقلانى و وحيانى نباشد؛ بلكه به صورت افسارگسيخته در اختيار هواهاى نفسانى و عوامل جذاب محيطى قرار گيرد. اين جا است كه فرد در انتخاب‏هاى قبلى خود دچار تزلزل مى‏شود و احساس مى‏كند كه درست انتخاب نكرده است و بايد در انتخاب خودش تجديد نظر كند. انتخاب بعدى او نيز از تيررس اين آفت در امان نيست و اين امر باعث توقف رشد و حتى سير قهقرايى انسان در زندگى خواهد شد. براى مصون ماندن از اين آفت، انسان بايد در هر كارى متناسب با آن كار و بر اساس معيارهاى صحيح انتخاب كند تا در هنگام هجوم اين آفت‏ها، دچار تزلزل نشود. قطعاً شما در انتخاب همسر، بر اساس يك سلسله معيارهايى كه با نظام ارزشى مورد پذيرش شما هماهنگى داشته است، دست به انتخاب زده‏ايد و اينك در انتخاب خود دچار ترديد شده‏ايد؛ يعنى همان آفتى كه بيان شد، به سراغ شما آمده است. در اين جا بر مى‏گرديم به سؤال اصلى شما و فرآيندى كه شما در امر ازدواج طى نموده‏ايد. شما فرموديد كه من با دخترى ازدواج كرده‏ام؛ ولى بعد از مراسم عقد، احساس مى‏كنم علاقه‏اى به او ندارم و اين امر موجب دلسردى شما و همسرتان شده است و باعث سرد شدن روابط شما بايكديگر شده است. در اين جا اين سؤال مطرح مى‏شود كه آيا بعد از معرفى آن دختر و آشنايى شما با او و جريان خواستگارى، جلسه گفت و گو با يكديگر داشتيد و او را از نزديك ديديد و در بدو امر او را پسنديد يا نه؟ اگر پاسخ شما منفى باشد، سؤال دوم مطرح مى‏شود كه اگر او را از نزديك نديديد و با او گفت و گويى نداشتيد، چگونه حاضر شديد به اين ازدواج تن دهيد و اگر پاسخ شما مثبت باشد؛ يعنى شما همه مراحل ازدواج را با معيارهاى صحيح طى كرده‏ايد؛ يعنى ابتدا با تحقيق خانواده او را شناسايى كرده‏ايد و سپس دختر را ديده، با او صحبت كرده و همديگر راپسنديده‏ايد و آن گاه اقدام به انجام مراحل بعد - يعنى مراسم عقد - نموده‏ايد و در واقع شما، مسير صحيحى را در مسأله ازدواج خود طى نموده‏ايد و دليلى ندارد كه دچار ترديد شويد؛ زيرا اين ترديد در واقع همان آفتى است كه به سراغ شما آمده و مى‏خواهد انتخاب شما را دچار تزلزل كند و اگر شما با اين آفت مقابله نكنيد، هيچ تضمينى وجود ندارد كه در انتخاب‏هاى بعدى نيز دوباره به اين آفت ترديد دچار نشويد. بنابراين، شما بايد به صورت جدّى در صدد حل مشكل خود برآييد و طرف مقابل شما، همان طور كه بيان كرديد، دچار اين ترديد نيست. به نظر مى‏آيد يك تغيير اساسى در نگرش خود نسبت به مسأله ازدواج ايجاد كنيد و اين امر، مستلزم آگاهى از معيارهاى انتخاب همسر و ازدواج موفق مى‏باشد. معيارهاى صحيح ازدواج به دو دسته تقسيم مى‏شوند؛ معيارهاى اصلى و معيارهاى فرعى ازدواج. 1. معيارهاى اصلى و بنيادى عبارتند از: كفويّت زوجين از لحاظ داشتن باورهاى مشترك، اصالت خانوادگى، ايمان و اعتقاد و سلامت جسمانى و روانى. 2. معيارهاى فرعى عبارتند از: هم سطح بودن از نظر اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى، تحصيلى، تناسب سنى و قيافه ظاهرى و... . از سؤال شما چنين بر مى‏آيد كه مشكل شما مربوط به شرايط و معيارهاى فرعى است. خوشبختانه تحقيقات نشان مى‏دهد و تجربه هم اثبات كرده است كه شخصيت انسان قابل تغيير است و به تبع آن، رفتار او نيز تغيير خواهد كرد. بنابراين اگر شخصيت همسر شما و بعضى از رفتارهاى او براى شما خوشايند نيست، مى‏توان براساس اصل تأثيرپذيرى انسان، هم شخصيت او و هم رفتارهاى او را تغيير داد. اين حقيقت را بايد پذيرفت كه انسان‏ها با يكديگر متفاوت هستند و هنر انسان در اين است كه بتواند با وجود اين تفاوت‏هاى شخصيتى، روابط اجتماعى خودش را با ديگران تنظيم كند. خانواده و روابط بين زن و شوهر، يكى از مصاديق روابط اجتماعى است. انسان‏هايى در زندگى زناشويى موفق هستند كه با توجه به اين تفاوت‏ها، بتوانند در كنار يكديگر يك زندگى مشترك و مسالمت‏آميز داشته باشند. نكته بعدى كه در سؤال شما مبناى ترديد و به دنبال آن، موجب دلسردى شما نسبت به يكديگر شده، قيافه ظاهرى است. گر چه ما معتقديم كه در آغاز امر، يكى از معيارهاى مهم ازدواج، قيافه ظاهرى است؛ يعنى دو نفرى كه مى‏خواهند با يكديگر ازدواج كنند، بايد همديگر را از نظر ظاهرى بپسندند و مطلوب يكديگر باشند، اما استمرار اين جذابيت، بعد از ازدواج، به عوامل ديگرى نيز ارتباط پيدا مى‏كند كه آن عوامل مى‏تواند اين جذابيت را افزايش يا كاهش دهد .اين گونه نيست كه اگر همسر انسان قيافه جذابى داشت، اين جذابيت تا آخر باقى بماند يا بالعكس؛ بلكه افراد زيادى بوده‏اند كه مبنا و معيار اصلى را فقط همين قيافه ظاهرى قرار دادند و از معيارهاى اصلى ازدواج غفلت كردند و همين امر باعث شد كه بعد از چند هفته يا چند ماه، آن جذابيت كاهش پيدا كند و حتى در بعضى از مواقع، جاى خود را به نفرت و انزجار بدهد و افراد زيادى هم بوده‏اند كه فقط قيافه ظاهرى را ملاك ازدواج قرار نداده‏اند؛ بلكه معيارهاى اصلى چون ايمان، عفت و پاكدامنى، سلامت جسمانى و روانى و اصالت خانوادگى را مد نظر قرار داده‏اند و علاقه آن‏ها نسبت به يكديگر، روز به روز بيش‏تر شده، داراى يك زندگى آرام و لذت بخش هستند. شايد شما همسران زيادى را ديده باشيد كه قيافه ظاهرى آن‏ها با هم متناسب نيست، اما از يك زندگى مستحكم و با ثباتى برخوردارند. بنابراين معلوم مى‏شود كه جذابيت يك امر نسبى است تحت تأثير ديگر عوامل شخصيتى و رفتارى است. بنابراين راهنمايى ما به شما دانشجوى محترم اين است كه اگر واقعاً همسر شما دختر عفيف، پاكدامن، داراى سلامت جسمانى و روانى و ريشه‏هاى اصيل خانوادگى و مؤمن است و علاوه بر اين موارد، علاقه‏مند به شما است، در واقع همه چيز براى يك زندگى مشترك و خوب فراهم است و آن كاستى‏هايى كه شما بيان كرديد، قابل تغيير و جبران است با تغيير نگرش نسبت به همسرتان، مى‏توانيد زندگى خوبى با يكديگر داشته باشيد. به كارگيرى راهكارهاى زير، شما را در انجام اين دو امر - تغيير رفتارهاى همسر و شخصيت او و تغيير نگرش نسبت به ايشان - كمك مى‏كند. 1. به جنبه‏هاى مثبت همسرتان بيش‏تر از نقاط ضعف او توجه كنيد. 2. از منفى بافى نسبت به همسرتان اجتناب كنيد. 3. اين حقيقت را به خود تلقين كنيد كه همه انسان‏ها كاستى‏ها و عيوبى دارند و جز خداوند متعال، هيچ موجود ديگرى بى‏عيب و نقص نيست. 4. گاهى اوقات رفتار خود ياگذشته خود را مرور كنيد؛ دراين صورت بدون ترديد، نقص‏هايى را خواهيد يافت و اگر ما بپذيريم كه خودمان نيز عيوبى داريم، آن گاه توقع و انتظار بى‏جا از ديگران نخواهيم داشت. 5. نگاه خود را كنترل كنيد؛ به ويژه از نگاه كردن به نامحرم به شدت پرهيز كنيد. 6. اگر همسر شما رفتارهايى انجام مى‏دهد كه از نظر منطقى و عرفى قابل قبول نيست، با برنامه‏ريزى صحيح سعى كنيد زمينه تغيير رفتار او را فراهم كنيد؛ مثلاً با ايجاد روابط خانوادگى با كسانى كه از نظر فرهنگى وضعيت مناسب‏ترى دارند، شرايط تغيير رفتار او را از طريق مشاهده رفتارهاى مطلوب، فراهم نماييد. 7. با كوچك‏ترين تغييرى كه در او مشاهده كرديد، او را مورد تشويق قرار دهيد. 8. از همسرتان بخواهيد با ايجاد تغييراتى در كيفيت لباس پوشيدن و رسيدگى به وضعيت ظاهرى خود و... به جذابيت ظاهرى‏اش براى شما بيفزايد. 9. هيچ گاه از زنان ديگر در مقابل همسرتان، تعريف نكنيد. 10. ارتباط خود را با خانواده ايشان بيش‏تر و از طرح صحبت‏ها و رفتارهاى دلسرد كننده، اجتناب كنيد.
کد سوال : 1021
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه خودم را به مطالعه علاقه‏مند كنم؟!
پاسخ : در فصل تابستان فرصت‏هاى تازه‏اى براى مطالعه و تفكر مهيا مى‏شود و همزمان با گشايش اوقات فراغت، در دستان پرنشاط و پرانرژى جوانان كتاب و نشريه جاى تازه‏اى باز مى‏كند. به قول آدريل جانسون، مطالعه خواه مفيد و خواه مضر يكى از موضوعات بسيار وسيع براى فعاليت است. درس‏هايى كه مى‏توان از آن آموخت هيچ گاه پايان نمى‏پذيرد و به عبارتى هميشه مى‏توان چيزى راجع به آن گفت. از اين رهگذر گلگشت اين شماره قصد دارد از درياى بى‏انتهاى مطالعه نكاتى نغز و آموزنده به خوانندگان كتابخوانِ پرسمان هديه كند و چند نكته كليدى و مشكل گشا را ارمغان تعطيلات تابستانى جوانان سازد. مطالعه و كتابخوانى كارى بسيار حساس و مهم است. جانسون در كتاب «هنر كتاب خواندن» مى‏گويد: «كتب مى‏توانند در شمار دوستان ما در آيند. ما مى‏توانيم به جست و جوى آن‏ها برويم تا ما را به خودمان بشناسانند. اما اين توانايى را نيز دارند كه در ما تأثير كنند و درهاى زندگى را به روى ما بگشايند يا ببندند. مى‏توانند ما را در پناه خود گيرند يا از ميان بردارند. از ما پشتيبانى كنند يا منكوبمان سازند. كتاب‏ها چون زبانند كه بهترين و در عين حال بدترين چيزها است». T} 8. نكته در ارزش مطالعه: {T 1. حضرت رسول اكرم(ص) مى‏فرمايد: يك ساعت تفكر از شصت سال عبادت برتر است. 2. كارديل مى‏گويد: آنچه را مى‏توان بعد از بيست‏سال تجربه آموخت، مطالعه صحيح در يك ساعت به ما مى‏آموزد. 3. دكتر مانفرد وسپل در كتاب «چگونه فرزندم را به مطالعه علاقه‏مند كنم؟» به نكته بسيار زيبايى در ارزش مطالعه اشاره مى‏كند. يادگيرى، آموزش، رشد و تكامل شخصيت حتى در جوامع مدرن، با خواندن و نوشتن مرتبط است. در سده‏هاى اخير كه وسائل صوتى - تصويرى پيشرفته و وسائل الكترونيكى مانند كامپيوتر و امكاناتى چون اينترنت و... يك حركت دسته جمعى را براى قبضه نمودن جهان آغاز كردند، برخى از متخصصان، خبر از پايان دوره كتاب و كتابخوانى دادند. اما چه در مورد بزرگسالان و چه در مورد كودكان، با وجود افزايش توجه به وسايل ارتباط جمعى مذكور، ميزان مطالعه عمومى كاهش نيافته است. اين نكته بسيار قابل تأملى است. 4. بارباراكينگ مى‏گويد: نبايد مطالعه روزانه را ترك كنيم؛ زيرا بدين وسيله مى‏توانيم از ميان ازدحام شتاب آلود زندگى روزمره، لحظه‏اى آرامش به دست آوريم. 5. شكسپير: كتاب بزرگ‏ترين اختراع بشر است. 6. ريچارد استيل: مطالعه همان اثرى را در وجود آدمى مى‏گذارد كه ورزش در بدن انسان ايجاد مى‏كند. 7. مونتسكيو: مطالعه كتاب يعنى تبديل ساعات سلامت بار به ساعات لذتبخش. 8. همو مى‏گويد: كتاب عمر دوباره است كه مى‏توان با مقدارى پول تجربه تمام عمر بزرگ‏ترين عقلاى عالم را تصرف كرد. T}.9 نكته در مكان مطالعه:{T دكتر فيل ريس در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» و دكتر عين الله خادمى در كتاب «مطالعه روشمند» آورده‏اند: 1. برخى افراد ترجيح مى‏دهند در سكوت مطالعه كنند و برخى در سروصدا. بعضى صندلى راحتى را مى‏پسندند و بعضى دراز كشيدن يا نشستن رسمى را. اصلاً وسواس به خرج ندهيد و در هر حالتى كه راحت‏تر هستيد مطالعه خود را آغاز كنيد. 2. اگر مكان مطالعه شما كمى آشفته و به هم ريخته است مرتب كردن آن را به نيم ساعت پس از مطالعه موكول كنيد؛ چرا كه در اين صورت در حين مرتب كردن اتاق به مطالبى كه مطالعه كرده‏ايد فكر خواهيد كرد و زمان مفيدى را از دست نخواهيد داد. 3. گاهى اوقات از مكان‏هاى استثنايى و هيجان‏انگيز استفاده كنيد تا مطلبى كه مطالعه مى‏كنيد همراه آن خاطره در ذهن شما ماندگار شود؛ مثلاً در يك شب بارانى با يك چتر و يك چراغ قوه زير باران رويد و مطلب را مطالعه كنيد و يا در يك مكان تاريخى و قديمى به تفكر و مطالعه در مورد مطلب مورد علاقه خود بپردازيد. 4. اگر امكان داشته باشد موضوع مورد مطالعه شما با مكانى كه انتخاب مى‏كنيد هماهنگى و سنخيت داشته باشد، به افزايش بهره‏ورى شما كمك بسيار مى‏كند. اين هماهنگى همچنين شامل وجود ابزار و لوازم مورد نياز نيز مى‏شود. 5. قبل از انتخاب محل مطالعه خود، چند خصوصيت عمده و ايده‏آل براى مكان مطالعه در ذهن خود ليست كنيد تا راحت‏تر بتوانيد آن را بيابيد . 6. در مكان مطالعه شما راهى براى خيره شدن به دور دست وجود داشته باشد؛ چرا كه توقف در مطالعه و چشم دوختن به بى‏نهايت در افزايش كارآيى مطالعه بسيار سودمند است. حداقل گاه گاهى به سقف اتاق خيره شويد! 7. هيچ‏گاه مطالعه خود را به حضور در مكان خاصى مشروط نكنيد؛ زيرا در اين صورت بهانه‏اى مى‏يابيد كه در ساير مكان‏ها از مطالعه بگريزيد. به ياد داشته باشيد كه در حقيقت «مكان مطالعه جايى است كه شما هستيد». 8. دقت كنيد ميزان نور، دماى محيط، فرم صندلى و ساير شرايط در مكان مطالعه شما به گونه‏اى نباشد كه شما را خواب آلوده كند. 9. تهويه خوب و هواى پراكسيژن در مكان مطالعه شرطى حياتى است. T}.10 نكته در روش مطالعه:{T 1. به قول آدريل جانسون، خوب كتاب خواندن را نمى‏توان از خواص مادرزادى دانست. براى قرائت، بدون شك پرورش خاصى لازم است. 2. بهترين روش كتابخوانى در مجموع روشى است كه خواننده در اين كار بتواند زيبايى‏هاى چيزى را كه مى‏خواند دريابد و به هنگام لزوم معايب آن‏ها را بفهمد و اين البته از راه پرورش و ممارست حاصل مى‏گردد. 3. در معانى كلماتى كه براى نخستين بار به آن‏ها بر مى‏خوريد دقت كنيد. بيهوده تصور نكنيد كه سياق مطلب آن معانى را براى ما كشف مى‏كند. همان زمان بهترين وقت براى رفتن به سراغ فرهنگ لغت است. 4. اميل فاگه، نويسنده فرانسوى، عقيده دارد كه بايد در خواندن كتاب استقامت داشته باشيم. استقامت لجاجت نيست بلكه نوعى بردبارى است كه ذوق ما را مى‏پرورد و درك ما را عميق مى‏كند. 5. مون تنى، دانشمند شهير فرانسوى، در باره انتخاب كتاب و روش كتابخوانى نظرهايى بسيار بديع و زيبا دارد. يكى از اين عقايد آن است كه براى وصول به عمق معناى يك كتاب خوب بايد آن را دوبار بخوانيم و با آن تماس دائمى داشته باشيم. يك اثر پربها ما را مدت‏ها سعادتمند مى‏سازد. نمى‏توانيم با يك بار خواندن به اين درجه از خوشبختى برسيم؛ هر چند در اين يك‏بار دقت فوق العاده به كار بريم. 6. همچنين وى معتقد است، اگر بخواهيم از كتابى كه خوانده‏ايم نظر صائبى پيدا كنيم بايد راجع به آن گفت و گو كنيم. كتب خوب باب گفت‏وگوهاى پرثمر را به روى ما مى‏گشايند. اين همان چيزى است كه ما آن را مباحثه مى‏ناميم. 7. در كتاب «500 نكته درباره مطالعه» آمده است كه يكى از روش‏هاى خوب مطالعه استفاده از يادداشت بردارى است. فقط توجه كنيد كه به جاى يادداشت، رونويسى نكنيد! طرح‏هاى گوناگون بريزيد. نكات مهم يادداشت را برجسته‏تر بنويسيد. اگر مطلبى را درك نمى‏كنيد، به صورت سؤال يادداشت برداريد. 8. در كتاب «روش‏هاى تسريع در خواندن و درك» پيشنهاد شده است هنگام مطالعه ابتدا خلاصه مطلب را كه اغلب در ابتداى مقاله يا كتاب آمده است، بخوانيد. سپس عنوان‏ها و فهرست اجمالى كتاب را مطالعه كنيد سپس چند سطر از ابتداى هر عنوان را مطالعه كنيد؛ زيرا مهم‏ترين مطالب معمولاً در همين خطوط اوليه هستند. در نهايت ساير توضيحات و تفاسير كتاب را بر اطلاعات خود بيفزاييد. 9. از همان زمان مطالعه، براى به كار بستن آنچه مى‏آموزيد برنامه‏ريزى كنيد. به قول تولد: «مطالعه و عمل نكردن مانند شخم زدن و بذر نپاشيدن است». 10. بيكن جمله زيبايى در اين باره دارد: «برخى كتب را بايد چشيد، بعضى ديگر را بايد بلعيد و قليلى را هم بايد جويد و هضم كرد!. T}5 نكته در موضوع مطالعه: {T 1. امام على(ع) جستن دانشى را نيكو مى‏شمارند كه موجب اصلاح وجود آدمى گردد. «دانشى كه تو را اصلاح نكند گمراهى است.» 2. دكتر آدريل جانسون مى‏گويد: ما وقت نداريم و نمى‏توانيم هر چه را كه منتشر مى‏شود بخوانيم. بايد انتخاب كنيم؛ ولى اگر در اين انتخاب خود را به دست تصادف بسپاريم، ممكن است به راه‏هاى پيموده شده برسيم و اگر در انتخاب خود بينا نباشيم، ممكن است در راهى بيفتيم كه ديگران فرسنگ‏ها از آن را پيموده‏اند. بنابراين، بهتر است قبل از انتخاب موضوع مطالعه خود به چكيده مقالات و خلاصه آثار مهم در زمينه علمى كه به آن علاقه‏منديم سرى بزنيم تا جايگاه خود را در موضوع مطلوب خود دريابيم. 3. همچنين او عقيده دارد، هنگام انتخاب يك كتاب ابتدا از خود بپرسيم خصوصيات فكرى ما و طبع كنجكاو و حساس ما كه منبع بسيارى از شعف‏ها و حزن‏هاى ما است طالب چيست؟ شعر؟ روان‏شناسى؟ حكمت؟ هنر؟ بدين ترتيب، زمينه‏اى براى كار در موضوعى كه بدان علاقه داريم فراهم مى‏آوريم و حدودى براى خود ترسيم مى‏كنيم؛ چه همان طور كه گفتيم دانستن همه چيز غير ممكن است. 4. آندره مورو عقيده دارد، بعد از كتب آسمانى شريف‏ترين و مفيدترين كتاب‏ها بيوگرافى‏ها هستند. به قول رنه دكارت مطالعه يگانه راه آشنايى با بزرگان روزگار است كه قرن‏ها پيش از اين در دنيا به سر برده‏اند و اكنون زير خاك منزل دارند. 5. ارل.اف - رسكامون مى‏گويد: چنان كه در انتخاب دوست براى خود دقت مى‏كنيد، در انتخاب نويسنده نيز براى خواندن خود دقت كنيد. T}12 نكته در كارآيى مطالعه:{T 1. كيفيت مطالعه را بالا ببريد. به روخوانى سطحى در حالت پراكندگى فكر قناعت نكنيد. با مفهوم ومعناى مطلب ارتباط برقرار سازيد تا آنچه را كه مورد نياز است به خوبى درك كنيد. 2. حجم مطالعه حواس شما را پرت نكند. مطالعه بيش‏تر و سريع‏تر تنها بهانه‏هايى براى بيش‏تر دانستن است. پس ابتدا آنچه را مى‏خواهيد بدانيد و بفهميد برداشت كنيد و آن گاه با كلمات «سرعت» و «بيش‏تر» وسوسه شويد. 3.قبل از آن كه از موضوع اصلى كتاب منحرف شويد و به مطلب ديگرى بپردازيد، قسمت‏هايى را كه دوست داريد به خاطر بسپاريد، مشخص كنيد. 4. حتماً براى مطالعه خود برنامه‏ريزى داشته باشيد. اين كه قصد يادداشت بردارى داريد يا خير، در مورد چه موضوعى بايد تمركز كنيد، چه سؤالاتى در ذهن داريد كه در اين كتاب جواب آن‏ها را مى‏جوييد و... همه بايد از قبل برنامه‏ريزى شده باشد. 5. بايد كتابى كه مطالعه مى‏كنيد مختص به خود شما باشد تا به راحتى در آن علامت‏گذارى و نكته نويسى كنيد. استفاده از مداد يا ماژيك رنگى به شما امكان مى‏دهد تا در مراجعه مجدد به كتاب بهره بيش‏تر ببريد. هر چند نبايد اين خطوط رنگى استفاده شما از ساير خطوط كتاب را كاهش دهد. 6. هنگام مطالعه همواره يك قلم در دست داشته باشيد؛ زيرا مطالعه آنگاه كارآيى مطلوب مى‏يابد كه همراه با مطالعه سؤالات ذهن خود را با آموزه‏هاى كتاب تطبيق دهيد و در حاشيه آن يادداشت كنيد. 7. ميان مطالعه و ساير كارهاى خود تعادلى به وجودآوريد كه هم از خواندن خسته و دلزده نشويد و هم تجربه و عمل را به بهره‏ورى مطالعه خود بيفزاييد. 8. مطالعه پراكنده باموضوعات متنافر و متناقض موجب كاهش بهره‏ورى شما مى‏شود. حتى الامكان در نوع كتابى كه براى مطالعه انتخابى مى‏كنيد مطالعات قبلى خود را در نظر آوريد تا نظم فكرى شما به هم نخورد. 9. اگر بتوانيد از هر كتابى كه مى‏خوانيد نكات مهم و كليدى آن را خلاصه‏بردارى كنيد، بر كارآيى مطالعه شما مى‏افزايد. اين راهكار آنگاه ارزشمندتر مى‏شود كه خواننده به زبان و عبارات خودش مطالب را يادداشت كند. 10. به ياد داشته باشيد علاقه و انگيزه در مورد مطلبى كه براى مطالعه انتخاب كرده‏ايد به بهره‏ورى شما از آنچه مى‏خوانيد بسيار مى‏افزايد. 11. گاه مقرر ساختن يك پاداشِ مشروط براى مطالعه حجم خاصى از كتاب به هيجان و لذت مطالعه مى‏افزايد و نوعى اثر تشويقى بر فرد مى‏گذارد. اين پاداش‏ها مى‏تواند ديدن يك برنامه تلويزيونى، رفتن به مكانى خاص، انجام يك فعاليت مورد علاقه يا حتى خوردن يك خوراكى محبوب باشد؛ مشروط بر آن كه ميزان تعيين شده مطالعه شده باشد! 12. رنگ كاغذ، رنگ قلم، نحوه نشستن، فاصله چشم با كتاب، نور محيط و ساير شرايط مكانى نيز - همان گونه كه مى‏دانيد - در كارآيى مطالعه شما كاملاً مؤثر است. T}.8 نكته در تمركز مطالعه:{T دكتر خادمى در كتاب «مطالعه روشمند» به نكاتى چند را براى ايجاد تمركز حواس لازم مى‏داند: 1. علاقه به موضوع مورد مطالعه يكى از علل مهم ايجاد تمركز و دقت در حين مطالعه است. 2. هماهنگى اراده و تخيل نيز در اين رابطه كارساز است؛ به عبارت ديگر، چشمان فرد بر صفحه كتاب و افكار ش در حال پرواز به دور دست‏ها نباشد! 3. برخى مسائل جسمى و روحى نيز مى‏تواند تمركز فرد را بر هم زند؛ مانند گرسنگى، تشنگى، سردرد يا ساير دردها، نگرانى و اضطراب. 4. برخى مسائل محيطى نيز از عوامل برهم زننده تمركزند: سروصداى زياد، نور زياد يا كم، لباس نامناسب و... . آقاى حقجو در كتاب «روش‏هاى تسريع در خواندن و درك» چند نكته مهم ديگر را نيز بر اين ليست مى‏افزايد: 5. يكى از مهم‏ترين عوامل بر هم خوردن تمركز عجله و شتاب است. اين حالت سطح مطالعه را نازل مى‏كند و تمركز را بر هم مى‏زند. 6. يكى از مسائل قابل توجه ديگر سنگينى معده و سيرى بيش از حد است. به قول حضرت رسول اكرم(ص) «پرى معده و سيرى زياد به وجود آورنده حماقت است!» اين همان خواندن و نفهميدن و به عبارتى عدم تمركز و ارتباط با مفهوم كتاب است. 7. انتخاب زمان مناسب از عوامل ايجاد تمركز است؛ مثلاً پس از استراحت خصوصاً در صبحگاهان بهترين تمركز و در ساعات خستگى و كسالت نامناسب‏ترين تمركز وجود دارد. البته در صبحگاهان لازم است قدرى ورزش كرد تابدن آمادگى لازم را به دست آورد. 8. نظم و انضباط در نوع مطالعه و ساعت مطالعه و مكان مطالعه همگى از عوامل ايجاد كننده تمركز مطلوب‏ترند. T}9. نكته در سرعت مطالعه:{T 1. دكتر فيل ريس پيشنهاد مى‏كند، اگر قصد داريد سرعت مطالعه را افزايش دهيد، حتماً ابتدا به فهرست مندرجات كتاب نظرى دقيق بيندازيد تا كليت كتاب را به دست آوريد. 2. تند خوانى هميشه مناسب نيست. در مطالبى كه به تعمق و تأمل نياز دارد اصلاً نبايد به كار گرفته شود. 3. مغز ما هميشه تندتر از بيان ما كلمات را دريافت مى‏كند. براى افزايش سرعت سعى كنيد عادت بلند خوانى كتاب راترك كنيد. 4. تمرين كنيد، به جاى درك لغت به لغت يك جمله، به درك گروهى لغات عادت كنيد. 5. به نظر نويسنده كتاب «تسريع در خواندن و درك» يكى از عوامل كندخوانى برگشت است؛ يعنى آن كه فرد مرتب نگاه خود را به خطوط پيشين بر گرداند. اين كار تمركز فرد را از ميان مى‏برد و وقت زيادى را تلف مى‏كند. هنگام مطالعه چشم بايد به طور مستقيم و به موازات صفحه حركت كند و از پريدن به سطور بالا و پايين دورى جويد. 6. كسانى كه با انگشت خط مورد مطالعه را دنبال مى‏كنند، بايد اين عادت را ترك گويند؛ زيرا در تند خوانى فقط چشم كار مى‏كند نه دست و نه زبان. 7. نويسنده كتاب «مطالعه روشمند» بر اين باور است كه حتى تكان دادن سر هنگام مطالعه از سرعت مطالعه مى‏كاهد. پس بهتر است اين گونه بگوييم: در تند خوانى فقط چشم كار مى‏كند نه دست، نه زبان و نه سر. براى ديدن همه صفحه كتاب اصلاً به حركت سر نيازى نيست. صفحه، خود در دامنه بينايى قرار دارد. 8. ايشان از مشكل ديگرى به نام «خالى خوانى» نام مى‏برد كه عبارتست از سرگردانى چشم در حاشيه سفيد كتاب يا لابه‏لاى خطوط و يا هر قسمت غير مفيد صفحه. اين حالت را ديدن غير مفيد نيز مى‏گويند و موجب كاهش سرعت مطالعه مى‏شود. 9. حتى نوع ورق زدن نيز به صرفه‏جويى در وقت كمك مى‏كند. ورق زدن درست آن است كه با دست چپ واز گوشه بالايى صفحه صورت گيرد و چند لحظه قبل از پايان صفحه براى تورق آماده باشد. كسانى كه با دست راست و از گوشه پايينى صفحه ورق مى‏زنند، از سرعت و تمركز خود مى‏كاهند. T}5 نكته در محافظت از كتاب:{T در كتاب «هنر كتاب خواندن» به چند نكته جالب توجه اشاره شده است: 1. كتابى كه جلد شده باشد، از كتاب بدون جلد بهتر و سالم‏تر باقى مى‏ماند. اين احتياط را فورى و به محض خريد كتاب انجام دهيد. 2. كتاب‏هاى خودرا در قفسه‏هاى شيشه‏دار نگه‏دارى كنيد تا گرد و غبار هوا كم‏تر به كتاب‏ها آسيب برسانند. 3. اگر چاره‏اى جز استفاده از يك كتابخانه روباز نداريد، حداقل گاه كتاب‏ها را از گرد و غبار پاك كنيد و براى كاهش آسيب رسانى حشره بيد كتاب‏ها را ورق بزنيد و هوا دهيد. 4. استفاده از هواكش و تهويه مناسب در محل كتابخانه به عمر مفيد كتاب‏هاى شما مى‏افزايد. 5. هنريش هين مى‏گويد: هر كجا كتاب را بسوزانند، روزى انسان‏ها را خواهند سوزاند. در اين دنياى شتاب زده كه با «بحران قرائت» روبه‏رو شده است، دردى از اين عمومى‏تر نمى‏توان يافت كه مردم كم مى‏خوانند، سريع و شتاب زده مى‏خوانند، بد مى‏خوانند و... . اين عبارت را دكتر جانسون در كتاب خويش به كار برده و بسيار ابراز نگرانى كرده است. واقعاً سرنوشت كتاب و كتابخوانى به كجا خواهد كشيد؟ او مى‏گويد: «مردم گويى امروز از كتاب مى‏ترسند. اين بيمارى متأسفانه عمومى و همه گير شده و شايد بهتر باشد آن را بيمارى ترس از كوشش نام نهاد.» اين آرزويى كهن و ديرينه بوده است كه روزى بشر با تفكر و مطالعه انس گيرد و ساعات عمر خويش را با مطالعه پربركت سازد؛ شايد حتى پيش‏تر از آن كه سقراط بگويد: «جامعه وقتى به سعادت و فرزانگى مى‏رسد كه مطالعه كار روزانه‏اش باشد». ما نيز اين گلگشت را با همان آرزو به پايان مى‏بريم و به عنوان حسن ختام سخن دو تن از بزرگ‏ترين نويسندگان جهان و جمله‏اى زيبا از مولاى متقيان على(ع) را زينت بخش نوشتار مى‏سازيم. امام على(ع): هر كس اهل مطالعه باشد در سايه مطالعه كتب، به آرامشى بسيار والا دست مى‏يابد كه هرگز از او سلب نمى‏شود. ويكتور هوگو: خوشبخت كسى است كه به يكى از دو چيز دسترسى دارد: يا كتاب‏هاى خوب و يا دوستانى كه اهل مطالعه كتاب باشند. تولستوى: در دنيا لذتى نيست كه با لذت مطالعه برابر باشد. V}منابع: هنر كتاب خواندن، آدريل جانسون. 500 نكته درباره مطالعه، فيل ريس. مطالعه روشمند، عين الله خادمى. روش‏هاى تسريع در خواندن و درك، محمد حسين حقجو. چگونه فرزندم را به مطالعه علاقه‏مند كنم؟، مانفرد وسپل. سلسله مقالات (دانش، مطالعه، كتاب)، حسين خنيفر. 4500 سخن از بزرگان، مجيد اصلان پرويز. انديشه بزرگان، حسين رحمت‏نژاد. {V
کد سوال : 1026
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : عشق دو سويه در مورد ائمه(ع) چگونه است؟ مثلاً آيا وقتى ناگهان ياد مولا امام زمان(عج) يا امام رضا(ع) در دل ما مى‏افتد و چشمان ما پر از اشك مى‏شود و بى‏اختيار قلبمان متوجه آن حضرات مى‏شود، ايشان به ما توجه مى‏كنند يا خير در يك لحظه اختيارِ قلب انسان را مى‏گيرند؟ خواهشمند است بيش‏تر توضيح دهيد؟
پاسخ : روابط انسان‏ها انواع مختلف دارد. برخى از رابطه‏ها مسؤول اعتبارى و قراردادى است و تنها براى حل مشكلات و سهولت در امور زندگى ايجاد گرديده است. رابطه يك مسؤول و افراد زير دستش اين گونه است؛ يعنى امرى قراردادى است و از نظر وجودى در ذات طرفين تأثيرى ندارد؛ به عبارت ديگر، فردى كه رئيس يك اداره يا مؤسسه مى‏شود، اين عنوان بر واقعيت وجودى و مايه‏هاى درونى‏اش چيزى نمى‏افزايد و حتى گاه جاى طرفين در اين رابطه عوض مى‏شود و رئيس زيردست و زيردست رئيس مى‏گردد. گاه رابطه واقعى و تكوينى است و قرارداد دو طرف هيچ تأثيرى در آن ندارد. اين نوع رابطه تحت اختيار و انتخاب دو طرف نيست؛ رابطه‏اى وجودى است كه سهم وافرى از حقيقت و واقعيت دارد. رابطه بين پدر و مادر و فرزندان از اين قبيل است؛ يعنى در تكوين ريشه دارد و منشأ آثار بسيارى مانند محبت و علاقه و ظهور عواطف و احساسات است. اين گونه رابطه‏هاى حقيقى، سرچشمه بسيارى از زيبايى‏ها و خلاقيت‏ها و صفات عالى انسانى و خدايى است. دخترى كه شايد در منزل پدر چندان احساس مسؤوليتى نداشته باشد؛ بسيارى اوقات بر طبل تنبلى و بى‏عارى مى‏كوبد و خود را مهمان دائمى خانواده تصور مى‏كند، پس از ازدواج هنگامى كه در نيمه شب صداى گريه نوزاد دلبندش را مى‏شنود، سراسيمه از خواب مى‏پرد و سختى بى‏خوابى را از ياد برد. رابطه بين انسان و خالق هستى از نوع رابطه‏هاى اصيل و استوار است، در اعماق جان و فطرت دارد و بر قلب و روح انسان خيمه زده است؛ رابطه‏اى بر اساس شوق خالق متعال به مخلوقش و احتياج بنده ضعيف به خداى غنىّ و عزيز مى‏باشد: P}سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟{E}ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود{P در حديث قدسى آمده: H}«لو علم المدبرون كيف اشتياقى بهم لماتوا شوقا{Hً؛ اگر بندگانى كه به من پشت كرده و از من روى برگردانيده‏اند، مى‏دانستند چقدر مشتاق آن‏هايم، از شدت شور و شوق جان مى‏سپردند». البته رابطه خداوند و همه بندگان يكسان نيست و در برخى موارد قوى‏تر و محكم‏تر است؛ يعنى خداوند به بندگانى كه بيش از ديگران آداب بندگى و رسم تقوا و عبوديت را مراعات مى‏كنند، لطف و عنايت ويژه دارد با آن كه لطف او گسترده و فراگير است و همه مخلوقات زير چتر لطف و رحمت او قرار دارند. رابطه اولياى خداوند متعال و پيروان و شيعيان آن‏ها نيز سايه‏اى از همان رابطه عميق بندگان و خداوند است. اين رابطه معنوى و استوار براى كسانى كه از چارچوب اين رابطه بيرونند به خوبى قابل درك نيست. در فرهنگ شيعه، رابطه امام معصوم و شيعيان ازلى است و عمقى به ژرفاى دريا و لطافتى به نرمى نسيم بهارى و ثمرى به شيرينى بهشت دارد. در حديثى از حضرت صادق(ع) مى‏خوانيم: «H}رحم الله شيعتنا! خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بماء ولايتنا، يحزنون لحزننا و يفرحون لفرحنا؛{H خداوند شيعيان ما را مورد لطف خاص خويش قرار دهد. آن‏ها از زيادى سرشت ما خلق شده‏اند و وجودشان را با آب ولايت ما سرشته‏اند و [به همين دليل‏] در شادى ما شادان و در غم و غصه ما غمناكند». اين رابطه رابطه‏اى بس عميق و دقيق است كه روح ائمه(ع) را به روح شيعيانشان پيوند زده، به گونه‏اى كه غم و شادى هر كدام در ديگرى اثر مى‏گذارد؛ هر كدام به عالم روح ديگرى نفوذ مى‏كند و از آن اثر مى‏پذيرد. يكى از شيعيان حضرت على(ع) به نام «رميله» چنين مى‏گويد: من دچار تبى شديد شدم. هنگامى كه از شدت آن كاسته شد، غسل كردم و براى رسيدن به ثواب نماز جمعه و درك فضيلت نماز با مولايم على(ع)، به مسجد آمدم. زمانى كه حضرت(ع) به منبر شتافت و مشغول سخنرانى شد، دوباره تبم شدت يافت. بعد از نماز به ديدار على(ع) رفتم. حضرت علت بيمارى و ناراحتى‏ام را پرسيد و من توضيح دادم. حضرت فرمود: اى رميله، هر مؤمنى كه بيمار مى‏شود، ما نيز بيمار مى‏شويم و حزن و اندوه او ما را محزون و غمناك مى‏سازد و هر دعايى كه مى‏كند ما به دنبالش «آمين» مى‏گوييم و اگر دعا نكند ما برايش دعا مى‏كنيم. اين ارتباط مقدس و عميق، ارواح اولياى الاهى و شيعيانشان را به منزله روح واحد قرار داده و چنان آن‏ها را به هم پيوسته كه ابوبصير، از ياران حضرت صادق(ع)، مى‏گويد: در مجلسى از حضرت(ع) پرسيدم: گاهى بدون علت خاص دچار غم و غصه يا سرور و خوشحالى مى‏گردم، علت چيست؟ حضرت(ع) در پاسخ فرمود: H}«انّ ذلك لحزن و فرح يصل اليكم منّا اذا دخل علينا حزن او سرور كان ذلك داخلاً عليكم لانّا و انتم من نور الله عزّوجلّ؛{H اين حزن و شادى كه گاه سراغ شما مى‏آيد اثر آن غم و سرورى است كه در ما ايجاد مى‏گردد؛ و چون ما و شما هر دو از نور خداوند متعال خلق شده‏ايم، اين حالات ما در شما نيز اثر مى‏گذارد». بنابراين، مى‏توان گفت هنگامى كه ما به ياد اولياى الاهى و عظمت و بزرگوارى آنان مى‏افتيم يا مصيبت‏ها و غم‏هاى آن‏ها را به ياد مى‏آوريم و قلبمان متوجه آنان مى‏گردد و درياى دلمان به موج مى‏افتد و آسمان قلبمان ابرى و جويبار چشممان پر از گوهرهاى پربهاى اشك مى‏گردد، در اثر همان پيوند شديد روحى بين ما و آن‏ها است و در واقع عنايت و مهر آن‏ها به ما رانشان مى‏دهد؛ يعنى با لطف و توجه آن‏ها آن رابطه عميق كه شايد مورد غفلت ما قرار گرفته و قدرى مخفى شده دوباره خود را آشكار مى‏سازد و حالات ما واكنشى در برابر لطف و عنايت و فقيرنوازى آن‏ها است. البته بايد زمينه اين لطف و عنايت را خود فراهم سازيم و با شخم زدن زمين سخت دل، موقعيتى مناسب براى رشد بذر محبت آن‏ها پديد آوريم تا اين بذر به درختى تناور تبديل گردد؛ به بار نشيند و ميوه‏هاى شيرين محبت و ولا و اطاعت به ما ارزانى دارد. ما بايد با كم‏رنگ كردن حجاب‏ها و غفلت‏ها و آماده ساختن خانه دل براى پذيرايى از محبت و عنايت آن‏ها به استقبال لطف و توجه آن‏ها رويم و خود را در برابر وزش نسيم‏هاى رحمت وجود آن‏ها كه پرتوى از رحمت و كرم الاهى است، قرار دهيم و مشام جان را از شميم محبت و ولاى آن‏ها عطرآگين سازيم.
کد سوال : 1027
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا وقتى بيمارى به سراغمان مى‏آيد، مى‏توان بدون مراجعه به پزشك و مصرف دارو فقط به وسيله سوره‏ها و آيات قرآن و نيز ادعيه و توسل به ائمه(ع) شفا پيدا كرد. چه موقع مى‏توان و چه موقع نمى‏توان.
پاسخ : خداوند عالم هستى را براساس نظام اسباب و مسببات استوار كرده است. بر اين اساس، تحقق هر پديده‏اى معلول علت تامه آن است. اعتقاد به قانون عليّت امرى مشترك بين ماديون و الاهيون است بااين تفاوت كه از ديد الاهيون، اسباب وعلل در امور مادى منحصر نيستند و در كنار آن‏ها اسباب معنوى مانند دعا، صدقه، احسان به خلق و... نيز تأثير گذارند. در حقيقت، عالم هستى مجموعه‏اى زنده و با شعور است و اعمال ما به آثار و عكس العمل‏هاى گونه‏گون مى‏انجامد. البته بايد توجه داشت علت تامه موجب تحقق معلول است. علت تامه يعنى مجموعه مقدمات، مقتضى شرط و عدم مانع. هر يك از اين امور جزء علت شمرده مى‏شوند. چنان كه برخى امور مادى جز علت تامه تحقق شى‏ء هستند، گاه امور معنوى مانند دعا هم نقش جزء العلة را ايفا مى‏كنند. بنابراين، مقصود از روايت‏هايى كه آثار خاصى براى برخى از دعاها ذكر كرده‏اند، «جزء العلة» و اقتضاى اثر است نه «علت تامه». تأثير «علت تامه» بر معلول حتمى و ضرورى است و به هيچ وجه تخلف بردار نيست؛ در حالى كه مقتضى و «جزءالعلة» در صورت فقدان موانع مى‏تواند اثر كند. مثلاً اگر گفته مى‏شود: «آتش سبب سوختن چوب است»، به نحو مقتضى است؛ يعنى، تا ديگر شرايط پديدار نشوند و موانع بر طرف نگردد، عمل سوختن صورت نخواهد گرفت. بنابراين، اگر كسى چوب تر در آتش اندازد و احتراق تحقق نيابد، نبايد در آن گزاره ترديد كند. بايد جست‏وجو كند آيا آن گزاره مشروط به شرايطى نيز هست يا نه؟ و آيا مانعى براى تأثير آتش در چوب وجود دارد يا خير؟ آنگاه خواهد ديد اين گزاره، ضمن دارا بودن ارزش صدق، مشروط به شرايط متعددى چون وجود اكسيژن و عدم موانعى چون رطوبت در چوب و تناسب ميزان حرارت آتش با مقدار مقاومت چوب است. البته اگر تمام شرايط فوق و هر شرط مفروض ديگرى پديد آمد؛ يعنى علت تامه محقق شد، حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلف آن، به معناى كذب گزاره فوق است. تأثير دعا نيز به نحو «جزءالعلة» و «مقتضى» است و همراه با ديگر شرايط عمل مى‏كند. آن شرايط دقيقاً چيست؟ سهم هر يك چه اندازه است؟ آيا تأثير دعا و هر شرط ديگر در همه موارد يكسان است يا ممكن است دعا در موردى نقش اصلى‏تر ايفا كند؟ مكانيسم تأثير دعا چگونه است؟ آيا ديگر ابزارِها را در اثرگذارى تقويت مى‏كند يا خود مستقيماً اثر مى‏گذارد؟ اين‏ها و ده‏ها سؤال ديگر، مسائلى است كه فكر بشر هنوز نمى‏تواند به طور كاملاً دقيق به آن‏ها پاسخ گويد. يكى از خدمات بزرگ انبيا نيز، آگاه ساختن انسان از وجود اين عامل است؛ زيرا عقل به تنهايى هرگز نمى‏تواند چنين عواملى را بشناسد. به طور كلى با ژرف‏كاوى فلسفى و تحقيق در نصوص دينى در مى‏يابيم دايره عليّت به علل و معلولات مادى منحصر نيست و علل طبيعى مقهور ماوراى طبيعت هستند. بنابراين، براساس آموزه‏هاى دينى، دعا يكى از عوامل و علل مؤثر در عالم هستى است؛ اما «علت تامه» نيست. از برخى روايات مى‏توان بعضى از شرايط و موانع تأثير دعا و بخشى از حكمت‏هاى عدم اجابت دعا را به اجمال به دست آورد؛ اما همه شرايط و حكمت‏ها براى ما معلوم نيست و علم تجربى نمى‏تواند در اين زمينه انسان را يارى دهد. در پايان تذكر اين نكته مفيد است كه دعا در حقيقت درخواست عاشق از معشوق است و نفس خواست عبد، تجلّى عبوديت عبد و ربوبيت رب به شمار مى‏آيد.
کد سوال : 1029
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من با اين كه الان 21 سال دارم و رشته تحصيلى بسيار خوبى هم دارم با اين همه هنوز حتى يك نفر هم به خواستگارى من نيامده است. با اين كه تا به حال به چند پسر بسيار علاقه‏مند شده بودم ولى هيچكدام به خواستگارى من نيامدند. شايد به خاطر اين باشد كه من ظاهر زيبايى ندارم. نمى‏دانم، بايد از خود اين پسرها پرسيد ولى امكان ندارد. حال سؤال من اين است در صورتى كه پسر خوبى يافتم چكار كنم كه فقط اين علاقه يكطرفه و فقط از طرف من نباشد و بتوانم او را نسبت به خودم علاقمند كنم؟ البته لازم به توضيح است كه من دوست ندارم غرورم را جلوى اين پسرها بشكنم چون مى‏ترسم اون‏ها بخواهند سوء استفاده كنند چون متأسفانه اكثر پسرها به فكر هوس هستند تا عشق و وفادارى! اميدوارم جواب سؤالم را بدهيد چون من الان اعتماد به نفسم را از دست داده‏ام و فكر مى‏كنم هيچ كسى من را دوست ندارد و من ارزش زن شدن و مادر شدن ندارم.
پاسخ : به نظر مى‏رسد بالا رفتن سن ازدواج در جامعه - اگر نگوييم عامل اصلى - حداقل يكى از مهم‏ترين عواملى است كه در به وجود آوردن اين مشكل كه مشكل بسيارى از جوانان نيز به شمار مى‏آيد، نقش دارد. بنابراين، بهتر است در ابتدا به بررسى اين سؤال پرداخته شود كه چرا سن ازدواج بالا است و جوانان دوستدار عفت و پاكدامنى چگونه اين نياز به وديعه گذاشته در درونشان را به گونه‏اى صحيح و عقلانى تأمين وارضا كنند؟ در پاسخ به اين سؤال مى‏توان به عواملى چند اشاره كرد: 1. ارتقاى سطح علمى جامعه انگيزه شديدى را در تمام جوانان دختر و پسر ايجاد كرده تا در ابتداى زندگى و مقدّم بر هر نياز ديگر خود به كسب دانش بپردازند. آن‏ها، به گمان اين كه تحصيل علمى با ازدواج تنافى و تضاد كامل دارد، به كسب علم و اخذ مدارج علمى بالاتر بيش‏تر اولويت مى‏دهند و بر اين باورند كه با مدرك بالاتر از ازدواج موفق‏تر و زندگى مرفه‏تر و آسوده‏ترى برخوردار خواهند بود. بنابراين، براى تحصيل علم، ازدواج را به تأخير مى‏اندازند. 2. اشتغال و نداشتن منبع درآمد كافى مشكل ديگرى است كه جوانان با آن روبه‏رو هستند و مى‏خواهند با اطمينان يافتن از داشتن پشتوانه مايل مناسب و حتى گاه با لزوم پس‏انداز كردن امكانات، به ازدواج روى آورند. تا بتوانند پاسخگوى نيازهاى اوليه خانواده خود باشند؛ به همين جهت، جوانان و خانواده‏هاى آن‏ها به خود اجازه نمى‏دهند قبل از حل جدى اين مسأله به ازدواج بپردازند و در نتيجه ازدواج پسران و دختران به تأخير مى‏افتد. 3. موج رو به افزايش قبولى دختران در مراكز دانشگاهى و ارتقاى سطح علمى آن‏ها تعادل پذيرفته شدگان و فارغ التحصيلان پسر و دختر را بر هم زده است. با توجه به بافت فرهنگى جامعه ما معمولاً دخترانى كه از سطح علمى و مدرك بالاترى برخوردارند حاضر نيستند با پسرهايى كه از سطح علمى پايين برخوردارند ازدواج كنند؛ مثلاً يك دختر خانم ليسانس معمولاً حاضر نمى‏شود با يك پسر ديپلم ازدواج كند. از طرف ديگر، پسرانى كه مدرك علمى پايين‏ترى دارند معمولاً به خود اجازه نمى‏دهند به خواستگارى دخترانى كه سطح علمى و مدركشان بالاتر از آن‏ها است بروند. به همين ترتيب است كه سن ازدواج در جامعه افزايش يافته است. البته افزايش سن ازدواج جوانان يكى از عوارض سوء اين مسأله است كه بايد مسؤولان جامعه در سطح كلان به بررسى عميق اين زمينه و پيامدهاى گسترده منفى آن بپردازند. 4. افزايش سطح انتظار خانواده‏ها و جوانان و عدم اجتناب از برخى تشريفات غير ضرورى نيز به افزايش سن ازدواج كمك كرده است. 5. حوادثى نظير جنگ، گسترش ارتباطات بين كشورها و مسافرت‏هاى خارجى، سربازى پسرها و نظاير آن نيز تا حدودى در به هم خوردن تعادل بين پسران و دختران بى‏تأثير نبوده است. با توجه به آنچه ذكر شد، هر چند دغدغه ازدواج در سنين ازدواج براى جوانان عزيز و گرامى امرى طبيعى است؛ ولى با توجه به عواملى كه سن ازدواج را افزايش داده و موانعى كه بر سر راه ازدواج براى جوانان وجود دارد، نبايد مسأله نداشتن خواستگار موجب نگرانى و اضطراب شديد شود و نگرش فرد به جهان و نظام آفرينش را تغيير دهد يا موجب افت تحصيلى و در بعضى مواقع مشكلات روانى و بيمارى گردد؛ زيرا: اولاً، سن ازدواج در جامعه كنونى افزايش يافته است. اين واقعيت اجتماعى مطلوب نيست و بايد در پى كاهش آن بود؛ ولى بايد به عنوان يك واقعيت تلخ و رنج آور پذيرفته شود. حتى برخى دختران در سنين بالاتر از 30 سال ازدواج مى‏كنند و ازدواج موفقى هم دارند. بنابراين، بايد گفت: كلبه احزان شود روزى گلستان غم مخور. ثانياً، گمان نشود تعدد خواستگار نشانه يا دليل برترى يا داشتن كمال فردى است و نداشتن آن نشانه نقص و ضعف. چنان نيست كه همه دختران داراى خواستگارهاى متعدد چنين و چنان باشند. خيلى از خانم‏هاى متأهل كه در زندگى مشترك خود نيز خوشبخت هستند، مى‏گويند شوهر من اولين و آخرين خواستگارم بود. پس كثرت خواستگاران خيلى مهم نيست. ثالثاً، اگر در زندگى بسيارى از كسانى كه خواستگاران بسيار داشتند يا زود ازدواج كردند - به خصوص در مواردى كه آشنايى‏ها از طريق‏هاى غير مشروع انجام گرفته - دقت و تأمل كافى صورت گيرد، آشكار مى‏گردد كثرت خواستگار يا زود ازدواج كردن به صلاح دختر و زندگى‏اش نبوده است و در واقع شرّى است كه به دنبال عدم رعايت اصول اخلاقى و ارزشى و بى‏توجهى به عفت و عفاف گريبانگير فرد گرديده و مدت‏ها زندگى مشترك دختر و خانواده‏هاى دو طرف را تلخ ساخته است. خداوند مى‏فرمايد: «M}چه بسا شما چيزى رادوست نداريد ولى خير شما در آن است و چه بسا شما چيزى را دوست داريد ولى آن چيز براى شما شرّ است{M؛ A} عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئاً و هو شر لكم.{A» پس تعدد خواستگار و زود به خانه بخت رفتن هميشه به معناى خوشبختى نيست. اگر به حفظ پاكى و عفت خود استمرار بخشيد و در امتحان الاهى موفق و سرافراز شويد، خداوند از طريقى كه هيچ كسى نمى‏داند، فرد صالح و شايسته و لايقى را به سراغ شما مى‏فرستد. مطمئناً شما هم خوب مى‏دانيد عفت از هر ارزش ظاهرى ديگرى گرانسنگ‏تر و ارزشمندتر است و در واقع با هيچ امر ديگرى قابل مقايسه نيست. در پايان پيشنهاد مى‏كنيم به راهكارهاى عملى زير توجه فرماييد: 1. تا زمانى كه كسى به خواستگارى شما نيامده، فكر و ذهن خود را از مسائل مربوط به ازدواج، خواستگارى، ارتباط با جنس مخالف و نظاير آن خالى كنيد و بيش‏ترين تلاشتان درس و ادامه تحصيل باشد؛ زيرا بهترين فرصت براى رشد و كمال و كسب مدارج علمى و عملى دوران جوانى و تحصيل است. شما مى‏توانيد باعمق بخشيدن به مطالعات و فعاليت‏هاى علمى‏تان به يكى از امتيازات و ارزش‏هايى كه مى‏تواند در آينده و خوشبختى‏تان مؤثر باشد دست يابيد. افزون بر اين، با كم‏تر فكر كردن به اين مسأله و توجه به تحصيل و مطالعه و پيشرفت‏هاى علمى، اعتماد به نفستان نيز بيش‏تر خواهد شد. 2. مطمئن باشيد با حفظ شؤون اخلاقى و دينى و رعايت وقار، متانت و حجاب كامل بهتر خواهيد توانست خود را از دام خطا و لغزش حفظ كنيد. بى‏ترديد جوانان غيرتمند، اهل زندگى و وفا وعشق و متدين و هم شأن شما سراغ افرادى چون شما خواهند آمد و براى ازدواجى موفق از شانس بيش‏ترى برخوردار خواهيد بود. پس در حفظ متانت و وقار خود بيش‏تر دقت كنيد و همان طور كه خودتان نيز به اين حقيقت دست يافته‏ايد پسرهايى در پى برخى روابط با جنس مخالف هستند، بيش‏تر به فكر هوس هستند تا عشق و وفادارى. چه بسا براى دخترى همچون شما كه به اين واقعيت تلخ اجتماعى رسيده است نيازى نباشد تجربه‏هاى تلخ دختران و جوانانى را كه گمان مى‏كردند مى‏توان با زير پا گذاشتن عفت و وقار و حجاب به همسر دلخواه دست يافت، تكرار كنيد؛ زيرا مى‏توانيد از تجربه تلخ ديگران بهره گيريد. يكى از جوانانى كه قربانى اين تجربه تلخ شده است، مى‏نويسد: «اكنون پى برده‏ام حتى پست‏ترين پسرها دنبال سنگين‏ترين و باوقارترين دخترها مى‏گردند.» بنابراين، اگر به دنبال خوشبختى و آرامش روانى در زندگى مشترك با همسرى مناسب و شايسته هستيد، به اين نكته مهم در ابتداى زندگى بيش‏تر توجه داشته باشيد كه البته مطمئنيم توجه داريد. 3. در صورتى كه نياز به ازدواج به مرحله وجوب رسيده است و فرد مناسب و شايسته‏اى نيز توجهتان را به خود جلب كرد. اولاً، در صدد گفت‏وگوى مستقيم (چه حضورى، مكاتبه‏اى و تلفنى) با وى نباشيد؛ چون هم مخالف عرف و عقل و شرع و محل لغزش و خطا و به دام هوس افتادن است و هم با پاسخ منفى وى غرورتان شكسته خواهد شد. بنابراين، بهتر است از فرد واسطه‏اى كه حتى المقدور متأهل باشد، بخواهيد از جانب خودش شما را به وى معرفى كند - به طورى كه ايشان از تمايل درونى و ابتدايى شما مطلع نشود - تا اگر مطلوب واقع شد، به طور رسمى به خواستگارى‏تان بيايد. راه ديگر اين كه: چنانچه در دانشگاه ياشهرستان محل سكونتتان مركز يا كانون ازدواج مورد اعتماد وجود دارد، به آنجا مراجعه كنيد و شرايط خود را براى ازدواج ارائه دهيد تا مشخصات شما به فرد مناسبى داده شود و مقدمات خواستگارى رسمى و ازدواجتان فراهم آيد. تأكيد مى‏شود آن مركز بايد كاملاً شناخته شده و مورد اعتماد و تأييد مسؤولان رسمى دانشگاه باشد. در پايان مطلب را با اين آيه شريفه قرآن كه مى‏فرمايد: «A}و العاقبة للمتقين{A» خاتمه مى‏دهيم. به اميد موفقيت و كاميابى و خوشبختى براى شما جوانان پاكدامن و جوياى سعادت واقعى.
کد سوال : 1030
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : مگر اسلام آزادى عقيدتى را قبول ندارد، پس چرا مجازات سختى را بر مرتد تحميل مى‏كند؟ آيا اسلام دين حق و منطبق بر عقل و برهان نيست، پس چرا با تحميل مجازات درصدد ابقاء اجبارى مسلمانان بر دين خود كه سابقاً و چه بسا از روى ناآگاهى انتخاب كرده‏اند، برمى‏آيد؟ اصولاً ارتداد به چه معنى است؟ اسباب تحقق آن كدام است؟ ماهيت حقوقى آن چيست؟
پاسخ : در قلمرو حقوق و آزادى‏هاى مذهبى، مسأله ارتداد، از مهم‏ترين و حساس‏ترين موضوعات شمرده مى‏شود. T}ارتداد چيست؟{T «ارتداد» كه از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معناى بازگشت است. در فرهنگ دينى، بازگشت به كفر ارتداد و ردّه ناميده مى‏شود،(1) البته مسأله ارتداد و احكام جزايى مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخى ديگر از اديان و مذاهب بزرگ نيز هر گاه كسى از دين برگزيده و منتخب روى گرداند ،كافر به شمار مى‏آيد و بدان سبب كه از دين سابق برگشته، مرتد خوانده و مجازات مى‏شود.(2) در فرهنگ اسلامى از آن جهت كه دين حقيقى نزد خدا اسلام است،(3) هر كس خداى متعال يا وحدانيت وى، حيات پس از مرگ(معاد)، شريعت اسلامى يا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، كافر قلمداد مى‏شود.(4) البته جوهره همه اديان الهى واحد است؛ گرچه به مقتضاى تفاوت شرايط اجتماعى، شرايع نيز تفاوت مى‏يابند؛ در هر عصرى، تنها يك شريعت بر حق است و ساير شرايع، به دليل تفاوت شرايط قبلى يا وقوع تحريف، نسخ مى‏شود.(5) احترام اسلام براى شريعت‏هاى پيش، مانند يهوديت و مسيحيت، صرفاً به دليل تحمل و بردبارى و تسامح عملى و تأييد همزيستى مسالمت‏آميز است نه پذيرش حقانيت و اصالت كنونى آن‏ها.(6) بنابراين، چنان كه علامه مطهرى مى‏فرمايد: «كافى نيست كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين باشد كه آن دين، منتسب به يكى از پيامبران آسمانى باشد، با اين استدلال كه همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار، در همه وقت يكسان هستند، بلكه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است كه در هر زمان، پيغمبر صاحب شريعت از سوى خدا در آن عصر را اطاعت كنند تا آن كه نوبت به حضرت خاتم الانبيا(ص) رسيده است. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى را بجويد، بايد از دستورهاى دين او راهنمايى بجويد و به حكم صريح قرآن، دينى جز اسلام پذيرفته نيست.(7) و حتى اگر مراد از اسلام، خصوص دين ما نباشد بلكه منظور(معناى لغوى آن يعنى) تسليم خدا شدن باشد، بايد دانست كه حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان شريعت محمدى(ص) است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس؛ چه اين كه اين شريعت، آخرين دستور الهى است و همواره بايد از آخرين دستورها تبعيت كرد. البته بايد توجه داشت كه ميان پيامبران اختلاف و نزاعى وجود ندارد، لكن انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد(8) و بداند كه پيامبران سابق، مبشر پيامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آن‏ها، بوده‏اند و پيامبران لاحق، مصدق پيامبران سابق بوده‏اند.(9) پس لازمه ايمان به همه پيامبران(كه مورد تأكيد قرآن است)(10) اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره او است».(11) البته كفار به سه گروه تقسيم مى‏شوند: 1. اهل كتاب: يهودى‏ها و مسيحى‏ها 2. شبيه اهل كتاب: زرتشتى‏ها. بر اساس روايات، زرتشتيان داراى كتاب آسمانى بودند كه در طول تاريخ ازميان رفته است. 3. مشركان و ساير كفار(12) قرآن كريم، همواره اهل كتاب را از مشركان جدا كرده است؛ براى مثال مى‏فرمايد: «A}ما يودالذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين أن ينزل عليكم من خير...{A.»(13) از اين رو، با آن كه يهوديان حضرت «عزير» و مسيحيان حضرت «عيسى(ع)» را پسر خدا مى‏دانستند(14)، مشرك ناميده نشده‏اند و در اسلام روش برخورد و تعامل با آنان مانند مشركين نيست.(15) هر مسلمانى كه منكر دين اسلام گردد، مرتد نام مى‏گيرد(16) و مجازاتى سخت بر او تحميل مى‏شود. T}عوامل ارتداد{T امورى كه سبب كفر مى‏شود، هر گاه از سوى يك مسلمان صورت پذيرد، عوامل تحقق ارتداد نيز به شمار مى‏آيد. اين امور عبارت است از: 1. انكار اصل دين: مانند انكار وجود خدا، وحدانيت وى، رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) يا معاد و حيات پس از مرگ. با انكار يكى از اين امور فرد كافر مى‏شود؛ مثلاً اگر به خدا ايمان داشته باشد، ولى به شريعت حضرت محمد(ص) ايمان نياورد، كافر شمرده مى‏شود؛ «H}الكافر هو من انتحل غير الاسلام».(1{H7) 2. انكار يكى از احكام ضرورى و بديهى دين اسلام{2:(18) مانند انكار وجوب نماز يا روزه. هر مسلمانى مى‏داند در دين اسلام نماز و روزه واجب است. ممكن است كسى منكر اصل دين اسلام و شريعت محمدى(ص) نشود؛ ولى به دليل انكار يكى از احكام ضرورى اسلام كافر گشته، حكم ارتداد بر وى جارى گردد؛ «H}الكافر هو من... و انتحله(يعنى الاسلام) و جحد ما يعلم من الدين ضرورة{H».(19) البته فقها در اين مسأله كه آيا صرف انكار يكى از ضروريات دين موجب كفر و ارتداد مى‏شود - مانند بهائيان، قاديانى‏ها و افرادى چون كسروى كه پيامبر را تكذيب نمى‏كنند ولى مى‏گويند شما معانى كلمات پيامبر(ص) را نمى‏فهميد -(20) يا بايد مستلزم انكار اصل دين باشد و فرد به اين نكته توجه داشته باشد -(21) مثلاً انكار وجوب نماز و روزه، به اين معنا باشد كه من قبول ندارم در اسلام چنين حكمى وضع شده، پس(نعوذ الله) پيامبر دروغ گفته است - اختلاف نظر دارند. اگر منكر جديد الاسلام به شمار آيد يا دور از كشورهاى اسلامى زندگى كند، به گونه‏اى كه روشن نبودن بداهت اين حكم نزد وى ممكن باشد، به كفر وى حكم نمى‏شود.(22) 3. انكار يكى از احكام قطعى ولى غير ضرورى اسلام{2:(23) هر گاه كسى به طور مشخص بداند مثلاً روزه در عيد فطر حرام است يا روزه مسافر(جز در موارد خاص) باطل است و يا پوشش اسلامى بانوان واجب است، ولى با وجود اين منكر آن گردد، مرتد مى‏شود؛ چون اين امر به انكار رسول خدا(ص) يا تكذيب آن حضرت مى‏انجامد. البته لازم نيست انكار دين يا ا حكام شريعت مقدس حتماً با گفتار صريح و آشكار باشد. هر گفتار يا كردارى كه سبب تكذيب، انكار، عيب گذارى و ناقص شمردن، تمسخر و استهزاى دين اسلام يا اهانت به مقدسات(24) و كوچك شمردن و دست برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد مى‏شود؛ مانند افكندن قرآن در كثافات يا پاره يا تيرباران كردن آن. از اين روى، هر رفتار و گفتارى كه نتيجه آن عدم حقانيت دين اسلام و در نتيجه بى‏فايده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد مى‏گردد.(25) يكى از نمونه‏هاى روشن آن حكم حضرت امام خمينى درباره سلمان رشدى و مرتد خواندن او است. سلمان رشدى با صراحت به نفى و انكار اسلام نپرداخت؛ ولى به نحوى مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) و همسران و برخى از ياران آن حضرت توهين كرد - اين خود جرمى جداگانه به نام«سب النبى» است و مجازات مستقل دارد - و مسأله وحى و نزول قرآن را به سُخره گرفت. او به خواننده كتابش تلقين مى‏كند كه رسالت پيامبر(ص) و نزول قرآن كريم، دروغ و - معاذ الله - ساخته ذهن نبى اكرم(ص) است و حتى بعضى از سخنان شيطان نيز در قرآن گنجانيده شده است. T}انواع مرتد{T در فقه اسلامى مرتد دو نوع است و هر يك احكامى جداگانه دارد: الف) مرتد فطرى: كسى است كه پدر يا مادر يا والدينش هنگام انعقاد نطفه وى مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آيين اسلام را پذيرفته و سپس به كفر روى آورده است؛ مانند سلمان رشدى كه پدرش مسلمان است. ب) مرتد ملى: كسى است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وى كافر بوده‏اند؛ بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر باز گشته است.(26) البته برخى از فقها نيز اسلام يا كفر پدر يا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانسته‏اند نه هنگام انعقاد نطفه.(27) فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آيين پدر و مادرند.(28) هر گاه يكى از والدين مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده مى‏شود؛(اسلامِ حكمى) چون اسلام بر كفر برترى دارد و تابعيت برتر براى فرزند منظور مى‏شود.(29) اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نيز در حكم كافر است.(30) البته بايد توجه داشت، براى حكم به ارتداد و اجراى مجازات آن، اسلامِ حكمى كفايت نمى‏كند. بايد فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد.(31) T}مجازات ارتداد{T اگر مرتد فطرى مرد باشد، علاوه بر برخى از احكام مدنى مانند فسخ پيمان نكاح و جدايى از همسر بدون نياز به طلاق و تقسيم اموال بين ورثه، به اعدام محكوم است و توبه‏اش، از جهت ظاهرى، پذيرفته نمى‏شود؛ يعنى اگر با اعتقاد و باور قلبى توبه كند، خداى متعال مى‏پذيرد و نماز و عبادتش صحيح است؛ اما بر جريان حكم اعدامش تأثير ندارد. اگر مرتد ملى توبه كند، پذيرفته مى‏شود؛ حتى قبل از جريان هر گونه حكمى، نخست وى را به توبه و بازگشت به ا سلام دعوت مى‏كنند و سه روز - برخى از فقها مانند شيخ طوسى گفته‏اند به قدر لازم -(32) به او مهلت مى‏دهند. اگر در اين مدت توبه كرد، آزاد مى‏شود؛ و گرنه به اعدام محكوم مى‏گردد. البته زن مرتد، از هر نوع كه باشد كشته نمى‏شود. او را به توبه فرا مى‏خوانند، چنانچه توبه كرد، آزادش مى‏كنند؛ و گرنه در زندان باقى مى‏ماند، هنگام نماز تازيانه مى‏خورد و در تنگناى معيشتى قرار مى‏گيرد تا توبه كند.(33) موضوع ارتداد و آثار حقوقى اش در شريعت و فقه اسلام به اندازه‏اى روشن و بديهى است كه درباره اصل حكم كم‏ترين ترديدى وجود ندارد و همه مذاهب فقهى آن را پذيرفته‏اند؛(34) البته درباره جزئياتش اختلاف نظرهايى ديده مى‏شود؛ براى مثال، بر اساس رأى مشهور اهل سنت، بين مرتد ملى و فطرى يا زن و مرد تفاوتى وجود ندارد؛ - هر نوع كه باشد - ابتدا به توبه دعوت مى‏شود، چنانچه توبه كرد آزاد و گرنه كشته مى‏شود.(35) ابوحنيفه، مانند فقهاى شيعه، بين زن و مرد فرق گذاشته است.(36) حسن بصرى نيز معتقد است مرتد، بى‏آن كه به توبه دعوت گردد، كشته مى‏شود.(37) T}آيا ارتداد جرم است؛ ماهيت حقوقى آن چيست؟{T هر جرم از سه عنصر قانونى، مادى و روانى تشكيل مى‏شود. الف) عنصر قانونى‏ مراد از عنصر قانونى، «جرم شناخته شدن در قانون» است؛ چون هيچ عملى جرم نيست مگر اين كه قبلاً قانونى آن فعل يا ترك فعل را جرم شناخته و برايش مجازات تعيين كرده باشد. همان گونه كه گفته شد، در نظام حقوقى اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بيان شده است. در قوانين جزايى جمهورى اسلامى ايران، درباره ارتداد نصى وجودندارد؛ ولى چون اصل چهارم قانون اساسى، همه قوانين جمهورى اسلامى ايران را بر احكام شريعت اسلام مبتنى دانسته است و اصل 167 قانون اساسى مقرر مى‏دارد «قاضى موظف است كوشش كند حكم هر دعوى را در قوانين مدونه بيابد و اگر نيابد، با استناد به منابع معتبر اسلامى يا فتاواى معتبر، حكم قضيه را صادر نمايد و نمى‏تواند به بهانه سكوت يا نقض يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه، از رسيدگى به دعوى و صدور حكم امتناع ورزد» و چون دعوى مذكور به دعاوى مدنى اختصاص يا انصراف ندارد، بايد براساس منابع فقهى مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حكم كرد. ب) عنصر مادى ارتداد عنصر مادى يعنى عنصر خارجى، ملموس و محسوس كه به سبب آن ارتداد عينيت مى‏يابد؛ به عبارت ديگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادى اين پديده به شمار مى‏آيد. البته ارتداد با انكار قلبى حاصل مى‏شود؛ ولى آنچه مجازات دنيوى بر آن مترتب مى‏گردد، ارتدادى است كه با گفتار يا رفتار اظهار شود؛ مانند سخنرانى، نوشتن كتاب، مقاله و... . ارتداد تا وقتى ابراز نشود، جرم حقوقى نيست و كسى حق تحقيق و تفحص و تفتيش عقايد ندارد.(38) افزون بر اين، اگر مسلمانى اظهار كفر كند و پس از آن مدعى شود تحت فشار يا اكراه به چنين كارى مبادرت ورزيده است، چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد، ادعايش پذيرفته مى‏شود.(39) ج)عنصر روانى ارتداد عنصر روانى يعنى قصد مجرمانه داشتن. برخى از متفكران معاصر، مانند راشد الغنوشى و شيخ محمد عبده، معتقدند ارتداد، از آن جهت كه جرمى سياسى و اقدامى عملى عليه حكومت اسلامى است، مجازات دارد. بنابراين، مجازات ارتداد تعزيرى است و صرف تغيير دين جرم شمرده نمى‏شود.(40) اما آيات و روايات نشان مى‏دهد خود ارتداد، يعنى «صرف تغيير دين و عقيده»، موضوع حكم است نه همراه شدن آن با جرائم ديگر؛ براى نمونه توجه به آيات سوره محمد آيه 25، مائده آيه 54، بقره ايه 217 و رواياتى كه شيعه و سنى از رسول اكرم(ص) نقل کردند(41) و نيز روايات نقل شده از امام باقر(ع)(42) و على بن جعفر از امام كاظم(ع)(43) سودمند مى‏نمايد. در آيات و روايات ديگر، جزئيات بحث آمده است؛ ولى قيدى كه بتوان به يارى آن ارتداد را جرمى سياسى و اقدام عليه نظام حاكم اسلامى قلمداد كرد، به چشم نمى‏خورد. البته برخى آيات از جمله آيه 217 سوره بقره و مخصوصاً آيه 72 سوره آل عمران نشان مى‏دهد ارتداد به عنوان يك جريان فتنه انگيز براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مسلمانان از سوى دشمنان داخلى و خارجى مطرح بود. خداوند متعال مى‏فرمايد: «M}و جمعى از اهل كتاب‏[يهودى‏ها به پيروان خود] گفتند [برويد در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد[و از آيين اسلام بازگرديد] شايد آن‏ها از آيين خود بازگردند{M»(44) اين آيه صريح در تلقى ارتداد به عنوان يك توطئه است. در واقع، نه اسلام آوردن آنان حقيقى بود و نه كفرشان در تحقيق علمى ريشه داشت. اين كردار آن‏ها مقدمه‏اى بود براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مسلمان تا آنان از خود بپرسند اگر اسلام حق و درست است، پس چرا اهل كتاب كه از بشارات آسمانى پيشين آگاهند، از آن بازگشتند؟ اين كار آن‏ها به واسطه حسادت بود نه خيرخواهى.(45) عامل سوم هوس برخى از مسلمانان است. شيطان اين كار ناروا را نزد آنان خوب جلوه مى‏دهد و از جاه‏طلبى و ديگر مطامع پست دنيوى براى فريفتن و پيوند زدنشان با دشمنان بهره مى‏برد.(46) چه بسا بتوان به واسطه قرائن و شواهد مذكور در اين آيات، مجازات مذكور در روايات را به ترتب آثار اجتماعى بر ارتداد افراد مقيد دانست؛ يعنى هر گاه كسى كه از دين خارج شده، با تبليغ ارتداد خود، در اذهان عمومى ترديد و شبهه پديد آورد و روحيه ايمانى جامعه را تضعيف كند، با آن مجازات روبه‏رو مى‏شود.(47) بنابراين، ارتداد به عنوان اخلال در نظم عمومى ترديد و فتنه انگيزى جرم شمرده مى‏شود نه به عنوان يك جرم سياسى و اقدام عليه نظام حاكم. پس، بر خلاف نظر شيخ محمد عبده و راشد الغنوشى، مجازات ارتداد از باب حدود الهى است نه تعزيرات.(48) به همين جهت، در روايات آمده است: «بر امام واجب است»(على الامام)؛ نه «امام مى‏تواند» (للأمام)؛ كه ناظر به تعزير باشد. با تعليل مذكور، فتنه انگيزى به عنوان قصد مجرمانه در جرم ارتداد، عنصر روانى آن را تشكيل مى‏دهد؛ ولى فتاواى فقها، مانند عمده يا همه روايات، مطلق است. بدين ترتيب، شايد جرم ارتداد در زمره جرائم صرفاً مادى قرار گيرد. جرائم صرفاً مادى جرائمى است كه تنها باانجام عمل مادى از سوى افراد و بدون در نظر گرفتن قصد مجرمانه يا وجود تقصير جزايى از ناحيه مرتكب، عنصر روانى جرم تحقق پيدا مى‏كند؛ مانند صدور چك بى‏محل.(49) در اين گونه موارد، قانون‏گذار صرف تحقق كارى را اماره قانونى يا فرض قانونى(50) بر قصد فاعل منظور مى‏كند؛ مثلاً در مسأله حرمت اجتماع زن و مرد نامحرم، فقها معتقدند اجتماع زن و مرد نامحرم در يك فضاى بسته، هر چند قصد گناه نداشته باشند، حرام و ممنوع است. حكمت منع از ارتداد در اين استنباط جلوگيرى از نفوذ بيگانگان و استفاده از ضعف فكرى افراد سست ايمان است؛ به عبارت ديگر، آن قدر اين شيوه براى ايجاد تزلزل درباورهاى دينى مردم مؤثر و رايج و در عين حال شيوه ساده است كه قانون گذار به كسى اجازه نمى‏دهد به آن نزديك شود، خواه مرتد قصد مجرمانه داشته باشد يا نه. T}فلسفه مجازات مرتد{T در تفكر الحادى اومانيستى غرب، انسان جايگزين خدا شده است و محور همه ارزش‏ها قلمداد مى‏شود؛ حقوق و قانون چيزى است كه انسان‏ها وضع مى‏كنند و براساس ميل آن‏ها تنظيم مى‏گردد. در اين نظام، معيار حقانيت و مشروعيت هر قانون و حكومتى، خواست مردم است.(51) از اين رو، انسان حاكم بر سرنوشت خويش است و هيچ كسِ ديگر، حتى خداى متعال حق ندارد برايش تصميم بگيرد. به همين سبب، اومانيسم به ليبراليسم، يعنى اباحه‏گرى، مى‏انجامد و دولت نيز جز تأمين رفاه و لذت‏هاى مادى افراد وظيفه‏اى ندارد. در فرهنگ ليبراليسم سخن از اميال، شهوت و تمنيات است نه حكمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند كه در جهت برخوردارى مردم از خواسته‏هاى نفسانى و رسيدن به هوس‏هايشان تنظيم شوند؛ به گونه‏اى كه حتى عقل نيز در اين ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش كم و كيف لذت است.(52) بر اين اساس، حق همجنس بازى به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبيعى انسان قلمداد مى‏شود كه حق پرستش خداى متعال در عقايد مذهبى مقدس و قابل دفاع است؛(53) و چون حق پرستش خدا اين قدر بى‏ارزش شمرده مى‏شود، تغيير مذهب به سليقه افراد و مطلقاً آزاد است و كسى حق ندارد از آن جلوگيرى كند.(54) اما در فرهنگ اسلامى، انسان موجودى دو بُعدى(مادى و معنوى) است؛ حكومت بايد در جهت تأمين منافع مادى(دنيوى) و اخروى(معنوى) مردم تلاش كند و منافع مادى بايد مقدمه‏اى براى تأمين منافع اخروى و معنوى به شمار آيد. از اين رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوى مقدم است. خداى متعال به مقتضاى لطف و حكمتش براى تأمين مصالح دنيوى و اخروى، شريعتى آسمانى به بشر ارزانى داشته است. در اين زمان، پذيرش عقايد اسلامى و اجرا كردن قوانين آن تنها راه نيل به آن مصالح شمرده مى‏شود. دين مقدس اسلام بنيان‏هاى اصلى ساختار فكرى خود را بر پايه خردمندى بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گيرى از فروغ عقل و تعالىِ انديشه و جدال فكرى صحيح سفارش كرده است. از اين رو، بزرگ‏ترين خيانت به بشر آن است كه با فتنه انگيزى فضاى فكرى جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومى را در تشخيص حق و باطل مشوش كرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانى و تبليغاتى عليه اسلام و مسلمانان، سدّى مستحكم به شمار مى‏آيد. دولت اسلامى، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدايى كند و آب سالم براى مردم فراهم آورد، وظيفه دارد در صورت مسموميت يا آلودگى فضاى فكرى جامعه و شيوع عقايد گمراه كننده در جهت سالم سازى آن بكوشد.(55) بنابراين، مجازات مرتد اقدامى شايسته و بازدارنده است تا ديگران دريابند نمى‏توانند ارزش‏هاى جامعه را ناديده بگيرند و هر روز به دينى جديد روى آورند. مجازات ارتداد براى استفاده بهينه از آزادى مذهبى و ايجاد فضاى سالم براى بهره‏بردارى شايسته از آن است نه محدود ساختن آزادى مذهبى. اسلام از پيروان خود پيروى كوركورانه و بى‏دليل را نمى‏پذيرد. هر گاه كسى تحت تأثير پدر و مادر و محيط و عوامل ديگر به اسلام گردن نهد با توبيخ اين آيين روبه‏رو مى‏شود. اسلام معتقد است پيروانش بايد براساس دليل‏هاى منطقى و دور از ابهام و پيچيدگى كه فرا راه همگان قرار دارد، به مبانى مذهبى پايبند گردند وگرنه صرف اظهار ايمان و به كار بستن مقررات دينى، بدون اتكا به اصول علمى درست، هيچ ارزشى ندارد. اسلام مانند مسيحيت كنونى و ديگر مذاهب ساختگى نيست كه قلمرو ايمان را از قلمرو منطق و استدلال جدا بداند. در اسلام، ايمان به مبادى مذهب و ريشه‏هاى عقايد بايد از منطق و استدلال سرچشمه گيرد. اگر از مسيحيان كنونى بپرسيم: چگونه ممكن است خدا در عين آن كه يكى است، سه تا(أب و ابن و روح القدس)باشد؟ پاسخ مى‏دهند: قلمرو ايمانى از قلمرو عقل و منطق جدا است! ولى اسلام مى‏گويد: «به بندگانم آن‏هايى كه همه گونه حرف‏ها را مى‏شنوند و در ميان آن‏ها نيكوترينشان را انتخاب مى‏كنند، بشارت بده اينان كسانى هستند كه از ناحيه خدا هدايت يافتند و اينان صاحبان خردند».(56) قرآن كريم از كسانى كه براى خدا شريك قائل شده‏اند يا به سبب تعصب مذهبى و غرور ملى بهشت را مخصوص خود و خود را ملت برگزيده خدا مى‏دانند، دليل و برهان مى‏خواهد و مى‏فرمايد: «A}قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين»{A؛ (57) بنابراين، اسلام پيش از آن كه كسى را به عنوان پيرو بپذيرد، به او هشدار مى‏دهد چشم و گوش خود را باز كند و درباره آيينى كه مى‏خواهد بپذيرد، آزادانه بينديشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع مى‏سازد - در شمار پيروانش در آيد و گرنه حق دارد هر چه بيش‏تر درباره‏اش تحقيق و بررسى كند. قرآن مجيد به پيامبرش دستور مى‏دهد: «اگر يكى از مشركان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ اين به خاطر آن است كه آن‏ها مردمى نادانند». (58) در پى اين فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پيامبر اسلام(ص) شرفياب گرديد و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مكه بماند و درباره اسلام تحقيق كند شايد حقيقت و درستى آن برايش روشن گردد و در زمره پيروانش درآيد. پيامبر فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مى‏دهم.(59) بر همين اساس، اسلام هشدار مى‏دهد چشم و گوش خود را باز و دلايل و منطق اين دين را دقيقاً بررسى كنيد، اگر شما را قانع نكرد و مجذوب اصالت و واقعيت خود نساخت، در برابرش گردن ننهيد: «A}لا اکراه في الدين ؛{A ولى هر گاه مسلمان شديد، ديگر نمى‏توانيد از آن باز گرديد»(60) اين سختگيرى، علاوه بر آن كه سبب مى‏شود مردم دين را امرى سرسرى و تشريفاتى ندانند و در پذيرش و انتخابش بيش‏تر دقت كنند، راه سودجويى را بر مغرضان و دشمنان كينه توز اسلام مى‏بندد تا نتوانند از اين راه، آيين ميليون‏ها مسلمان را بازيچه اميال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومى آن را از اعتبار ساقط كنند. البته اسلام براى زنان مرتد، بدان سبب كه از نظر سازمان دفاعى و فكرى نوعاً از مردها ضعيف ترند و زودتر تحت تأثير قرار مى‏گيرند، كيفرى آسان‏ترى در نظر گرفته است.(61) اساساً خداى متعال انسان را آزاد ولى هدفمند آفريده است. از اين رو، آزادى و حق انتخاب انسان موهبتى الهى براى نيل به كمال شمرده مى‏شود. به همين جهت، از نظر اسلام، بت پرستى و شرك و كفر و الحاد در شأن انسان نيست؛ خداوند شرك و كفر را از انسان نمى‏پذيرد(62) و مشركان را نمى‏بخشد؛A}«ان الله لايغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك...»{A ؛(63) ------------------------ پى‏نوشت ها: V}1. المفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، ص 193و192. 2. عهد قديم، سفر توريه مثنى، فصل 13؛ عهد جديد، نامه‏اى به مسيحيان يهودى نژاد عبرائيان، بند10، جمله‏32-26. 3. آل عمران(3):19. 4. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى طبرسى، ج‏1-2، ص‏128. 5. تفسير المنار، محمد رشيدرضا، ج‏6، ص 417-416. 6. پرسش‏ها و پاسخ‏ها(آزادى و پلوراليسم)، آيت الله مصباح يزدى، ج‏4. ص 78-62و38. 7.(آل عمران(3):85. 8. بقره(2):285. 9. صف:(61):6؛ بقره(2):146 10. بقره(2):136. 11. عدال الهى، مرتضى مطهرى، ص‏300-296. 12. ر.ك: كتب فقهى شيعه و اهل سنت؛ بخش جهاد. 13. بقره(2): 105. 14. توبه(9): 31و30؛ مائده(5):73و72و17. 15. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، ج‏9، ص‏282-281. 16. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج‏2، ص‏499 و المغنى، ابن قدامه(از فقهاى بزرگ اهل سنت)، ج 10، ص74. 18و17. ر.ك: كتب فقهى باب نجاسات، از جمله مرحوم محقق در شرايع اسلام و امام خمينى(ره) در تحرير الوسيله. 19. مدارك الاحكام فى شرح شرايع الاسلام، سيد محمد موسوى عاملى، ج 2، ص‏294. 20. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج‏41، ص‏601 و ج‏6، ص 488و 49؛ فقه الحدود و التغريرات، سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى، ص‏839. 21. التنقيح فى شرح العروة الوثقى، سيد ابوالقاسم خويى، ج‏3؛ ص 61و59-58 تحريرالوسيله، امام خمينى، ج‏1، ص‏115. 22. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج‏6، ص 49. 23. همان. 24. مانند حكم به ارتداد خانمى از سوى حضرت امام خمينى(ره) كه در مصاحبه راديويى به مناسبت تولد حضرت زهرا(س) در پاسخ به اين پرسش كه الگوى شما كيست، گفته بود: خانم اوشين الگوى من است؛ چون حضرت فاطمه(س) به چهارده قرن قبل تعلق داشته‏اند. 25. جواهرالكلام، محمد حسن نجفى، ج‏6، ص‏48وج‏41، ص 600. 26. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج‏1، ص‏499. 27. مبانى تكملة المنهاج، سيد ابوالقاسم خويى، ج 1، ص‏325. 28. جواهر الكلام، محمد حسن نجفى، ج‏41، ص‏602؛ تحريرالوسيله، امام خمينى، ج‏2، ص‏498. 29. همان، ج‏6، ص 49. 30. همان، ص‏45و44. 31. همان. ج‏41، ص‏617و605و603. 32. همان، ص‏613. 33. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج‏2، ص‏624؛ جواهر الكلام، نجفى، ج‏41، ص‏616-605. 34. فقه الحدود و التعزيرات، موسوى اردبيلى، ص‏836 و المغنى، ابن قدامه، ج 10، ص 76. 35. الفقه على المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزيرى، ج‏5، ص 424. 36. بدايع الصنايع، ابوبكر الكاسانى، ج‏7، ص‏135. 37. المغنى، ابن قدامة، ج‏10، ص‏76. 38. فقه الحدود و التعزيرات، موسوى اردبيلى، ص‏859. 39. همان. 40. نابردبارى مذهبى، محمد حسين مظفرى، ص‏83-82. 41. مستدرك الوسايل، محدث نورى، ج‏3، ص‏242؛ المغنى، ابن قدامة، ج‏10، ص‏76. 42. تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج‏10، ص‏161، ح‏553. 43. همان، ص‏159، ح‏544. 44. آل عمران(3): 72. 45. بقره(2): 109. 46. محمد(47): 30-25. 47. ر.ك: جزوه «دين و آزادى» سخنرانى آيت الله مصباح يزدى در مدرسه فيضيه قم. 48. از اين روى، همه فقهاى شيعه و سنى بحث ارتداد را در باب حدود مطرح كرده‏اند. 49. حقوق جزاى عمومى، محمد صالح وليدى، ج‏2(جرم)، ص‏324-323. 50. در اماره قانونى. اثبات خلاف اماره ممكن است و در اين صورت رفع اثر مى‏شود؛ اما اگر قانون گذار چيزى را به عنوان فرض قانون لحاظ كند، در صورت اثبات خلاف آن مطلب نيز آثار حقوقى‏اش مرتفع نمى‏شود.(ر.ك: الوسيط، عبدالرزاق هورى، ج‏1 و كتاب‏هاى ادله اثبات دعوى). Art.21/3/universal)...The will of the people shall be the basis of the authority of government .51 (.Dec.of Humanights 5. ر.ك: ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر دزفولى. Arguing About law,An Introduction to LegaL phiLosophy;u.s.A:Wadsworth ;Altman Andrew .53 .publishingompany,1996,p.146 54. ماده 18 اعلاميه جهانى حقوق بشر. 55. هفته نامه پرتو، 81/10/2.(سخنرانى آيت الله مصباح يزدى) 56. زمر(29): 18. 57. بقره(2):111؛ انبياء(2):24؛ نحل(16):64. 58. توبه(9): 6. 59. اسدالغابه، ج‏3، ص‏22. 60. بقره(2): 256. 61. اسلام و حقوق بشر، زين العابدين قربانى، ص‏482-480. 62. زمر(29):7. 63. نساء(4):116. {V
کد سوال : 1032
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در چه صورت انسان مى‏تواند در روحيات و اخلاقيات و معرفت شخص ديگر تأثير بگذارد؟
پاسخ : مسأله تأثيرپذيرى يا تأثيرگذارى به توان‏ها و قابليت‏هاى انسان در ابعاد مختلف بستگى دارد. مهم‏ترين امورى كه در تاثيرگذارى دخالت دارد ويژگى‏هاى روحى از قبيل اراده استوار، اخلاق نيكو، حسن معاشرت و توان علمى بالا است. تاثير پذيرى مثبت تا حدودى به اين امور و نيز به ميزان انعطاف پذيرى و حقيقت‏طلبى شخص ارتباط دارد؛ چنان كه تاثيرپذيرى منفى از ضعف آگاهى و اراده برمى‏خيزد. بنابراين، هر اندازه در تقويت اراده و گسترش صفات حسنه و خلق و خوى پسنديده و افزون‏سازى آگاهى‏هاى خود، به ويژه در زمينه مسائل دينى و فرهنگى و اجتماعى، تلاش كنيد به تدريج توان تاثيرگذارى بيش‏ترى خواهيد يافت. تأثيرگذارى مهارتى است كه به تدريج حاصل مى‏شود و در تحقق آن بايد تأثيرگذار و تأثيرپذير ضمن برخوردارى از آمادگى لازم و شرائط كافى در فضاى روانى مناسب قرار گيرند. رعايت اصول و نكات زير در افزايش ميزان تأثيرگذارى شما سودمند مى‏نمايد: 1. كار خود را با تحسين و قدردانى صميمانه از طرف مقابل شروع كنيد. 2. با اندكى تفحص و جست و جو، برنامه خود را با برجسته كردن يك يا چند نكته مثبت و ارزشمند در طرف مقابل و تحسين صادقانه از وى به خاطر وجود آن امر مثبت آغاز كنيد. 3. چنانچه اشتباه و لغزشى در طرف مقابل مشاهده كرديد، وى را مورد انتقاد و سرزنش مستقيم قرار ندهيد. 4. قبل از انتقاد از ديگران درباره اشتباهات خود حرف بزنيد. 5. بكوشيد شنونده خوبى باشيد و ديگران را تشويق كنيد درباره خود براى شما حرف بزنند. 6. صميمانه ديگران را دوست داشته باشيد و محبت باطنى خود را به آن‏ها اعلام كنيد. 7. به ديگران اعتبار بدهيد و كارى كنيد احساس كنند مهم هستند. 8. در خصوص كار مورد نظرتان ميل شديد در طرف مقابل ايجاد كنيد؛ به عبارت ديگر، فضاى روانى لازم را براى انجام آن عمل فراهم آوريد. 9. با ديگران چنان رفتار كنيد كه دوست داريد با شما رفتار كنند. 10. نظرها و ديدگاه‏هاى خويش را بر ديگران تحميل نكنيد؛ زيرا مردم سخن تحميل كنندگان عقيده را نمى‏پذيرند؛ با كسى كه چون سرپرست با آن‏ها رفتار كند، دوستى نمى‏ورزند و به او اعتماد نمى‏كنند. براى آگاهى بيش‏تر ر.ك: 1. آيين دوست يابى، ديل كارنگى‏ 2. دوستى و دوستان، سيد هادى مدرسى‏ 3. دوستى در قرآن، محمدى رى شهرى‏
کد سوال : 1033
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : شطحيات در عرفان به چه مى‏گويند؟
پاسخ : شطح در لغت به معناى سرريز ديگ (مقدارى از محتواى آن كه هنگام جوشيدن از لبه آن مى‏ريزد) و كلمه‏اى كه با آن بزغاله يك ساله را مى‏رانند و دور مى‏كنند و همچنين به معناى خارج شدن از احكام جارى و مقرر است.V}ر.ك: به فرهنگ فارسى، تأليف دكتر محمد معين و نيز به لغت‏نامه دهخدا.{V در اصطلاح عرفان و تصوّف، كلمات و سخنانى كه ظاهرى كفرآميز و خلاف مبانى شرع دارند و بر زبان بعضى از اهل عرفان در حال وَجد و ذوق و مستى و غلبه حال و بى‏خودى جارى مى‏گردد، شطحيات خوانده مى‏شود. آن‏ها هنگام گفتن اين سخنان به كلى از خود و احوال خود غافل و به طور كامل در ذات خداوند محو و فانى‏اند. اين نوع كلمات ظاهرى ناپسند و كفرآلود دارند - به طورى كه انسان‏هاى معتقد و بندگان خاكسار هنگام توجه و هوشيارى از تصور آن‏ها نيز دورى مى‏جويند - ولى در عين حال توجيهات و تأويلات قابل قبولى براى آن‏ها بيان كرده‏اند. نكته قابل توجه اين است كه از زبان اولياى معصوم الاهى(ع) كه به اوج قله بندگى خداوند رسيده‏اند؛ بالاترين مرتبه معرفت از آنِ آنان است؛ در عشق به خداوند و فناى در اسما و صفات و ذاتِ پاك او گوى سبقت از همه ربوده‏اند و درجه يقينشان به حدى است كه به فرموده اميرمؤمنان(ع): «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر پرده از روى حقايق كنار رود بر ميزان يقين من افزوده نمى‏گردد». هرگز كلمات ناموزون و سخنان خارج از چارچوب مقرر در شرع شنيده نشده است و شطحيات در قاموس كلمات و صحيفه سخنان نورانى آنان جايى ندارد. اين نشان دهنده مقام بلند و اوج معرفت و شناخت و گستردگى ظرفيت آن‏ها است كه حتى در حال فناى كامل در حق و جذبه روحانى جانب ادب را نگاه مى‏دارند و در هر حال، كمال عبوديت و اوج بندگى را به نمايش مى‏گذارند.
کد سوال : 1035
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براى غلبه بر هواى نفس و دل بريدن از دنيا و فقط به فكر خدا بودن چه بايد كرد؟
پاسخ : در خصوص ياد خدا توجه به چند نكته ضرورت دارد: 1. ذكر اقسامى دارد؛ مانند ذكر زبانى و قلبى. هر يك از انواع ذكر نيز از نظر كميت و كيفيت مراتب بى‏شمار دارد؛ به طورى كه هرگز ذكر يك انسان عادى - هر چند ذكر قلبى باشد - با ذكر پيامبر(ص) و ائمه(ع) برابر نيست. 2. تأثيرگذارى ذكر خدا بر دل امرى قطعى و حتمى است؛ ولى ميزان تأثير هر علتى به قوت و ضعف آن بستگى دارد. تأثير علت قوى نيرومند است و تأثير علت ضعيف ضعيف. با توجه به مراتب متعدد ذكر، ميزان تأثير آن بر افراد نيز بسيار متفاوت است. چه بسا ميزان تأثير مراتب پايين ذكر بسيار نامحسوس باشد. 3. ميزان تأثيرپذيرى دل‏ها متفاوت است. هراندازه قلب انسان پاك‏تر و از اوصاف زشت و كنش‏هاى نكوهيده پيراسته‏تر باشد، از تابش انوار الاهى بيش‏تر بهره مى‏برد و اطمينان و سكينه افزون‏ترى دريافت مى‏كند. بنابراين، براى اطمينان‏پذيرى بيش‏تر بايد به راهكارهاى زير پايبند بود: الف) بسنده نكردن به ذكر زبانى، سرايت دادن آن به قلب و از ژرفاى ضمير و سرائر وجود ذكر خدا گفتن‏ ب) خالص ساختن ذكر براى خدا و تصفيه آن از شوائب نفسانى مانند ريا و سمعه‏ ج) پيراستن نفس از عيوب و رذائل و صفا بخشيدن به آن از طريق اجراى صحيح وظايف دينى و ترك گناهان‏ چند توصيه: 1. با دوستان پاك و با تقوا رفاقت كنيد. 2. از دوستانى كه حريم حدود الاهى را مى‏شكنند به شدت بپرهيزيد. 3. در مجالس دعا و محافل موعظه و نماز جماعت شركت كنيد. 4. از پرخورى و نيز غذاهاى چرب و پرانرژى و تحريك كننده پرهيز كنيد. 5. از مشاهده صحنه‏هاى مهيج و تحريك كننده دورى گزينيد و حتى بدان نينديشيد. 6. ورزش را در برنامه منظم و روزانه خود قرار دهيد. 7. سعى كنيد هيچ گاه تنها نشويد. 8. برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهيد و بكوشيد فرصت‏هاى خود را با تفكر و مطالعه مناسب پر كنيد. 9. هفته‏اى يك يا دو روز روزه بگيريد. براى عدم وابستگى به دنيا رعايت امور زير ضرورت دارد: 1. پرهيز از آرزوهاى دور و دراز و سراب گونه‏ 2. پرهيز از شركت در مجالس پر زرق و برق‏ 3. ساده زيستى در زندگى خويش‏ 4. قرار دادن برنامه‏هاى عبادى در زندگى‏ 5. شركت در مجالس موعظه و منابر 6. معاشرت با خانواده‏هاى با معنويت و غير مجذوب به دنيا 7. شركت در تشيع جنازه‏ها و زيارت اهل قبور و تفكر درباره آن‏ها به طورى كه موجب عبرت گردد.