• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 1036
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : بعضى مواقع مى‏گويند بنويسيد؛ اما وقتى نمى‏دانيم چه بنويسيم،چه كنيم؟ من از خودم مى‏نويسم؛ خودى كه واقعا نمى‏دانم چه استعدادى دارم. وقتى به بچه‏ها نگاه مى‏كنم، مى‏بينم چه كاره‏اند و چقدر توانايى دارند؛ اما نوبت خودم كه مى‏رسد اصلا نمى‏دانم كه هستم. وقتى براى ديگران كار انجام مى‏دهم، بر خودم مسلطم؛ اما براى خودم نمى‏توانم اين تسلط را اجرا كنم يا به وجود آورم؛ مثلا همين امروز تا اوايل روز حالم خوب بود؛ ولى همين كه قدرى گذشت - اصلا نمى‏دانم چه شد - بى انگيزه و بى رغبت شدم. من كه هم ورزش مى‏كنم و هم تفريح مناسب(هر چند كم) دارم، چرا بايد زود خسته شوم؟! به راستى اگر من با همان توان كه اول كارهايم در خودم مى‏بينم به ادامه كار پردازم، چه سنگ‏هاى بزرگى را از مسيرم بر مى‏دارم. شايد مى‏توانستم يكى از بهترين‏ها باشم.... بعضى مواقع شكست‏ها به انسان مى‏فهمانند ديگر به اين روش غلط ادامه ندهد؛ اما بدا به آن زمانى كه شكست‏هايت را فراموش كنى و ندانى چه كرده‏اى. واقعا اوج بد بختى است، اگر بخواهى دوبار تجربه كنى، چه برسد به اين كه اين تجربه چند بار تكرار شود.مشكل ديگرى نيز در اين زمينه دارم و آن اين كه نمى‏دانم چگونه بايد آدمى ذهنش را طبقه بندى كندو چگونه بين آن‏ها و بيرون ارتباط برقرار سازد. اصلا آيا مى‏توان چنين كارى راانجام داد؟ من خودم مطمئن هستم مى‏شود؛ چون در غير اين صورت... به آدم موجود متفكر و با عقل نمى‏گويند.
پاسخ : پاسخ را با اين بيت آغاز مى‏كنم: P}هرگز حديث حاضر غايب شنيده‏اى {E} من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است‏ {P به نظر مى‏رسد، براى حل مشكل مطرح شده توجه به نكات و راهكارهاى زير مفيد باشد: الف) داشتن ايمان به هدف و كارى كه انجام مى‏دهيد. هيچ كارى را با ترديد آغاز نكنيد. اگر با ايمان كامل به هدف به كارى روى آوريد، مطمئناً در بين راه سست نخواهيد شد. بنابراين، روشن نبودن اهميت و ارزش كار وهدفى كه در نظر داريد، از موانع استمرار عمل است. پس قبل از انجام هر كارى، اهميت و ارزش آن را شناسايى و براى خود بيان كنيدو هنگام انجام كار نيز نگاهتان به هدف نهايى و نتايج و آثار مثبت آن باشد. ب)برجسته كردن شكست‏ها يا عدم موفقيت‏ها در ذهن، بسيارى اوقات مايه يأس و نوميدى مى‏شود. آنچه بايد از تجربه‏هاى تلخ و عدم موفقيت‏ها يادداشت شود، نكات آموزنده آن است تا چراغى فراروى فعاليت‏هاى آينده باشد. ج)بيش از آن كه به شكست‏ها بينديشيد، به موفقيت‏هاى‏و توانمندى‏هاى خود بينديشيد. خود را در انجام مسؤوليت‏ها و كارها، مثبت و موفق ارزيابى كنيد و به خود تلقين كنيد كه من از عهده‏انجام آن كار كاملاً بر مى‏آيم.به خود قول دهيد تارسيدن به هدف تلاش مى‏كنم و هرگز خسته نمى‏شوم. د) تجربه نشان داده است، براى حل مشكل ضعف اراده نمى‏توان تنهابه رهنمودهاى كتبى و غيابى بسنده كرد. اين مسأله، مانند بسيارى از مشكلات روان‏شناختى، به ارتباط مستمر با مشاور نيازمند است؛ ولى اجراى توصيه‏هاى زير در تقويت اراده سودمند مى‏نمايد: 1. علل و عوامل ضعف اراده خويش را بشناسيد. توجّه كنيد ضعف اراده غالباً در عدم اعتماد به بينش و تفكر، عدم شناخت خويش، با ارزش تلقى نكردن خود، عدم امنيت روانى، عدم تدبير عقلانى در تشخيص امورو تميز اهم و مهم، شكست‏هاى گذشته و عوامل باز دارنده رشدو قوت نفس مانند محروميت و سرزنش و رنج‏هاى مستمرريشه دارد. زدودن هر يك از اين عوامل در پرتو سرمايه گذارى و برنامه ريزى امكان‏پذير است. 2. بايد باور كنيد چون ديگر انسان‏هااز توانمندى‏هاى بسيار برخورداريد و از ديگران كم‏تر نيستيد. فراموش نكنيد نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بيش‏تر است و نبايد خود رادست كم بگيرد. تصميم خوب در پرتو تكيه بر قوت‏ها، جبران ضعف‏ها و احساس توانمندى شكل مى‏گيرد. 3. پس از مشورت با افراد ذى صلاح، با توجّه به امكانات و توانمندى‏هاى واقعى خود، براى زندگى تان برنامه ريزى كنيدو بكوشيد هرگز بى جهت از آن برنامه و نظم سر نپيچيد. اوقات استراحت و تفريح و عبادت وهمه فعّاليّت‏ها را در اين برنامه بگنجانيد تازمانى خالى نماند و توجّه به فرصت بيكارى شما را سمت تأخير انداختن كارها سوق ندهد. 4. بكوشيد براى هر رفتارى انگيزه‏اى قوى داشته باشيد و به ويژه از آثار مثبت تصميم‏گيرى‏ها و رفتارهاى خاصّ خويش به طور كامل آگاه شويد. 5. محيط زندگى و موقعيت كارى خود را تغيير دهيد و موانع بروز اراده و فعّاليّت را نابود سازيد؛ براى مثال در موقعيتى كه به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى مى‏انجامد، قرار نگيريد. براى تصميم‏گيرى‏ها و اقدامات خويش امنيت روانى فراهم آوريد تا بتوانيد به آرامى در برابر ديگران يا همراه آنان ابراز وجود كنيد و برجستگى فكرى و فعّاليّت به جا را از طريق تصميم آشكار سازيد. 6. هر كارى را آسان تلقى كنيد؛ زيرا در برابر اراده پولادين انسان همه سختى‏ها آسان مى‏گردد. به استقبال كارهاى به ظاهر دشوار برويد و به خود تلقين كنيد مى‏توانيد در اين امور درست تصميم بگيريدو افتخار موفقيت در انجام آن‏ها را به دست آوريد. 7. رضايت خداوند را ملاك هر رفتار و گفتار قرار دهيد واز تسليم شدن در برابر تمايلات پوچ و هواهاى نفسانى بپرهيزيد. اين تسليم شدن‏ها اراده را ضعيف و متزلزل مى‏سازد. تقوا و رعايت حرمت دستورهاى پروردگار براى آرامش روانى و تقويت نفس و اراده بسيار سودمنداست. 8. مدتى برنامه ريزى و تصميمات خود را با فردى ذى صلاح در ميان بگذاريد و از وى بخواهيد مراقب باشد تا در شما دو دلى پديد نيايد و اجراى تصميماتتان را به تأخير نيندازيد. 9. از خواب زياد، پرخورى و ديگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهيزيد و نگذاريد ديگران به جاى شما تصميم بگيرند. 10. با كسانى كه روحيه و اراده قوى دارند، دوست شويد. 11. بكوشيد تصميم‏هاتان را بافردى با تجربه در ميان نهيد از قوت و درستى شان اطمينان يابيد. پس از مشورت با اين فرد، بر اساس تدبر و انديشه خود تصميم بگيريد و بدون از دست دادن فرصت اقدام كنيد. تصميم بايد بر تدبير وانديشه و آگاهى‏هاى لازم استوار باشد و به عمل بينجامد. تخلف از اين امر جز تلف كردن وقت، پيروى از افكار پوچ و سستى در عمل دستاوردى ندارد و فرد رابا زيان‏هاى مادى و معنوى روبه رو مى‏سازد. از اين رو، امور يادشده گناه به شمار مى‏آيد. ترديد در تصميم‏گيرى وتأخير در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مى‏شود و زيان‏هاى بسيار به ارمغان مى‏آورد. 12. تصميمات به جا و پر ارزش گذشته خود را به ياد آوريد و توجّه كنيدكه چون گذشته براى انجام دادن كارهاى مهم آمادگى داريد. 13. در تصميم‏ها و فعّاليّت‏هاى اسوه‏ها دقّت كنيد و در همسان سازى و الگو پذيرى جدى باشيد تاجرأت انجام كار يابيد و توان تصميم‏گيرى و اجرا در شما تقويت شود. 14. ورزش مستمر و منظم راكه در تقويت اراده بسيار مؤثر است، فراموش نكنيد. 15. با تصميم‏هاى آسان در كارهاى ساده،به تدريج خود باورى و توانمندى را در خويش پديد آوريد و راه را براى تصميم‏گيرى در امور مشكل و پيچيده هموار سازيد. 16.در موضوع مورد نظر تمركز پيدا كنيد و از اشتغالات ذهنى متعدد بپرهيزيد تاتصميم‏گيرى آسان‏تر صورت پذيرد. 17.پس از تدبير و مشورت ازعواقب تصميم‏هاى خود هراسناك نباشيد و به خدا توكل كنيد.پيامدهاى تصميم هاتان راكه‏از قلمرو انديشه تان بيرون است و باسامان دادن احتمال‏هاى ضعيف سبب ترديد و تزلزل شما مى‏گردد،به خداوند متعال كه به بندگانش لطف و رحمت و محبت گسترده دارد،واگذاريد و به آنچه پروردگار پيش مى‏آورد،خشنود باشيد.خداوند شمارا سمت صلاح و مطلوب واقعى‏تان رهنمون مى‏شود. اما درباره چگونگى طبقه‏بندى ذهن،بايد توجه داشت،اين امر نيازمند توانايى و استعداد خاصى است كه با تقويت برخى توانمندى‏هاى انسان به دست مى‏آيد.امورى كه در اين امر مؤثر مى‏نمايد،عبارت است از: 1. مطالعه مباحث فلسفى، رياضيات و هندسه كه در تفكر انتزاعى ريشه دارد و سبب رشد و تعميق آن مى‏شود. 2. انديشيدن درباره مسائل مختلفى كه در كلاس درس مى‏آموزيد يا در محاورات و گفت و گوها مى‏شنويد. تأكيد مى‏شود با تفكر و انديشيدن درباره آن‏ها به تجزيه و تحليل بپردازيد. 3. گسترش ارتباط با افراد فكور و نكته سنج كه تفكر منطقى دارند. 4. كم‏تر سخن گفتن و اجتناب از پرگويى. اميرالمؤمنين(ع) كه خود امير بيان و سخن است، در ستايش كم گويى و لزوم اجتناب از پرگويى مى‏فرمايد: اگر دوستدار سلامت جان و پوشيده ماندن عيب‏هايت هستى، كم‏تر سخن بگوى و بيش‏تر خاموش باش تا انديشه‏ات فزونى گيرد و دلت نورانى شود.V}ميزان الحكمة، حديث 17884.{V بنابراين، مى‏توان با اجتناب از زياده‏گويى و رعايت سكوت، زمينه درست انديشيدن و تفكر منطقى را بيش‏تر فراهم كرد.
کد سوال : 1037
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا مسائل مربوط به موسيقى اين‏قدر پيچيده و مبهم است. احساس مى‏كنم بين آنچه در اسلام آمده و آنچه در حكومت اسلامى ما اجرا مى‏شود، فاصله بزرگى وجود دارد. البته شايد هم از ناآگاهى من و امثال من است. بالاخره روح انسان به موسيقى نياز دارد؟ آيا اين احساس نياز تلقينى است؟ در صورت عدم نياز، خللى كه به وجود مى‏آيد ناشى از چيست و با چه بايد آن را پر كرد؟
پاسخ : هر گرايش طبيعى و درونى پاسخى مى‏طلبد. جذابيت موسيقى از اين قاعده مستثنا نيست؛ اما بايد دانست پاسخ به غرايز ابتدايى و نيازهاى پس از رشد يافتگى، ميان تمام اقوام و فرهنگ‏ها و پيروان اديان مشترك است؛ مانند آن كه همگان براى رفع تشنگى از «آب» استفاده مى‏كنند. تفاوت از آن‏جا آغاز مى‏شود كه براى رفع اين نياز اصلى در پى آماده‏سازى و پيشنهاد نوشيدنى‏هاى متنوع باشيم. اين‏جا است كه نظريه‏هاى انسان‏شناختى و فاكتورهاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى رخ مى‏نمايد و كنش‏ها و واكنش‏ها بروز مى‏كند. پيچيدگى‏ها و ابهام‏ها آنگاه فزونى مى‏يابد كه در عصر ارتباطات تنوع پاسخ بسيار مى‏شود و از ميان آن همه، انتخاب «پاسخ درست» و «بدون عوارض» و پياده سازى «جايگزين» كارى بس دشوار است و تلاش همگانى مى‏طلبد. موسيقى به طور كلى دو نوع است: 1. موسيقى غنايى: هرگونه آهنگى است كه به لحاظ شكل يا محتوا موجب تحريك شهوت و متناسب با مجالس گناه است. اين‏گونه موسيقى، گاه آرامش تخديرگونه براى اعصاب دارد و گاه هيجانات ناهنجار براى روان؛ و غفلت از ياد خدا و پرده‏پوشى عقل از آثار نمايان آن است. 2. موسيقى غيرغنايى: شامل صوت قرآن، موسيقى عرفانى، مارش‏هاى حماسى، آواز حُدى(براى حركت دهى حيوانات) و حتى موسيقى مناسب براى رشد گياهان. اين نوع موسيقى مى‏تواند پاسخگوى نياز انسان باشد و با اجراهاى متنوع جايگزين موسيقى غنايى شود. قرآن كريم نثرى هم آوا دارد و اين خاصيت يكى از ابعاد اعجاز قرآن است.V} قرآن از جهات گوناگون معجزه است از جمله فصاحت و بلاغت، اخبار غيبى، عدم اختلاف در مفاد آن، از حيث آورنده آن كه فردى امى و بى‏سواد بوده است و .... {Vاز تشويقى كه درباره آهنگين و نيكو خواندن قرآن وجود دارد، نتيجه مى‏گيريم براى بهره‏مندى بيش‏تر از كلمات و به منظور تحصيل آرامش روانى و صفاى دل، به طور طبيعى به صوت دلنشين نيازمنديم. به همين جهت، تلاوت قرآن با صداى نيكو مستحب و محبوب خداى متعال است. غزليات و اشعار عرفانى معنايى پرجاذبه دارد؛ شنيدن و زمزمه آن با صداى خوش بسيار آرامش‏بخش و آگاهى‏ساز است و مى‏تواند جايگزين مناسبى براى موسيقى غنايى باشد. افلاطون حكيم مى‏گويد: «آن كسى كه همه عمر را به ترنّم نغمات و حظّ از زيبايى صوت مى‏گذراند، همان طور كه آهن در اثر آتش نرم مى‏شود، عنصر «غيرت» در نفس وى ملايم مى‏گردد و طولى نخواهد كشيد كه «شجاعت» وى نيز تحليل رود».2 از امام خمينى(ره) در اين باره آمده است: «اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و اراده شوى كه خداى ناخواسته اگر بى‏عزم از اين دنيا رحلت كنى، انسانِ صورىِ بى‏مغزى هستى در آن عالم كه محل كشف باطن و ظهور سريره است؛ و جرأت بر معاصى كم‏كم انسان را بى‏عزم مى‏كند و اين جوهر شريف را از انسان مى‏ربايد. استاد معظم ما - دام ظله - مى‏فرمودند: بيش‏تر از هر چه گوش دادن به تغنّيات [موسيقى‏ها] سلب اراده و عزم از انسان مى‏كند...»3. ابوعلى سينا نيز در اين باره مى‏نويسد: «آهنگ خوش، آن مقدار كه حكمت لازم مى‏شمارد، جوهر نفس آدمى را تقويت مى‏كند و قواى باطنى او را تمركز مى‏بخشد نه آن آهنگى كه امور شهوانى را در انسان تحريك مى‏كند».4 به اميد آن كه با همفكرى و خويشتن‏دارى به بالندگى معنوى خود و جامعه كمك كنيم. براى پاسخ به پرسش شما، مبنى بر نياز روحى انسان به موسيقى، توجه به نكات زير مفيد است: 1. زيبايى دوستى يكى از اميال فطرى انسان است و ابعادى وسيع دارد. آنچه در گزينش‏ها مهم مى‏نمايد اين است كه رابطه هر چيز و هر رفتار را با كمال نفسانى انسان بسنجيم و آنگاه مورد ارزيابى قرار دهيم. از آن جا كه كمال مطلق خدا است، هر چه انسان را از خدا دور سازد يقيناً مايه خسرانش خواهد شد. در آيات و روايات، ضمن تأييد ميل زيبايى دوستى، اولاً به زيبايى معنوى بيش از زيبايى ظاهرى و مادى بها داده شده است؛ و ثانياً خدا جميل مطلق است. از اين روى فرمود: «الابذكراللَّه تطمئن القلوب»V}رعد(13): 28. {V. اگر انسان به اين حقيقت مطلق روى آورد، از بسيارى اوهام يا واقعيت‏هاى كم بها رويگردان خواهد شد. 2. اگر بر فرض ثابت شود موسيقى آثار مثبتى در نفس دارد - اين مسأله، خصوصاً به گونه‏اى كه عميق و ماندگار باشد، به شدت محل تأمل است -V} ر.ك: كتاب موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى، استاد علامه محمد تقى جعفرى. {V همان طور كه استاد شهيد مطهرى فرموده‏اند بايد توجه داشت كه: «خيلى چيزها فايده‏هايى بر وجودشان مترتب است ولى اين‏ها جاى چيزهايى را اشغال كرده‏اند كه اگر آن‏ها مى‏بودند فوايد خيلى بيش‏ترى مترتب مى‏شد...ما نمى‏توانيم به آن سبك «ويليام جيمز»(بنيان‏گذار مكتب پراگماتيسم) بينديشيم كه هر چيزى كه يك اثر مفيد داشته باشد، پس حق است...هرگز شما نمى‏توانيد به صرف اين كه يك شى‏ء آثار مفيدى داشته باشد آن را صحيح و واقعى و از جانب خدا بدانيد».V}نوانديشان مسلمان در انديشه استاد مطهرى، على دژاكام، ص 103ù102. {Vدر توضيح اين دو نكته بايد گفت: بى‏ترديد در ساختمان وجودى انسان هيچ ميل اصيلى به گزاف نهاده نشده است و همواره بين اميال و كشش‏هاى فطرى انسان و واقعيات جهان هستى، هماهنگى كامل وجود دارد. اگر انسان يك يا چند ميل و كشش فطرى و اصيل داشته، از امكان ارضاى آن‏ها برخوردار نباشد، دراين صورت بايد معتقد شد در كار خلقت فريبكارى و گزاف وجود دارد؛ در حالى كه با مطالعه در جهان خلقت در مى‏يابيم همه امور، از كوچك‏ترين آن‏ها تا بزرگ‏ترينشان، بر اساس طرحى دقيق و هدفى كاملاً حساب شده خلق شده‏اند. از سوى ديگر، بايد به اين حقيقت نيز توجه كرد كه اميال فطرى انسان از قبيل حقيقت جويى، زيبايى دوستى و قدرت‏طلبى ما را در شناخت كمال وجودى انسان كمك مى‏كند، اما شعاعشان تا بى‏نهايت امتداد مى‏يابد و هيچ يك از آن‏ها در مرتبه معينى اقتضاى محدوديت و توقف ندارد. خواسته‏هاى نامحدود و بسنده نكردن به كاميابى‏هاى موقت و محدود از خصايص بارز انسان است. بى‏نهايت بودن خواست‏هاى فطرى انسان از مهم‏ترين اختلافات اساسى انسان و حيوان به شمار مى‏رود. آن كه اميال فطرى انسان به امور مختلف تعلق مى‏گيرند، اما سرانجام همه آن‏ها به هم مى‏پيوندند و ارضاى كامل و نهايى‏شان در پرتو ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال وكمال تحقق مى‏يابد. تنها در نزديكى به خدا و اتصال به معدن جمال و كمال تمام خواست‏هاى فطرى انسان ارضا مى‏گردد و انسان به مطلوب نهايى‏اش دست مى‏يابد. همه اهداف و مقصدهاى ديگر با آفت نقص و محدوديت رو به رويند و به همين جهت، نمى‏توانند فطرت بى‏نهايت طلب انسان را پاسخ دهند. تأكيد مى‏كنيم گاه امورى در مرتبه طبيعى براى بشر مفيد مى‏نمايند؛ اما براى حيات معقول و طيبه‏اش زيانبارند. از انسان‏هاى فهيم انتظار مى‏رود در سنجش‏ها و گزينش‏ها حيات معنوى و معقول را درنظر بگيرند. گناهان و بى بندوبارى‏ها مرتبه طبيعى حيات انسان را پوشش داده، ارضا مى‏كند؛ اما درخت وجودش - موجود بى نظيرى كه ظرفيت وجودى‏اش نيل به خلافت الاهى است - را از ريشه مى‏خشكاند.V} ر.ك: خودشناسى براى خودسازى، آيت اللَّه مصباح يزدى؛ اخلاق اسلامى، محمد على سادات.{V همان طور كه قرآن كريم مى‏فرمايد:«A}أذهبتم طيّباتكم فى حياتكم الدّنيا و استمتعتم بها{A؛ M}شما در آخرت سرمايه‏اى براى حيات ابدى كه حيات حقيقى شما است، نداريد؛ چون شما نيروها و سرمايه‏هاى پاكيزه خود را در زندگانى دنيوى از دست داديد و از آن‏ها بهره‏مندگشتيد{M.»{V احقاف(46): 20.V} اين آيه درباره كسانى است كه در اين دنيا كفر ورزيدند و در رستاخيز با عذاب الاهى روياروى مى‏شوند؛ ولى ملاك، تمتع و برخوردارى از تمايلات و خواست‏هايى است كه موجب از بين رفتن سرمايه حياتى مى‏شود.V}موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى، محمد تقى جعفرى، ص 65-63. {V پرسش‏هاى مهمى در خصوص موسيقى مطرح است از جمله اين كه: 1. آيا موسيقى هيجان‏انگيز و لذت بخش و نشاط آور است؟ اگر چنين است، پس فلسفه ممنوعيت و محروميت از آن چيست؟ 2. تفاوت موسيقى‏هاى روحانى و غيرروحانى، خوب و يا بد و حلال و حرام در چيست؟ 3. آيا موسيقى به تلطيف روح يا نفس مى‏انجامد؟ 4. علت گرايش به موسيقى در ميان شخصيت‏هاى كمال يافته چيست؟ 5. تأثير موسيقى بر شخصيت آدمى چگونه است؟ 6. موسيقى درمانى چيست و تا چه اندازه بر اصول علمى استوار است؟ علامه محمد تقى جعفرى در كتاب «موسيقى از ديدگاه فلسفى و روانى» دست كم به ابعادى از پاسخ اين پرسش‏ها اشاره كرده است. در پاسخ به سؤال نخست شما مبنى بر وجود شكاف يا دوگانگى بين آنچه در اسلام آمده و آنچه در حكومت اسلامى ما اجرا مى‏شود، ضمن اعتراف به اين واقعيت در بسيارى از موارد، مى‏توان آن را معلول عوامل گوناگون دانست. شمارى از اين عوامل عبارت است از: 1. دورى از زمان معصوم(ع) كه از حيث معرفت ناب به آموزه‏هاى اصيل اسلامى محروميت‏هاى بسيار بر ما تحميل مى‏كند. 2. فقدان تجربه حكومتى: حكومت اسلامى مبتنى بر فرهنگ شيعى كه حقيقتاً در صدد اجراى فقه جعفرى باشد، به اين وسعت و مقياس، جز در مدت زمانى كوتاه در عصر معصومان(ع) تحقق نيافته است؛ به عبارت ديگر، حكومت اسلامى مبتنى بر فقه آل محمد(ص) نهالى نوپا است كه اُفت و خيزهايش در مقام عمل طبيعى است؛ به تعبير مقام معظم رهبرى، فقه ما يك فقه مغلوب است؛ يعنى شيعه به اين گستره حاكميتى نداشته است؛ و واضح است كه آموزه‏هاى عرشى تا فرشى و زمينى نشود قابليت اجرا ندارد. در اين مرحله مشكلات بشر رخ مى‏نمايد و فقدان تجربه حكومتى و ناپختگى‏ها زمينه پيدايش سردرگمى‏ها مى‏شود. 3. نهادهاى حكومتى نوپا نمى‏توانند پاسخ‏گوى مناسبى براى نيازهاى مردمى در گستره وسيع باشند و همه طيف‏ها را شامل مى‏شوند. در اين موقعيت، عدم تربيت دينى قوى مردم سبب مى‏شود آن‏ها براى ارضاى نيازهاى خود به برخى راه‏هاى جايگزين يا نامشروع روى مى‏آورند.
کد سوال : 1044
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا به نماز در اسلام اين قدر اهميت داده شده و بهترين عمل و راه رستگارى و ستون دين معرفى گرديده است، در حالى كه شايد به نظر برسد اعمال ديگرى چون امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا بيش‏تر در حفظ دين مؤثرند؟
پاسخ : انسان در زندگى اين جهان با توجه به «عوامل غافل كننده» به تذكر و يادآورى نياز دارد. بايد وسيله‏اى او را در فاصله‏هاى مختلف زمانى به مبدأ هستى توجه دهد، هدف آفرينش را به يادش آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بى‏خبرى بازش دارد. اين وظيفه مهم به عهده نماز است‏1؛ به عبارت ديگر، انسان موجودى دو بعدى است و خداوند هستى‏بخش او را مركب از جسم و روح آفريده است. همان‏گونه كه وى از ابتداى خلقت جسم و ماده خويش تا پايان زندگانى در اين دنيا به افاضه از ناحيه خالق خويش نياز دارد و بدون آن لحظه‏اى درنگ نخواهد كرد، در زندگانى روحانى نيز از هنگامى كه درك و شعورش كامل شد تا پايان زندگانى به فيض‏بخشى از سوى مبدأ پيدايش خويش نيازمند است تا قلبش نميرد و به زندگانى روحانى‏اش ادامه دهد؛ و اين مقصود جز از راه ارتباط با آفريدگار متعال حاصل نخواهد شد؛ و چنان كه خود فرمود و در آيات بسيارى از قرآن بر آن تأكيد ورزيد: بهترين راه ارتباط با او نماز است. از اين رو، در نخستين دستورها به موسى(ع) آمده است «M}نماز را برپادار تا به ياد من باشى»{M2. يكى از مفسران مى‏گويد: اين كه در اين آيه «ذكر» و ياد خدا را مخصوص نماز كرده بدان سبب است كه نماز برترين عملى است كه فروتنى و بندگى در آن نمودار مى‏شود؛ و به عبارتى در نماز «ياد خداوند» تجسم پيدا مى‏كند3. در چندين آيه قرآن، مهم‏ترين مسأله پس از شناخت خداوند و ايمان به او برپا داشتن نماز شمرده شده است‏4. امام صادق(ع) نيز مى‏فرمايد: پس از شناخت خداوند هيچ عملى نيست كه با نماز برابرى كند5. برخى از احاديث بر اين نكته تأكيد ورزيده‏اند كه نماز اساس و پايه اصلى دين و ايمان است؛ پايه‏اى مركزى كه در وسط خيمه قرار مى‏گيرد و اگر برداشته شود، خيمه فرو مى‏ريزد6. برخى از اعمال چون امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا آثار بسيار دارند و بر آن‏ها تأكيد فراوان شده است؛ اما اگر نيك بنگريم در مى‏يابيم همه آن‏ها بسان طناب‏ها يا چوبك‏هاى اطراف خيمه‏اند. البته براى برپا ماندن خيمه به همه اين طناب‏ها و چوبك‏ها نياز است؛ اما آنچه انگيزه كارهاى نيك را تقويت مى‏كند و كارهاى امر به معروف و جهاد و... جهت مى‏دهد ياد خدا است كه بهترين قالب آن نماز است. قرآن كريم در دو سوره مؤمنون(آيات 1 تا 11) و معارج(آيات 22 تا 34) به ترتيب شش و هشت ويژگى انسان‏هاى شايسته را برشمرده و در آغاز و انجام آن‏ها نماز را مطرح فرموده است. از نماز شروع و به نماز ختم مى‏گردد. اين آغاز و پايان نشان مى‏دهد در ميان تمام اين اوصاف توجه به نماز برترين و مهمترين آن‏ها است؛ چرا كه نماز مهم‏ترين رابطه مخلوق با خالق و برترين مكتب تربيت است‏7. پى‏نوشت : 1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج 13، ص 174. 2. سوره طه(20):14. 3. الميزان فى تفسيرالقرآن، علامه طباطبايى، ج 16، ص 140. 4. بقره(2):3؛ نساء(4):162؛ توبه(9):18. 5. بحارالانوار، مجلسى، ج 82، ص 225. 6. همان، ص 218 و 223 و 227. 7. تفسير نمونه، ج 25، ص 30 و ج 14، ص 201.
کد سوال : 1046
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دخترى 24 ساله هستم كه گاهى با اراده و نيرومند قادر به انجام هر كارى هستم و گاهى قادر به انجام كوچك‏ترين كارى نيستم و حوصله انجام هيچ كارى ندارم. در آن لحظات دلم مى‏خواهد فرياد بكشم و از دست خودم به عالم و آدم شكايت كنم. با اين كه دوران نوجوانى را پشت سر گذاشته‏ام، در همه مواقع زندگى نياز به يك دوست را احساس مى‏كنم، به كسى كه، در كنار ياد آورى همه عيوبم، دوستم داشته باشد. هر كسى كه اندكى مهر ائمه(ع) را در دل داشته باشد به همان اندازه دوستش دارم و در دوست داشتن ديگران برايم فقط ايمان ملاك است. امّا خود از نظر روحى در حال تعادل نيستم. فكر مى‏كنم يعنى فكر نمى‏كنم بلكه بخشى از اخلاقم شده كه به تاييد ديگران نياز دارم.هيچگاه از درگاه حق تعالى نااميد نشده‏ام؛ امّا دوست دارم فقط به او متّكى باشم نه به بنده او. از احساس نياز به ديگران خوشم نمى‏آيد. از اين كه دائما كسى باشد كه با تمام وجود دوستش داشته باشم، بدم مى‏آيد؛ چرا بايد ساعت‏ها شديداً منتظر زنگ و تماس دوستى باشم كه خيلى دوستش دارم؟ مى‏خواهم منتظر باشم امّا در حد معمولى. نمى‏خواهم تك تك كلماتى كه در جملاتش به كار مى‏برد، برايم مهم باشد. دوست دارم هيچ گاه - تا هنگامى كه خدا را دارم - احساس تنهايى نكنم. گاهى دلم مى‏خواهد خدا مثل خودمان بود كنارش مى‏نشستم برايش حرف مى‏زدم، گريه مى‏كردم و..... دلم مى‏خواهد به جاى تمام اين محبوب‏ها در دلم فقط خدا قرار گيرد؛ و ديگران رانيز فقط دوست بدارم. شما را به خدا كمكم كنيد.
پاسخ : قبل از پرداختن به پاسخ، از مكاتبه شما كه زمينه ارائه خدمت به بهترين‏هاى روزگار گرديده است،تقدير و تشكر مى‏كنيم. اميدواريم در انجام اين خطير موفق باشيم. باتوجه به آنچه در نامه نگاشته‏ايد، عنايت به مسائل زير ضرورت دارد: الف)انگيزه انسان براى انجام كارهاى مختلف هميشه يكسان نيست.اين يك پديده طبيعى است.وظيفه ما افزودن بر سطح انگيزه است كه موجب مى‏گردد ميزان روى آوردن به كارهاى خير و خوب و تعقيب اهداف از كسالت و بى هدف بودن بيش‏تر باشد. پس بايد در جهت افزايش انگيزه خود بكوشيم. در اين مسير،راه كارهاى زير سودمند مى‏نمايد: 1.براى هر كارى هدفى را در نظر بگيريد. 2.آن هدف را براى خود بزرگ و مهم معرفى كنيد. 3.پيامدهاى مثبت و خوب آن عمل را براى خود برشماريد و باخود چند بار تكرار كنيد.از طرف ديگر پيامدهاى منفى آن عمل را كه در صورت نرسيدن به هدف مورد نظر متوجه شما مى‏شود،بر شماريد تاسختى و زشتى آن شما را به انجام عمل وادارد. 4.به تمام انگيزه‏هاى مخالف و ذهنيّت هايى كه شمارا از انجام آن عمل باز مى‏دارد،پشت پابزنيد،حتى به آن‏ها اجازه ندهيد به ذهنتان وارد شوند و ناخواسته رفتار شما را تحت تأثير قرار دهند. 5.برنامه روزانه خود را با كارهاى ريز و كوچك و سبك و آسان منظم كنيد.هرگز باكارهاى مشكل و فراتراز توان و وقت خود برنامه‏تان را مرتب نكنيد. 6.باچند بار بى نظمى و اجرانكردن،برنامه را براى هميشه رهانكنيدو يك يا دو مورد شكست و عملى نشدن رابه تمام برنامه توسعه ندهيد.وجود دو تكه ابر نبايد تمام برنامه و زندگى شما را ابرى سازد. 7.توجه داشته باشيد كه هميشه تمام انسان‏هانمى توانند به همه برنامه‏هاى خود جامه عمل بپوشانند. عمل كردن به اكثر مواد يك برنامه مهم است. يك يا دو مورد اجرا نشدن به معناى شكست تمام برنامه نيست. 8. هميشه علت عدم اجراى يك برنامه نبودانگيزه نيست. گاه انگيزه وجود دارد؛ ولى توان فيزيكى، وقت، يا ديگر شرايط لازم فراهم نيست. پس بايد بين امور تفاوت قائل شد و هر يك را از طريق مربوط به خود درمان كرد. انگيزه درمان همه ناتوانى‏ها شكست‏ها نيست. ب) دوستى در زندگى انسان لازم است و هدف از آن بايد رسيدن به حق باشد؛ يعنى بايد دوستى برگزينيد كه ياد خدا را دردلتان زنده نگه دارد، ملاقات خدا را به يادتان آورد، سخنش علم و معرفت تان را فزونى بخشد و كردارش شما را به كارهاى نيك ترغيب كند. اگر چنين دوستى داريد، معاشرت با او حد و اندازه ندارد، همان گونه كه عشق و ارتباط با خداوند حد و مرز نمى‏شناسد. اگر از اين دوستى‏ها برخوردار نيستيد، صرفاً به ميزان ضرورت با افراد ارتباط داشته باشيد و هرگز در صدد توسعه ارتباط نباشيد. البته توجه داريد كه اين نوع دوستى امرى الاهى است نه دنيوى و معمولى. روابط دوستانه‏اى كه مانع ارتباط با خدا و انجام تكاليف الاهى مى‏شود، در هر سطحى باشد، مردود است؛ و بايد در حد امكان و ضرورت محدودش كنيد. روان شناسان نيز بر اين باورند كه يكى از نيازهاى اساسى انسان از بدو تولد تا پايان عمر نياز به محبت ورزيدن به ديگران و مورد محبت ديگران واقع شدن است. البته اين نياز روانى انسان در طى مراحل رشد شكل‏هاى مختلف مى‏يابدو بايد هر دوره‏اى به گونه‏اى متناسب تأمين و ارضا گردد؛ در نوزادى، از طريق والدين و به خصوص مادر، در كودكى، علاوه بر خانواده، به وسيله گروه همبازى؛ در نوجوانى، از طريق گروه همسالان؛ در دوران جوانى، با ازدواج و پيدا كردن شريك زندگى و در ميان سالى، به شكل خاص ديگر. در محيط خوابگاه و دانشگاه نيز مى‏توان با رعايت ملاك‏هاى ياد شده و دقت در انتخاب دوست صميمى به اين نياز پاسخ داد. البته در انتخاب دوست صميمى بايد معيارهاى اخلاقى و دينى و حدود عرفى و شرعى مورد توجه قرار گيرد. ج) خداوند هميشه در كنار ما است. مشكل آن است كه مابا او نيستيم. خدا بهترين، مهربان‏ترين و قديمى‏ترين دوست ما است. افسوس كه ما اين دوستى و محبت را كم‏تر احساس مى‏كنيم. نيكى يك انسان ما را متوجه خوبى‏هاى او مى‏سازد، امّا اين همه نعمت الاهى را درك نمى‏كنيم يا آن را محصول تلاش خود مى‏دانيم نه عطاى دوست قديمى و مهربان يعنى خداوند. پس بايد جايگاه خداوند را در زندگى خود مجددا تعريف كنيم و بر اساس همان تعريف، با وى ارتباط برقرار سازيم. اگر اين گونه بينديشيد، ديگر احترام نهادن يا اهانت كردن شما و ديگران معناى ويژه مى‏يابد و وظيفه شما در برابر تمام انسان‏ها معين مى‏گردد؛ و ديگر نمى‏هراسيد و نگران نمى‏شويد؛ چون قرار است بنده او باشيد، به بندگى خود بينديشيد و راه و رسم بندگى را بياموزيد و عمل كنيد نه آن چه رضايت ديگران را فراهم مى‏آورد.
کد سوال : 1048
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مدت‏ها است اين مسأله فكرم را مشغول كرده است كه با جامعه‏اى كه هر روز را در آن به شب مى‏رسانم، چه كنم. اتفاقاتى كه در دانشگاه مى‏افتد و روابط پسرها و دخترها كه بسيارى از اوقات زشت و ناپسند است، ناشى از بى‏فرهنگى است يا بى‏ايمانى؟ نمى‏دانم ناشى از چيست؛ ولى در جامعه ما كه اسلامى است، واقعاً غير قابل تحمل است و عرف جامعه سنتى ما چنين حركات و روابطى را نمى‏پسندد. خودشان استدلال مى‏كنند در اسلام گفته شده است دو نفر كه يكديگر را دوست داشته باشند به هم محرمند. بااين استدلال بدون هيچ گونه عقد رسمى يا صيغه با هم قدم مى‏زنند و يا حتى گاهى اوقات، به قول خودشان براى شناخت بيش‏تر، بدون اطلاع خانواده‏ها در خلوت باهم صحبت مى‏كنند. آيا در احكام دينى چنين چيزى وجود دارد؟ به نظر شما، وظيفه ما در اين موقعيت چيست و چه بايد بكنيم؟ گاهى اوقات فكر مى‏كنم كاش در دانشگاه‏ها دخترها و پسرها را جدا مى‏كردند؛ ولى باز با خودم مى‏گويم آن وقت اين اتفاقات در پنهان مى‏افتاد و شايد بدتر از اين مى‏شد. واقعاً علت چيست و چه بايد كرد؟ دوست دارم به اين گونه افراد گفته شود فكر نكنند شجاعت به خرج مى‏دهند و در جلوى چشم‏هاى نامحرمان و پسرهاى ديگر با يكديگر قدم مى‏زنند يا دست مى‏دهند و يا شانه به شانه راه مى‏روند.
پاسخ : توجه شما دانشجوى گرامى به مسائل فرهنگى و اجتماعى جامعه، به خصوص لزوم رعايت ارزش‏ها و هنجارهاى دينى و اخلاقى در محيط دانشگاه و احساس مسؤوليت‏تان در برابر برخى نابهنجارى‏ها، قابل تقدير و تحسين است. در اين نامه سه پرسش اصلى به چشم مى‏خورد: 1. آيا صرف دوست داشتن دختر و پسر آن‏ها را محرم مى‏كند؟ 2. روابط ناپسند دختر و پسر در دانشگاه‏ها ناشى از چيست و چرا گسترش يافته است؟ 3. وظيفه و مسؤوليت ما در اين موقعيت چيست و چه بايد كرد؟ در پاسخ سؤال اول بايد ياد آور شد آنچه سبب ايجاد پيوند زناشويى مى‏شود، خواندن صيغه عقد از سوى زن و مرد يا وكلاى آن‏ها و با اجازه اولياى آن‏ها و حفظ شرايط آن است؛ در غير اين صورت، سببى براى ايجاد زوجيت و محرميت زناشويى وجود ندارد. صرف دوست داشتن متقابل دو نفر، مجوزى براى محرم شدن آن‏ها نيست. معمولاً دوستى‏هاى قبل از ازدواج براى كاميابى‏هاى جنسى و در اثر غلبه شهوات صورت مى‏گيرد؛ نخستين چيزى كه در اين گونه روابط از دست مى‏رود گوهر ارزشمند عفاف و پاكى است و بايد از چنين روابطى كه بدون هيچ‏گونه عقد رسمى يا صيغه و بدون اطلاع خانواده‏ها به بهانه شناخت بيش‏تر صورت مى‏گيرد، جداً پرهيز كرد. بنابراين، پاسخ سؤال اول منفى است. در پاسخ به سؤال دوم به عواملى چند مى‏توان اشاره كرد: 1. عدم ارضاى صحيح غريزه جنسى بى‏ترديد ايام جوانى، ايام بيدارى غريزه جنسى و گرايش به جنس مخالف است. در اين ايام شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سايه مى‏افكند؛ ناخودآگاه رفتار، سخن و نگاه جوان را تحت تأثير قرار مى‏دهد و سبب تحريك پذيرى وى در برخورد با جنس مخالف مى‏شود. طبيعى است اين نياز درونى بايد به طور صحيح و مطلوب ارضا و تأمين شود. راه قابل قبول آن نيز ازدواج است؛ ولى متأسفانه به دلايل مختلف فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى - نظير بالا رفتن سطح انتظارت و توقعات خانواده‏ها و توجه به برخى تشريفات غير لازم، معضل اشتغال و آينده شغلى جوانان، ادامه تحصيل آن‏ها و عدم وجود امكانات و شرايط مالى مناسب برخى خانواده‏ها - سن ازدواج دختران و پسران افزايش يافته و در نتيجه ارضا و تأمين عاقلانه و صحيح اين غريزه سركش، به خصوص در دوران جوانى، به انحراف كشيده شده است. بنابراين، اين گونه رفتارهاى نابهنجار در جامعه دينى و سنتى ما روبه فزونى است و اگر نگوييم به يك بحران اجتماعى تبديل شده دست كم مى‏توان آن را يك معضل اجتماعى ناميد. متأسفانه نظام اجتماعى ما تا كنون نتوانسته با فراهم كردن زمينه ازدواج جوانان از گسترش اين رفتارهاى نادرست پيشگيرى كند. 2. احساس نياز به محبت در اين سنين جوانان خواهان روابط دوستانه و هم سخن شدن با يكديگرند. اريكسون، يكى از روان‏شناسان غرب، مى‏گويد: جوان در اين مرحله مى‏خواهد روابط دوستانه نزديكى با ديگران پيدا كند؛ ارزشمندترين و مهم‏ترين هستى و دارايى‏اش را به فردى ديگر هديه دهد؛ در پى يافتن هويتى جديد است و گمان مى‏كند خانواده و والدينش نمى‏توانند از وى حمايت كنند. بنابراين، اگر اين نياز در محيط خانوادگى به خوبى تأمين نشود يا لطمه بيند و مخدوش شود، نياز به محبت و ابراز محبت و برقرارى ارتباط دوستانه‏اش دچار اختلاف خواهد شد؛ به عبارت ديگر، دختر و پسرى كه عواطف و احساساتشان در درون خانواده ارضا نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهايى كنند، در فضاى باز و آزاد جامعه طعمه افراد فرصت طلب و سودجو مى‏شوند؛ به راحتى در دام افراد شياد مى‏افتند يا حداقل ميل متقابل آن‏ها و جنس مخالف سبب مى‏شود آن‏ها به بهانه‏هاى مختلف از قبيل آشنايى براى ازدواج و تبادل نظر درباره مسائل علمى و درسى آگاهانه يا ناخودآگاه در جهت تأمين و ارضاى اين نيازشان گام بردارند؛ البته با روشى غلط و غير قابل قبول كه مشاهده‏اش شما را مى‏رنجاند. 3. الگو گرفتن از منابع غير خودى‏ متأسفانه بخش قابل توجهى از جوانان ما ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى خود را از محيطهاى غير خودى و غير اصيل جوامع ديگر مى‏گيرند. بى‏ترديد گسترش ارتباطات اجتماعى و توسعه آن و نيز گسترش و توسعه تكنولوژى و وسائل ارتباط جمعى و «پديده جهانى شدن در همه عرصه‏هاى فرهنگى، اجتماعى، سياسى و...» در اين خودباختگى و روى آوردن به فرهنگ بيگانه نقش اساسى دارد. اين امور سبب مى‏شود جوانان فرهنگ‏ها و ارزش‏هاى ديگر جوامع را الگو قرار دهند و به گمان اين كه اين گونه روابط عامل رشد و نشانه كمال و جرأت و وسيله ابراز شخصيت است، به آن روى آورند. در اين ميان، مسأله رقابت جوانان و به رخ كشيدن خود براى همسالان نقشى عمده ايفا مى‏كند. برخى براى اين كه در جمع دوستان مورد تحسين قرار گيرند و يا دست كم بى‏عرضه و بى‏جرأت خوانده نشوند، به دنبال دوست پسر يا دوست دختر مى‏گردند و با آن كه به خوبى از عواقب سوء اين كارها آگاهند، از آن دست نمى‏كشند. اما در پاسخ به سؤال سوم شما و اين كه در وضعيت حاضر، در برابر چنين معضل اجتماعى چه بايد كرد؟ به نظر مى‏رسد بايد متناسب باعلل به وجود آورنده و عوامل گسترش دهنده اين مشكل اقداماتى درخور انجام داد. بخشى از اقدامات سودمند در اين مسأله عبارت است از: الف) ارضاى صحيح و مشروع اين غريزه معقول‏ترين راه براى نجات يافتن از اين گونه رفتارهاى نابهنجار يا كج‏روانه است. ويل دورانت، دانشمند معروف مغرب زمين، درباره ازدواج مى‏نويسد: اگر راهى پيدا شود كه ازدواج در سال‏هاى طبيعى انجام گيرد، بيمارى‏هاى روانى و انحرافات جنسى كه زندگى را لكه دار كرده است تا نصف تقليل خواهد يافت. شايد به همين جهت است كه در آموزه‏هاى دينى‏مان تسريع در ازدواج فرزندان و جوانان مورد تأكيد قرار گرفته است. اين دستورها و تشويق‏ها گوياى آن است كه مى‏توان با ازدواج از بسيارى انحرافات اخلاقى و جنسى و روابط ناسالم و غير مشروع دو جنس پيشگيرى كرد. البته اين موضوع به تلاش همگانى خانواده‏ها و مسؤولان و اصلاح نگرش‏ها و آداب و رسوم نادرست و فراهم كردن تسهيلات و امكانات ازدواج بستگى دارد و همه افراد، خانواده‏ها و حكومت وظيفه دارند در مسير تحقق مقدمات ازدواج جوانان بكوشند. ب) تحكيم روابط خانوادگى و ايجاد فضاى عاطفى مثبت بين والدين و فرزندان و افزايش رابطه صميمانه و نزديك بين اعضاى خانواده عامل پيشگيرانه ديگرى است كه مى‏تواند در ايجاد احساس امنيت و آرامش و تأمين نياز عاطفى نقش مؤثرى داشته باشد. زيرا وقتى جوانان در خانه با محبت و توجه كافى روبه‏رو نشوند، اين محبت و رابطه عاطفى را در بيرون خانه جست و جو مى‏كنند و متناسب با دوران بلوغ و اوجگيرى احساسات غريزى، رابطه خود را با جنس مخالف توسعه مى‏دهند. بنابراين، نياز به محبت در دوره جوانى را بايد با گسترش روابط عاطفى خانوادگى و نيز گسترش رابطه صميمانه و دوستانه بين همسالان هم جنس تأمين كرد و بإ؛ئئ يافتن دوستان مناسب و ايجاد ارتباطات گرم و عاطفى و انجام برخى فعاليت‏هاى دسته جمعى به اين نياز درونى پاسخ مثبت داد. ج) خود كنترلى‏ خود كنترلى مى‏تواند جوانان جوياى رشد و كمال و عفت و پاكى همچون شما را در اين فضاى آلوده حفظ كند. با كنترل چشم، گوش و ديگر حواس و نيز كنترل افكارى كه در اين زمينه شكل مى‏گيرد، مى‏توان از تأثير گذارى روابط ناسالم ديگران تا حدود زيادى جلوگيرى كرد. مطمئناً هر چه بيش‏تر ذهن و حواس خود را در اين زمينه مشغول سازيم، بيش‏تر تأثيرپذير خواهيم بود. پس بهتراست اوقات فراغت خودرا با برنامه‏ريزى صحيح پركنيد و با پرهيز از بيكارى و تنهايى و توجه به اين صحنه‏ها، به وظيفه اصلى و مهم دوران دانشجويى كه همان تحصيل علم است، بپردازيد. در پايان بايد يادآور شد، برخى از عزيزان و جوانان از اشتباه بودن يا عدم مشروعيت بعضى ارتباطهاى خود آگاهى ندارند. برخورد روشنگرانه و با عاطفه ما مى‏تواند به اصلاح و تغيير رفتار آن‏ها انجامد. قطعاً حسن سلوك و رفتار شما در بيان اين موضوع به آن‏ها نقشى تعيين كننده دارد. كتاب، «جوانان و روابط»، نوشته ابوالقاسم مقيمى حاجى از انتشارات مركز مطالعات و پژوهش‏هاى فرهنگى حوزه علميه قم مى‏تواند را هنماى خوبى در اين زمينه باشد. كتاب ديگرى كه در اين زمينه سودمند مى‏نمايد، «تحليل تربيتى بر روابط دختر و پسر در ايران»، نوشته على اصغر احمدى است كه به وسيله سازمان انجمن اوليا و مربيان منتشر شده است.
کد سوال : 1051
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه آينده‏اى مناسب را براى خود ترسيم كنيم؟
پاسخ : تقريباً همه انسان‏ها طالب آينده روشن و توأم با خوشبختى‏اند و در همين جهت تلاش مى‏كنند؛ گرچه ممكن است مصداق خوشبختى و سعادت نزد افراد متفاوت باشد. همه انسان‏ها داراى نوعى شناخت و مجموعه‏اى از باورهايند؛ به عبارت ديگر، نوع نگرش افراد به زندگى، خواسته‏هاى جهان بينى و ايدئولوژى آن‏ها است؛ يعنى هست و نيست‏ها و بايد و نبايدها. بنابراين، هر چه نگرش‏ها و بينش‏هاى انسان قوى‏تر باشد و از ساختار منطقى‏تر و سازمان يافته‏تر بهره برد، زندگى اش بارورتر و آينده‏اش بهتر است و هر چه ساختار فكرى و اعتقادى از انسجام كم‏تر برخوردار باشد، رفتار انسان غير منطقى‏تر و نابهنجارتر خواهد بود و در نتيجه آينده‏اش از افق‏هاى روشن دورتر. با توجه به آن‏چه بيان شد، رعايت راهكارهاى زير نقش بسيار مؤثرى در ترسيم آينده روشن خواهد داشت: T}1. واقع بينى{T انسان بايد، بر اساس واقعيت‏هاى موجود زندگى و امكانات و توانايى‏هايش، اهدافى براى خود در نظر بگيرد. يكى از مشكلات اساسى افراد، به ويژه جوانان، اين است كه ايده آل‏هاشان با واقعيت زندگى فاصله بسيار دارد. اين افراد معمولاً در ارزيابى‏هاى خود دچار نوعى افراط مى‏شوند و بيش‏تر بر اساس تخيلات زندگى مى‏كنند. در نتيجه اهدافشان با استعداد و توانمندى‏ها همخوانى ندارد، به اهداف خود نمى‏رسند و با گذشت زمان دچار نااميدى و سرخوردگى و نهايتاً افسردگى مى‏شوند؛ به گونه‏اى كه حتى نمى‏توانند از حداقل امكانات خود نيز استفاده كنند. بنابراين، يكى از رمزهاى موفقيت واقع نگرى و اجتناب از افراط و تفريط است. T}2. استفاده بهينه از وقت و امكانات{T با در نظر گرفتن واقعيت‏هاى زندگى، بايد با برنامه‏ريزى صحيحى امكان بيش‏ترين بهره‏ورى از فرصت‏ها و امكانات را فراهم آورد. لازمه استفاده از فرصت‏ها و امكانات شناسايى آن‏ها است؛ يعنى هر كس ابتدا بايد فرصت‏هاى مفيد و امكانات و توانمندى‏هاى خود را شناسايى كند ودر مرحله بعد، با تلاش و پشتكار از اين سرمايه‏ها بهره گيرد؛ مثلاً ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در كسوت دانشجويى فرصتى بسيار مهم است؛ چنان كه دوره جوانى خود از فرصت‏هاى بسيار ارزشمندى به شمار مى‏آيد. انسان واقع بين و فرصت شناس مى‏داند هميشه جوان نيست و هميشه فرصت بهره‏گيرى از دانشگاه برايش فراهم نمى‏شود. در نتيجه براى دستيابى به آينده‏اى روشن از اين فرصت استفاده مى‏كند؛ به مهم‏ترين وظيفه دانشجو، يعنى رشد علمى و معنوى، مى‏انديشد و از پرداختن به كارهاى جنبى و حاشيه‏اى مى‏پرهيزد. T}3. انتخاب دوستان خوب{T به تجربه ثابت شده است كه دوست، به ويژه در دوران نوجوانى و جوانى، در زندگى انسان نقش تعيين كننده دارد. بسيارى، به رغم امكانات فراوان، به سبب دوستان نامناسب از توانمندى‏ها و ظرفيت‏هاى خود بهره نمى‏گيرند و در سراشيبى سقوط فرو مى‏افتند. پسر حضرت نوح(ع) نمونه‏اى از اين افراد است كه قرآن داستانش را بيان كرده است. بر اساس آيات قرآن كريم، دوزخيان مى‏گويند:M}«كاش فلانى را دوست انتخاب نكرده بوديم»{M؛ يعنى جهنمى شدن خود را نتيجه دوستى با افراد نامناسب مى‏دانند. بنابراين، يكى از راه‏هاى دستيابى به موفقيت انتخاب دوستان مناسب يعنى مؤمن و تلاشگر و وظيفه‏شناس است. T}4. تعيين هدف يا اهداف{T مشخص بودن هدف يا اهداف در موفقيت انسان نقش مؤثر دارد؛ زيرا تعيين هدف: الف) موجب افزايش انگيزه مى‏شود و انگيزه موتور محرك انسان در فعاليت‏ها است. اگر انسان انگيزه قوى داشته باشد، بيش‏تر تلاش مى‏كند و در نتيجه سريع‏تر به اهداف خود دست مى‏يابد. ب) معيار ارزيابى كارها را فراهم مى‏آورد و انسان مى‏تواند خود را ارزيابى كند. ج) در تعيين جايگاه انسان سودمند است؛ يعنى انسان مى‏تواند دريابد چه مقدار از راهى را كه بايد طى كند، پيموده و چه مقدار باقى مانده است. 5. نهراسيدن از شكست‏ها زندگى فراز و نشيب‏هاى بسيار دارد و بيش‏تر انسان‏ها شكست را در زندگى تجربه مى‏كنند. عده‏اى با شكست خوردن زانوى غم بغل مى‏گيرند؛ خود را در بن بست مى‏يابند و دچار نااميدى مى‏شوند؛ ولى گروهى از شكست‏ها نمى‏هراسند و آن را سكوى پرش خود قرار مى‏دهند. براى رسيدن به آينده روشن، بايد از شكست‏ها درس آموخت و با شناسايى عوامل ناكامى، آن‏ها را از مسير زندگى حذف كرد. بنابراين، براى دستيابى به آينده‏اى روشن بايد واقع بين، هدفمند، با برنامه و داراى دوستان خوب بود و هرگز از شكست‏ها نهراسيد. البته، در كنار همه اين امور، توكل به پروردگار و اهتمام به امور معنوى ضرورت دارد؛ زيرا همه خوبيها در دست خداوند است و ياد او انسان را از اميد و آرامش سرشار مى‏سازد.
کد سوال : 1052
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چرا هر چه را دوست دارم و به دنبال آن مى‏روم در هنگام رسيدن، آن را از دست مى‏دهم؟ آيا ممكن است خدا از من ناراضى باشد؟
پاسخ : به دليل محدوديت درك انسان، پى بردن به اين كه چه چيزى سبب سعادت يا مايه خسران و بيچارگى او است آسان نيست. چه بسا چيزهايى مورد علاقه انسان است و به آن سخت دل بسته، ولى سرانجام بلاى جان و مايه اندوهش مى‏گردد؛ به گونه‏اى كه اگر از اول مى‏دانست، از آن نفرت داشت. از سوى ديگر، گاه امورى را ناخوشايند و ناگوار مى‏داند، ولى بعد از مدتى، درمى‏يابد برايش سودمند است. قرآن كريم بر اين حقيقت ريشه‏دار انگشت مى‏گذارد و مى‏فرمايد:A} «و عسى ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسى ان تحبّوا شيئاً و هو شرّ لكم{A؛M} چه بسا چيزى را ناگوار بدانيد ولى در واقع مايه خير شما است و چه بسا به چيزى دل ببنديد كه در واقع برايتان زيانبار است.{M؛V}سوره بقره(2): 216{V پس در نگاه نخست انسان به خودى خود توان شناخت خوبى‏ها و بدى‏ها آن هم در سطح كلان را ندارد چرا كه نه تنها توان ديدن زواياى پنهان يك كار بلكه از آينده خود و آنچه را كه بدان دل بسته است، ندارد از اين رو حضرتعالى و اصولاً هر انسانى نمى‏تواند به سرعت به برداشتى دست يازد كه شما از آن به نارضايتى خدا نسبت به خود مطرح كرده‏ايد اگر شما به ژرفاى يك حادثه و يا پايان يك دوستى و يا رسيدن به يك آرزو آگاه بوديد شايد سؤال را اين چنين مطرح مى‏كرديد؟ «چرا هر چه را دوست دارم و به دنبال آن مى‏روم در هنگام رسيدن آن را از دست مى‏دهم، آيا اين دليل بر آن نيست كه خداوند بزرگ ما را به حال خود رها نكرده و آن‏چه من شيرين مى‏بينم در حقيقت سمى در زَوْرق دنيا؟
کد سوال : 1053
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چندين سال است دچار ضعف «شديد» حافظه‏ام و بسيار حواس پرت شده‏ام. از چيزهاى بسيار پيش پا افتاده تا مسائل مهم زندگى را به آسانى فراموش مى‏كنم. لطفاً راهى عملى معرفى بفرماييد تا از اين مشكل نجات يابم.
پاسخ : در پاسخ بدين نامه، ابتدا علل فراموشى مرور مى‏شود و سپس عوامل مؤثر در تقويت حافظه به اجمال بيان مى‏گردد. T}علل فراموشى‏{T معمولاً يكى از نگرانى‏هاى شايع در ميان افراد، به ويژه كسانى كه حرفه و كارشان با حافظه ارتباط دارد، ضعف حافظه است. فراموشى علل بسيار مى‏تواند داشته باشد. گاه آسيب‏هاى جسمانى مانند ضربه مغزى، سكته و بعضى از بيمارى‏ها سبب ضعف حافظه انسان مى‏شود و گاه مشكلات روحى مثل افسردگى و اضطراب. افزون بر اين، ممكن است در يكى از مراحل حافظه (رمز گردانى يا سپردن به حافظه، اندوزش يانگهدارى در حافظه و بازيابى يا فراخوانى از حافظه) خطاهايى به وجود آيد و باعث فراموشى شود. بخشى از علل فراموشى عبارت است از: الف) زوال نافعال: عدم به كارگيرى مطالب حفظ شده سبب فراموشى مى‏گردد. ب) عدم توجه هنگام رمزگردانى: براى اين كه اطلاعات را در حافظه خود رمزگردانى كنيم، نخست بايد توجه را بر آن متمركز سازيم وگرنه خيلى زود از حافظه رخت بر مى‏بندد و دچار فراموشى مى‏شويم. ج) تداخل: مطالب موجود در ذهن ما به كلى از حافظه پاك نمى‏شود. تداخل مطالب مشابه سبب مى‏گردد هنگام استفاده و به خاطر آوردن و بازيابى، ماده‏هاى مشابه به ذهن آيد و مزاحم بازيابى شود. اين پديده تداخل نام دارد. د) عوامل هيجانى: عواملى مانند اضطراب و وحشت مانع بازيابى مطالب مى‏شود. T}راه‏هاى تقويت حافظه‏{T 1. تقطيع (حروف را به قطعه‏هاى واژه‏اى و قطعه‏هاى واژه‏اى را به قطعه‏هاى عبارتى دسته‏بندى كردن):از طريق تقطيع مى‏توان حروف يا ارقام را به قطعه‏هاى معنادار تبديل كرد و ظرفيت حافظه خود را افزايش داد؛ مثلاً زنجيره عددى 83 - 619 - 2177 - 149 را به زنجيره 1492 - 1176 - 1983 كه سال‏هاى ميلادى است، تبديل كرد. 2. معنادار كردن: اين روش بهتر از هر شيوه ديگر به حافظه كمك مى‏كند و هر چه معنا عميق‏تر يا با جزئيات بيش‏ترى رمزگردانى شود، مطلب بهتر به ياد مى‏ماند. بنابراين، وقتى مى‏خواهيد نكته‏اى را از كتابى به خاطر بسپاريد، احتمال يادآورى آن در صورتى بيش‏تر است كه توجه خود را بيش‏تر بر معناى آن متمركز كنيد. هر چه عميق‏تر و كامل‏تر به معنا توجه كنيد، بهتر آن را به ياد مى‏آوريد. 3. سازماندهى: با سازماندهى مطالب مى‏توان به راحتى آن‏ها را ياد گرفت، حفظ كرد و سپس به ياد آورد؛ براى يادگيرى و حفظ موضوع و مطلبى كه داراى زير مجموعه و زيرشاخه‏هاى متعدد و متكثر است، آن را در سلسله مراتبى منطقى قرار دهيد و از كل به جزء و از بالا به پايين به زيرشاخه‏هاى جزئى‏تر تقسيم كرده، به خاطر بسپاريد. 4. بافت: ما معمولاً مطالب را در شرايط زمانى، مكانى و... خاص ياد مى‏گيريم. مجموعه شرايط حاكم بر فضاى يادگيرى بافت نام دارد. ما وقتى مى‏توانيم به آسانى مطالب را بازيافت كنيم كه بافت حاكم بر بازيابى همان بافت زمان وقوع يادگيرى باشد؛ مثلاً اگر قرار باشد شما نام همكلاسى‏هاى دوران راهنمايى خود را به ياد آوريد، گردش در راهروهاى مدرسه‏اى كه دوره راهنمايى را در آن گذرانيده‏ايد بازيابى اسامى دوستان همكلاسى را آسان‏تر مى‏سازد. 5. روش پس ختام: نام اين روش متشكل از حروف اول شش مرحله آن است: پيش‏خوانى، سؤال كردن، خواندن، تفكر، حفظ كردن و مرور كردن. فرض كنيد مى‏خواهيد بخشى از يك كتاب را به خاطر بسپاريد و سپس بازيابى كنيد. ابتدا بايد با پيش‏خوانى برداشت كلى از موضوعات مهم انجام دهيد. اين نوع پيش‏خوانى سبب مى‏شود مطالب مهم فصل را سازماندهى كنيد. در مرحله دوم، بايد درباره هر بخشى پرسش‏هايى طرح كنيد. در مرحله سوم، بايد هر بخش را باهدف پاسخ دادن به پرسش‏هاى طرح شده بخوانيد. در مرحله چهارم، بايد هنگام خواندن، ساختن پرسش و ايجاد ارتباط بين دانسته‏هاى خود درباره مطلب بينديشيد و به مطالب خوانده شده معنا دهيد. سپس در مرحله پنجم و ششم، يعنى مراحل از حفظ گفتن و مرور كردن، بايد بكوشيد واقعيت‏هاى اصلى مطالب خوانده شده را به ياد آوريد و به پرسش‏هايى كه خود طرح كرده‏ايد، پاسخ دهيد؛ به عبارت روشن‏تر، روش «پس ختام» بر سه اصل بهسازى حافظه استوار است: 1. سازماندهى 2. بسط معنايى يا معنادار كردن محفوظات 3. تمرين بازيابى‏ علاوه بر آنچه گفته شد، عوامل زير نيز در تقويت حافظه مؤثر است. 1. ياد خدا (انجام امور عبادى به ويژه نماز اول وقت، قرائت قرآن و ادعيه) 2. تقويت تمركز و دقت‏ 3. كاهش اضطراب و كسب آرامش به ويژه هنگام مطالعه‏ 4. تأمين نيازهاى طبيعى و فيزيولوژيكى (تغذيه مناسب، ورزش و رعايت بهداشت) 5. كاهش اشتغالات ذهنى 6. تمرين و تكرار مطالب‏ 7. حدود 10 دقيقه استراحت پس از از هر 45 دقيقه مطالعه. 8. تمرينات تنفسى براى انجام اين تمرين كافى است در حالت ايستاده يا درازكش ريه را از هوا پر كنيد و با آرامش بازدم انجام دهيد. 9. استفاده بيش‏تر از مواد حاوى گلوكز (خرما، عسل و شيرينى‏جات طبيعى)، مواد داراى كلسيم و فسفر و ويتامين‏هاى D، C، B و A؛ مانند لبنيات، روغن ماهى، پرتقال، گوجه فرنگى، سبوس گندم، سبزيجات تازه، هويج و جگر.
کد سوال : 1056
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : احساس مى‏كنم انسان اجتماعى و برون‏گرا نيستم؛ زيرا هنگام حضور در جمع دوستانه يا مهمانى حرف زيادى براى گفتن نمى‏يابم. اگر هم حرفى داشته باشم، نمى‏توانم صريح و با آرامش بيان كنم و مجبور مى‏شوم در گوشه‏اى ساكت بنشينم و فقط به صحبت‏هاى ديگران گوش داده، جواب آرى يا نه بگويم. اين سكوت بيش از حد باعث نارضايتى و ناراحتى طرف مقابل مى‏شود؛ زيرا به قول خودشان من يك فرد با حال نيستم. فرق من با كسى كه صحبت‏هايش روان است و به راحتى مى‏تواند در دل ديگران نفوذ كند و سخنان ارزشمند بگويد در چيست؟ چرا او با آرامش و راحتى نظرش را ابراز مى‏كند؛ ولى من با خجالت و احتياط....احساس مى‏كنم وقتى كسى بار اول با من برخورد مى‏كند، مرا بهتر از آنچه هستم مى‏بيند؛ ولى بعد از مدتى برخوردش دگرگون مى‏شود و حتى سعى مى‏كند خود را كنار بكشد. در كلاس ديگر از استاد سؤالى نمى‏پرسم؛ چون فكر مى‏كنم سؤالم ريشه فكرى ندارد و ضعيف است. از سوى ديگر، هنگام پرسيدن آرامش روحى ندارم؛ به همين علت ارائه كنفرانس را قبول نمى‏كنم. آيا مواردى كه ذكر كردم از مصاديق عدم اجتماعى بودن است؟ اصلاً انسان اجتماعى كيست؟ آيا يك انسان با حالت و خوش صحبت و شوخ طبع مى‏تواند جمعى را سرگرم صحبت‏هاى خود كند؟ نمى‏دانم مشكل چيست و راه درمان آن چگونه است. شايد به خاطر اين باشد كه خودم را نشناخته‏ام يا شايد به خاطر عواملى باشد كه در گذشته بر من تأثير گذاشته است. آيا اين نظريه درست است كه مى‏گويند غالب افراد مذهبى گوشه‏گيرند و نمى‏توانند اجتماعى‏باشد؟
پاسخ : در ابتدا لازم است توجهتان را به چند نكته روان شناختى جلب كنم: 1. برخى روان شناسان انسان را موجودى «زيستى، روانى، اجتماعى» مى‏دانند؛ ولى همه در اين نكته توافق نظر دارند كه يكى از ابعاد وجودى انسان بعد اجتماعى او است؛ به گونه‏اى كه گفته‏اند انسان موجودى اجتماعى است. چنين موجودى بايد در بستر اجتماع با همنوعان خود زندگى كند. پس همان‏طور كه در ديگر ابعاد شناختى و زيستى از رشدى مناسب برخوردار مى‏شود، بعد اجتماعى انسان نيز لازم است به رشد و تكامل كافى برسد تا بتواند به تدريج در صحنه‏هاى گوناگون با ديگران روابط مناسب داشته باشد؛ مهارت‏هاى اجتماعى را ياد بگيرد و در تكامل با همنوعان خود به يك رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دست يابد. حال اگر به هر دليلى فرايند اجتماعى شدن و يادگيرى مهارت‏هاى ارتباطى با ديگران و اطرافيان به درستى تحقق پيدا نكند، فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مى‏شود و زمانى كه به صحنه‏هاى متنوع و مختلف اجتماعى گام مى‏نهد، فشار و ناراحتى و كم‏رويى را بيش‏تر احساس مى‏كند. بنابراين، از همان ابتداى كودكى بايد به اين بعد مهم توجه كافى مبذول شود و خانواده‏ها، معلمان و مربيان براى رشد و شكوفايى كودك در زمينه اجتماعى شدن و ايجاد ارتباط با همسالان و ديگران از هيچ تلاشى دريغ نورزند. متأسفانه بعضى از خانواده‏ها يا معلمان و مربيان به دليل عدم آگاهى، نداشتن امكانات و قدرت چنين زمينه‏اى را براى كودك فراهم نمى‏كنند. در نتيجه رشد اجتماعى كودك به خوبى تحقق نمى‏يابد و وقتى فرد به صحنه‏هاى بزرگ‏تر اجتماعى گام مى‏نهد، احساس مى‏كند نمى‏تواند دوست بيابد، با همكلاسى‏هايش صميمى باشد، در مقابل جمع مطلبى بخواند يا كنفرانس ارائه دهد و... . بدين ترتيب، به رغم توان علمى‏اش، اظهار عجز مى‏كند و به تدريج گوشه‏گير مى‏شود. 2. انسان‏ها همان طور كه، از نظر ويژگى‏هاى ظاهرى متفاوت آفريده مى‏شوند و هيچ دو فردى حتى دوقلوهاى همسان يك‏سان نيستند، از نظر خصوصيات شخصيتى و ويژگى‏هاى اخلاقى و رفتارى نيز تفاوت‏هاى بسيار دارند و هر فرد تحت تأثير عوامل وراثتى و محيطى تقريباً به شخصيتى منحصر به فرد و متمايز از ديگران تبديل مى‏شود. به همين سبب، روان شناسان بر تفاوت‏هاى فردى انسان تأكيد بسيار مى‏ورزند. درون‏گرا و برون‏گرا بودن افراد نيز در شمار اين تفاوت‏ها جاى دارد. هر يك از اين دو حالت كلى منشأ مجموعه‏اى از رفتارهاى ظاهرى مى‏شود و به فعاليت‏هاى ويژه مى‏انجامد. البته تا وقتى از حد اعتدال و سطح بهنجار خارج نشود، نمى‏توان يكى از اين دو حالت كلى را غلط و ناصحيح خواند. بنابراين، انسان درون‏گرا تا وقتى گوشه‏گير، كم‏رو و بدون اعتماد به نفس نشود، برچسب نابهنجارى نخواهد خورد. 3. گاه افراد، به خاطر عدم اعتماد به نفس، نمى‏توانند ارتباطهاى اجتماعى‏شان را توسعه دهند و به تدريج دچار خودكم‏بينى يا احساس كمترى مى‏شوند و در نتيجه احساس مى‏كنند نمى‏توانند در روابط اجتماعى خود موفق باشند و انتظارات ديگران را در تعاملات اجتماعى برآورند. بنابراين، مى‏توان مشكلي را كه مطرح فرموده‏ايد نشان دهنده وجود نوعى اضطراب اجتماعى يا كمرويى و خجالت دانست. براى درمان اين پديده مى‏توان به راهكارهاى عملى زير توجه كرد. البته ضرورى است اين راهكارها به طور جدى و پى‏گير دنبال شود. در برخى موارد با مشاهده حضورى و مستمر همراه گردد. الف) قبل از هر چيز، شناخت خود را از توانمندى‏ها و نقاط قوت و خصوصيات مثبت خويش اصلاح كرده، گسترش دهيد و در نتيجه خود را مثبت ارزيابى كنيد. ب) به تجارب تلخ و شكست‏هاى گذشته و نيز احساسات و تخيلات منفى درباره خود نينديشيد و بكوشيد آن‏ها را از فضاى ذهن‏تان بيرون بريزيد. ج) در انتخاب دوستان همدرسى‏ها و هم اتاقى‏هاى خود دقت كنيد. بكوشيد با افراد بانشاط و اجتماعى بيش‏تر رفت و آمد كرده، و از نحوه برخورد و روابط اجتماعى آن‏ها الگو بگيريد. د) براى رسيدن به وضعيت مطلوب (ارائه كنفرانس) بايد از يك روشى تدريجى استفاده كنيد؛ يعنى ابتدا با طرح سؤال و ارائه مقاله به مرحله‏اى برسيد كه با شهامت كافى به ارائه كنفرانس بپردازيد. طبيعى است مطالعه قبلى و تسلط نسبى بر محتواى علمى آن موضوع با ايجاد اعتماد به نفس براى پرسيدن به شما كمك خواهد كرد. ه') اگر در ابتدا دچار اضطراب شديد، نبايد نگران شويد. تا به زمين نخوريد راه رفتن را نمى‏آموزيد. جهت آگاهى بيش‏تر مى‏توانيد به پيش شماره 5 پرسمان(صفحه 13ù12) و نيز پيش شماره 7(صفحه‏17ù16) يا كتاب روان‏شناسى كمرويى و روش‏هاى درمان نوشته دكتر غلامعلى افروز از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى مراجعه كنيد. اما اين كه آيا افراد مذهبى غالباً گوشه‏گيرند؟ در پاسخ بايد يادآور شد، يكى از ويژگى‏هاى مؤمنان «الف و مألوف بودن» است؛ يعنى مؤمنان بايد در روابط اجتماعى‏شان با ديگران الفت گيرند و چنان رفتار كنند كه ديگران با آن‏ها الفت يابند و در پرتو حسن سلوك و رفتارشان به سوى ايمان جذب شوند. روايات اخلاقى نشان مى‏دهد، رهبران دينى ما و ائمه اطهار(ع) چقدر بر حسن خلق و داشتن روابط اجتماعى مثبت تأكيد مى‏ورزيدند و پيروانشان را به صميميت با ديگران و تلاش براى حل مشكلات آن‏ها سفارش مى‏كردند؛ براى مثال گفته شده: «H}المؤمن آلف مألوف يا المؤمن حزنه فى قلبه و بُشرُه فى وجهه»{H. از حضرت على(ع) نيز نقل شده است: H}«خالطوا الناس مخالطة ان عشتم حنوا اليكم و ان متّم بكوا عليكم؛{H چنان با مردم معاشرت كن كه در زمان حيات گرد شما بگردند و اگر مرديد، در غم از دست دادنتان بگريند.» اين روايات لزوم داشتن ارتباط اجتماعى فعال و با نشاط با ديگران را نشان مى‏دهد.
کد سوال : 1057
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : موفقيت چيست وراز موفقيتها کدام است ؟
پاسخ : T}موفقيت چيست؟{T چرا همواره از انسان‏هاى خوشبخت مى‏پرسند: راز موفقيت شما چيست؟ بعضى از صاحب نظران معتقدند موفقيت مثلثى طلايى دارد؛ مثلثى كه سه ضلع آن عبارتند از: 1. نظم و آرامش 2. برنامه ريزى و دقت 3. سرعت عمل و زمان‏شناسى پرموديترا مى‏نويسد:1 «حتى يك سازمان موفق امتداد سايه يك مدير موفق است.» در حقيقت هر انسانى ناخداى كشتى زندگى خويش است و زمانى موفق خواهد بود كه خوب بينديشد، خوب حركت كند، خوب با تغييرات سازگار شود، خوب برنامه‏ريزى و خوب عمل كند. ويلمام جيمز مى‏نويسد: «بزرگ‏ترين كشف نسل ما اين است كه انسان مى‏تواند با تغيير دادن نگرش خود زندگى‏اش را تغيير دهد.» ما امروزه اغلب در شرايط شتاب هستيم و سعى داريم مسائل را حل كنيم؛ اما در واقع بر شدت آن‏ها مى‏افزاييم. از آن جا كه همه چيز را مسأله مهم مى‏دانيم، از يك درام به سراغ درام ديگر مى‏رويم و بعد از مدتى به تدريج باور مى‏كنيم كه همه چيز مسأله بزرگى است. به اين مهم توجه نمى‏كنيم كه طرز برخورد ما با مسائل روى چگونگى حل آن‏ها تأثير مى‏گذارد. ما بايد بياموزيم كه با مسائل راحت‏تر برخورد كنيم. اگر اين نكته را بياموزيم، مسائلى كه حل ناشدنى به نظر مى‏رسند راحت‏تر و بى‏اهميت‏تر به نظر خواهند رسيد و حتى مسائل بزرگ‏تر و به راستى استرس‏آميز به قدر سابق انسان را ناراحت نمى‏كنند. خوشبختانه به گونه‏اى ديگر نيز مى‏توان با زندگى روبه رو گشت؛ روشى ملايم‏تر كه زندگى را ساده‏تر و اشخاص را سازگارتر مى‏سازد. لازمه اين زندگى راحت‏تر و ملايم‏تر اين است كه عادت‏هاى كهنه را با واكنش‏هاى جديد عوض كنيم. عادات جديدتر سبب مى‏شوند زندگى رضايت بخش‏تر و سرشارترى داشته باشيم. T}سه ركن ضرورى:{T برخى از صاحب نظران، مانند«گواين»، معتقدند سه عنصر يا ركن ضرورى در درون ما وجود دارد كه در هر وضعيتى، تجسم خلاقيت و موفقيت را رقم مى‏زنند. اين عناصر عبارتند از: 1. آرزوها آرزوها و خواستن مقدمه باور است و بايد از دل و جان باشد. انسانى كه آرزوهاى معقول دارد، به مرحله آفرينش دست خواهد يافت. منظور از آرزو احساس روشن و نيرومند است نه خواستن از سر اعتياد و حرص و تملك. گاه، در خصوص بعضى مسائل، از خود بپرسيد: «آيا حقيقتاً از صميم قلب مى‏خواهم اين هدف محقق شود؟» آرزوها موتور حركتند. اين موتور، موتورهاى ذهنى را به تكاپو و توقف‏ها را به تلاطم در مى‏آورد. هر چه آرزوها معقول‏تر باشند، درجه تحققشان بالاتر مى‏رود. 2. باور ايمان انتظارى مطمئن است؛ هر چه بيش‏تر به هدف برگزيده خود و امكان حصول آن اعتقاد داشته باشيد؛ يقين بيش‏ترى احساس خواهيد كرد. همواره از خود بپرسيد: آيا باور قلبى دارم كه اين هدف مى‏تواند وجود داشته باشد؟ آيا باورم اين است كه حصول و تحقق آن براى من ممكن است؟ وقتى باورمندى به موفقيت بالا باشد، انسان از مواهب زير برخوردار مى‏گردد: الف) نوع نگاهش به زندگى مثبت مى‏شود. ب) حركت، فعاليت و تلاش خود را با برنامه ريزى توأم مى‏كند. ج) در تكرار شكست‏هاى جزئى حل نمى‏شود. د) همواره براى توفيقات بيش‏تر فعاليت مى‏كند. چنانچه آدمى اميال و آرزوهاى خود را مرده تلقى كند و خود را در كل عالم بى‏ستاره به شمار آورد، به مرحله باور مثبت نمى‏رسد و همواره در باور منفى غوطه‏ور خواهد شد. برخى از اشخاص فرياد مى‏زنند «من در انتظار بدترين حوادث هستم» يا فرياد مى‏زنند و باور دارند كه: «باز هم بدترين‏ها در راه است.» بديهى است انسان همان گونه مى‏زيد كه باور دارد. قبول شكست پياپى و ايمان به اضمحلال وجود و عدم انديشه در مراحل موفقيت آدمى را بى‏خاصيت مى‏كند و انسان در تخريب خود تسليم مى‏شود. اين افراد عملاً بدترين و غير منتظره‏ترين حوادث را به خود مى‏خوانند. بنابراين، بايد در آغاز انديشه خود را دگرگون كنند. وقتى فرد عادت كند پيوسته باخت‏ها، شكست‏ها، فقدان‏ها، كينه‏ها، دشمنى‏ها و اتفاقات ناگوار را پيشاپيش خود فراخواند؛ ديگر به سمت موفقيت‏ها و كاميابى‏ها و خوشبختى‏ها و بركات جهت نمى‏يابد. پس كارى كنيد تا موفقيت را به مرحله باور برسانيد و چيزى بپنداريد كه شما منتظرش هستيد؛ زيرا ايمان فعال، شعور نيمه هوشيار را تخريب مى‏كند. باورهاى مثبت عامل هدايتگر انسان به سمت موفقيت است و انسان موفقيت جو موفقيت ساز مى‏شود. گويا دستانى نامرئى به سمت او دراز مى‏شوند تا وى را يارى دهند. چنين انسانى، داراى نظم، برنامه ريزى و فرصت‏شناسى مى‏شود. باورهاى منفى نيز به اندازه باورهاى مثبت قدرت دارند؛ اما تأثير منفى مى‏گذارند. گاه يك باور منفى يقينى تركش‏هاى خود را در سرتاسر زندگى يك فرد رها مى‏سازد. نبايد فراموش كرد كه باور داشتن به چيزى سبب مى‏شود آن چيز تجلى كند. T}قانون تداركات‏{T قانون تداركات مى‏گويد: اولاً، انسان نياز دارد برنامه‏هاى كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت داشته باشد. ثانياً، انسان بايد و حتماًبراى روز مبادا تداركات منطقى و معقول داشته باشد؛ اما اگر شما خود را براى چيزى كه از آن مى‏ترسيد يا به آن احتياج نداريد، آماده كنيد، همان را به سوى خود جذب خواهيد كرد. حضرت داوود مى‏فرمايد: «معمولاً آن چه مى‏ترسيم بر سرمان خواهد آمد.» ما عموماً در اطرافمان مى‏شنويم: «من بايد پولى براى هنگام بيمارى كنار گذارم.» بدين ترتيب، به طور مُصمم فرد، بيمارى خود را تدارك مى‏بيند. گروهى مى‏گويند: «من براى روزهاى سخت پولى كنار مى‏گذارم.» اين افراد درباره روزهاى سخت و بى‏چيزى به مرحله باور و شايد يقين رسيده‏اند و به طور حتم روزهاى سخت خواهند داشت؛ چون منتظر لحظه بسيار ناگوارند. البته انبارهاى غله هر فرد بايد پر باشد و از حساب مالى مطمئن و ارزشمند بهره برد؛ ولى بايد آگاه بود و درست پيش رفت. موفقيت‏هايى كه به خاطر ترس آرزو شود، نوعى شكست پنهان يا ترس وحشتناك از شكست بزرگ است. موفقيت را به خاطر توفيق و براى اعتماد به نفس و به خاطر باورمندى خويش آرزو كنيد. نيچه مى‏گويد: انسان چگونه‏اى است كه مى‏تواند با هر چرايى بسازد. به شرطى كه باور داشته باشد. 3. پذيرش آدمى بايد مشتاق پذيرفتن و داشتن چيزى باشد كه جوياى آن است. گاه بى‏آن كه هدفى را بخواهيم، دنبال مى‏كنيم؛ تنها به اين دليل كه از فرايند دنبال كردن يك امر يا رويداد لذت مى‏بريم. همواره بايد از خود پرسيد: «آيا به راستى مى‏خواهم اين را به طور كامل داشته باشم؟» مجموع سه ركن آرزو، باور و پذيرش را نيت مى‏ناميم. بايد به خاطر سپرد: الف) هر گاه نيت فرد براى آفريدن چيزى كامل شود، مرزهاى موجود را در هم مى‏شكند. ب) هر گاه فرد سراپا طلب و آرزو باشد و اعتقاد كامل داشته باشد، براى انجام هر كارى توانايى دارد؛ به قول دكتر شريعتى وقتى عشق فرمان مى‏دهد، محال سر تسليم فرود مى‏آورد. ج) هر گاه كاملاً مشتاق و باورمند به سمت كارى حركت كرديد، آن را انجام شده تلقى كنيد. در روايات داريم: H}«الاعمال بالنيات{H؛ كارها با نيت‏ها تحقق مى‏يابند.» د) هر گاه نيت شما روشن‏تر و نيرومندتر باشد، تجسّم خلاّق شما سريع‏تر و آسان‏تر به ثمر خواهد رسيد. T}تمرين پالايشگرى{T يكى از تمرينات معروفى كه روان شناسان بر آن تأكيد مى‏ورزند، پالايش افكار است كه آغاز راه برنامه ريزى موفقيت به شمار مى‏آيد؛ زيرا: قدرتمندترين كارى كه براى عوض كردن دنيا مى‏توانيد انجام دهيد، عوض كردن اعتقاداتتان درباره ماهيت زندگى و مردم و واقعيات، تبديل اين باور به اعتقادات مثبت‏تر و عمل طبق آن است. پس اگر در رسيدن به هدفى دچار مشكل هستيد و خود را ناموفق مى‏پنداريد يا احساس مى‏كنيد در درونتان مقاومتى وجود دارد كه نمى‏گذارد به هدف برسيد، تمرين پالايشگرى زير را انجام دهيد: يك صفحه كاغذ برداريد و بالاى آن بنويسيد: افكار زير علت ناتوانى من در رسيدن به هدف است. آن گاه آن چه به ذهنتان مى‏آيد فهرست كنيد. مدت زمان طولانى به هر جمله فكر نكنيد و زيادى آن را جدى نگيريد. فوراً حدود 20 يا 30 مورد را - حتى اگر احمقانه و بچگانه مى‏نمايد - بنويسيد؛ براى مثال مى‏توانيد موارد زير را يادداشت كنيد: 1. خيلى تنبل هستم. 2. خودم را كوچك‏تر از تصور ديگران مى‏بينم. 3. پول كافى ندارم. 4. قبلاً امتحان كرده‏ام و اثر نكرده است. 5. مادرم گفته نمى‏توانم. 6. نمى‏خواهم. 7. خيلى سخت است. 8. مى‏ترسم. 9. شاد نيستم. 10. در دنيا و اين آسمان يك ستاره ندارم. 11. بدبخت‏ترين آدمم. اكنون چند دقيقه آرام بنشينيد و ببينيد كدام يك از مواردى كه نوشته‏ايد به راستى حقيقت دارند و تا چه اندازه به آن‏ها اعتقاد داريد. بدين ترتيب، در مى‏يابيد چه نوع محدوديت‏هايى را بر خود و جهانتان تحميل كرده‏ايد. هر گاه احساس كرديد بسيارى از اين موارد وهمى‏اند، فهرست را پاره كنيد و دور بيندازيد. اين نشان مى‏دهد: الف) مواردى كه نوشتيد نبايد در زندگيتان اقتدار داشته باشند. ب) ايمان به هدف فراسوى باورهاى غلط است. ج) حقيقت وجود خود و توان شما بسيار فراتر از وضع موجود است. T}باورهاى موفقيت‏{T اگر بعد از تمرين پالايشگرى آرام بنشينيد و بياساييد و چند عبارت تأكيدى مثبت و باز و سازنده را جانشين باورهاى بسته و منقبض و محدود كننده خود سازيد، گامى بلند به سمت موفقيت برخواهيد داشت و در حقيقت به سمت برنامه ريزى موفقيت پنجره‏اى خواهيد گشود. عبارات تأكيدى زير در اين زمينه سودمند است: اكنون همه گذشته را به طور كامل رها مى‏كنم. من آزادم! اكنون هر گونه اعتقاد منفى و محدود كننده را نابود مى‏كنم. اين گونه باورها بر من اقتدارى ندارند. اكنون همه را مى‏بخشم و رها مى‏كنم. من مى‏توانم شاد و خوشبخت و سعادتمند باشم. اكنون هر چه احساس گناه، ترس و خشم و غضب و نفرت و انزجار است، دور مى‏ريزم. من آزاد، روشن و شفاف و پر از انرژى‏ام. من از موفقيت لبريزم. من همنام بعضى پيامبرانم. نام ديگر من مانند نام دانيال پيامبر است؛ زيرا دانيال يعنى «خدا نگهدار من است.» من خود را موفق مى‏دانم. همه موانعى كه بر سر راه بيان كامل و كامروايى زندگى من وجود دارند، بر خواهم داشت. دنيا بسيار زيبا و دوست داشتنى است. كائنات از وفور نعمت لبريز است و همواره خدا روزى رسان است. همه را عفو مى‏كنم و مى‏بخشم. من از خوبى و نيكى و خدمت و توفيق آكنده‏ام. من خدا را به روشنى ستارگان در دل زيباى شبانه آسمان احساس مى‏كنم. من با خدا هستم و خدا با من است. پس من تماماً موفقيت هستم. T}تجسم موفقيت{T تجسم موفقيت تنها يك فن يا تلقين نيست؛ مقامى از دل آگاهى است كه از خزانه غيب صادر مى‏شود؛ اما شرايطى دارد. نخستين شرط آن نيّت است كه با سه عنصر «آرزو، باور و پذيرش» تعريف شد. در پرتو تجسم موفقيت، انسان به جايگاهى رفيع نائل مى‏شود و در مى‏يابد كه خود آفريدگار بى‏وقفه عالم خويش است. تجسم موفقيت و ايمان به آن سبب مى‏شود ميان ما و خدا جدايى يا فاصله‏اى احساس نكنيم. ما تجلى خدا هستيم و همه هستى در وجود ما است، ما در باطن خود صاحب همه چيز هستيم. تجلى از طريق تجسم موفقيت يعنى فرايند دريافت و ادراك اين حقيقت و مرئى ساختن قدرت الاهى وجودمان در عرصه‏هاى زندگى. جالب اين كه همه ما در ژرفاى دل خود از غايت برتر خويش باخبريم. همه ما مى‏دانيم در وجود ما قدرت‏هايى نهفته است كه اگر به كار افتد، جهان ما دگرگون مى‏شود. بسيارى از ما سال‏ها است با موتورهاى خاموش و بدون برنامه و خطى زندگى كرده‏ايم، در حالى كه 90 درصد ما مى‏دانيم قدرت‏هاى زيادى در درون ما به وديعه گذاشته شده است. اين داستان شايد براى بسيارى از ما به شيوه‏هاى گوناگون روى داده است. يكى از دوستان تعريف مى‏كرد: روزى يك كش محكم پول را به دست گرفته بودم تا با انگشتان دو نيم كنم. ابتدا آن را دور دو انگشت سبابه پيچاندم و با دو دست كشيدم؛ اما پاره نشد. سپس با چهار انگشت هر دو دست آن را كشيدم؛ ولى پاره نشد. سپس محكم با تمام انگشتان و كف دست آن را از دو طرف كشيدم؛ اما پاره نشد. چون احساس مى‏كردم كسى مرا نمى‏بيند، پاهاى خود را دراز كردم، يك طرف كش را به انگشت پا قلاب كردم و با دو دست آن را كشيدم؛ ولى پاره نشد. متحير، مأيوس و ورشكسته حلقه كش را بيرون آوردم. برادرم كه مرا زير نظر داشت، فاتحانه به ميدان آمد و گفت: فلانى تو هميشه ناتوانى، اصلاً بى‏عرضه‏اى، اين كش را به يك كودك 6 ساله بده تا با دو انگشت قطع كند و... . در يك لحظه غيرتى شدم، نيرويى عجيب در درونم فوران كرد و حلقه كش را با دو انگشت سبابه و با كم‏ترين فشار پاره كردم. راز اين موفقيت آشكار است. انسان براى موفقيت در هر كارى به مثلث باور، ايمان و تلاش نياز دارد. اين جمله معروف ارشميدس، رياضى دان بزرگ يونان، را هرگز نبايد فراموش كنيم: «اهرمى از ايمان و باور به من دهيد، تا من بدون محاسبات رياضى زمين را جابه جا كنم.» ترديدهاى گذشته، ترس‏هاى قديمى، تلقين‏هاى اطرافيان، ترمزهاى فكرى، توقف‏ها و سكون‏هاى كهنه كه اطراف ما را احاطه كرده‏اند، درهاى موفقيت را به روى ما بسته‏اند. قفل‏هاى مذكور را نمى‏توان شكست. اين قفل‏ها بايد گشوده شوند؛ چون گاه شكستن قفل به ساختمان زيباى موفقيت آسيب مى‏رساند. پس بايد كليدها را يافت و قفل‏ها را گشود. T}كليدهاى موفقيت‏{T 1. برنامه ريزى: برنامه‏ريزى براى موفقيت برج مراقبت پيشروى به سمت اهداف است. 2. خودباورى: اساس ايمان خودباورى است. انسان خودباور به توان خويش ايمان دارد و ايمان انتظارى مطمئن است. 3. حركت: خروج از سكون و عدم توقف ضامن موفقيت است؛ اما حركتى كه حساب شده و طبق برنامه باشد. 4. جرأت: عدم هراس و اين پا و آن پا كردن و حتى پذيرش شكست‏ها اساس موفقيت است. 5. خودتشويقى: خود تشويقى به معناى خود شيفتگى نيست. انسان گاه نياز دارد فهرست موفقيت‏هاى خود را تنظيم كند و حتى به بعضى تقدير نامه‏ها و سپاسنامه‏ها چشم بيندازد تا باور كند دوباره مى‏تواند موفقيتى جديد به وجود آورد. انسان براى موفقيت بايد بلند نظر باشد و از بلند پروازى معقول نهراسد. بايد به جاى غرق شدن در نهرهاى كوچك به سمت درياهاى موفقيت حركت كرد؛ از جويبار حقيرى كه به چاله‏اى مى‏ريزد، هيچ كس مرواريد صيد نخواهد كرد. شاهين موفقيت در افق‏ها و بلندى‏ها است و مرواريد توفيق در اقيانوس‏ها. بايد بلند نظر و بلند پرواز و غواص بحرهاى بى‏كران بود و باور داشت كه دستان خداوند همواره به سمت انسان‏هاى جوياى موفقيت گشوده است؛ به قول شاعر: ما از خدا گم شده‏ايم او به جست و جو است. V}منابع 1. جامع احاديث الشيعه. 2. درى مخفى به روى موفقيت، فلورانس اسكاول شاين، ترجمه شهلا المعى. 3. جادوى مديريت، پرموديترا و ديپاك ماهندرو، ترجمه مهدى قراچه داغى. 4. تجسم خلاق، شاگتى گواين، ترجمه گيتى خوشدل. {V