کد سوال : 1036
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : بعضى مواقع مىگويند بنويسيد؛ اما وقتى نمىدانيم چه بنويسيم،چه كنيم؟ من از خودم مىنويسم؛ خودى كه واقعا نمىدانم چه استعدادى دارم. وقتى به بچهها نگاه مىكنم، مىبينم چه كارهاند و چقدر توانايى دارند؛ اما نوبت خودم كه مىرسد اصلا نمىدانم كه هستم. وقتى براى ديگران كار انجام مىدهم، بر خودم مسلطم؛ اما براى خودم نمىتوانم اين تسلط را اجرا كنم يا به وجود آورم؛ مثلا همين امروز تا اوايل روز حالم خوب بود؛ ولى همين كه قدرى گذشت - اصلا نمىدانم چه شد - بى انگيزه و بى رغبت شدم. من كه هم ورزش مىكنم و هم تفريح مناسب(هر چند كم) دارم، چرا بايد زود خسته شوم؟! به راستى اگر من با همان توان كه اول كارهايم در خودم مىبينم به ادامه كار پردازم، چه سنگهاى بزرگى را از مسيرم بر مىدارم. شايد مىتوانستم يكى از بهترينها باشم.... بعضى مواقع شكستها به انسان مىفهمانند ديگر به اين روش غلط ادامه ندهد؛ اما بدا به آن زمانى كه شكستهايت را فراموش كنى و ندانى چه كردهاى. واقعا اوج بد بختى است، اگر بخواهى دوبار تجربه كنى، چه برسد به اين كه اين تجربه چند بار تكرار شود.مشكل ديگرى نيز در اين زمينه دارم و آن اين كه نمىدانم چگونه بايد آدمى ذهنش را طبقه بندى كندو چگونه بين آنها و بيرون ارتباط برقرار سازد. اصلا آيا مىتوان چنين كارى راانجام داد؟ من خودم مطمئن هستم مىشود؛ چون در غير اين صورت... به آدم موجود متفكر و با عقل نمىگويند.
پاسخ : پاسخ را با اين بيت آغاز مىكنم:
P}هرگز حديث حاضر غايب شنيدهاى {E} من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است {P
به نظر مىرسد، براى حل مشكل مطرح شده توجه به نكات و راهكارهاى زير مفيد باشد:
الف) داشتن ايمان به هدف و كارى كه انجام مىدهيد. هيچ كارى را با ترديد آغاز نكنيد. اگر با ايمان كامل به هدف به كارى روى آوريد، مطمئناً در بين راه سست نخواهيد شد. بنابراين، روشن نبودن اهميت و ارزش كار وهدفى كه در نظر داريد، از موانع استمرار عمل است. پس قبل از انجام هر كارى، اهميت و ارزش آن را شناسايى و براى خود بيان كنيدو هنگام انجام كار نيز نگاهتان به هدف نهايى و نتايج و آثار مثبت آن باشد.
ب)برجسته كردن شكستها يا عدم موفقيتها در ذهن، بسيارى اوقات مايه يأس و نوميدى مىشود. آنچه بايد از تجربههاى تلخ و عدم موفقيتها يادداشت شود، نكات آموزنده آن است تا چراغى فراروى فعاليتهاى آينده باشد.
ج)بيش از آن كه به شكستها بينديشيد، به موفقيتهاىو توانمندىهاى خود بينديشيد. خود را در انجام مسؤوليتها و كارها، مثبت و موفق ارزيابى كنيد و به خود تلقين كنيد كه من از عهدهانجام آن كار كاملاً بر مىآيم.به خود قول دهيد تارسيدن به هدف تلاش مىكنم و هرگز خسته نمىشوم.
د) تجربه نشان داده است، براى حل مشكل ضعف اراده نمىتوان تنهابه رهنمودهاى كتبى و غيابى بسنده كرد. اين مسأله، مانند بسيارى از مشكلات روانشناختى، به ارتباط مستمر با مشاور نيازمند است؛ ولى اجراى توصيههاى زير در تقويت اراده سودمند مىنمايد:
1. علل و عوامل ضعف اراده خويش را بشناسيد. توجّه كنيد ضعف اراده غالباً در عدم اعتماد به بينش و تفكر، عدم شناخت خويش، با ارزش تلقى نكردن خود، عدم امنيت روانى، عدم تدبير عقلانى در تشخيص امورو تميز اهم و مهم، شكستهاى گذشته و عوامل باز دارنده رشدو قوت نفس مانند محروميت و سرزنش و رنجهاى مستمرريشه دارد. زدودن هر يك از اين عوامل در پرتو سرمايه گذارى و برنامه ريزى امكانپذير است.
2. بايد باور كنيد چون ديگر انسانهااز توانمندىهاى بسيار برخورداريد و از ديگران كمتر نيستيد. فراموش نكنيد نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بيشتر است و نبايد خود رادست كم بگيرد. تصميم خوب در پرتو تكيه بر قوتها، جبران ضعفها و احساس توانمندى شكل مىگيرد.
3. پس از مشورت با افراد ذى صلاح، با توجّه به امكانات و توانمندىهاى واقعى خود، براى زندگى تان برنامه ريزى كنيدو بكوشيد هرگز بى جهت از آن برنامه و نظم سر نپيچيد. اوقات استراحت و تفريح و عبادت وهمه فعّاليّتها را در اين برنامه بگنجانيد تازمانى خالى نماند و توجّه به فرصت بيكارى شما را سمت تأخير انداختن كارها سوق ندهد.
4. بكوشيد براى هر رفتارى انگيزهاى قوى داشته باشيد و به ويژه از آثار مثبت تصميمگيرىها و رفتارهاى خاصّ خويش به طور كامل آگاه شويد.
5. محيط زندگى و موقعيت كارى خود را تغيير دهيد و موانع بروز اراده و فعّاليّت را نابود سازيد؛ براى مثال در موقعيتى كه به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى مىانجامد، قرار نگيريد. براى تصميمگيرىها و اقدامات خويش امنيت روانى فراهم آوريد تا بتوانيد به آرامى در برابر ديگران يا همراه آنان ابراز وجود كنيد و برجستگى فكرى و فعّاليّت به جا را از طريق تصميم آشكار سازيد.
6. هر كارى را آسان تلقى كنيد؛ زيرا در برابر اراده پولادين انسان همه سختىها آسان مىگردد. به استقبال كارهاى به ظاهر دشوار برويد و به خود تلقين كنيد مىتوانيد در اين امور درست تصميم بگيريدو افتخار موفقيت در انجام آنها را به دست آوريد.
7. رضايت خداوند را ملاك هر رفتار و گفتار قرار دهيد واز تسليم شدن در برابر تمايلات پوچ و هواهاى نفسانى بپرهيزيد. اين تسليم شدنها اراده را ضعيف و متزلزل مىسازد. تقوا و رعايت حرمت دستورهاى پروردگار براى آرامش روانى و تقويت نفس و اراده بسيار سودمنداست.
8. مدتى برنامه ريزى و تصميمات خود را با فردى ذى صلاح در ميان بگذاريد و از وى بخواهيد مراقب باشد تا در شما دو دلى پديد نيايد و اجراى تصميماتتان را به تأخير نيندازيد.
9. از خواب زياد، پرخورى و ديگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهيزيد و نگذاريد ديگران به جاى شما تصميم بگيرند.
10. با كسانى كه روحيه و اراده قوى دارند، دوست شويد.
11. بكوشيد تصميمهاتان را بافردى با تجربه در ميان نهيد از قوت و درستى شان اطمينان يابيد. پس از مشورت با اين فرد، بر اساس تدبر و انديشه خود تصميم بگيريد و بدون از دست دادن فرصت اقدام كنيد.
تصميم بايد بر تدبير وانديشه و آگاهىهاى لازم استوار باشد و به عمل بينجامد. تخلف از اين امر جز تلف كردن وقت، پيروى از افكار پوچ و سستى در عمل دستاوردى ندارد و فرد رابا زيانهاى مادى و معنوى روبه رو مىسازد. از اين رو، امور يادشده گناه به شمار مىآيد. ترديد در تصميمگيرى وتأخير در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مىشود و زيانهاى بسيار به ارمغان مىآورد.
12. تصميمات به جا و پر ارزش گذشته خود را به ياد آوريد و توجّه كنيدكه چون گذشته براى انجام دادن كارهاى مهم آمادگى داريد.
13. در تصميمها و فعّاليّتهاى اسوهها دقّت كنيد و در همسان سازى و الگو پذيرى جدى باشيد تاجرأت انجام كار يابيد و توان تصميمگيرى و اجرا در شما تقويت شود.
14. ورزش مستمر و منظم راكه در تقويت اراده بسيار مؤثر است، فراموش نكنيد.
15. با تصميمهاى آسان در كارهاى ساده،به تدريج خود باورى و توانمندى را در خويش پديد آوريد و راه را براى تصميمگيرى در امور مشكل و پيچيده هموار سازيد.
16.در موضوع مورد نظر تمركز پيدا كنيد و از اشتغالات ذهنى متعدد بپرهيزيد تاتصميمگيرى آسانتر صورت پذيرد.
17.پس از تدبير و مشورت ازعواقب تصميمهاى خود هراسناك نباشيد و به خدا توكل كنيد.پيامدهاى تصميم هاتان راكهاز قلمرو انديشه تان بيرون است و باسامان دادن احتمالهاى ضعيف سبب ترديد و تزلزل شما مىگردد،به خداوند متعال كه به بندگانش لطف و رحمت و محبت گسترده دارد،واگذاريد و به آنچه پروردگار پيش مىآورد،خشنود باشيد.خداوند شمارا سمت صلاح و مطلوب واقعىتان رهنمون مىشود.
اما درباره چگونگى طبقهبندى ذهن،بايد توجه داشت،اين امر نيازمند توانايى و استعداد خاصى است كه با تقويت برخى توانمندىهاى انسان به دست مىآيد.امورى كه در اين امر مؤثر مىنمايد،عبارت است از:
1. مطالعه مباحث فلسفى، رياضيات و هندسه كه در تفكر انتزاعى ريشه دارد و سبب رشد و تعميق آن مىشود.
2. انديشيدن درباره مسائل مختلفى كه در كلاس درس مىآموزيد يا در محاورات و گفت و گوها مىشنويد. تأكيد مىشود با تفكر و انديشيدن درباره آنها به تجزيه و تحليل بپردازيد.
3. گسترش ارتباط با افراد فكور و نكته سنج كه تفكر منطقى دارند.
4. كمتر سخن گفتن و اجتناب از پرگويى.
اميرالمؤمنين(ع) كه خود امير بيان و سخن است، در ستايش كم گويى و لزوم اجتناب از پرگويى مىفرمايد: اگر دوستدار سلامت جان و پوشيده ماندن عيبهايت هستى، كمتر سخن بگوى و بيشتر خاموش باش تا انديشهات فزونى گيرد و دلت نورانى شود.V}ميزان الحكمة، حديث 17884.{V
بنابراين، مىتوان با اجتناب از زيادهگويى و رعايت سكوت، زمينه درست انديشيدن و تفكر منطقى را بيشتر فراهم كرد.
کد سوال : 1037
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا مسائل مربوط به موسيقى اينقدر پيچيده و مبهم است. احساس مىكنم بين آنچه در اسلام آمده و آنچه در حكومت اسلامى ما اجرا مىشود، فاصله بزرگى وجود دارد. البته شايد هم از ناآگاهى من و امثال من است. بالاخره روح انسان به موسيقى نياز دارد؟ آيا اين احساس نياز تلقينى است؟ در صورت عدم نياز، خللى كه به وجود مىآيد ناشى از چيست و با چه بايد آن را پر كرد؟
پاسخ : هر گرايش طبيعى و درونى پاسخى مىطلبد. جذابيت موسيقى از اين قاعده مستثنا نيست؛ اما بايد دانست پاسخ به غرايز ابتدايى و نيازهاى پس از رشد يافتگى، ميان تمام اقوام و فرهنگها و پيروان اديان مشترك است؛ مانند آن كه همگان براى رفع تشنگى از «آب» استفاده مىكنند. تفاوت از آنجا آغاز مىشود كه براى رفع اين نياز اصلى در پى آمادهسازى و پيشنهاد نوشيدنىهاى متنوع باشيم. اينجا است كه نظريههاى انسانشناختى و فاكتورهاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى رخ مىنمايد و كنشها و واكنشها بروز مىكند. پيچيدگىها و ابهامها آنگاه فزونى مىيابد كه در عصر ارتباطات تنوع پاسخ بسيار مىشود و از ميان آن همه، انتخاب «پاسخ درست» و «بدون عوارض» و پياده سازى «جايگزين» كارى بس دشوار است و تلاش همگانى مىطلبد.
موسيقى به طور كلى دو نوع است:
1. موسيقى غنايى: هرگونه آهنگى است كه به لحاظ شكل يا محتوا موجب تحريك شهوت و متناسب با مجالس گناه است. اينگونه موسيقى، گاه آرامش تخديرگونه براى اعصاب دارد و گاه هيجانات ناهنجار براى روان؛ و غفلت از ياد خدا و پردهپوشى عقل از آثار نمايان آن است.
2. موسيقى غيرغنايى: شامل صوت قرآن، موسيقى عرفانى، مارشهاى حماسى، آواز حُدى(براى حركت دهى حيوانات) و حتى موسيقى مناسب براى رشد گياهان. اين نوع موسيقى مىتواند پاسخگوى نياز انسان باشد و با اجراهاى متنوع جايگزين موسيقى غنايى شود.
قرآن كريم نثرى هم آوا دارد و اين خاصيت يكى از ابعاد اعجاز قرآن است.V} قرآن از جهات گوناگون معجزه است از جمله فصاحت و بلاغت، اخبار غيبى، عدم اختلاف در مفاد آن، از حيث آورنده آن كه فردى امى و بىسواد بوده است و .... {Vاز تشويقى كه درباره آهنگين و نيكو خواندن قرآن وجود دارد، نتيجه مىگيريم براى بهرهمندى بيشتر از كلمات و به منظور تحصيل آرامش روانى و صفاى دل، به طور طبيعى به صوت دلنشين نيازمنديم. به همين جهت، تلاوت قرآن با صداى نيكو مستحب و محبوب خداى متعال است.
غزليات و اشعار عرفانى معنايى پرجاذبه دارد؛ شنيدن و زمزمه آن با صداى خوش بسيار آرامشبخش و آگاهىساز است و مىتواند جايگزين مناسبى براى موسيقى غنايى باشد. افلاطون حكيم مىگويد: «آن كسى كه همه عمر را به ترنّم نغمات و حظّ از زيبايى صوت مىگذراند، همان طور كه آهن در اثر آتش نرم مىشود، عنصر «غيرت» در نفس وى ملايم مىگردد و طولى نخواهد كشيد كه «شجاعت» وى نيز تحليل رود».2
از امام خمينى(ره) در اين باره آمده است: «اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و اراده شوى كه خداى ناخواسته اگر بىعزم از اين دنيا رحلت كنى، انسانِ صورىِ بىمغزى هستى در آن عالم كه محل كشف باطن و ظهور سريره است؛ و جرأت بر معاصى كمكم انسان را بىعزم مىكند و اين جوهر شريف را از انسان مىربايد. استاد معظم ما - دام ظله - مىفرمودند: بيشتر از هر چه گوش دادن به تغنّيات [موسيقىها] سلب اراده و عزم از انسان مىكند...»3. ابوعلى سينا نيز در اين باره مىنويسد: «آهنگ خوش، آن مقدار كه حكمت لازم مىشمارد، جوهر نفس آدمى را تقويت مىكند و قواى باطنى او را تمركز مىبخشد نه آن آهنگى كه امور شهوانى را در انسان تحريك مىكند».4 به اميد آن كه با همفكرى و خويشتندارى به بالندگى معنوى خود و جامعه كمك كنيم.
براى پاسخ به پرسش شما، مبنى بر نياز روحى انسان به موسيقى، توجه به نكات زير مفيد است:
1. زيبايى دوستى يكى از اميال فطرى انسان است و ابعادى وسيع دارد. آنچه در گزينشها مهم مىنمايد اين است كه رابطه هر چيز و هر رفتار را با كمال نفسانى انسان بسنجيم و آنگاه مورد ارزيابى قرار دهيم. از آن جا كه كمال مطلق خدا است، هر چه انسان را از خدا دور سازد يقيناً مايه خسرانش خواهد شد. در آيات و روايات، ضمن تأييد ميل زيبايى دوستى، اولاً به زيبايى معنوى بيش از زيبايى ظاهرى و مادى بها داده شده است؛ و ثانياً خدا جميل مطلق است. از اين روى فرمود: «الابذكراللَّه تطمئن القلوب»V}رعد(13): 28. {V. اگر انسان به اين حقيقت مطلق روى آورد، از بسيارى اوهام يا واقعيتهاى كم بها رويگردان خواهد شد.
2. اگر بر فرض ثابت شود موسيقى آثار مثبتى در نفس دارد - اين مسأله، خصوصاً به گونهاى كه عميق و ماندگار باشد، به شدت محل تأمل است -V} ر.ك: كتاب موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى، استاد علامه محمد تقى جعفرى. {V همان طور كه استاد شهيد مطهرى فرمودهاند بايد توجه داشت كه: «خيلى چيزها فايدههايى بر وجودشان مترتب است ولى اينها جاى چيزهايى را اشغال كردهاند كه اگر آنها مىبودند فوايد خيلى بيشترى مترتب مىشد...ما نمىتوانيم به آن سبك «ويليام جيمز»(بنيانگذار مكتب پراگماتيسم) بينديشيم كه هر چيزى كه يك اثر مفيد داشته باشد، پس حق است...هرگز شما نمىتوانيد به صرف اين كه يك شىء آثار مفيدى داشته باشد آن را صحيح و واقعى و از جانب خدا بدانيد».V}نوانديشان مسلمان در انديشه استاد مطهرى، على دژاكام، ص 103ù102. {Vدر توضيح اين دو نكته بايد گفت: بىترديد در ساختمان وجودى انسان هيچ ميل اصيلى به گزاف نهاده نشده است و همواره بين اميال و كششهاى فطرى انسان و واقعيات جهان هستى، هماهنگى كامل وجود دارد. اگر انسان يك يا چند ميل و كشش فطرى و اصيل داشته، از امكان ارضاى آنها برخوردار نباشد، دراين صورت بايد معتقد شد در كار خلقت فريبكارى و گزاف وجود دارد؛ در حالى كه با مطالعه در جهان خلقت در مىيابيم همه امور، از كوچكترين آنها تا بزرگترينشان، بر اساس طرحى دقيق و هدفى كاملاً حساب شده خلق شدهاند. از سوى ديگر، بايد به اين حقيقت نيز توجه كرد كه اميال فطرى انسان از قبيل حقيقت جويى، زيبايى دوستى و قدرتطلبى ما را در شناخت كمال وجودى انسان كمك مىكند، اما شعاعشان تا بىنهايت امتداد مىيابد و هيچ يك از آنها در مرتبه معينى اقتضاى محدوديت و توقف ندارد. خواستههاى نامحدود و بسنده نكردن به كاميابىهاى موقت و محدود از خصايص بارز انسان است. بىنهايت بودن خواستهاى فطرى انسان از مهمترين اختلافات اساسى انسان و حيوان به شمار مىرود. آن كه اميال فطرى انسان به امور مختلف تعلق مىگيرند، اما سرانجام همه آنها به هم مىپيوندند و ارضاى كامل و نهايىشان در پرتو ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال وكمال تحقق مىيابد. تنها در نزديكى به خدا و اتصال به معدن جمال و كمال تمام خواستهاى فطرى انسان ارضا مىگردد و انسان به مطلوب نهايىاش دست مىيابد. همه اهداف و مقصدهاى ديگر با آفت نقص و محدوديت رو به رويند و به همين جهت، نمىتوانند فطرت بىنهايت طلب انسان را پاسخ دهند.
تأكيد مىكنيم گاه امورى در مرتبه طبيعى براى بشر مفيد مىنمايند؛ اما براى حيات معقول و طيبهاش زيانبارند. از انسانهاى فهيم انتظار مىرود در سنجشها و گزينشها حيات معنوى و معقول را درنظر بگيرند. گناهان و بى بندوبارىها مرتبه طبيعى حيات انسان را پوشش داده، ارضا مىكند؛ اما درخت وجودش - موجود بى نظيرى كه ظرفيت وجودىاش نيل به خلافت الاهى است - را از ريشه مىخشكاند.V} ر.ك: خودشناسى براى خودسازى، آيت اللَّه مصباح يزدى؛ اخلاق اسلامى، محمد على سادات.{V همان طور كه قرآن كريم مىفرمايد:«A}أذهبتم طيّباتكم فى حياتكم الدّنيا و استمتعتم بها{A؛ M}شما در آخرت سرمايهاى براى حيات ابدى كه حيات حقيقى شما است، نداريد؛ چون شما نيروها و سرمايههاى پاكيزه خود را در زندگانى دنيوى از دست داديد و از آنها بهرهمندگشتيد{M.»{V احقاف(46): 20.V}
اين آيه درباره كسانى است كه در اين دنيا كفر ورزيدند و در رستاخيز با عذاب الاهى روياروى مىشوند؛ ولى ملاك، تمتع و برخوردارى از تمايلات و خواستهايى است كه موجب از بين رفتن سرمايه حياتى مىشود.V}موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى، محمد تقى جعفرى، ص 65-63. {V
پرسشهاى مهمى در خصوص موسيقى مطرح است از جمله اين كه:
1. آيا موسيقى هيجانانگيز و لذت بخش و نشاط آور است؟ اگر چنين است، پس فلسفه ممنوعيت و محروميت از آن چيست؟
2. تفاوت موسيقىهاى روحانى و غيرروحانى، خوب و يا بد و حلال و حرام در چيست؟
3. آيا موسيقى به تلطيف روح يا نفس مىانجامد؟
4. علت گرايش به موسيقى در ميان شخصيتهاى كمال يافته چيست؟
5. تأثير موسيقى بر شخصيت آدمى چگونه است؟
6. موسيقى درمانى چيست و تا چه اندازه بر اصول علمى استوار است؟
علامه محمد تقى جعفرى در كتاب «موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى» دست كم به ابعادى از پاسخ اين پرسشها اشاره كرده است.
در پاسخ به سؤال نخست شما مبنى بر وجود شكاف يا دوگانگى بين آنچه در اسلام آمده و آنچه در حكومت اسلامى ما اجرا مىشود، ضمن اعتراف به اين واقعيت در بسيارى از موارد، مىتوان آن را معلول عوامل گوناگون دانست. شمارى از اين عوامل عبارت است از:
1. دورى از زمان معصوم(ع) كه از حيث معرفت ناب به آموزههاى اصيل اسلامى محروميتهاى بسيار بر ما تحميل مىكند.
2. فقدان تجربه حكومتى: حكومت اسلامى مبتنى بر فرهنگ شيعى كه حقيقتاً در صدد اجراى فقه جعفرى باشد، به اين وسعت و مقياس، جز در مدت زمانى كوتاه در عصر معصومان(ع) تحقق نيافته است؛ به عبارت ديگر، حكومت اسلامى مبتنى بر فقه آل محمد(ص) نهالى نوپا است كه اُفت و خيزهايش در مقام عمل طبيعى است؛ به تعبير مقام معظم رهبرى، فقه ما يك فقه مغلوب است؛ يعنى شيعه به اين گستره حاكميتى نداشته است؛ و واضح است كه آموزههاى عرشى تا فرشى و زمينى نشود قابليت اجرا ندارد. در اين مرحله مشكلات بشر رخ مىنمايد و فقدان تجربه حكومتى و ناپختگىها زمينه پيدايش سردرگمىها مىشود.
3. نهادهاى حكومتى نوپا نمىتوانند پاسخگوى مناسبى براى نيازهاى مردمى در گستره وسيع باشند و همه طيفها را شامل مىشوند. در اين موقعيت، عدم تربيت دينى قوى مردم سبب مىشود آنها براى ارضاى نيازهاى خود به برخى راههاى جايگزين يا نامشروع روى مىآورند.
کد سوال : 1044
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا به نماز در اسلام اين قدر اهميت داده شده و بهترين عمل و راه رستگارى و ستون دين معرفى گرديده است، در حالى كه شايد به نظر برسد اعمال ديگرى چون امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا بيشتر در حفظ دين مؤثرند؟
پاسخ : انسان در زندگى اين جهان با توجه به «عوامل غافل كننده» به تذكر و يادآورى نياز دارد. بايد وسيلهاى او را در فاصلههاى مختلف زمانى به مبدأ هستى توجه دهد، هدف آفرينش را به يادش آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بىخبرى بازش دارد. اين وظيفه مهم به عهده نماز است1؛ به عبارت ديگر، انسان موجودى دو بعدى است و خداوند هستىبخش او را مركب از جسم و روح آفريده است. همانگونه كه وى از ابتداى خلقت جسم و ماده خويش تا پايان زندگانى در اين دنيا به افاضه از ناحيه خالق خويش نياز دارد و بدون آن لحظهاى درنگ نخواهد كرد، در زندگانى روحانى نيز از هنگامى كه درك و شعورش كامل شد تا پايان زندگانى به فيضبخشى از سوى مبدأ پيدايش خويش نيازمند است تا قلبش نميرد و به زندگانى روحانىاش ادامه دهد؛ و اين مقصود جز از راه ارتباط با آفريدگار متعال حاصل نخواهد شد؛ و چنان كه خود فرمود و در آيات بسيارى از قرآن بر آن تأكيد ورزيد: بهترين راه ارتباط با او نماز است. از اين رو، در نخستين دستورها به موسى(ع) آمده است «M}نماز را برپادار تا به ياد من باشى»{M2.
يكى از مفسران مىگويد: اين كه در اين آيه «ذكر» و ياد خدا را مخصوص نماز كرده بدان سبب است كه نماز برترين عملى است كه فروتنى و بندگى در آن نمودار مىشود؛ و به عبارتى در نماز «ياد خداوند» تجسم پيدا مىكند3.
در چندين آيه قرآن، مهمترين مسأله پس از شناخت خداوند و ايمان به او برپا داشتن نماز شمرده شده است4. امام صادق(ع) نيز مىفرمايد: پس از شناخت خداوند هيچ عملى نيست كه با نماز برابرى كند5. برخى از احاديث بر اين نكته تأكيد ورزيدهاند كه نماز اساس و پايه اصلى دين و ايمان است؛ پايهاى مركزى كه در وسط خيمه قرار مىگيرد و اگر برداشته شود، خيمه فرو مىريزد6.
برخى از اعمال چون امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا آثار بسيار دارند و بر آنها تأكيد فراوان شده است؛ اما اگر نيك بنگريم در مىيابيم همه آنها بسان طنابها يا چوبكهاى اطراف خيمهاند. البته براى برپا ماندن خيمه به همه اين طنابها و چوبكها نياز است؛ اما آنچه انگيزه كارهاى نيك را تقويت مىكند و كارهاى امر به معروف و جهاد و... جهت مىدهد ياد خدا است كه بهترين قالب آن نماز است.
قرآن كريم در دو سوره مؤمنون(آيات 1 تا 11) و معارج(آيات 22 تا 34) به ترتيب شش و هشت ويژگى انسانهاى شايسته را برشمرده و در آغاز و انجام آنها نماز را مطرح فرموده است. از نماز شروع و به نماز ختم مىگردد. اين آغاز و پايان نشان مىدهد در ميان تمام اين اوصاف توجه به نماز برترين و مهمترين آنها است؛ چرا كه نماز مهمترين رابطه مخلوق با خالق و برترين مكتب تربيت است7.
پىنوشت :
1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج 13، ص 174.
2. سوره طه(20):14.
3. الميزان فى تفسيرالقرآن، علامه طباطبايى، ج 16، ص 140.
4. بقره(2):3؛ نساء(4):162؛ توبه(9):18.
5. بحارالانوار، مجلسى، ج 82، ص 225.
6. همان، ص 218 و 223 و 227.
7. تفسير نمونه، ج 25، ص 30 و ج 14، ص 201.
کد سوال : 1046
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دخترى 24 ساله هستم كه گاهى با اراده و نيرومند قادر به انجام هر كارى هستم و گاهى قادر به انجام كوچكترين كارى نيستم و حوصله انجام هيچ كارى ندارم. در آن لحظات دلم مىخواهد فرياد بكشم و از دست خودم به عالم و آدم شكايت كنم. با اين كه دوران نوجوانى را پشت سر گذاشتهام، در همه مواقع زندگى نياز به يك دوست را احساس مىكنم، به كسى كه، در كنار ياد آورى همه عيوبم، دوستم داشته باشد. هر كسى كه اندكى مهر ائمه(ع) را در دل داشته باشد به همان اندازه دوستش دارم و در دوست داشتن ديگران برايم فقط ايمان ملاك است. امّا خود از نظر روحى در حال تعادل نيستم. فكر مىكنم يعنى فكر نمىكنم بلكه بخشى از اخلاقم شده كه به تاييد ديگران نياز دارم.هيچگاه از درگاه حق تعالى نااميد نشدهام؛ امّا دوست دارم فقط به او متّكى باشم نه به بنده او. از احساس نياز به ديگران خوشم نمىآيد. از اين كه دائما كسى باشد كه با تمام وجود دوستش داشته باشم، بدم مىآيد؛ چرا بايد ساعتها شديداً منتظر زنگ و تماس دوستى باشم كه خيلى دوستش دارم؟ مىخواهم منتظر باشم امّا در حد معمولى. نمىخواهم تك تك كلماتى كه در جملاتش به كار مىبرد، برايم مهم باشد. دوست دارم هيچ گاه - تا هنگامى كه خدا را دارم - احساس تنهايى نكنم. گاهى دلم مىخواهد خدا مثل خودمان بود كنارش مىنشستم برايش حرف مىزدم، گريه مىكردم و..... دلم مىخواهد به جاى تمام اين محبوبها در دلم فقط خدا قرار گيرد؛ و ديگران رانيز فقط دوست بدارم. شما را به خدا كمكم كنيد.
پاسخ : قبل از پرداختن به پاسخ، از مكاتبه شما كه زمينه ارائه خدمت به بهترينهاى روزگار گرديده است،تقدير و تشكر مىكنيم. اميدواريم در انجام اين خطير موفق باشيم. باتوجه به آنچه در نامه نگاشتهايد، عنايت به مسائل زير ضرورت دارد:
الف)انگيزه انسان براى انجام كارهاى مختلف هميشه يكسان نيست.اين يك پديده طبيعى است.وظيفه ما افزودن بر سطح انگيزه است كه موجب مىگردد ميزان روى آوردن به كارهاى خير و خوب و تعقيب اهداف از كسالت و بى هدف بودن بيشتر باشد. پس بايد در جهت افزايش انگيزه خود بكوشيم.
در اين مسير،راه كارهاى زير سودمند مىنمايد:
1.براى هر كارى هدفى را در نظر بگيريد.
2.آن هدف را براى خود بزرگ و مهم معرفى كنيد.
3.پيامدهاى مثبت و خوب آن عمل را براى خود برشماريد و باخود چند بار تكرار كنيد.از طرف ديگر پيامدهاى منفى آن عمل را كه در صورت نرسيدن به هدف مورد نظر متوجه شما مىشود،بر شماريد تاسختى و زشتى آن شما را به انجام عمل وادارد.
4.به تمام انگيزههاى مخالف و ذهنيّت هايى كه شمارا از انجام آن عمل باز مىدارد،پشت پابزنيد،حتى به آنها اجازه ندهيد به ذهنتان وارد شوند و ناخواسته رفتار شما را تحت تأثير قرار دهند.
5.برنامه روزانه خود را با كارهاى ريز و كوچك و سبك و آسان منظم كنيد.هرگز باكارهاى مشكل و فراتراز توان و وقت خود برنامهتان را مرتب نكنيد.
6.باچند بار بى نظمى و اجرانكردن،برنامه را براى هميشه رهانكنيدو يك يا دو مورد شكست و عملى نشدن رابه تمام برنامه توسعه ندهيد.وجود دو تكه ابر نبايد تمام برنامه و زندگى شما را ابرى سازد.
7.توجه داشته باشيد كه هميشه تمام انسانهانمى توانند به همه برنامههاى خود جامه عمل بپوشانند.
عمل كردن به اكثر مواد يك برنامه مهم است. يك يا دو مورد اجرا نشدن به معناى شكست تمام برنامه نيست.
8. هميشه علت عدم اجراى يك برنامه نبودانگيزه نيست. گاه انگيزه وجود دارد؛ ولى توان فيزيكى، وقت، يا ديگر شرايط لازم فراهم نيست. پس بايد بين امور تفاوت قائل شد و هر يك را از طريق مربوط به خود درمان كرد. انگيزه درمان همه ناتوانىها شكستها نيست.
ب) دوستى در زندگى انسان لازم است و هدف از آن بايد رسيدن به حق باشد؛ يعنى بايد دوستى برگزينيد كه ياد خدا را دردلتان زنده نگه دارد، ملاقات خدا را به يادتان آورد، سخنش علم و معرفت تان را فزونى بخشد و كردارش شما را به كارهاى نيك ترغيب كند. اگر چنين دوستى داريد، معاشرت با او حد و اندازه ندارد، همان گونه كه عشق و ارتباط با خداوند حد و مرز نمىشناسد. اگر از اين دوستىها برخوردار نيستيد، صرفاً به ميزان ضرورت با افراد ارتباط داشته باشيد و هرگز در صدد توسعه ارتباط نباشيد. البته توجه داريد كه اين نوع دوستى امرى الاهى است نه دنيوى و معمولى. روابط دوستانهاى كه مانع ارتباط با خدا و انجام تكاليف الاهى مىشود، در هر سطحى باشد، مردود است؛ و بايد در حد امكان و ضرورت محدودش كنيد.
روان شناسان نيز بر اين باورند كه يكى از نيازهاى اساسى انسان از بدو تولد تا پايان عمر نياز به محبت ورزيدن به ديگران و مورد محبت ديگران واقع شدن است. البته اين نياز روانى انسان در طى مراحل رشد شكلهاى مختلف مىيابدو بايد هر دورهاى به گونهاى متناسب تأمين و ارضا گردد؛ در نوزادى، از طريق والدين و به خصوص مادر، در كودكى، علاوه بر خانواده، به وسيله گروه همبازى؛ در نوجوانى، از طريق گروه همسالان؛ در دوران جوانى، با ازدواج و پيدا كردن شريك زندگى و در ميان سالى، به شكل خاص ديگر. در محيط خوابگاه و دانشگاه نيز مىتوان با رعايت ملاكهاى ياد شده و دقت در انتخاب دوست صميمى به اين نياز پاسخ داد. البته در انتخاب دوست صميمى بايد معيارهاى اخلاقى و دينى و حدود عرفى و شرعى مورد توجه قرار گيرد.
ج) خداوند هميشه در كنار ما است. مشكل آن است كه مابا او نيستيم. خدا بهترين، مهربانترين و قديمىترين دوست ما است. افسوس كه ما اين دوستى و محبت را كمتر احساس مىكنيم. نيكى يك انسان ما را متوجه خوبىهاى او مىسازد، امّا اين همه نعمت الاهى را درك نمىكنيم يا آن را محصول تلاش خود مىدانيم نه عطاى دوست قديمى و مهربان يعنى خداوند. پس بايد جايگاه خداوند را در زندگى خود مجددا تعريف كنيم و بر اساس همان تعريف، با وى ارتباط برقرار سازيم. اگر اين گونه بينديشيد، ديگر احترام نهادن يا اهانت كردن شما و ديگران معناى ويژه مىيابد و وظيفه شما در برابر تمام انسانها معين مىگردد؛ و ديگر نمىهراسيد و نگران نمىشويد؛ چون قرار است بنده او باشيد، به بندگى خود بينديشيد و راه و رسم بندگى را بياموزيد و عمل كنيد نه آن چه رضايت ديگران را فراهم مىآورد.
کد سوال : 1048
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مدتها است اين مسأله فكرم را مشغول كرده است كه با جامعهاى كه هر روز را در آن به شب مىرسانم، چه كنم. اتفاقاتى كه در دانشگاه مىافتد و روابط پسرها و دخترها كه بسيارى از اوقات زشت و ناپسند است، ناشى از بىفرهنگى است يا بىايمانى؟ نمىدانم ناشى از چيست؛ ولى در جامعه ما كه اسلامى است، واقعاً غير قابل تحمل است و عرف جامعه سنتى ما چنين حركات و روابطى را نمىپسندد. خودشان استدلال مىكنند در اسلام گفته شده است دو نفر كه يكديگر را دوست داشته باشند به هم محرمند. بااين استدلال بدون هيچ گونه عقد رسمى يا صيغه با هم قدم مىزنند و يا حتى گاهى اوقات، به قول خودشان براى شناخت بيشتر، بدون اطلاع خانوادهها در خلوت باهم صحبت مىكنند. آيا در احكام دينى چنين چيزى وجود دارد؟ به نظر شما، وظيفه ما در اين موقعيت چيست و چه بايد بكنيم؟
گاهى اوقات فكر مىكنم كاش در دانشگاهها دخترها و پسرها را جدا مىكردند؛ ولى باز با خودم مىگويم آن وقت اين اتفاقات در پنهان مىافتاد و شايد بدتر از اين مىشد. واقعاً علت چيست و چه بايد كرد؟
دوست دارم به اين گونه افراد گفته شود فكر نكنند شجاعت به خرج مىدهند و در جلوى چشمهاى نامحرمان و پسرهاى ديگر با يكديگر قدم مىزنند يا دست مىدهند و يا شانه به شانه راه مىروند.
پاسخ : توجه شما دانشجوى گرامى به مسائل فرهنگى و اجتماعى جامعه، به خصوص لزوم رعايت ارزشها و هنجارهاى دينى و اخلاقى در محيط دانشگاه و احساس مسؤوليتتان در برابر برخى نابهنجارىها، قابل تقدير و تحسين است. در اين نامه سه پرسش اصلى به چشم مىخورد:
1. آيا صرف دوست داشتن دختر و پسر آنها را محرم مىكند؟
2. روابط ناپسند دختر و پسر در دانشگاهها ناشى از چيست و چرا گسترش يافته است؟
3. وظيفه و مسؤوليت ما در اين موقعيت چيست و چه بايد كرد؟
در پاسخ سؤال اول بايد ياد آور شد آنچه سبب ايجاد پيوند زناشويى مىشود، خواندن صيغه عقد از سوى زن و مرد يا وكلاى آنها و با اجازه اولياى آنها و حفظ شرايط آن است؛ در غير اين صورت، سببى براى ايجاد زوجيت و محرميت زناشويى وجود ندارد. صرف دوست داشتن متقابل دو نفر، مجوزى براى محرم شدن آنها نيست. معمولاً دوستىهاى قبل از ازدواج براى كاميابىهاى جنسى و در اثر غلبه شهوات صورت مىگيرد؛ نخستين چيزى كه در اين گونه روابط از دست مىرود گوهر ارزشمند عفاف و پاكى است و بايد از چنين روابطى كه بدون هيچگونه عقد رسمى يا صيغه و بدون اطلاع خانوادهها به بهانه شناخت بيشتر صورت مىگيرد، جداً پرهيز كرد. بنابراين، پاسخ سؤال اول منفى است.
در پاسخ به سؤال دوم به عواملى چند مىتوان اشاره كرد:
1. عدم ارضاى صحيح غريزه جنسى
بىترديد ايام جوانى، ايام بيدارى غريزه جنسى و گرايش به جنس مخالف است. در اين ايام شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سايه مىافكند؛ ناخودآگاه رفتار، سخن و نگاه جوان را تحت تأثير قرار مىدهد و سبب تحريك پذيرى وى در برخورد با جنس مخالف مىشود. طبيعى است اين نياز درونى بايد به طور صحيح و مطلوب ارضا و تأمين شود. راه قابل قبول آن نيز ازدواج است؛ ولى متأسفانه به دلايل مختلف فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى - نظير بالا رفتن سطح انتظارت و توقعات خانوادهها و توجه به برخى تشريفات غير لازم، معضل اشتغال و آينده شغلى جوانان، ادامه تحصيل آنها و عدم وجود امكانات و شرايط مالى مناسب برخى خانوادهها - سن ازدواج دختران و پسران افزايش يافته و در نتيجه ارضا و تأمين عاقلانه و صحيح اين غريزه سركش، به خصوص در دوران جوانى، به انحراف كشيده شده است. بنابراين، اين گونه رفتارهاى نابهنجار در جامعه دينى و سنتى ما روبه فزونى است و اگر نگوييم به يك بحران اجتماعى تبديل شده دست كم مىتوان آن را يك معضل اجتماعى ناميد. متأسفانه نظام اجتماعى ما تا كنون نتوانسته با فراهم كردن زمينه ازدواج جوانان از گسترش اين رفتارهاى نادرست پيشگيرى كند.
2. احساس نياز به محبت
در اين سنين جوانان خواهان روابط دوستانه و هم سخن شدن با يكديگرند. اريكسون، يكى از روانشناسان غرب، مىگويد: جوان در اين مرحله مىخواهد روابط دوستانه نزديكى با ديگران پيدا كند؛ ارزشمندترين و مهمترين هستى و دارايىاش را به فردى ديگر هديه دهد؛ در پى يافتن هويتى جديد است و گمان مىكند خانواده و والدينش نمىتوانند از وى حمايت كنند. بنابراين، اگر اين نياز در محيط خانوادگى به خوبى تأمين نشود يا لطمه بيند و مخدوش شود، نياز به محبت و ابراز محبت و برقرارى ارتباط دوستانهاش دچار اختلاف خواهد شد؛ به عبارت ديگر، دختر و پسرى كه عواطف و احساساتشان در درون خانواده ارضا نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهايى كنند، در فضاى باز و آزاد جامعه طعمه افراد فرصت طلب و سودجو مىشوند؛ به راحتى در دام افراد شياد مىافتند يا حداقل ميل متقابل آنها و جنس مخالف سبب مىشود آنها به بهانههاى مختلف از قبيل آشنايى براى ازدواج و تبادل نظر درباره مسائل علمى و درسى آگاهانه يا ناخودآگاه در جهت تأمين و ارضاى اين نيازشان گام بردارند؛ البته با روشى غلط و غير قابل قبول كه مشاهدهاش شما را مىرنجاند.
3. الگو گرفتن از منابع غير خودى
متأسفانه بخش قابل توجهى از جوانان ما ارزشها و هنجارهاى اجتماعى خود را از محيطهاى غير خودى و غير اصيل جوامع ديگر مىگيرند. بىترديد گسترش ارتباطات اجتماعى و توسعه آن و نيز گسترش و توسعه تكنولوژى و وسائل ارتباط جمعى و «پديده جهانى شدن در همه عرصههاى فرهنگى، اجتماعى، سياسى و...» در اين خودباختگى و روى آوردن به فرهنگ بيگانه نقش اساسى دارد. اين امور سبب مىشود جوانان فرهنگها و ارزشهاى ديگر جوامع را الگو قرار دهند و به گمان اين كه اين گونه روابط عامل رشد و نشانه كمال و جرأت و وسيله ابراز شخصيت است، به آن روى آورند. در اين ميان، مسأله رقابت جوانان و به رخ كشيدن خود براى همسالان نقشى عمده ايفا مىكند. برخى براى اين كه در جمع دوستان مورد تحسين قرار گيرند و يا دست كم بىعرضه و بىجرأت خوانده نشوند، به دنبال دوست پسر يا دوست دختر مىگردند و با آن كه به خوبى از عواقب سوء اين كارها آگاهند، از آن دست نمىكشند.
اما در پاسخ به سؤال سوم شما و اين كه در وضعيت حاضر، در برابر چنين معضل اجتماعى چه بايد كرد؟ به نظر مىرسد بايد متناسب باعلل به وجود آورنده و عوامل گسترش دهنده اين مشكل اقداماتى درخور انجام داد. بخشى از اقدامات سودمند در اين مسأله عبارت است از:
الف) ارضاى صحيح و مشروع اين غريزه معقولترين راه براى نجات يافتن از اين گونه رفتارهاى نابهنجار يا كجروانه است.
ويل دورانت، دانشمند معروف مغرب زمين، درباره ازدواج مىنويسد: اگر راهى پيدا شود كه ازدواج در سالهاى طبيعى انجام گيرد، بيمارىهاى روانى و انحرافات جنسى كه زندگى را لكه دار كرده است تا نصف تقليل خواهد يافت. شايد به همين جهت است كه در آموزههاى دينىمان تسريع در ازدواج فرزندان و جوانان مورد تأكيد قرار گرفته است. اين دستورها و تشويقها گوياى آن است كه مىتوان با ازدواج از بسيارى انحرافات اخلاقى و جنسى و روابط ناسالم و غير مشروع دو جنس پيشگيرى كرد.
البته اين موضوع به تلاش همگانى خانوادهها و مسؤولان و اصلاح نگرشها و آداب و رسوم نادرست و فراهم كردن تسهيلات و امكانات ازدواج بستگى دارد و همه افراد، خانوادهها و حكومت وظيفه دارند در مسير تحقق مقدمات ازدواج جوانان بكوشند.
ب) تحكيم روابط خانوادگى و ايجاد فضاى عاطفى مثبت بين والدين و فرزندان و افزايش رابطه صميمانه و نزديك بين اعضاى خانواده عامل پيشگيرانه ديگرى است كه مىتواند در ايجاد احساس امنيت و آرامش و تأمين نياز عاطفى نقش مؤثرى داشته باشد. زيرا وقتى جوانان در خانه با محبت و توجه كافى روبهرو نشوند، اين محبت و رابطه عاطفى را در بيرون خانه جست و جو مىكنند و متناسب با دوران بلوغ و اوجگيرى احساسات غريزى، رابطه خود را با جنس مخالف توسعه مىدهند. بنابراين، نياز به محبت در دوره جوانى را بايد با گسترش روابط عاطفى خانوادگى و نيز گسترش رابطه صميمانه و دوستانه بين همسالان هم جنس تأمين كرد و بإ؛ئئ يافتن دوستان مناسب و ايجاد ارتباطات گرم و عاطفى و انجام برخى فعاليتهاى دسته جمعى به اين نياز درونى پاسخ مثبت داد.
ج) خود كنترلى
خود كنترلى مىتواند جوانان جوياى رشد و كمال و عفت و پاكى همچون شما را در اين فضاى آلوده حفظ كند. با كنترل چشم، گوش و ديگر حواس و نيز كنترل افكارى كه در اين زمينه شكل مىگيرد، مىتوان از تأثير گذارى روابط ناسالم ديگران تا حدود زيادى جلوگيرى كرد. مطمئناً هر چه بيشتر ذهن و حواس خود را در اين زمينه مشغول سازيم، بيشتر تأثيرپذير خواهيم بود. پس بهتراست اوقات فراغت خودرا با برنامهريزى صحيح پركنيد و با پرهيز از بيكارى و تنهايى و توجه به اين صحنهها، به وظيفه اصلى و مهم دوران دانشجويى كه همان تحصيل علم است، بپردازيد.
در پايان بايد يادآور شد، برخى از عزيزان و جوانان از اشتباه بودن يا عدم مشروعيت بعضى ارتباطهاى خود آگاهى ندارند. برخورد روشنگرانه و با عاطفه ما مىتواند به اصلاح و تغيير رفتار آنها انجامد. قطعاً حسن سلوك و رفتار شما در بيان اين موضوع به آنها نقشى تعيين كننده دارد.
كتاب، «جوانان و روابط»، نوشته ابوالقاسم مقيمى حاجى از انتشارات مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه قم مىتواند را هنماى خوبى در اين زمينه باشد. كتاب ديگرى كه در اين زمينه سودمند مىنمايد، «تحليل تربيتى بر روابط دختر و پسر در ايران»، نوشته على اصغر احمدى است كه به وسيله سازمان انجمن اوليا و مربيان منتشر شده است.
کد سوال : 1051
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه آيندهاى مناسب را براى خود ترسيم كنيم؟
پاسخ : تقريباً همه انسانها طالب آينده روشن و توأم با خوشبختىاند و در همين جهت تلاش مىكنند؛ گرچه ممكن است مصداق خوشبختى و سعادت نزد افراد متفاوت باشد.
همه انسانها داراى نوعى شناخت و مجموعهاى از باورهايند؛ به عبارت ديگر، نوع نگرش افراد به زندگى، خواستههاى جهان بينى و ايدئولوژى آنها است؛ يعنى هست و نيستها و بايد و نبايدها. بنابراين، هر چه نگرشها و بينشهاى انسان قوىتر باشد و از ساختار منطقىتر و سازمان يافتهتر بهره برد، زندگى اش بارورتر و آيندهاش بهتر است و هر چه ساختار فكرى و اعتقادى از انسجام كمتر برخوردار باشد، رفتار انسان غير منطقىتر و نابهنجارتر خواهد بود و در نتيجه آيندهاش از افقهاى روشن دورتر.
با توجه به آنچه بيان شد، رعايت راهكارهاى زير نقش بسيار مؤثرى در ترسيم آينده روشن خواهد داشت:
T}1. واقع بينى{T
انسان بايد، بر اساس واقعيتهاى موجود زندگى و امكانات و توانايىهايش، اهدافى براى خود در نظر بگيرد. يكى از مشكلات اساسى افراد، به ويژه جوانان، اين است كه ايده آلهاشان با واقعيت زندگى فاصله بسيار دارد. اين افراد معمولاً در ارزيابىهاى خود دچار نوعى افراط مىشوند و بيشتر بر اساس تخيلات زندگى مىكنند. در نتيجه اهدافشان با استعداد و توانمندىها همخوانى ندارد، به اهداف خود نمىرسند و با گذشت زمان دچار نااميدى و سرخوردگى و نهايتاً
افسردگى مىشوند؛ به گونهاى كه حتى نمىتوانند از حداقل امكانات خود نيز استفاده كنند. بنابراين، يكى از رمزهاى موفقيت واقع نگرى و اجتناب از افراط و تفريط است.
T}2. استفاده بهينه از وقت و امكانات{T
با در نظر گرفتن واقعيتهاى زندگى، بايد با برنامهريزى صحيحى امكان بيشترين بهرهورى از فرصتها و امكانات را فراهم آورد. لازمه استفاده از فرصتها و امكانات شناسايى آنها است؛ يعنى هر كس ابتدا بايد فرصتهاى مفيد و امكانات و توانمندىهاى خود را شناسايى كند ودر مرحله بعد، با تلاش و پشتكار از اين سرمايهها بهره گيرد؛ مثلاً ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در كسوت دانشجويى فرصتى بسيار مهم است؛ چنان كه دوره جوانى خود از فرصتهاى بسيار ارزشمندى به شمار مىآيد. انسان واقع بين و فرصت شناس مىداند هميشه جوان نيست و هميشه فرصت بهرهگيرى از دانشگاه برايش فراهم نمىشود. در نتيجه براى دستيابى به آيندهاى روشن از اين فرصت استفاده مىكند؛ به مهمترين وظيفه دانشجو، يعنى رشد علمى و معنوى، مىانديشد و از پرداختن به كارهاى جنبى و حاشيهاى مىپرهيزد.
T}3. انتخاب دوستان خوب{T
به تجربه ثابت شده است كه دوست، به ويژه در دوران نوجوانى و جوانى، در زندگى انسان نقش تعيين كننده دارد. بسيارى، به رغم امكانات فراوان، به سبب دوستان نامناسب از توانمندىها و ظرفيتهاى خود بهره نمىگيرند و در سراشيبى سقوط فرو مىافتند.
پسر حضرت نوح(ع) نمونهاى از اين افراد است كه قرآن داستانش را بيان كرده است. بر اساس آيات قرآن كريم، دوزخيان مىگويند:M}«كاش فلانى را دوست انتخاب نكرده بوديم»{M؛ يعنى جهنمى شدن خود را نتيجه دوستى با افراد نامناسب مىدانند. بنابراين، يكى از راههاى دستيابى به موفقيت انتخاب دوستان مناسب يعنى مؤمن و تلاشگر و وظيفهشناس است.
T}4. تعيين هدف يا اهداف{T
مشخص بودن هدف يا اهداف در موفقيت انسان نقش مؤثر دارد؛ زيرا تعيين هدف:
الف) موجب افزايش انگيزه مىشود و انگيزه موتور محرك انسان در فعاليتها است. اگر انسان انگيزه قوى داشته باشد، بيشتر تلاش مىكند و در نتيجه سريعتر به اهداف خود دست مىيابد.
ب) معيار ارزيابى كارها را فراهم مىآورد و انسان مىتواند خود را ارزيابى كند.
ج) در تعيين جايگاه انسان سودمند است؛ يعنى انسان مىتواند دريابد چه مقدار از راهى را كه بايد طى كند، پيموده و چه مقدار باقى مانده است.
5. نهراسيدن از شكستها
زندگى فراز و نشيبهاى بسيار دارد و بيشتر انسانها شكست را در زندگى تجربه مىكنند. عدهاى با شكست خوردن زانوى غم بغل مىگيرند؛ خود را در بن بست مىيابند و دچار نااميدى مىشوند؛ ولى گروهى از شكستها نمىهراسند و آن را سكوى پرش خود قرار مىدهند. براى رسيدن به آينده روشن، بايد از شكستها درس آموخت و با شناسايى عوامل ناكامى، آنها را از مسير زندگى حذف كرد.
بنابراين، براى دستيابى به آيندهاى روشن بايد واقع بين، هدفمند، با برنامه و داراى دوستان خوب بود و هرگز از شكستها نهراسيد. البته، در كنار همه اين امور، توكل به پروردگار و اهتمام به امور معنوى ضرورت دارد؛ زيرا همه خوبيها در دست خداوند است و ياد او انسان را از اميد و آرامش سرشار مىسازد.
کد سوال : 1052
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چرا هر چه را دوست دارم و به دنبال آن مىروم در هنگام رسيدن، آن را از دست مىدهم؟ آيا ممكن است خدا از من ناراضى باشد؟
پاسخ : به دليل محدوديت درك انسان، پى بردن به اين كه چه چيزى سبب سعادت يا مايه خسران و بيچارگى او است آسان نيست. چه بسا چيزهايى مورد علاقه انسان است و به آن سخت دل بسته، ولى سرانجام بلاى جان و مايه اندوهش مىگردد؛ به گونهاى كه اگر از اول مىدانست، از آن نفرت داشت. از سوى ديگر، گاه امورى را ناخوشايند و ناگوار مىداند، ولى بعد از مدتى، درمىيابد برايش سودمند است.
قرآن كريم بر اين حقيقت ريشهدار انگشت مىگذارد و مىفرمايد:A} «و عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسى ان تحبّوا شيئاً و هو شرّ لكم{A؛M} چه بسا چيزى را ناگوار بدانيد ولى در واقع مايه خير شما است و چه بسا به چيزى دل ببنديد كه در واقع برايتان زيانبار است.{M؛V}سوره بقره(2): 216{V
پس در نگاه نخست انسان به خودى خود توان شناخت خوبىها و بدىها آن هم در سطح كلان را ندارد چرا كه نه تنها توان ديدن زواياى پنهان يك كار بلكه از آينده خود و آنچه را كه بدان دل بسته است، ندارد از اين رو حضرتعالى و اصولاً هر انسانى نمىتواند به سرعت به برداشتى دست يازد كه شما از آن به نارضايتى خدا نسبت به خود مطرح كردهايد اگر شما به ژرفاى يك حادثه و يا پايان يك دوستى و يا رسيدن به يك آرزو آگاه بوديد شايد سؤال را اين چنين مطرح مىكرديد؟ «چرا هر چه را دوست دارم و به دنبال آن مىروم در هنگام رسيدن آن را از دست مىدهم، آيا اين دليل بر آن نيست كه خداوند بزرگ ما را به حال خود رها نكرده و آنچه من شيرين مىبينم در حقيقت سمى در زَوْرق دنيا؟
کد سوال : 1053
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چندين سال است دچار ضعف «شديد» حافظهام و بسيار حواس پرت شدهام. از چيزهاى بسيار پيش پا افتاده تا مسائل مهم زندگى را به آسانى فراموش مىكنم. لطفاً راهى عملى معرفى بفرماييد تا از اين مشكل نجات يابم.
پاسخ : در پاسخ بدين نامه، ابتدا علل فراموشى مرور مىشود و سپس عوامل مؤثر در تقويت حافظه به اجمال بيان مىگردد.
T}علل فراموشى{T
معمولاً يكى از نگرانىهاى شايع در ميان افراد، به ويژه كسانى كه حرفه و كارشان با حافظه ارتباط دارد، ضعف حافظه است. فراموشى علل بسيار مىتواند داشته باشد. گاه آسيبهاى جسمانى مانند ضربه مغزى، سكته و بعضى از بيمارىها سبب ضعف حافظه انسان مىشود و گاه مشكلات روحى مثل افسردگى و اضطراب. افزون بر اين، ممكن است در يكى از مراحل حافظه (رمز گردانى يا سپردن به حافظه، اندوزش يانگهدارى در حافظه و بازيابى يا فراخوانى از حافظه) خطاهايى به وجود آيد و باعث فراموشى شود. بخشى از علل فراموشى عبارت است از:
الف) زوال نافعال: عدم به كارگيرى مطالب حفظ شده سبب فراموشى مىگردد.
ب) عدم توجه هنگام رمزگردانى: براى اين كه اطلاعات را در حافظه خود رمزگردانى كنيم، نخست بايد توجه را بر آن متمركز سازيم وگرنه خيلى زود از حافظه رخت بر مىبندد و دچار فراموشى مىشويم.
ج) تداخل: مطالب موجود در ذهن ما به كلى از حافظه پاك نمىشود. تداخل مطالب مشابه سبب مىگردد هنگام استفاده و به خاطر آوردن و بازيابى، مادههاى مشابه به ذهن آيد و مزاحم بازيابى شود. اين پديده تداخل نام دارد.
د) عوامل هيجانى: عواملى مانند اضطراب و وحشت مانع بازيابى مطالب مىشود.
T}راههاى تقويت حافظه{T
1. تقطيع (حروف را به قطعههاى واژهاى و قطعههاى واژهاى را به قطعههاى عبارتى دستهبندى كردن):از طريق تقطيع مىتوان حروف يا ارقام را به قطعههاى معنادار تبديل كرد و ظرفيت حافظه خود را افزايش داد؛ مثلاً زنجيره عددى 83 - 619 - 2177 - 149 را به زنجيره 1492 - 1176 - 1983 كه سالهاى ميلادى است، تبديل كرد.
2. معنادار كردن: اين روش بهتر از هر شيوه ديگر به حافظه كمك مىكند و هر چه معنا عميقتر يا با جزئيات بيشترى رمزگردانى شود، مطلب بهتر به ياد مىماند. بنابراين، وقتى مىخواهيد نكتهاى را از كتابى به خاطر بسپاريد، احتمال يادآورى آن در صورتى بيشتر است كه توجه خود را بيشتر بر معناى آن متمركز كنيد. هر چه عميقتر و كاملتر به معنا توجه كنيد، بهتر آن را به ياد مىآوريد.
3. سازماندهى: با سازماندهى مطالب مىتوان به راحتى آنها را ياد گرفت، حفظ كرد و سپس به ياد آورد؛ براى يادگيرى و حفظ موضوع و مطلبى كه داراى زير مجموعه و زيرشاخههاى متعدد و متكثر است، آن را در سلسله مراتبى منطقى قرار دهيد و از كل به جزء و از بالا به پايين به زيرشاخههاى جزئىتر تقسيم كرده، به خاطر بسپاريد.
4. بافت: ما معمولاً مطالب را در شرايط زمانى، مكانى و... خاص ياد مىگيريم. مجموعه شرايط حاكم بر فضاى يادگيرى بافت نام دارد. ما وقتى مىتوانيم به آسانى مطالب را بازيافت كنيم كه بافت حاكم بر بازيابى همان بافت زمان وقوع يادگيرى باشد؛ مثلاً اگر قرار باشد شما نام همكلاسىهاى دوران راهنمايى خود را به ياد آوريد، گردش در راهروهاى مدرسهاى كه دوره راهنمايى را در آن گذرانيدهايد بازيابى اسامى دوستان همكلاسى را آسانتر مىسازد.
5. روش پس ختام: نام اين روش متشكل از حروف اول شش مرحله آن است: پيشخوانى، سؤال كردن، خواندن، تفكر، حفظ كردن و مرور كردن. فرض كنيد مىخواهيد بخشى از يك كتاب را به خاطر بسپاريد و سپس بازيابى كنيد. ابتدا بايد با پيشخوانى برداشت كلى از موضوعات مهم انجام دهيد. اين نوع پيشخوانى سبب مىشود مطالب مهم فصل را سازماندهى كنيد. در مرحله دوم، بايد درباره هر بخشى پرسشهايى طرح كنيد. در مرحله سوم، بايد هر بخش را باهدف پاسخ دادن به پرسشهاى طرح شده بخوانيد. در مرحله چهارم، بايد هنگام خواندن، ساختن پرسش و ايجاد ارتباط بين دانستههاى خود درباره مطلب بينديشيد و به مطالب خوانده شده معنا دهيد. سپس در مرحله پنجم و ششم، يعنى مراحل از حفظ گفتن و مرور كردن، بايد بكوشيد واقعيتهاى اصلى مطالب خوانده شده را به ياد آوريد و به پرسشهايى كه خود طرح كردهايد، پاسخ دهيد؛ به عبارت روشنتر، روش «پس ختام» بر سه اصل بهسازى حافظه استوار است:
1. سازماندهى
2. بسط معنايى يا معنادار كردن محفوظات
3. تمرين بازيابى
علاوه بر آنچه گفته شد، عوامل زير نيز در تقويت حافظه مؤثر است.
1. ياد خدا (انجام امور عبادى به ويژه نماز اول وقت، قرائت قرآن و ادعيه)
2. تقويت تمركز و دقت
3. كاهش اضطراب و كسب آرامش به ويژه هنگام مطالعه
4. تأمين نيازهاى طبيعى و فيزيولوژيكى (تغذيه مناسب، ورزش و رعايت بهداشت)
5. كاهش اشتغالات ذهنى
6. تمرين و تكرار مطالب
7. حدود 10 دقيقه استراحت پس از از هر 45 دقيقه مطالعه.
8. تمرينات تنفسى
براى انجام اين تمرين كافى است در حالت ايستاده يا درازكش ريه را از هوا پر كنيد و با آرامش بازدم انجام دهيد.
9. استفاده بيشتر از مواد حاوى گلوكز (خرما، عسل و شيرينىجات طبيعى)، مواد داراى كلسيم و فسفر و ويتامينهاى D، C، B و A؛ مانند لبنيات، روغن ماهى، پرتقال، گوجه فرنگى، سبوس گندم، سبزيجات تازه، هويج و جگر.
کد سوال : 1056
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : احساس مىكنم انسان اجتماعى و برونگرا نيستم؛ زيرا هنگام حضور در جمع دوستانه يا مهمانى حرف زيادى براى گفتن نمىيابم. اگر هم حرفى داشته باشم، نمىتوانم صريح و با آرامش بيان كنم و مجبور مىشوم در گوشهاى ساكت بنشينم و فقط به صحبتهاى ديگران گوش داده، جواب آرى يا نه بگويم. اين سكوت بيش از حد باعث نارضايتى و ناراحتى طرف مقابل مىشود؛ زيرا به قول خودشان من يك فرد با حال نيستم. فرق من با كسى كه صحبتهايش روان است و به راحتى مىتواند در دل ديگران نفوذ كند و سخنان ارزشمند بگويد در چيست؟ چرا او با آرامش و راحتى نظرش را ابراز مىكند؛ ولى من با خجالت و احتياط....احساس مىكنم وقتى كسى بار اول با من برخورد مىكند، مرا بهتر از آنچه هستم مىبيند؛ ولى بعد از مدتى برخوردش دگرگون مىشود و حتى سعى مىكند خود را كنار بكشد.
در كلاس ديگر از استاد سؤالى نمىپرسم؛ چون فكر مىكنم سؤالم ريشه فكرى ندارد و ضعيف است. از سوى ديگر، هنگام پرسيدن آرامش روحى ندارم؛ به همين علت ارائه كنفرانس را قبول نمىكنم.
آيا مواردى كه ذكر كردم از مصاديق عدم اجتماعى بودن است؟ اصلاً انسان اجتماعى كيست؟ آيا يك انسان با حالت و خوش صحبت و شوخ طبع مىتواند جمعى را سرگرم صحبتهاى خود كند؟ نمىدانم مشكل چيست و راه درمان آن چگونه است. شايد به خاطر اين باشد كه خودم را نشناختهام يا شايد به خاطر عواملى باشد كه در گذشته بر من تأثير گذاشته است. آيا اين نظريه درست است كه مىگويند غالب افراد مذهبى گوشهگيرند و نمىتوانند اجتماعىباشد؟
پاسخ : در ابتدا لازم است توجهتان را به چند نكته روان شناختى جلب كنم:
1. برخى روان شناسان انسان را موجودى «زيستى، روانى، اجتماعى» مىدانند؛ ولى همه در اين نكته توافق نظر دارند كه يكى از ابعاد وجودى انسان بعد اجتماعى او است؛ به گونهاى كه گفتهاند انسان موجودى اجتماعى است. چنين موجودى بايد در بستر اجتماع با همنوعان خود زندگى كند. پس همانطور كه در ديگر ابعاد شناختى و زيستى از رشدى مناسب برخوردار مىشود، بعد اجتماعى انسان نيز لازم است به رشد و تكامل كافى برسد تا بتواند به تدريج در صحنههاى گوناگون با ديگران روابط مناسب داشته باشد؛ مهارتهاى اجتماعى را ياد بگيرد و در تكامل با همنوعان خود به يك رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دست يابد.
حال اگر به هر دليلى فرايند اجتماعى شدن و يادگيرى مهارتهاى ارتباطى با ديگران و اطرافيان به درستى تحقق پيدا نكند، فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مىشود و زمانى كه به صحنههاى متنوع و مختلف اجتماعى گام مىنهد، فشار و ناراحتى و كمرويى را بيشتر احساس مىكند. بنابراين، از همان ابتداى كودكى بايد به اين بعد مهم توجه كافى مبذول شود و خانوادهها، معلمان و مربيان براى رشد و شكوفايى كودك در زمينه اجتماعى شدن و ايجاد ارتباط با همسالان و ديگران از هيچ تلاشى دريغ نورزند. متأسفانه بعضى از خانوادهها يا معلمان و مربيان به دليل عدم آگاهى، نداشتن امكانات و قدرت چنين زمينهاى را براى كودك فراهم نمىكنند. در نتيجه رشد اجتماعى كودك به خوبى تحقق نمىيابد و وقتى فرد به صحنههاى بزرگتر اجتماعى گام مىنهد، احساس مىكند نمىتواند دوست بيابد، با همكلاسىهايش صميمى باشد، در مقابل جمع مطلبى بخواند يا كنفرانس ارائه دهد و... . بدين ترتيب، به رغم توان علمىاش، اظهار عجز مىكند و به تدريج گوشهگير مىشود.
2. انسانها همان طور كه، از نظر ويژگىهاى ظاهرى متفاوت آفريده مىشوند و هيچ دو فردى حتى دوقلوهاى همسان يكسان نيستند، از نظر خصوصيات شخصيتى و ويژگىهاى اخلاقى و رفتارى نيز تفاوتهاى بسيار دارند و هر فرد تحت تأثير عوامل وراثتى و محيطى تقريباً به شخصيتى منحصر به فرد و متمايز از ديگران تبديل مىشود. به همين سبب، روان شناسان بر تفاوتهاى فردى انسان تأكيد بسيار مىورزند. درونگرا و برونگرا بودن افراد نيز در شمار اين تفاوتها جاى دارد. هر يك از اين دو حالت كلى منشأ مجموعهاى از رفتارهاى ظاهرى مىشود و به فعاليتهاى ويژه مىانجامد. البته تا وقتى از حد اعتدال و سطح بهنجار خارج نشود، نمىتوان يكى از اين دو حالت كلى را غلط و ناصحيح خواند. بنابراين، انسان درونگرا تا وقتى گوشهگير، كمرو و بدون اعتماد به نفس نشود، برچسب نابهنجارى نخواهد خورد.
3. گاه افراد، به خاطر عدم اعتماد به نفس، نمىتوانند ارتباطهاى اجتماعىشان را توسعه دهند و به تدريج دچار خودكمبينى يا احساس كمترى مىشوند و در نتيجه احساس مىكنند نمىتوانند در روابط اجتماعى خود موفق باشند و انتظارات ديگران را در تعاملات اجتماعى برآورند.
بنابراين، مىتوان مشكلي را كه مطرح فرمودهايد نشان دهنده وجود نوعى اضطراب اجتماعى يا كمرويى و خجالت دانست.
براى درمان اين پديده مىتوان به راهكارهاى عملى زير توجه كرد. البته ضرورى است اين راهكارها به طور جدى و پىگير دنبال شود. در برخى موارد با مشاهده حضورى و مستمر همراه گردد.
الف) قبل از هر چيز، شناخت خود را از توانمندىها و نقاط قوت و خصوصيات مثبت خويش اصلاح كرده، گسترش دهيد و در نتيجه خود را مثبت ارزيابى كنيد.
ب) به تجارب تلخ و شكستهاى گذشته و نيز احساسات و تخيلات منفى درباره خود نينديشيد و بكوشيد آنها را از فضاى ذهنتان بيرون بريزيد.
ج) در انتخاب دوستان همدرسىها و هم اتاقىهاى خود دقت كنيد. بكوشيد با افراد بانشاط و اجتماعى بيشتر رفت و آمد كرده، و از نحوه برخورد و روابط اجتماعى آنها الگو بگيريد.
د) براى رسيدن به وضعيت مطلوب (ارائه كنفرانس) بايد از يك روشى تدريجى استفاده كنيد؛ يعنى ابتدا با طرح سؤال و ارائه مقاله به مرحلهاى برسيد كه با شهامت كافى به ارائه كنفرانس بپردازيد. طبيعى است مطالعه قبلى و تسلط نسبى بر محتواى علمى آن موضوع با ايجاد اعتماد به نفس براى پرسيدن به شما كمك خواهد كرد.
ه') اگر در ابتدا دچار اضطراب شديد، نبايد نگران شويد. تا به زمين نخوريد راه رفتن را نمىآموزيد.
جهت آگاهى بيشتر مىتوانيد به پيش شماره 5 پرسمان(صفحه 13ù12) و نيز پيش شماره 7(صفحه17ù16) يا كتاب روانشناسى كمرويى و روشهاى درمان نوشته دكتر غلامعلى افروز از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى مراجعه كنيد.
اما اين كه آيا افراد مذهبى غالباً گوشهگيرند؟ در پاسخ بايد يادآور شد، يكى از ويژگىهاى مؤمنان «الف و مألوف بودن» است؛ يعنى مؤمنان بايد در روابط اجتماعىشان با ديگران الفت گيرند و چنان رفتار كنند كه ديگران با آنها الفت يابند و در پرتو حسن سلوك و رفتارشان به سوى ايمان جذب شوند. روايات اخلاقى نشان مىدهد، رهبران دينى ما و ائمه اطهار(ع) چقدر بر حسن خلق و داشتن روابط اجتماعى مثبت تأكيد مىورزيدند و پيروانشان را به صميميت با ديگران و تلاش براى حل مشكلات آنها سفارش مىكردند؛ براى مثال گفته شده: «H}المؤمن آلف مألوف يا المؤمن حزنه فى قلبه و بُشرُه فى وجهه»{H. از حضرت على(ع) نيز نقل شده است: H}«خالطوا الناس مخالطة ان عشتم حنوا اليكم و ان متّم بكوا عليكم؛{H چنان با مردم معاشرت كن كه در زمان حيات گرد شما بگردند و اگر مرديد، در غم از دست دادنتان بگريند.» اين روايات لزوم داشتن ارتباط اجتماعى فعال و با نشاط با ديگران را نشان مىدهد.
کد سوال : 1057
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : موفقيت چيست وراز موفقيتها کدام است ؟
پاسخ : T}موفقيت چيست؟{T
چرا همواره از انسانهاى خوشبخت مىپرسند: راز موفقيت شما چيست؟
بعضى از صاحب نظران معتقدند موفقيت مثلثى طلايى دارد؛ مثلثى كه سه ضلع آن عبارتند از:
1. نظم و آرامش
2. برنامه ريزى و دقت
3. سرعت عمل و زمانشناسى
پرموديترا مىنويسد:1 «حتى يك سازمان موفق امتداد سايه يك مدير موفق است.» در حقيقت هر انسانى ناخداى كشتى زندگى خويش است و زمانى موفق خواهد بود كه خوب بينديشد، خوب حركت كند، خوب با تغييرات سازگار شود، خوب برنامهريزى و خوب عمل كند.
ويلمام جيمز مىنويسد: «بزرگترين كشف نسل ما اين است كه انسان مىتواند با تغيير دادن نگرش خود زندگىاش را تغيير دهد.»
ما امروزه اغلب در شرايط شتاب هستيم و سعى داريم مسائل را حل كنيم؛ اما در واقع بر شدت آنها مىافزاييم. از آن جا كه همه چيز را مسأله مهم مىدانيم، از يك درام به سراغ درام ديگر مىرويم و بعد از مدتى به تدريج باور مىكنيم كه همه چيز مسأله بزرگى است. به اين مهم توجه نمىكنيم كه طرز برخورد ما با مسائل روى چگونگى حل آنها تأثير مىگذارد. ما بايد بياموزيم كه با مسائل راحتتر برخورد كنيم. اگر اين نكته را بياموزيم، مسائلى كه حل ناشدنى به نظر مىرسند راحتتر و بىاهميتتر به نظر خواهند رسيد و حتى مسائل بزرگتر و به راستى استرسآميز به قدر سابق انسان را ناراحت نمىكنند.
خوشبختانه به گونهاى ديگر نيز مىتوان با زندگى روبه رو گشت؛ روشى ملايمتر كه زندگى را سادهتر و اشخاص را سازگارتر مىسازد. لازمه اين زندگى راحتتر و ملايمتر اين است كه عادتهاى كهنه را با واكنشهاى جديد عوض كنيم. عادات جديدتر سبب مىشوند زندگى رضايت بخشتر و سرشارترى داشته باشيم.
T}سه ركن ضرورى:{T
برخى از صاحب نظران، مانند«گواين»، معتقدند سه عنصر يا ركن ضرورى در درون ما وجود دارد كه در هر وضعيتى، تجسم خلاقيت و موفقيت را رقم مىزنند. اين عناصر عبارتند از:
1. آرزوها
آرزوها و خواستن مقدمه باور است و بايد از دل و جان باشد. انسانى كه آرزوهاى معقول دارد، به مرحله آفرينش دست خواهد يافت. منظور از آرزو احساس روشن و نيرومند است نه خواستن از سر اعتياد و حرص و تملك. گاه، در خصوص بعضى مسائل، از خود بپرسيد: «آيا حقيقتاً از صميم قلب مىخواهم اين هدف محقق شود؟» آرزوها موتور حركتند. اين موتور، موتورهاى ذهنى را به تكاپو و توقفها را به تلاطم در مىآورد. هر چه آرزوها معقولتر باشند، درجه تحققشان بالاتر مىرود.
2. باور
ايمان انتظارى مطمئن است؛ هر چه بيشتر به هدف برگزيده خود و امكان حصول آن اعتقاد داشته باشيد؛ يقين بيشترى احساس خواهيد كرد. همواره از خود بپرسيد: آيا باور قلبى دارم كه اين هدف مىتواند وجود داشته باشد؟
آيا باورم اين است كه حصول و تحقق آن براى من ممكن است؟
وقتى باورمندى به موفقيت بالا باشد، انسان از مواهب زير برخوردار مىگردد:
الف) نوع نگاهش به زندگى مثبت مىشود.
ب) حركت، فعاليت و تلاش خود را با برنامه ريزى توأم مىكند.
ج) در تكرار شكستهاى جزئى حل نمىشود.
د) همواره براى توفيقات بيشتر فعاليت مىكند.
چنانچه آدمى اميال و آرزوهاى خود را مرده تلقى كند و خود را در كل عالم بىستاره به شمار آورد، به مرحله باور مثبت نمىرسد و همواره در باور منفى غوطهور خواهد شد. برخى از اشخاص فرياد مىزنند «من در انتظار بدترين حوادث هستم» يا فرياد مىزنند و باور دارند كه: «باز هم بدترينها در راه است.»
بديهى است انسان همان گونه مىزيد كه باور دارد. قبول شكست پياپى و ايمان به اضمحلال وجود و عدم انديشه در مراحل موفقيت آدمى را بىخاصيت مىكند و انسان در تخريب خود تسليم مىشود. اين افراد عملاً بدترين و غير منتظرهترين حوادث را به خود مىخوانند. بنابراين، بايد در آغاز انديشه خود را دگرگون كنند. وقتى فرد عادت كند پيوسته باختها، شكستها، فقدانها، كينهها، دشمنىها و اتفاقات ناگوار را پيشاپيش خود فراخواند؛ ديگر به سمت موفقيتها و كاميابىها و خوشبختىها و بركات جهت نمىيابد. پس كارى كنيد تا موفقيت را به مرحله باور برسانيد و چيزى بپنداريد كه شما منتظرش هستيد؛ زيرا ايمان فعال، شعور نيمه هوشيار را تخريب مىكند.
باورهاى مثبت عامل هدايتگر انسان به سمت موفقيت است و انسان موفقيت جو موفقيت ساز مىشود. گويا دستانى نامرئى به سمت او دراز مىشوند تا وى را يارى دهند. چنين انسانى، داراى نظم، برنامه ريزى و فرصتشناسى مىشود.
باورهاى منفى نيز به اندازه باورهاى مثبت قدرت دارند؛ اما تأثير منفى مىگذارند. گاه يك باور منفى يقينى تركشهاى خود را در سرتاسر زندگى يك فرد رها مىسازد. نبايد فراموش كرد كه باور داشتن به چيزى سبب مىشود آن چيز تجلى كند.
T}قانون تداركات{T
قانون تداركات مىگويد:
اولاً، انسان نياز دارد برنامههاى كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت داشته باشد.
ثانياً، انسان بايد و حتماًبراى روز مبادا تداركات منطقى و معقول داشته باشد؛ اما اگر شما خود را براى چيزى كه از آن مىترسيد يا به آن احتياج نداريد، آماده كنيد، همان را به سوى خود جذب خواهيد كرد. حضرت داوود مىفرمايد: «معمولاً آن چه مىترسيم بر سرمان خواهد آمد.»
ما عموماً در اطرافمان مىشنويم: «من بايد پولى براى هنگام بيمارى كنار گذارم.» بدين ترتيب، به طور مُصمم فرد، بيمارى خود را تدارك مىبيند. گروهى مىگويند: «من براى روزهاى سخت پولى كنار مىگذارم.» اين افراد درباره روزهاى سخت و بىچيزى به مرحله باور و شايد يقين رسيدهاند و به طور حتم روزهاى سخت خواهند داشت؛ چون منتظر لحظه بسيار ناگوارند. البته انبارهاى غله هر فرد بايد پر باشد و از حساب مالى مطمئن و ارزشمند بهره برد؛ ولى بايد آگاه بود و درست پيش رفت. موفقيتهايى كه به خاطر ترس آرزو شود، نوعى شكست پنهان يا ترس وحشتناك از شكست بزرگ است. موفقيت را به خاطر توفيق و براى اعتماد به نفس و به خاطر باورمندى خويش آرزو كنيد. نيچه مىگويد: انسان چگونهاى است كه مىتواند با هر چرايى بسازد. به شرطى كه باور داشته باشد.
3. پذيرش
آدمى بايد مشتاق پذيرفتن و داشتن چيزى باشد كه جوياى آن است. گاه بىآن كه هدفى را بخواهيم، دنبال مىكنيم؛ تنها به اين دليل كه از فرايند دنبال كردن يك امر يا رويداد لذت مىبريم. همواره بايد از خود پرسيد: «آيا به راستى مىخواهم اين را به طور كامل داشته باشم؟»
مجموع سه ركن آرزو، باور و پذيرش را نيت مىناميم. بايد به خاطر سپرد:
الف) هر گاه نيت فرد براى آفريدن چيزى كامل شود، مرزهاى موجود را در هم مىشكند.
ب) هر گاه فرد سراپا طلب و آرزو باشد و اعتقاد كامل داشته باشد، براى انجام هر كارى توانايى دارد؛ به قول دكتر شريعتى وقتى عشق فرمان مىدهد، محال سر تسليم فرود مىآورد.
ج) هر گاه كاملاً مشتاق و باورمند به سمت كارى حركت كرديد، آن را انجام شده تلقى كنيد. در روايات داريم: H}«الاعمال بالنيات{H؛ كارها با نيتها تحقق مىيابند.»
د) هر گاه نيت شما روشنتر و نيرومندتر باشد، تجسّم خلاّق شما سريعتر و آسانتر به ثمر خواهد رسيد.
T}تمرين پالايشگرى{T
يكى از تمرينات معروفى كه روان شناسان بر آن تأكيد مىورزند، پالايش افكار است كه آغاز راه برنامه ريزى موفقيت به شمار مىآيد؛ زيرا: قدرتمندترين كارى كه براى عوض كردن دنيا مىتوانيد انجام دهيد، عوض كردن اعتقاداتتان درباره ماهيت زندگى و مردم و واقعيات، تبديل اين باور به اعتقادات مثبتتر و عمل طبق آن است.
پس اگر در رسيدن به هدفى دچار مشكل هستيد و خود را ناموفق مىپنداريد يا احساس مىكنيد در درونتان مقاومتى وجود دارد كه نمىگذارد به هدف برسيد، تمرين پالايشگرى زير را انجام دهيد:
يك صفحه كاغذ برداريد و بالاى آن بنويسيد: افكار زير علت ناتوانى من در رسيدن به هدف است. آن گاه آن چه به ذهنتان مىآيد فهرست كنيد. مدت زمان طولانى به هر جمله فكر نكنيد و زيادى آن را جدى نگيريد. فوراً حدود 20 يا 30 مورد را - حتى اگر احمقانه و بچگانه مىنمايد - بنويسيد؛ براى مثال مىتوانيد موارد زير را يادداشت كنيد:
1. خيلى تنبل هستم.
2. خودم را كوچكتر از تصور ديگران مىبينم.
3. پول كافى ندارم.
4. قبلاً امتحان كردهام و اثر نكرده است.
5. مادرم گفته نمىتوانم.
6. نمىخواهم.
7. خيلى سخت است.
8. مىترسم.
9. شاد نيستم.
10. در دنيا و اين آسمان يك ستاره ندارم.
11. بدبختترين آدمم.
اكنون چند دقيقه آرام بنشينيد و ببينيد كدام يك از مواردى كه نوشتهايد به راستى حقيقت دارند و تا چه اندازه به آنها اعتقاد داريد. بدين ترتيب، در مىيابيد چه نوع محدوديتهايى را بر خود و جهانتان تحميل كردهايد. هر گاه احساس كرديد بسيارى از اين موارد وهمىاند، فهرست را پاره كنيد و دور بيندازيد. اين نشان مىدهد:
الف) مواردى كه نوشتيد نبايد در زندگيتان اقتدار داشته باشند.
ب) ايمان به هدف فراسوى باورهاى غلط است.
ج) حقيقت وجود خود و توان شما بسيار فراتر از وضع موجود است.
T}باورهاى موفقيت{T
اگر بعد از تمرين پالايشگرى آرام بنشينيد و بياساييد و چند عبارت تأكيدى مثبت و باز و سازنده را جانشين باورهاى بسته و منقبض و محدود كننده خود سازيد، گامى بلند به سمت موفقيت برخواهيد داشت و در حقيقت به سمت برنامه ريزى موفقيت پنجرهاى خواهيد گشود. عبارات تأكيدى زير در اين زمينه سودمند است:
اكنون همه گذشته را به طور كامل رها مىكنم. من آزادم!
اكنون هر گونه اعتقاد منفى و محدود كننده را نابود مىكنم. اين گونه باورها بر من اقتدارى ندارند.
اكنون همه را مىبخشم و رها مىكنم.
من مىتوانم شاد و خوشبخت و سعادتمند باشم.
اكنون هر چه احساس گناه، ترس و خشم و غضب و نفرت و انزجار است، دور مىريزم. من آزاد، روشن و شفاف و پر از انرژىام.
من از موفقيت لبريزم.
من همنام بعضى پيامبرانم. نام ديگر من مانند نام دانيال پيامبر است؛ زيرا دانيال يعنى «خدا نگهدار من است.»
من خود را موفق مىدانم.
همه موانعى كه بر سر راه بيان كامل و كامروايى زندگى من وجود دارند، بر خواهم داشت.
دنيا بسيار زيبا و دوست داشتنى است.
كائنات از وفور نعمت لبريز است و همواره خدا روزى رسان است.
همه را عفو مىكنم و مىبخشم.
من از خوبى و نيكى و خدمت و توفيق آكندهام.
من خدا را به روشنى ستارگان در دل زيباى شبانه آسمان احساس مىكنم.
من با خدا هستم و خدا با من است. پس من تماماً موفقيت هستم.
T}تجسم موفقيت{T
تجسم موفقيت تنها يك فن يا تلقين نيست؛ مقامى از دل آگاهى است كه از خزانه غيب صادر مىشود؛ اما شرايطى دارد. نخستين شرط آن نيّت است كه با سه عنصر «آرزو، باور و پذيرش» تعريف شد. در پرتو تجسم موفقيت، انسان به جايگاهى رفيع نائل مىشود و در مىيابد كه خود آفريدگار بىوقفه عالم خويش است. تجسم موفقيت و ايمان به آن سبب مىشود ميان ما و خدا جدايى يا فاصلهاى احساس نكنيم. ما تجلى خدا هستيم و همه هستى در وجود ما است، ما در باطن خود صاحب همه چيز هستيم. تجلى از طريق تجسم موفقيت يعنى فرايند دريافت و ادراك اين حقيقت و مرئى ساختن قدرت الاهى وجودمان در عرصههاى زندگى.
جالب اين كه همه ما در ژرفاى دل خود از غايت برتر خويش باخبريم. همه ما مىدانيم در وجود ما قدرتهايى نهفته است كه اگر به كار افتد، جهان ما دگرگون مىشود. بسيارى از ما سالها است با موتورهاى خاموش و بدون برنامه و خطى زندگى كردهايم، در حالى كه 90 درصد ما مىدانيم قدرتهاى زيادى در درون ما به وديعه گذاشته شده است. اين داستان شايد براى بسيارى از ما به شيوههاى گوناگون روى داده است. يكى از دوستان تعريف مىكرد:
روزى يك كش محكم پول را به دست گرفته بودم تا با انگشتان دو نيم كنم. ابتدا آن را دور دو انگشت سبابه پيچاندم و با دو دست كشيدم؛ اما پاره نشد. سپس با چهار انگشت هر دو دست آن را كشيدم؛ ولى پاره نشد. سپس محكم با تمام انگشتان و كف دست آن را از دو طرف كشيدم؛ اما پاره نشد. چون احساس مىكردم كسى مرا نمىبيند، پاهاى خود را دراز كردم، يك طرف كش را به انگشت پا قلاب كردم و با دو دست آن را كشيدم؛ ولى پاره نشد. متحير، مأيوس و ورشكسته حلقه كش را بيرون آوردم. برادرم كه مرا زير نظر داشت، فاتحانه به ميدان آمد و گفت: فلانى تو هميشه ناتوانى، اصلاً بىعرضهاى، اين كش را به يك كودك 6 ساله بده تا با دو انگشت قطع كند و... . در يك لحظه غيرتى شدم، نيرويى عجيب در درونم فوران كرد و حلقه كش را با دو انگشت سبابه و با كمترين فشار پاره كردم.
راز اين موفقيت آشكار است. انسان براى موفقيت در هر كارى به مثلث باور، ايمان و تلاش نياز دارد. اين جمله معروف ارشميدس، رياضى دان بزرگ يونان، را هرگز نبايد فراموش كنيم:
«اهرمى از ايمان و باور به من دهيد، تا من بدون محاسبات رياضى زمين را جابه جا كنم.»
ترديدهاى گذشته، ترسهاى قديمى، تلقينهاى اطرافيان، ترمزهاى فكرى، توقفها و سكونهاى كهنه كه اطراف ما را احاطه كردهاند، درهاى موفقيت را به روى ما بستهاند. قفلهاى مذكور را نمىتوان شكست. اين قفلها بايد گشوده شوند؛ چون گاه شكستن قفل به ساختمان زيباى موفقيت آسيب مىرساند. پس بايد كليدها را يافت و قفلها را گشود.
T}كليدهاى موفقيت{T
1. برنامه ريزى: برنامهريزى براى موفقيت برج مراقبت پيشروى به سمت اهداف است.
2. خودباورى: اساس ايمان خودباورى است. انسان خودباور به توان خويش ايمان دارد و ايمان انتظارى مطمئن است.
3. حركت: خروج از سكون و عدم توقف ضامن موفقيت است؛ اما حركتى كه حساب شده و طبق برنامه باشد.
4. جرأت: عدم هراس و اين پا و آن پا كردن و حتى پذيرش شكستها اساس موفقيت است.
5. خودتشويقى: خود تشويقى به معناى خود شيفتگى نيست. انسان گاه نياز دارد فهرست موفقيتهاى خود را تنظيم كند و حتى به بعضى تقدير نامهها و سپاسنامهها چشم بيندازد تا باور كند دوباره مىتواند موفقيتى جديد به وجود آورد.
انسان براى موفقيت بايد بلند نظر باشد و از بلند پروازى معقول نهراسد. بايد به جاى غرق شدن در نهرهاى كوچك به سمت درياهاى موفقيت حركت كرد؛ از جويبار حقيرى كه به چالهاى مىريزد، هيچ كس مرواريد صيد نخواهد كرد. شاهين موفقيت در افقها و بلندىها است و مرواريد توفيق در اقيانوسها. بايد بلند نظر و بلند پرواز و غواص بحرهاى بىكران بود و باور داشت كه دستان خداوند همواره به سمت انسانهاى جوياى موفقيت گشوده است؛ به قول شاعر: ما از خدا گم شدهايم او به جست و جو است.
V}منابع
1. جامع احاديث الشيعه.
2. درى مخفى به روى موفقيت، فلورانس اسكاول شاين، ترجمه شهلا المعى.
3. جادوى مديريت، پرموديترا و ديپاك ماهندرو، ترجمه مهدى قراچه داغى.
4. تجسم خلاق، شاگتى گواين، ترجمه گيتى خوشدل. {V