• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 53984
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟
پاسخ : براي زن رعايت حجاب يعني پوشاندن تمام بدن (غير از دست ها تا مچ و صورت به اندازه اي كه در وضو لازم است شسته شود) از نامحرم واجب است. با مانتو و مقنعه هم رعايت حجاب اشكالي ندارد، ولي به لحاظ اين كه چادر كمتر از مانتو حجم بدن را معلوم مي كند، استفاده از آن براي حجاب بهتر است.(1)پي نوشت ها: 1. آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 480، سؤال 1701.
کد سوال : 53985
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا خداوند ما را آفريد؟
پاسخ : خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بى نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ناشى از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگى است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آن‏ها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند و از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاكى‏ها دعوت مى كند ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است واز سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايى‏هاى پيامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه‏هايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود. اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند فراهم نمى كرد باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟! پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازى را از خدا بر طرف نمى كند زيرا اصولاً ذات الهى بى نياز مطلق است.پى نوشت‏ها: 1. ص (38) آيه 27.2. الملك (67) آيه 2.3. الذاريات (51) آيه 56.
کد سوال : 53986
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : معجزه شق القمر پيامبر(ص) چگونه بود و دليل اين اتفاق چيست؟
پاسخ : آيات قرآن گواهي مي دهند كه پيامبر گرامي علاوه بر معجزه جاويدان (قرآن) معجزات ديگري داشته است. اين معجزات در جلب و هدايت مردم به اسلام نقش بنيادي داشتند.(1)يكي از معجزات "شق القمر" است، بدين معنا كه حضرت با انگشت خود به ماه اشاره نمود و ماه دو نيم شد. از آنجاكه اين كار خارق العاده بود، از آن به عنوان "معجزه شق القمر" تعبير شده است.(2)در اين كه شق القمر در چه تاريخ به وجود آمده و علل شكل گيري آن چه بود، اختلاف نظر وجود دارد. اگر چه در اين كه "شق القمر" در مكه و قبل از هجرت واقع شد، ميان مفسران و محدثان بحثي نيست. از بعضي روايات استفاده مي شود كه واقعه در آغاز بعثت پيامبر بوده،(3) از بعضي روايات ديگر بر مي ايد كه اين امر نزديك هجرت و در اواخر دوران مكه روي داده است.(4)در خصوص علل شكل گيري شق القمر نيز اتفاق وجود ندارد. برخي بر اين باور هستند كه جهت درخواست مشركان قريش به وجود آمد.(5) مشركان قريش خدمت پيامبر رسيدند و از او درخواست كردند كه براي اثبات نبوت و رسالت خود، ماه را دو نيم كند. حضرت فرمود: اگر چنين كنم ايمان مي آوريد، همگي گفتند آري! پيامبر از خدا درخواست كرد خواستة آنان را اعطا كند، آن گاه حضرت با اذن خدا چنين حادثه اي را به وجود آورد.(6) از برخي روايات ديگر استفاده مي شود كه "شق القمر" بر اساس تقاضاي حقيقت جوياني صورت گرفت كه از مدينه خدمت پيامبر(ص) آمده و در عقبه با او بيعت كردند.(7) علت پيشنهاد "شق القمر" به پيامبر اين بود كه مي گفتند جادو در امور زمين اثر مي گذارد، و ما مي خواهيم مطمئن شويم معجزات پيامبر سحر نيست.(8) اصل جريان "معجزه شق القمر" مورد قبول همة مسلمانان است و جز سه نفر (حسن عطاء و مبلغي) در آن ترديد نكرده اند.(9) دانشمندان اسلامي براي اثبات "معجزه شق القمر" از آيات و روايات بهره گرفته اند. در قرآن آمده است: "اقتربت السّاعة وانشقّ القمر؛(10) قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت". مفسراني مانند فخر رازي و طبرسي مي گويند: مراد از آيه اين است كه ماه شكافته شد. روايات صحيحي نيز بر اين معنا دلالت دارد و امكان عقلي آن جاي ترديد نيست. از سوي ديگر پيامبرِ صادق و راستگو از آن خبر داده است؛ بنابراين آن را بايد پذيرفت.(11) شيخ طوسي از عبيدالله بن علي از حضرت رضا از پدران گرامي اش از علي(ع) روايت نموده كه فرمود: "در مكه قرص ماه دونيم شد، رسول خدا(ص) فرمود: شاهد باشيد، شاهد باشيد".(12)برخي تصور كردند كه آيه "اقتربت السّاعة وانشق القمر" مربوط به قيامت بوده و ارتباط به معجزه پيامبر ندارد؛ زيرا در اين آيه از روز قيامت بحث شده و شق القمر يكي از نمونه هاي بر هم خوردن نظام هستي است و اين آيه اشاره به شكافتن قمر در قيامت است، ولي اين رويكرد قابل قبول نيست.شواهد و دلائل متعددي وجود دارد كه اين آيه مربوط به معجزه پيامبر است. ناگفته پيدا است كه لفظ "انشق" ماضي است و بي جهت نمي توان آن را به آينده مربوط دانست و گفت مقصود اين است كه در آينده ماه دو نيم مي شود.گذشته بر اين جمله پيشين (اقتربت) ماضي است و به معناي "نزديك شد" مي باشد. طبعاً جمله معطوف بر آن نيز ماضي خواهد بود، در نتيجه نمي توانيم بدون دليل، لفظ "انشق" را به معناي مضارع بگيريم، يعني در آينده كه قيامت باشد، ماه خواهد شكافت،(13) مضافاً بر اين كه اگر سخن از معجزه نباشد، هيچ تناسبي با نسبت سحر به پيامبر (كه در آيه بعد آمده است) ندارد. در آيه دوم سوره قمر مي خوانيم: "إنْ يروا آيةً يعرضوا و يقولوا سحر مستمر؛(14) اگر معجزه اي را ببينند، از آن روي بر مي گردانند و مي گويند سحر و جادوي مستمر است".تعبير به "سحر مستمر" اشاره به اين است كه آن ها معجزات مكرري از پيامبر اسلام(ص) ديده بودند كه "شق القمر" ادامه آن ها بود، اما مشركان همه را تداوم سحر مي دانستند و آن را "سحري مستمر" مي پنداشتند، هر چند اين تهمت، بهانه اي بود براي عدم تسليم در مقابل حق.(15) بر اين اساس شق القمر در آن زمان اتفاق افتاده بود كه مشركان از آن به عنوان سحر ياد كرده اند. در آيه بعد نيز به علل مخالفت مشركان اشاره شده كه مشركان اگر اين معجزه را قبول نمي كردند و آن را تكذيب مي كردند، بدان جهت بوده است كه مشركان از هواي نفساني خود پيروي مي كردند: "و كذّبوا و اتّبعوا أهوائهم و كل امر مستقر؛(16) آن ها آيات خدا را تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند و هر امر قرارگاهي دارد".مضافاً بر اين كه روايات متعددي وجود دارد كه "شق القمر" از معجزات پيامبر بوده و مورد قبول همة مسلمانان است.پي نوشت ها: 1. جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 7، ص 214.2. ترجمه تفسير الميزان، ج 19، ص 96.3. بحارالانوار، ج 17، ص 354.4. همان، ص 352.5. ترجمه الميزان، ج 19، ص 69؛ منشور جاويد، ج 7، ص 214.6. مشنور جاويد، ج 17، ص 214.7. بحارالانوار، ج 17، ص 355.8. همان، ص 352.9. تفسير نمونه، ج 23، ص 13.10. قمر(54) آية 1.11. تفسير نمونه، ج 23، ص 12.12. امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 351.13. منشور جاويد، ج 7، ص 214 ـ 215.14. قمر، آية 2.15. تفسير نمونه، ج 23، ص 10.16. قمر، آية 3.
کد سوال : 53987
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : خداوند حضرت محمّد را خاتم پيامبران قرار داده است؟
پاسخ : جزوه اسلام و خاتميت ارسال شود.
کد سوال : 53988
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چنانچه در عقد نامه ذكر شود كه حق انتخاب مسكن و حق طلاق با زن باشد، آيا اين حقوق كه در حالت عادي با مرد مي باشد، از مرد به طور كامل گرفته مي شود يا دادن اين حق به زن بدين معنا است كه هر دو داراي حق مي شوند؟
پاسخ : زن و شوهر مي توانند(1) در ضمن عقد ازدواج يا در ضمن عقد لازم ديگري شرط كنند كه انتخاب حق مسكن با زن باشد و يا زن بتواند وكالتاً از جانب شوهرش خود را مطلقه نمايد. اين شرط ها كه در ضمن عقد لازم اند، دنبالة آن، لازم هستند، (يعني مرد نمي تواند با انجام آن ها مخالف بكند).1ـ اين شرط ها دو گونه است: گاه در ضمن عقد شرط مي كنند كه مثلاً اگر مرد معتاد بشود، زن حق داشته باشد خود را از طرف شوهر مطلّقه كند. در اين صورت اگر مرد معتاد شد، زن حق خواهد داشت كه خود را مطلقه كند اما اگر معتاد نشد، نخواهد توانست خود را مطلقه نمايد. اختيار به دست خودش مي باشد.2ـ گاه مطلقاً شرط مي كنند، مثلاً مي گويند حقّ طلاق بر عهدة زن باشد كه هر وقت صلاح بداند، خود را از جانب شوهرش مطلقه كند. در اين صورت باز اختيار مطلقه كردن خود از طرف شوهر را دارد، ولي اختياراتي كه براي زن به واسطة شرط ضمن عقد ايجاد مي شود، به معناي سلب اختيارات مرد نيست. مرد نيز مي تواند طبق اختيارات قانوني و شرعي خود عمل نمايد و زن را طلاق دهد.1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2539 و ذيل آن.
کد سوال : 53989
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : دوستي دختر و پسري كه بعدها با يكديگر ازدواج كنند و طيّ سال ها با هم در ارتباط باشند، ايراد شرعي دارد؟
پاسخ : دختر و پسري كه قصد داشته باشند با يكديگر ازدواج كنند، ولي هيچ گونه صيغة محرميّتي بين آنان منعقد نشده باشد، به يكديگر نامحرم هستند و هيچ گونه فرقي با ديگر نامحرم ها ندارند. در نتيجه نگاه كردن به قصد لذت به يكديگر، دست دادن و يا هر گونه تماس بدني، خلوت كردن در محيط دربسته، عدم رعايت حجاب و پوشش كافي در مقابل يكديگر، رفت وشد و اختلاط به گونه اي كه زن و شوهر با همديگر دارند، خلاصه هر گونه روابطي كه بين دو نامحرم حرام باشد، دختر و پسر بايد از آن پرهيز كنند.(1) بنابراين دوستي و ارتباط دختر و پسر كه منجر به گناه شود، شرعاً حرام است، ولي اگر ارتباط هيچ گونه گناه را در پي نداشته باشد (كه بعيد است) اشكال ندارد. اما اين گونه دوستي ها افزون بر اين كه در بيشتر موارد (اگر نگوييم در همة موارد) همراه با معصيت است، به ضرر دخترها تمام مي شود و غم و غصه و بدبختي را براي آن ها به ارمغان مي آورد. در بسياري موارد بعداً ازدواج صورت نمي گيرد، چون برخي پسران با همين دوستي ها لذت جويي مي برند و بعد به عهد خود وفا نمي كنند. حتي برخي از آنان چند دوست دختر دارند.توصيه مي شود كه دخترها با پسرها اصلاً ارتباط دوستانه برقرار نكنندو بدين وسيله عفت خود و حيثيت خانواده و سلامت جامعه را حفظ نموده و آينده خود را از گرفتاري به اضطراب و نگراني و تيره روزي نگهدارند.پي نوشت ها: 1. سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 194.
کد سوال : 53990
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چنانچه در امر ازدواج، حق انتخاب مسكن با مرد باشد، بهتر است يا زن (از نظر شرعي)؟
پاسخ : خواهر گرامي! از اين كه با اين واحد مكاتبه نموده ايد سپاسگزاريم.زن و شوهر با تفاهم و توافق مي توانند حقوق يكديگر را از جمله حق انتخاب مسكن را به ديگري واگذار كنند، حتي مي توانند آن را به تشخيص فرد ثالثي موكول كنند. اصل در زندگي زناشويي بر تفاهم و اتفاق و هماهنگي است. با رعايت اين اصل بسياري از مشكلات حلّ مي شود. اگر هماهنگي و همدلي نباشد، مشكلات و تنش هاي فراواني ايجاد مي شود و زندگي را بر هر دو سخت و تنگ مي گرداند. امّا اين كه حق انتخاب مسكن با مرد باشد يا با زن، كدام بهتر است، طبيعي است كه زن ها مي گويند اگر اين حق بر عهدة ما باشد بهتر است و مردها مي گويند اگر اين حق بر عهدة ما باشد بهتر است. شايد ديگران مانند پدر و مادرِ زن، و پدر و مادر يا خويشان شوهر نيز هر كدام در اين مورد نظري بدهند.از نظر شرعي چون حق نفقه دادن و پرداخت مهريه و خرج و مخارج زندگي از جمله تهية مسكن مناسب و خوراك و پوشاك مناسب بر عهده مرد است، اولويت در انتخاب مسكن و نوع و شكل و كيفيت آن بر عهدة وي است، ولي مرد بايد مسكني كه انتخاب مي كند، در شأن و مناسب با وضع زن باشد.در مورد حق انتخاب مسكن، زن مي تواند ضمن عقد لازم شرط كند كه حق انتخاب مسكن با وي باشد. در اين صورت مرد وظيفه خواهد داشت كه براي زنش مسكني مناسب در مكاني كه مي خواهد تهيه كنيد.
کد سوال : 53991
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : شبهات پيرامون صفا و مروه، لفظ اللَّه، تاريخچه آن، مظاهر بت پرستى در اسلام و آيه 158 سوره بقره.
پاسخ : سنت‏ها:1- بسيارى از سنت‏ها و آداب حج كه در اسلام وجود دارد، با اختلافاتى در زمان حضرت ابراهيم وجود داشته است و حضرت آن‏ها را به جا مى آوردند، ولى به مرور زمان، به خصوص در زمان اعراب جاهلى، به شرك و خرافه آلوده گرديد اما با ظهور دين اسلام، سنت‏هاى ابراهيمى احيا گرديد، ضمن اين كه از خرافه‏هاى شرك، آراسته شد. پس سنت‏هاى حج به زمان حضرت ابراهيم باز مى گردد و اسلام احياگر صورت واقعى آن است.صفا و مروه:2- صفا و مروه دو بت نيستند، بلكه اسم دو كوه‏اند. اعراب در زمان جاهليت پيكره دو بت خويش را بر اين دو كوه نهاده بودند و بين آن‏ها سعى (رفت و آمد) مى كردند. آيه صفا و مروه را از شعائر الهى دانسته (كه ريشه در دوران حضرت ابراهيم دارد. لفظ "اشكالى ندارد" (لاباس) كه در آيه آمده، به معناى واجب است، هم چنان كه در موارد ديگرى به كار رفته است. طبق روايات نيز سعى بين صفا و مروه واجب است و در اين حكم هيچ گونه تخفيفى وجود ندارد. پيامبر اسلام با تمامى مظاهر طاغوت و جاهليت مبارزه نمود و همه خرافه‏هاى جاهلى را با انديشه‏هاى والاى اسلام جايگزين نمود و مسلمانان بر همه سنت‏هاى جاهلى پشت نمودند.دليل و سند:3- اگر نبايد بافتن و جعل سخنان بى پايه و اساس باشد، هر كس توانايى چنين كارى را دارد و هر كس نادان‏تر باشد، بيشتر مى تواند ببافد؛ ولى عاقل از حقيقت سخن مى گويد. اگر بخواهيم مستند سخن گويى، بايد بر اساس مدارك تاريخى معتبر باشد. مگر مى شود مسائل تاريخى را جز مستند و با دلائل به گفتگو نشست؟! حال مى پرسيم "اللَّه" بوده و محمد همين بت بزرگ (اللَّه) را خداى واحد ناميد، بر اساس چه دليلى است؟! اين ادعايى است كه هيچ دليلى و مستند تاريخى براى آن ذكر نشده است و اين از همان مطالبى است كه هر كسى مى تواند ببافد.در سراسر سخنان انصارى (روشنگر) كه همه اين مطالب از آن جا گرفته شده دليلى روشن و قاطع نمى‏توان يافت جز يك سرى مسائل و مطالب بى پايه و اساس و بافته‏ها ويا روايات مجعول كه هر كس مى توانسته ان را بگويد.در جايى ادعا مى كند كه طبق دلائل و شواهد بسيار معتبر و سنگ نبشته‏هاى باستانى بسيارى كه وجود دارد، اللَّه نام بت مشركان و بت پرستان منطقه عربستان، پيش از ظهور اسلام و محمّد بوده است، در حالى كه از همه آن دلايل بسيار حتى يك دليل وش اهد و سنگ نبشته ذكر نگرديده، با اين حال از دليل بسيار معتبرى سخن مى گويد كه چشم هيچ حلال زاده روى آن را نديده است.اين يكى از دائل معتبرى آقاى پروفسور(1) است و در هيچ مورد به منابع تاريخى معتبر ارجاع نداده وفاقد هر گونه منبع است.مطلب دوم بررسى و كالبد شكافى بت پرستى در جاهليت است كه آيا اعراب جاهلى، بت‏ها را خدا مى دانستند؟ به طور قطع مى توان گفت: مسلك بت پرستى معتقد است كه خدا بزرگ‏تر از آن است كه به انسان بتواند او را درك نمايد. آدمى به عقل، درك و يا وَهْم خويش نمى‏تواند او را درك نمايد، پس او منزه از آن است كه روى عبادت را متوجه وى كنيم. ناگزير بايد از راه تقرّب و نزديكى به مقرّبان، به او تقرّب جوييم و آن‏ها را معبود و ارباب خويش قرار دهيم (نه خدا را) تا آن‏ها شفاعت ما را به درگاه خدا نمايند. ارباب‏ها عبارتند ار: ملائكه و جند و قدّيسان و بت‏هاى سنگى كه در بتكده‏ها و معابد نصب مى كردند. اين‏ها تمثال هايى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اين كه خدا باشند، ولى عوام و بى سوادان بين بت‏ها و ارباب فرق نمى‏گذاشتند. وى مى گويد: بت‏ها را خداى واقعى مى انگاشتند و كم كم همين بت خدا شده است. پس در ابتدا بين خداى واقعى (اللَّه) و بت‏ها فرق قائل بودند، اما كم كم دامانشان به شرك آلوده گرديد. البته اين عقيده ناصحيح و غلط است. اما كاملاً روشن مى گرداند كه به خداى اَحَد و واحدى به نام اللَّه در ابتدا معتقد بودند كه اين انديشه ابراهيم خليل الرحمان است كه به فرزندش اسماعيل منتقل شده است. حضرت اسماعيل در عربستان فعلى مى زيسته و همسرش از قبيله جرهم، يكى از قبيله‏هاى عرب بوده است. اين كه نام پدر پيامبر، عبداللَّه بوده، نشان مى دهد كه خاندان پيامبر خداپرست بوده‏اند. شواهد فراوانى در تاريخ گواهى اين مدعا است. بنابراين، اين به اصطلاح معتبرترين سند از اصل باطل است. اللَّه در قرآن و سخن پيامبر، موجود با عظمتى است كه در همه جا حضور دارد؛ از اسرار قلب انسان آگاه است و صدا و نجوا را و نياز آدمى را مى شنود و به هر جان بنگريم، او وجود دارد. به صحرا بنگرم، صحراته وينمبه دريا بنگرم، دريا ته وينمبه هر جا بنگرم، كوه و در و دشتنشان از روى زيباى ته وينماللَّه آگاه به تمام اسرار جهان است و بر هر چيزى قادر است. همه عالم از او است و به سوى او باز مى گردد. وى آفريدگار تمام عالم هستى است و موجودى برتر از جسم و زمان و مكان است. هيچ چشم سر او را نمى‏بيند و... حال بايد گفت آيا هيچ انسان هاقلى آن را بت سنگى مى داند؟ حتى اعراب جاهلى و مشركان اين اعتراض را به پيامبر نكردند كه سخنانت درباره يك بت سنگى است و بت سنگى نمى‏تواند چنين باشد.حال اگر مى بينيم با وجود اين حساسيت، شعائرى همچون سعيك يا بوسيدن حجرالاسود وجود دارد، بايد به دنبال اسرار آن بود. سنگ زدن، دورى جستن از شيطان و هر شيطان صفتى است. چطور به سنگ نبشته‏هاى باستانى استناد كرده و آن را دليل معتر مى دانيد، در حالى كه سنگ است؟! دليلش اين است كه سنگ بيانگر موضوع و نشان دهنده مطلبى مهم است وگرنه با سنگ‏ها هيچ كارى نداريد. كعبه نيز چنين است، يعنى نشانه‏اى است از امور مهم و پايگاه نفى شرك و بت پرستى.اين كعبه نشانى است كه ره گم نشودحاجى احرام دگربند، ببين يار كجاستهمه اين اعمال و مناسك ظاهرى، باطنى بس ژرف دارد كه در بيانات امامان توضيح داده شده است و انسان‏هاى عاقل و با صفاى درونى و قلب پاك آن را درك مى كنند.پى نوشت‏ها: 1. البته ايشان پروفسورى خود را از يال تاك گرفته‏اند. ابتدا كه وارد يال تاك شد، به وى آقاى انصارى مى گفتند، بعد از يك ماه به او دكتر انصارى و بعد از يك سال به او پروفسور انصارى گفتند.
کد سوال : 53992
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : حقيقت نسخ چيست؟ (بقره 106)
پاسخ : دوست عزيز، اشكال شما داراى چند پاسخ است كه به آن اشاره مى كنيم: 1- نسخ دو معنا دارد: أ) نسخ حقيقى: نظر و رأى جديد حاصل شود و رأى قبلى را باطل كند. لازمه اين معنا، ضعف و جهل قانون گذار (خداوند است كه يقيناً اين معنا با علم بى پايان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است.ب) نسخ مجازى: حكم از همان آغاز محدود به زمان خاصى بوده كه خداوند به آن آگاه است؛ هر چند مردمان نسبت به آن جاهل بوده و اين گمان را داشته‏اند كه حكم دائمى است. نسخ به اين معنا هيچ اشكالى نداشته و با علم خدا و مصلحت الهى منافاتى ندارد؛ زيرا مدت حكم از اوّل موقتى و محدود بوده و سپرى شدن دوران آن، به عنوان نسخ بعداً اعلان مى شود.(1) 2- احكام خداوند غالباً براى پياده نمودن آن توسط بندگان است كه در سايه انجام آن، فايده هايى نصيب انسان‏ها مى گردد، ولى در بعضى موارد احكام امتحانى است؛ يعنى هدف، آزمايش و امتحان افراد و يا اتمام حجت است، كه بعد از برآورده شدن هدف، نسخ مى گردد. چنين نسخى بر خلاف حكمت نبوده و عدم آگاهى معنا نمى‏دهد، مانند آيه نجوا در سوره مجادله (آيه 12) كه هدف از قرار دادن حكم اوّل، آزمايش مردم بود و به سبب اين آيه فضيلت اميرالمؤمنين ثابت شد.3- نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و وضع محيط دگرگون مى شود. گاه اين نيازها ثابت و پايدار است. اين مسئله با توجه به قانون تكامل انسان و جوامع روشن‏تر مى گردد كه در روند تكامل و پيشرفت انسان‏ها گاه برنامه‏اى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و غير لازم. در مورد احكام خداوند همين طور است. برخى احكام در زمان و مكان خاصى كارآيى داشته و بعد از آن به خاطر تغيير اوضاع بى اثر مى شود. البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام پروردگار در همه جا يكسان است. هرگز اصل "توحيد" يا "عدالت اجتماعى" و صدها حكم مانند آن دگرگون نمى‏شود. تغيير هماره در مسائل كوچك‏تر و دست دوم است.(2)بنابراين:أ) هر حكمى به مقتضاى اوضاع و حكمتى تشريع مى شود كه اگر اوضاع تغيير كند، حكم تغيير مى كند و هيچ گونه نقصى بر خداوند ثابت نمى‏گردد.ب) اين كه خدا فرموده "مثل آن يا بهتر از آن را مى آوريم" بدين معنا نيست كه حكم دوم از هر جهت مانند حكم اوّل است، چون اين وضع بى معنا و بيهوده است، بلكه مقصود اين است: حكم ديگرى كه در ايجاد سعادت و تكامل انسان مثل حكم نخست است مى آوريم، ولى با لحاظ اوضاع جديد. بنابراين تشبيه شما صحيح نيست. شما در صورتى مى توانيد اين تاپيك كه نوشته‏ايد حذف كنيد كه علت خاصى براى حذف آن داشته باشيد مثلاث شرايط عوض شود و يا مخاطبان شما تغيير كند و بهتر است در گفت و گو روش منطقى را در پيش گرفت و اين ملازمه را ثابت كنيد كه چه ملازمه‏اى بين نسخ به اين معنايى كه ما گفتيم با ضعف خداوند وجود دارد.در صورت نياز در اين باره بيشتر گفت و گو خواهيم كرد.پى نوشت‏ها: 1. آيت اللَّه خوئى، بيان، ترجمه محمد صادق نجفى، هاشم زاده هريسى، ج 2، ص 475.2. مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 1، ص 390.
کد سوال : 53993
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : تناقض آشكار بين آيه 62 سوره بقره و 85 سوره آل عمران را بيان كنيد.
پاسخ : آيه دوم، معناى آيه اوّل را روشن مى كند. آيه دوم به صراحت اعلان مى دارد كه دين پذيرفتنى نزد خدا اسلام است، ولى آيه اوّل در مورد سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آن‏ها در فكر بودند اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران آن‏ها كه قبل از ظهور اسلام زندگى كرده‏اند، چه مى شود؟ آيا آن‏ها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات مى‏شوند؟ آيه فوق به صراحت بيان مى دارد هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است، اهل نجات است و جاى هيچگونه نگرانى نيست. بنابراين يهوديان مؤمن كه به اعمال و وظايف دينى خود (قبل از ظهور حضرت مسيح) عمل كرده‏اند، اهل نجات هستند، همين طور مسيحيان قبل از ظهور اسلام. وقتى دين اسلام ظهور كرد، اسلام از تمامى افراد مى خواهد درباره دين اسلام تحقيق كنند و محققانه، نه مقلدانه گرايش به دين اسلام پيدا كنند. بنابراين تمامى پيروان اديان بايد بر اساس تحقيق به دين پيامبر جديد گرايش پيدا كنند. خداوند تنها دين اسلام را مى پذيرد و اين كاملاً طبيعى و منطقى است. هنگامى كه قانون گذار در جامعه احكام و قوانينى را در زمانى وضع كند وسپس در دوره بعد، احكام و قوانين جديدى وضع نمايد، همه موظف اند بر اساس قانون جديد عمل كنند. اگر كسى بعد از قانون جديد بخواهد به قانون سابق عمل كند، پذيرفته نيست. در عين حال كسانى كه در زمان گذشته به قانون پيشين عمل كرده‏اند، از آن‏ها پذيرفته است. بنابراين هيچ تناقضى بين دو آيه وجود ندارد.پى نوشت‏ها: 1. تفسير نمونه، ج 1، ص 282.